نغمه عابدینی، همسر سعید عابدینی کشیش زندانی ایرانی ـ- آمریکایی در مصاحبه با روزاز آخرین وضعیت او گفته و اینکه "دلیل اصلی ترس دولت ایران، جمع شدن عده ای است که تفکراتشان با تفکر دولت فرق می کند. چه مسیحی، چه بهایی و حتی چه مسلمان. دولت در مورد هر کسی که مثل خودش فکر نکند احساس خطر می کند و هر کسی هم که مثل خودش فکر نکند برایش فرد سیاسی محسوب می شود." وی که کارزاری بین المللی برای آزادی همسرش و سایر زندانیان سیاسی به راه انداخته همچنین می گوید: "دولت ایران سعی می کند با ترس، افراد را کنترل کند. من سعی کردم که در این مسیر فقط به روبرویم نگاه کنم و راهم را ادامه بدهم."
سعید عابدینی در مهرماه ۱۳۹۱ در ایران بازداشت و در بهمن همان سال درداد گاهی به ریاست قاضی پیرعباسی به اتهام تشکیل کلیسایهای خانگی به قصد برهم زدن امنیت ملی به هشت سال حبس تعزیری محکوم شد.
جمهوری اسلامی ایران موافق مفاد کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی ـ- سیاسی که بدان پیوسته ملزم به حفظ آزادی عقیده و مذهب افرادست. در دادگاه های جمهوری اسلامی، نقض این حق معمولا تحت عناوینی به غیر ازارتداد (مانند امنیت ملی) و برای فراراز پاسخ گویی دولت درمجامع بین المللی انجام می گیرد. این اولین باری نیست که آزادی عقیده و مذهب تحت پوشش جرایم امنیتی به محکمه کشیده می شود. پیشتر نیز کشیش یوسف ندرخانی و رهبران بهایی با اتهام های امنیتی محاکمه شده اند،در حالی که به آنها گفته شده بود در صورت اعلام برائت از دین خود، از کلیه اتهامات مطرح شده تبرئه خواهند شد.
سعید عابدینی در سال ٢٠٠٠ به مسیحیت گروید و در سال ٢٠٠٢ با همسرش نغمه، که تبعه امریکا است، آشنا شد. همسر سعید اکنون در خارج از ایران، کارزاری برای آزادی سعید و سایر زندانیان عقیدتی به راه انداخته است.
گفت و گو با نغمه عابدینی در پی می آید.
از آخرین وضعیت ( حقوقی ) همسرتان برای ما می گویید؟
سعید در ژانویه ٢٠١٣، به هشت سال حبس تعزیری محکوم شد.ما حدودا یک هفته بعد از آن، ( اوایل فوریه ٢٠١٣)، برای دادگاه تجدید نظراقدام کردیم ولی از آن موقع تا به حال خبری نشنیده ایم. آخرین خبری که شنیدیم این است که دادگاه تجدید نظر در حال بررسی است و هنوز هیچ تصمیمی گرفته نشده است.
در مورد علت دستگیری همسرتان چه مواردی را اعلام کرده اند؟
به خاطر اعتقاداتش و به خاطر جمع شدن تعدادی از هم اعتقادانش ]مسیحیان] تحت عنوان بر هم زدن امنیت ملی به عنوان جنگ نرم.
در وبسایت ها آمده که یکی از اتهامات ایشان تشکیل کلیساهای خانگی به قصد برهم زدن امنیت ملی است. درست است؟
بله، ولی نکته جالب این است که سعید بین سال ٢٠٠٠ [ یعنی حدودا ١٣ سال پیش] تا ٢٠٠٥ کلیساهای خانگی را تشکیل داد.بعد از آن به امریکا آمد و در مسیر تشکیل کلیساهای خانگی هیچ حرکتی نداشت. این ها به زمان خاتمی برگشتند، که در آن زمان اجازه این کار را داده بود. سعید در یک کلیسای دولتی، کلیسایی که تحت نظر دولت ایران بود،کار تشکیل کلیساهای خانگی را شروع کرد؛کلیسایی که تحت نظر دولت احمدی نژاد بسته شد ولی زمان خاتمی آزاد بود. من و سعید حتی عقدمان مسیحی بود و دولت ایران در آن زمان اجازه داد که کلیساهای خانگی کار خود را شروع کنند ولی وقتی احمدی نژاد آمد، به طور جدی برخورد با مذاهب مختلف را شروع کردند و من و سعید از آن جا بیرون آمدیم.الان این هشت سال زندانبه دوران خاتمی، نزدیک به ١٣ سال پیش ـ بین سال ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٥ برگشته.
خودتان علت دستگیری ایشان را چه می دانید؟
ما مطمئن نیستیم. اتفاقا وقتی سعید را گرفتند، خیلی تعجب کردیم چون او داشت تحت نظر دولت ایران، یتیم خانه درست می کرد. خودش هم می گفت "دولت ایران دارد با من راه می آید، کسانی را که گرفته اند، حتما یک کاری کرده اند". او حتی بین سال های ٢٠٠٩ تا ٢٠١٢ نزدیک به ده بار به ایران رفت و برگشت امریکا. البته حدودا چهار سال پیش و در زمان انتخابات هم بازداشت شد ولی آن زمان بازداشتش توسط اطلاعات و نرم تر بود و زندان نرفت فقط نزدیک به دو ماه هر روز بازجویی می شد. در آخر به اوگفتند که اگردر کلیسای خانگی فعالیتی نداشته باشی، مانعی نخواهد بود و می توانی به ایران رفت و آمد کنی. اگر هم واقعا می خواهی به مردم ایران کمک کنی، میتوانی کمک مردمی بکنی و به همین خاطر بود که سعید تصمیم گرفت یتیم خانه بسازد.
پرورشگاه برای بچه های مسیحی یا برای همه بچه ها؟
نه، نه برای همه. سعید از دولت ایران مجوز گرفته بود. در شمال ایران، نزدیک رشت، ساختمانش داشت زیر نظر اداره بهداریتکمیل می شد. حتی اعضای هیات مدیره اش هم انتخاب شده بودند.
پس هنوز تشکیل نشده بود؟
نه، در مراحل آخرش بود که من و بچه ها، حدودا یک سال و نیم پیش رفتیم ایران به امید اینکه تمام بشود... سه، چهار ماه ایران بودیم. من و دو بچه ام ( یک دختر شش ساله دارم و یک پسر پنج ساله )... حدود سه ماه و نیم ایران بودیم ولی یتیم خانه هنوز کارش تمام نشده بود و مراحل کاغذ بازی داشت طول می کشید. من و بچه ها دیگر آمدیم بیرون و سعید برگشت که ادامه کار را تمام بکند. ولی من فکر می کنم دلیل اصلی ترس دولت ایران جمع شدن عده ای است که تفکراتشان با تفکر دولت فرق می کند. چه مسیحی، چه بهایی و حتی چه مسلمان. دولت در مورد هر کسی که مثل خودش فکر نکند احساس خطر می کند و هر کسی هم که مثل خودش فکر نکند برایش فرد سیاسی محسوب می شود. از طرف دیگر من فکر می کنم بیشتر به خاطر برخورد جدی سپاه است که این طور با سیعد برخورد می شود. اخیرا هم دارند خیلی جدی تر با گروه ها و اقلیت های مختلف برخورد می کنند.
از چه زمانی به فکر اطلاع رسانی و برپایی کارزار برای آزادی سعید و سایر زندانیان عقیدتی افتادید؟ آیا در این زمینه فشار یا تهدیدی متوجه شما یا خانواده تان بوده؟
حدودا از زمانی که ریختند خانه مادر و پدر سعید و او را بردند، سه ماه طول کشید تا من به این نتیجه برسم.بیشتر هم به خاطر تهدید هایی بود که از طرف دولت ایران می شدیم که اگر وکیل بگیریم، وکیلمان را می اندازند زندان، اگر سر و صدا کنیم وضع سعید بدتر می شود ولی راستش در این سه ماه دیدیم دارد بدتر می شود. می دانم که در این مدت حداقل یک بارسعید به شدت کتک خورده بود، به شکمش لگد زده بودند و خون ریزی کرده بود و شرایطش داشت بدتر می شد و من احساس کردم به قول دیتریچ بونهوفر، سکوت در برابر شرارت، خود همان شرارت و بی عدالتی است. سکوت در برابر ظلم، خود ظلم است. باید صحبت کرد. باید بیان کرد تا همه بشنوند. برای همین شروع کردم به خبر رسانی،و هر چه بیشتر خبررسانی کردم، بیشتر متوجه مشکل افراد دیگر شدم، حالا چه مسیحی، چه مسلمان؛آن ها هم در شرایط من بودند و عزیزانشان در زندان بودند فقط به خاطر مذهب یا تفکرشان. خیلی ها شان بچه داشتند مثل ما و کم کم برایم اهمیت پیدا کرد که دیگر نه فقط به خاطر سعید بلکه به خاطرهمه زندانیان عقیدتی صحبت کنم.
وقتی شروع به کار کمپینی کردید، آیا فشاری روی شما یا خانواده تان بود؟
بله هم روی خانواده من و همخانواده همسرم ولی بعد از سه ماه تصمیم گرفتم این مسیر را بروم، به خودم هم قول دادم که با ترس کنترل نشوم. چون دولت ایران سعی می کند با ترس، افراد را کنترل کند. من سعی کردم که در این مسیر فقط به روبرویم نگاه کنم و راهم را ادامه بدهم.
تهدید ها از چه نوع بود؟
که پدرو مادر سعید را می گیرند. پدر من می رود ایران و می آید ( که او را هم می گیرند ). حتی چند بار، بازجویی اش کرده اند. همین طورخانواده سعید را در ایران خیلی بازجویی کردند.وقتی ریختند سعید را گرفتند، آن ها را هم گذاشتند تحت زندان خانگی و پاسپورت هایشان را گرفتند و خودشان را هم بازجویی و اذیت کردند.به خود من گفتند که ما در آمریکا افراد داریم و حواسمان هست که کجا می روی و کجا نمی روی... از این قبیل تهدید ها، حتی به موبایل امریکای من زنگ می زدند.
ممکن است از آخرین وضعیت جسمانی و روحی همسرتان بگویید؟
حدودا یک ماه و نیم پیش بود که سعید را همراه با نه نفر دیگر ( کسانی که دولت می خواست رویشان بیشتر فشار وارد کند ) برای ده روز به انفرادی بردند. خیلی سعی کردند که سعید را بشکنند. حداقل می دانم که دوبار به شکمش لگد زدند. خون ریزی کرده بود. به بیمارستان مدرس منتقل شده بود، دکتر دیده و گفته بود باید بستری شود ولی بستریش نکردند. شرایط جسمانیش اصلا خوب نیست. خیلی اقدام کردیم که رسیدگی شود ولی هنوز رسیدگی نشده است.
شرایط روحی شان چه؟
شرایط روحی اش به خاطر ایمان اش، خیلی خوب است. اتفاقا من سازمان ملل بودم و با خیلی از ایرانی های مختلفی که برای حقوق بشر فعالیت می کنند، صحبت کردم. خیلی ها که عزیزانشان در زندان و هم بند سعید بودند، از وضعیت روحی سعید خیلی تعریف می کردند. می گفتند که خیلی آرام است، خیلی شخص با محبتی است و به زندان آرامش می آورد. کلا سعید به خاطر ایمانش خیلی صحبت می کند. چند تا نامه نوشته است. صحبت از آرامش و شادی می کند. شرایط روحی خیلی خوبی دارد، بر خلاف کارهایی که دولت ایران تا به حال با وی کرده است.
در مورد شرایط نگهداریشان هم کمی توضیح می دهید؟
چندی پیش، زندانیان بند ٣٥٠، نسبت به شرایط زندان و رفتارهایی که با خانواده هایشان در هنگام ملاقات صورت می گرفت، اعتراض کرده و نامه نوشته بودند. از این چند صد نفر، ده نفر را انتخاب کرده و به مدت ده روز به انفرادی برده بودند. [ اول قرار بود برای بیست روز باشد ولی چون زندانیان دیگر در حمایت از آن ها به ملاقات های خانوادگی شان نرفتند و حتی دست به اعتصاب غذا زدند، به خاطر همین به ده روز نکشید که ازانفرادی آزاد شدند]... و الان هم دیگر در انفرادی نیستند.
و کمپینی که برای سعید به راه انداخته اید.
من، شخص حرفه ای در کار کمپین نیستم ولی با شروع کمپین، درهای زیادی به رویم گشوده شد. من در مقابل کنگره امریکا صحبت کردم و بعد از صحبتم، وزیر امور خارجه امریکا ( جان کری ) گفت که به ایران بیانیه داد که سعید را آزاد کنند. از مردم امریکا خیلی کمک گرفتم، نزدیک به ششصد هزار امضاء از مردم آمریکا در حمایت از آزادی سعید و در خواست از دولت امریکا برای آزادی سعید جمع کردم. الان هم به سازمان ملل آمده ام تا در مورد سعید صحبت کنم. سفیر امریکا در سازمان ملل چند بار اسم سعید را آورد. قدم بعدی آن است که یک روز قبل از انتخابات ایران، تظاهرات صلح آمیزی در مقابل سفارت های ایران در کشورهای مختلف ترتیب بدهیم.
چه پیامی برای مسئولین جمهوری اسلامی دارید؟
کنترل و ترس هیچ وقت نمی تواند یک کشور را موفق کند.اگر واقعا می خواهند کشور موفقی داشته باشند، اولین کاری که باید انجام انجام دهند مردم را آزاد بگذارند. به مردم اجازه ابراز بیان شان را بدهند تا بتوانند رشد کنند. الان در دانشگاه ها، دانشجویان حق ابراز نظرشان را ندارند. اگر میخواهند کشور پیشرفت کند،باید آزادی بدهند و به حقوق بشر احترام بگذارند.
سعید عابدینی در مهرماه ۱۳۹۱ در ایران بازداشت و در بهمن همان سال درداد گاهی به ریاست قاضی پیرعباسی به اتهام تشکیل کلیسایهای خانگی به قصد برهم زدن امنیت ملی به هشت سال حبس تعزیری محکوم شد.
جمهوری اسلامی ایران موافق مفاد کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی ـ- سیاسی که بدان پیوسته ملزم به حفظ آزادی عقیده و مذهب افرادست. در دادگاه های جمهوری اسلامی، نقض این حق معمولا تحت عناوینی به غیر ازارتداد (مانند امنیت ملی) و برای فراراز پاسخ گویی دولت درمجامع بین المللی انجام می گیرد. این اولین باری نیست که آزادی عقیده و مذهب تحت پوشش جرایم امنیتی به محکمه کشیده می شود. پیشتر نیز کشیش یوسف ندرخانی و رهبران بهایی با اتهام های امنیتی محاکمه شده اند،در حالی که به آنها گفته شده بود در صورت اعلام برائت از دین خود، از کلیه اتهامات مطرح شده تبرئه خواهند شد.
سعید عابدینی در سال ٢٠٠٠ به مسیحیت گروید و در سال ٢٠٠٢ با همسرش نغمه، که تبعه امریکا است، آشنا شد. همسر سعید اکنون در خارج از ایران، کارزاری برای آزادی سعید و سایر زندانیان عقیدتی به راه انداخته است.
گفت و گو با نغمه عابدینی در پی می آید.
از آخرین وضعیت ( حقوقی ) همسرتان برای ما می گویید؟
سعید در ژانویه ٢٠١٣، به هشت سال حبس تعزیری محکوم شد.ما حدودا یک هفته بعد از آن، ( اوایل فوریه ٢٠١٣)، برای دادگاه تجدید نظراقدام کردیم ولی از آن موقع تا به حال خبری نشنیده ایم. آخرین خبری که شنیدیم این است که دادگاه تجدید نظر در حال بررسی است و هنوز هیچ تصمیمی گرفته نشده است.
در مورد علت دستگیری همسرتان چه مواردی را اعلام کرده اند؟
به خاطر اعتقاداتش و به خاطر جمع شدن تعدادی از هم اعتقادانش ]مسیحیان] تحت عنوان بر هم زدن امنیت ملی به عنوان جنگ نرم.
در وبسایت ها آمده که یکی از اتهامات ایشان تشکیل کلیساهای خانگی به قصد برهم زدن امنیت ملی است. درست است؟
بله، ولی نکته جالب این است که سعید بین سال ٢٠٠٠ [ یعنی حدودا ١٣ سال پیش] تا ٢٠٠٥ کلیساهای خانگی را تشکیل داد.بعد از آن به امریکا آمد و در مسیر تشکیل کلیساهای خانگی هیچ حرکتی نداشت. این ها به زمان خاتمی برگشتند، که در آن زمان اجازه این کار را داده بود. سعید در یک کلیسای دولتی، کلیسایی که تحت نظر دولت ایران بود،کار تشکیل کلیساهای خانگی را شروع کرد؛کلیسایی که تحت نظر دولت احمدی نژاد بسته شد ولی زمان خاتمی آزاد بود. من و سعید حتی عقدمان مسیحی بود و دولت ایران در آن زمان اجازه داد که کلیساهای خانگی کار خود را شروع کنند ولی وقتی احمدی نژاد آمد، به طور جدی برخورد با مذاهب مختلف را شروع کردند و من و سعید از آن جا بیرون آمدیم.الان این هشت سال زندانبه دوران خاتمی، نزدیک به ١٣ سال پیش ـ بین سال ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٥ برگشته.
خودتان علت دستگیری ایشان را چه می دانید؟
ما مطمئن نیستیم. اتفاقا وقتی سعید را گرفتند، خیلی تعجب کردیم چون او داشت تحت نظر دولت ایران، یتیم خانه درست می کرد. خودش هم می گفت "دولت ایران دارد با من راه می آید، کسانی را که گرفته اند، حتما یک کاری کرده اند". او حتی بین سال های ٢٠٠٩ تا ٢٠١٢ نزدیک به ده بار به ایران رفت و برگشت امریکا. البته حدودا چهار سال پیش و در زمان انتخابات هم بازداشت شد ولی آن زمان بازداشتش توسط اطلاعات و نرم تر بود و زندان نرفت فقط نزدیک به دو ماه هر روز بازجویی می شد. در آخر به اوگفتند که اگردر کلیسای خانگی فعالیتی نداشته باشی، مانعی نخواهد بود و می توانی به ایران رفت و آمد کنی. اگر هم واقعا می خواهی به مردم ایران کمک کنی، میتوانی کمک مردمی بکنی و به همین خاطر بود که سعید تصمیم گرفت یتیم خانه بسازد.
پرورشگاه برای بچه های مسیحی یا برای همه بچه ها؟
نه، نه برای همه. سعید از دولت ایران مجوز گرفته بود. در شمال ایران، نزدیک رشت، ساختمانش داشت زیر نظر اداره بهداریتکمیل می شد. حتی اعضای هیات مدیره اش هم انتخاب شده بودند.
پس هنوز تشکیل نشده بود؟
نه، در مراحل آخرش بود که من و بچه ها، حدودا یک سال و نیم پیش رفتیم ایران به امید اینکه تمام بشود... سه، چهار ماه ایران بودیم. من و دو بچه ام ( یک دختر شش ساله دارم و یک پسر پنج ساله )... حدود سه ماه و نیم ایران بودیم ولی یتیم خانه هنوز کارش تمام نشده بود و مراحل کاغذ بازی داشت طول می کشید. من و بچه ها دیگر آمدیم بیرون و سعید برگشت که ادامه کار را تمام بکند. ولی من فکر می کنم دلیل اصلی ترس دولت ایران جمع شدن عده ای است که تفکراتشان با تفکر دولت فرق می کند. چه مسیحی، چه بهایی و حتی چه مسلمان. دولت در مورد هر کسی که مثل خودش فکر نکند احساس خطر می کند و هر کسی هم که مثل خودش فکر نکند برایش فرد سیاسی محسوب می شود. از طرف دیگر من فکر می کنم بیشتر به خاطر برخورد جدی سپاه است که این طور با سیعد برخورد می شود. اخیرا هم دارند خیلی جدی تر با گروه ها و اقلیت های مختلف برخورد می کنند.
از چه زمانی به فکر اطلاع رسانی و برپایی کارزار برای آزادی سعید و سایر زندانیان عقیدتی افتادید؟ آیا در این زمینه فشار یا تهدیدی متوجه شما یا خانواده تان بوده؟
حدودا از زمانی که ریختند خانه مادر و پدر سعید و او را بردند، سه ماه طول کشید تا من به این نتیجه برسم.بیشتر هم به خاطر تهدید هایی بود که از طرف دولت ایران می شدیم که اگر وکیل بگیریم، وکیلمان را می اندازند زندان، اگر سر و صدا کنیم وضع سعید بدتر می شود ولی راستش در این سه ماه دیدیم دارد بدتر می شود. می دانم که در این مدت حداقل یک بارسعید به شدت کتک خورده بود، به شکمش لگد زده بودند و خون ریزی کرده بود و شرایطش داشت بدتر می شد و من احساس کردم به قول دیتریچ بونهوفر، سکوت در برابر شرارت، خود همان شرارت و بی عدالتی است. سکوت در برابر ظلم، خود ظلم است. باید صحبت کرد. باید بیان کرد تا همه بشنوند. برای همین شروع کردم به خبر رسانی،و هر چه بیشتر خبررسانی کردم، بیشتر متوجه مشکل افراد دیگر شدم، حالا چه مسیحی، چه مسلمان؛آن ها هم در شرایط من بودند و عزیزانشان در زندان بودند فقط به خاطر مذهب یا تفکرشان. خیلی ها شان بچه داشتند مثل ما و کم کم برایم اهمیت پیدا کرد که دیگر نه فقط به خاطر سعید بلکه به خاطرهمه زندانیان عقیدتی صحبت کنم.
وقتی شروع به کار کمپینی کردید، آیا فشاری روی شما یا خانواده تان بود؟
بله هم روی خانواده من و همخانواده همسرم ولی بعد از سه ماه تصمیم گرفتم این مسیر را بروم، به خودم هم قول دادم که با ترس کنترل نشوم. چون دولت ایران سعی می کند با ترس، افراد را کنترل کند. من سعی کردم که در این مسیر فقط به روبرویم نگاه کنم و راهم را ادامه بدهم.
تهدید ها از چه نوع بود؟
که پدرو مادر سعید را می گیرند. پدر من می رود ایران و می آید ( که او را هم می گیرند ). حتی چند بار، بازجویی اش کرده اند. همین طورخانواده سعید را در ایران خیلی بازجویی کردند.وقتی ریختند سعید را گرفتند، آن ها را هم گذاشتند تحت زندان خانگی و پاسپورت هایشان را گرفتند و خودشان را هم بازجویی و اذیت کردند.به خود من گفتند که ما در آمریکا افراد داریم و حواسمان هست که کجا می روی و کجا نمی روی... از این قبیل تهدید ها، حتی به موبایل امریکای من زنگ می زدند.
ممکن است از آخرین وضعیت جسمانی و روحی همسرتان بگویید؟
حدودا یک ماه و نیم پیش بود که سعید را همراه با نه نفر دیگر ( کسانی که دولت می خواست رویشان بیشتر فشار وارد کند ) برای ده روز به انفرادی بردند. خیلی سعی کردند که سعید را بشکنند. حداقل می دانم که دوبار به شکمش لگد زدند. خون ریزی کرده بود. به بیمارستان مدرس منتقل شده بود، دکتر دیده و گفته بود باید بستری شود ولی بستریش نکردند. شرایط جسمانیش اصلا خوب نیست. خیلی اقدام کردیم که رسیدگی شود ولی هنوز رسیدگی نشده است.
شرایط روحی شان چه؟
شرایط روحی اش به خاطر ایمان اش، خیلی خوب است. اتفاقا من سازمان ملل بودم و با خیلی از ایرانی های مختلفی که برای حقوق بشر فعالیت می کنند، صحبت کردم. خیلی ها که عزیزانشان در زندان و هم بند سعید بودند، از وضعیت روحی سعید خیلی تعریف می کردند. می گفتند که خیلی آرام است، خیلی شخص با محبتی است و به زندان آرامش می آورد. کلا سعید به خاطر ایمانش خیلی صحبت می کند. چند تا نامه نوشته است. صحبت از آرامش و شادی می کند. شرایط روحی خیلی خوبی دارد، بر خلاف کارهایی که دولت ایران تا به حال با وی کرده است.
در مورد شرایط نگهداریشان هم کمی توضیح می دهید؟
چندی پیش، زندانیان بند ٣٥٠، نسبت به شرایط زندان و رفتارهایی که با خانواده هایشان در هنگام ملاقات صورت می گرفت، اعتراض کرده و نامه نوشته بودند. از این چند صد نفر، ده نفر را انتخاب کرده و به مدت ده روز به انفرادی برده بودند. [ اول قرار بود برای بیست روز باشد ولی چون زندانیان دیگر در حمایت از آن ها به ملاقات های خانوادگی شان نرفتند و حتی دست به اعتصاب غذا زدند، به خاطر همین به ده روز نکشید که ازانفرادی آزاد شدند]... و الان هم دیگر در انفرادی نیستند.
و کمپینی که برای سعید به راه انداخته اید.
من، شخص حرفه ای در کار کمپین نیستم ولی با شروع کمپین، درهای زیادی به رویم گشوده شد. من در مقابل کنگره امریکا صحبت کردم و بعد از صحبتم، وزیر امور خارجه امریکا ( جان کری ) گفت که به ایران بیانیه داد که سعید را آزاد کنند. از مردم امریکا خیلی کمک گرفتم، نزدیک به ششصد هزار امضاء از مردم آمریکا در حمایت از آزادی سعید و در خواست از دولت امریکا برای آزادی سعید جمع کردم. الان هم به سازمان ملل آمده ام تا در مورد سعید صحبت کنم. سفیر امریکا در سازمان ملل چند بار اسم سعید را آورد. قدم بعدی آن است که یک روز قبل از انتخابات ایران، تظاهرات صلح آمیزی در مقابل سفارت های ایران در کشورهای مختلف ترتیب بدهیم.
چه پیامی برای مسئولین جمهوری اسلامی دارید؟
کنترل و ترس هیچ وقت نمی تواند یک کشور را موفق کند.اگر واقعا می خواهند کشور موفقی داشته باشند، اولین کاری که باید انجام انجام دهند مردم را آزاد بگذارند. به مردم اجازه ابراز بیان شان را بدهند تا بتوانند رشد کنند. الان در دانشگاه ها، دانشجویان حق ابراز نظرشان را ندارند. اگر میخواهند کشور پیشرفت کند،باید آزادی بدهند و به حقوق بشر احترام بگذارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر