۱۳۹۱ آذر ۱۰, جمعه

دور جدید فشارها بر خانواده میرحسین که با تماس تلفنی تهدیدآمیز و ممنوع الملاقات شدن یکی از دختران آغاز شده بود، اکنون با از سرگیری فشارهای شغلی و به جریان انداختن دوباره پرونده سازی های قبلی ادامه یافته است. 
 خانواده و نزدیکان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نیز همچون بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی، در مدت حبس خانگی با فشارها و تهدیدهای غیرقانونی و حاکی از خصومت رو به رو بوده اند.
رفتارهای غیر انسانی و بی اخلاقی های مکرر، در سه سال اخیر به رویه ای متداول در برخورد ماموران امنیتی با خانواده زندانیان سیاسی تبدیل شده و خانواده موسوی نیز هزینه های زیادی بابت ایستادگی در دفاع از حق داده اند؛ هزینه هایی که مهمترین آنها شهادت سید علی موسوی خواهرزاده میرحسین بوده و پس از آن نیز در سه سال اخیر به انحاء مختلف ادامه داشته است.
به خصوص پس از حصر میرحسین و کروبی و همسران آنها، فشارها بر بستگان نزدیک و دور آنها نیز شدت گرفته است؛ هرچند خانواده موسوی تا کنون از رسانه ای کردن جزئیات بسیاری از رفتارهای صورت گرفته، پرهیز کرده اند.
فشارهای شغلی، از جمله رایج ترین موارد آزار خانواده مهندس موسوی بوده است که به صورت های مختلفی از جمله اخراج یا پرونده سازی در محل کار، ممانعت از تدریس در دانشگاه، جلوگیری از چاپ کتاب و کار پژوهشی، جا به جایی ها و اذیت های خاص اداری و حتی پیگیری و بازجویی از مسئولان ادارات محل اشتغال آنها، اعمال شده است.
در مورد یکی از فرزندان میرحسین که اخیرا در پی اطلاع رسانی کلمه مورد تهدید ماموران امنیتی، مورد تهدید قرار گرفته و ممنوع الملاقات شده بود، با آنکه سایت امنیتی وابسته به صداوسیما تماس این مامور امنیتی را انکار کرده بود!، ظاهرا تهدیدها در حال عملی شدن است؛ چرا که اخیرا فشارهای شغلی بر وی شدت بیشتری گرفته و علاوه بر تماس های موجود از طرف دانشگاه محل کار وی (دانشگاه الزهرا) و ممانعت قبلی از تدریس وی، دو روز قبل از سوی هیات تخلفات اداری وزارت علوم نیز با او تماس تهدیدآمیزی گرفته شده تا پرونده سازی دو سال قبل علیه وی، دوباره به جریان بیفتد.
با آنکه این پرونده سازی در دو سال اخیر هیچ یک از روال های قانونی رویه های متعارف دانشگاهی را طی نکرده است؛ تماس گیرندگان پیشاپیش حکم را هم به طور شفاهی صادر کرده و گفته اند که حکم مورد نظر در هر حال، حتی اگر خانم موسوی این پرونده را نپذیرد، صادر خواهد شد و عدم پذیرش محتویات این پرونده نیز به معنی چشم پوشی او از حق قانونی بعدی خودش تلقی خواهد شد. آن هم در حالی که پس از جلوگیری از ورود و تدریس وی در دانشگاه و پرونده سازی امنیتی، او بارها با مراجعه به مسئولین ذی ربط در دانشگاه با اصرار خواستار اعلام علت این اقدام و توجیه قانونی و مستند و مکتوب آن و نیز معرفی مقامی که دستور انجام این رفتارهای توهین آمیز و غیر قانونی را صادر کرده، شده بود و پاسخی نگرفته بود.
بر اساس این گزارش، پیش از این، از تدریس وی در دانشگاه جلوگیری شده بود و علاوه بر منع تدریس، حتی واحدهای معین شده در برنامه ترمی نیز به طور ناگهانی و ظرف همان ساعت اولیه از روی سایت دانشگاه حذف شده بود. اما تنها نتیجه پیگیری های وی، آن هم بعد از حدود ۲ سال، این بوده که در هیات تخلفات اداری برایش پرونده تشکیل شده و به گفته کارمندی که این اطلاعات را از روی برگه ابلاغی خوانده، بهانه این پرونده سازی نیز مصاحبه وی با سایت کلمه و نشر اکاذیب و … بوده است.
این گزارش حاکی است، پرونده ی ساخته شده برای این دختر میرحسین در اسفندماه ۱۳۸۹ به رئیس قبلی دانشگاه الزهرا ابلاغ شده و در آن ۱۰ روز برای ارائه لایحه دفاعیه مهلت تعیین شده است. اما تا اواسط مهرماه گذشته (۱۳۹۱) وی از وجود چنین پرونده ای بی خبر بوده و با آنکه این نامه بارها بین دفتر ریاست و بخشهای اداری دانشگاه دست به دست شده و مهلت های ۱۰ روزه دفاع ابلاغ و تکرار شده، این موضوع هیچ گاه به خانم موسوی اعلام نشده است.
برخوردهای صورت گرفته با این استاد دانشگاه تا آنجا پیش رفته که در فروردین ماه سال جاری، ماموران حراست به شکل توهین آمیزی از ورود به دانشگاه جلوگیری کرده اند، آن هم در حالی که به گفته خودشان مدام در تماس و هماهنگی با وزارتخانه بوده اند. این رفتار نیز همچنان ادامه یافته و در نهایت با اصرار دانشجویانش و برای پیگیری امور آموزشی باقی مانده ی آنها، آن هم پس از کسب مجوز سختگیرانه از حراست، در آخرین فرصت ممکن اجازه حضور او در دانشگاه برای انجام وظایف استادی در ترم تحصیلی مذکور صادر شده است. اینها همه در حالی است که با توجه به تعهدات شغلی، وظایف محوله از جمله دفاعیات و راهنمایی های پایان نامه ها بر طبق مستندات موجود همچنان، حتی از راه دور و در محیط خانه، در حال انجام بوده است.





تاجر زاده در مورد انتخابات پیش رو و نامه اش به دکتر میردامادی

سید مصطفی تاجزاده معتقد است به همان اندازه که مناطق مختلف ترکیه و همسایگانش، حتی تا بوسنی و غزه، از انتخابات آزاد در این کشور بهره مند شده اند، مردم مظلوم بحرین نیز از کودتای انتخاباتی در ایران متضرر شده اند و در این سوی خلیج فارس یک دموکراسی بزرگ وجود ندارد که به یاری معنوی و سیاسی دموکراسی خواهان بحرینی برسد.
به گزارش کلمه، این زندانی سیاسی عضو جبهه مشارکت در نامه ای به مناسبت چهاردهمین سالگرد تاسیس این حزب که مخاطب آن محسن میردامادی دبیرکل حزب مشارکت است که او نیز هم اکنون در زندان است، تحلیل خود را از حوادث اخیر منطقه با تاکید ویژه بر نقش ایران و ترکیه بیان کرده است.
وی با اشاره به نقش مثبتی که ترکیه در بحران بحرین ایفا کرده و پرسشی که نسل کشی حزب بعث سوریه در برابر همه کشورهای منطقه قرار داده است، به تبلیغات رسانه های صهیونیستی که می کوشند انتخابات آزاد و فراگیر در ترکیه را به عظمت طلبی و عثمانیگری ربط دهند اشاره می کند و می نویسد: مسلمانان منطقه پیام دیگری از دموکراسی ترکیه دریافتند که راه آزادسازی قدس نه از طریق سیطره نظامیان بر عرصه سیاسی (که بیش از نیم قرن به نام اولویت مبارزه با دشمن صهیونیستی توجیه می شد و یک وجب از اراضی اشغالی را آزاد نکرد) بلکه از صندوق های انتخابات آزاد و فارغ از سلطه نظامیان می گذرد.
تاجزاده بهار عربی را نیز واکنشی به نیم قرن سلطه نظامیان بر سیاست در این کشورها بر می شمرد و با اشاره به اینکه ترکیه در زمینه عبور از نظامیان و حرکت به سمت دموکراسی، الگو و حال آنکه ایران عبرت کشورهای منطقه شده، معتقد است که فراتر از تناظع شیعه- سنی و عثمانی- ایرانی، باید به یک رقابت سالم در زمینه دموکراسی فکر کرد.
وی تاکید می کند: من سخت شیفته مراجع بنیان گذار و مؤسس مشروطیت ایران هستم که شور و هیجانی رمانتیک در قبال آزادی خواهان ترک که آنان را «احرار عثمانی» می خواندند، داشتند و به مراتب بیش از بسیاری از روحانیون و دانشگاهیان امروز منطقه نسبت به سرشت و اهمیت فراملی دموکراسی آگاه بودند… امروزه ما برای پشت سر گذاشتن خطر تنازع فرقه ای و برای تبدیل کردن بهار عربی به فرصتی جدید برای پایه گذاری یک صلح پایدار، سخت نیازمند احیای همان آگاهی های فراملی عصر مشروطیت ایرانی و اصلاحات عثمانی هستیم.
این عضو جبهه مشارکت در نامه خود به پاکدستی اصلاح طلبان و اعضای حزب مشارکت که حتی برای مخالفان هم ثابت شده، اشاره می کند و می نویسد: خدای ما می داند و خوشبختانه امروز اکثریت مردم نیز به خوبی درک می کنند که آن چه کرده ایم جز برای تعالی و عزت این مردم نبوده است و هرگز حاضر نشده ایم برای ماندن در قدرت مجیزگوی ظالمان باشیم و حقوق ملت را برای رضایت حاکمان پایمال کنیم.

نامه بیاش از 300 فعال مدنی و سیاسی خطاب به نسرین ستوده

بیش از ۳۰۰ فعال مدنی و سیاسی و رسانه ای در نامه ایخطاب به نسرین ستوده با بیان اینکه فریاد حق خواهی شما را شنیدیم. جهانی به این همه پاک سرشتی و پایداری شما سر تعظیم فرود آورده است، نوشته اند: ما به عنوان کسانی که هر کدام قربانی بی عدالتی و نابرابری و یا معترض بە حق کشی های موجوداند، یا روزی به نوعی اسیر چنگال بیداد بوده و یا خود سابقه ی اعتصاب غذا در پشت میله های زندان را دارند، سخت از انتهای راهی که شما در پیش گرفته اید، می ترسیم. نه مرگ، که فردای ایران بی نسرین ستوده سخت هراسانمان کرده است.
به گزارش کلمه در بخشی از این نامه با تاکید دوباره امضاکنندگان آن بر اینکه اعتصاب غذای خود را بشکنید، نه به خاطر ما، نه به خاطر فشاری که این روزها تحمل می کنید، به خاطر هزاران مهراوه ای که در فردای ایران باید از حضور شما درس ها پذیرند و نکته ها آموزند، آمده است: ما امضا کنندگان این نامه، ضمن درخواست دوباره از خانم ستوده جهت شکستن هرچه سریع تر اعتصاب غذا خطاب به مسئولین زندان اوین، قوه قضاییه و کلیه مسئولین امر اعلام می داریم که مسئولیت بروز کوچک ترین اتفاقی برای شرف حقوق بشر ایران، نسرین ستوده به عهده ی ایشان می باشد. لیکن هرچه سریع تر فشارهای غیرقانونی و بلاتوجیه وارد بر خانواده نسرین ستوده را پایان دهید.”
متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
برای نسرین ستوده که هرگز از مرگ نهراسیده است.
مبارک است خانم ستوده، شنیده ایم چله ای را چنان سرافراز از سر گذرانده اید که زندانبان حتی شرم دارد از انداختن نگاهی به نگاه گل انداخته تان. شنیده ایم که زیر چشمانتان گود رفته است، شنیده ایم سراپا پوست و استخوان شده اید، شنیده ایم دیوارهای بهداری اوین حتی از چشمان نیمه باز نسرین شرم دارند….
ما هم شرمگینیم خانم ستوده از این که تن شما این گونه سپر ضربه های بیداد نامردمانی شده است که امروز برای قدرت نمایی جز دست اندازی به حریم مقدس کودکی ۱۲ ساله مجال دیگری نمی یابند. شرمنده ایم که جز حسرتی بی جان در برابر دشت نسرین و رازقی شکفته در چشم هایتان در این روزها چیزی نداریم و از شرم این همه ناتوانی تا به امروز در دل زمین فرو نرفته ایم….
خانم ستوده، ما به عنوان کسانی که هر کدام قربانی بی عدالتی و نابرابری و یا معترض بە حق کشی های موجوداند، یا روزی به نوعی اسیر چنگال بیداد بوده و یا خود سابقه ی اعتصاب غذا در پشت میله های زندان را دارند، سخت از انتهای راهی که شما در پیش گرفته اید، می ترسیم. نه مرگ، که فردای ایران بی نسرین ستوده سخت هراسانمان کرده است…
خانم ستوده، فریاد حق خواهی شما را شنیدیم. جهانی به این همه پاک سرشتی و پایداری شما سر تعظیم فرود آورده است.
مطالبه ی به حقِ شما را جز آنان که خود را به نشنیدن می زنند، همگان شنیده اند. به عنوان کسانی که در دشوارترین روزهای زندگی شان پناه و دلگرمی خانواده هایشان بودید و به عنوان کسانی که شما را اسوه ای در مکتب پاسداری از مقام انسان و عدالت می دانند از شما خواهش می کنیم اعتصاب غذای خود را بشکنید و ما را از هراس فردای آزاد و روشن کشور بی وجود نازنینتان رهایی بخشید. بی شک مایی که امروز بابت جایگاه امروز شما، به شما نامه می نویسیم میثاقی نیز با شما خواهیم بست تا شاید اجابت درخواست ما نزد شما اندکی مقبول تر آید.
بی شک هر وجدان بیداری در مقابل آنچه شما به خاطرش دست به اعتصاب غذا زده اید سر تعظیم فرود می آورد. ما نیز به عنوان عضوی از اعضای جامعه ی دردمند و حق شناس به شما اعلام می کنیم؛ خانم ستوده، مهراوه خندان، دختر شما و عزیز ما، دفاع بی حد و مرز از او وظیفه ی معلوم ما. نزد شما متذکر می شویم که اجازه ندهیم کوچک ترین بی حرمتی به ساحت کودکانه مهراوه صورت پذیرد.
خانم ستوده، اعتصاب غذای خود را بشکنید، نه به خاطر ما، نه به خاطر فشاری که این روزها تحمل می کنید، به خاطر هزاران مهراوه ای که در فردای ایران باید از حضور شما درس ها پذیرند و نکته ها آموزند.
ما امضا کنندگان این نامه، ضمن درخواست دوباره از خانم ستوده جهت شکستن هرچه سریع تر اعتصاب غذا خطاب به مسئولین زندان اوین، قوه قضاییه و کلیه مسئولین امر اعلام می داریم که مسئولیت بروز کوچک ترین اتفاقی برای شرف حقوق بشر ایران، نسرین ستوده به عهده ی ایشان می باشد. لیکن هرچه سریع تر فشارهای غیرقانونی و بلاتوجیه وارد بر خانواده نسرین ستوده را پایان دهید.”
اسامی امضاء کنندگان نامه:
مهناز پراکند (وکیل دادگستری)، محمد مصطفایی (وکیل دادگستری)، عباس جمالی (وکیل دادگستری)، امیر سالار داوودی (وکیل دادگستری)، محمد اولیایی فر (وکیل دادگستری)، شیما قوشه (وکیل دادگستری)، مسیح علی نژاد، کاویان صادق زاده میلانی، احمد باطبی، مائده سلطانی، مریم نایب یزدی، شهناز اکملی (مادر شهید مصطفی کریم بیگی)، بهروز جاوید تهرانی، مهدیه گلرو، عارفه سادات تاجزاده، فخرالسادات محتشمی پور، نوید خانجانی، فرید روحانی، آیدا قجر، ابراهیم مهتری، علی عجمی، سعید کلانکی، بهروز علوی، ریحانه طباطبایی، علی افشاری، علی عبدی، مهرداد رحیمی، آیدا سعادت، بهرنگ تاجبخش، عباس حکیم زاده، هاله روحی، علی کلایی، رحمن جوانمردی، شاهد علوی، ساقی لقایی، مهدی معتمدی مهر، علی وفقی، مرضیه آرمین، مسعود لواسانی، مصطفی خسروی، ساسان آقایی، مرضیه وفامهر، یوسف عزیزی بنی طرف، واحد خلوصی، مهرداد عمادی، امیر رشیدی، محمد الموتی، رضا بهزادیان نژاد، میثاق افشار، پیمان عارف، صبا آذرپیک، مهدی قدیمی، مرتضی اسماعیل پور، محمدرضا حمیدی، احسان رمضانیان، نجات بهرامی، احسان مهرابی، امیرفرشاد ابراهیمی، محسن قشقایی زاده، اشکان ذهابیان، لیلی حسن پور، حسن طالبی، فیروز اشرفی، زینب سادات موسوی، نوید کامران، ابوذر زمان، سما نورانی، بشیر احسانی، حمیدرضا مسیبیان، مهدی زواره ای، مهدی صانع فرشی، مریم کریم بیگی، آزاد مرادیان، اشکان مسیبیان، امیر عباس آذروند، محسن کازکارش مجبد نیکنام، عسل اسماعیل زاده، روشنک آسترکی، امیر معماریان، بهرام شجاعی، کاوه رضایی، فرزانه جلالی، حسام سلامت، فواد شمس، زینب پیغمبرزاده، فاطمه خرمند، مریم شبانی، شهاب الدین شیخی، احسان منصوری، پویا جهاندار، امیر رشیدی، نوید محبی، سعید پورحیدر، شهریار داور، بهنام تفضلی، نسیم سرابندی، سید کوهزاد اسماعیلی، مژده لاریجانی، صبرا رضایی، مینا خانی، بهرام اسماعیل بیگی، شهلا فروزانفر، بینا نقاشیان، سوسن محمدی غیاثوند، الناز زینالی، عزت الله تربتی، ناصح فریدی، محمدجواد دردکشان، رامین غفاری، میثم معتمدنیا، ناهید فرهاد، بابک اجلالی، شایان وحدتی، امیر احمدی، مریم آذرمند، شیوا نوجو، مزدک عبدی پور، حجت نظری، سید علی بنی جمالی، محمد سجاد نقوی، شهلا باور، حامد شجاعی، سعید آگنجی، محمد امین صالحی، نگار انسان، کاوه شیرزاد، زهرا باقری شاد، اسماعیل جلیلوند، سالومه رحیمی، سعید مسعودی، علی افروزی، سمیرا جمشیدی، زویا حسنی، مسعود چناسی، میترا بید انجیری، فرزاد شاکریان، صنم قیاثی، بهداد بردیا، علی تارخ، مریم قربانی فر، مهدی وزیری، اورانوس افروزی، عابدین غلامی، فهیمه ملتی، مرتضی کاظمیان، امیر امیرقلی، آرش بینش پژوه، حامد ابراهیمی، ستاره حسن پور، آریا خسروی، سالار خسروی، مریم امی، سعیده سهرابی، فریناز مقتدری، نصیر امامی، یاسر معصومی، امیر وارسته حیدری، اعظم وحید، محسن نوربحر، محبوبه راسخ، سید حسام الدین موسوی نیا، عطیه وحیدمنش، محمدرضا ابراهیمی، امیر مرادی، جمشیدبابایی، هادی بابایی، حمید شاه سیاه، رحیم همتی، پویان مکاری، نعیمه کفشدوز، محمد جواد شریفی، فرهاد شمس آبادی، سید رضا حسینی، مهتاب علی نژاد، مهدی روحانی نژاد، فاطمه جوانی، فریبا راد، حسام ویسه، آرش نجوایی، زهرا سروش، بهزاد احمدی نیا، نیما آزادی، سید جواد متولی، مصطفی رحمانی، نازنین جواهریان، سالار ستایش، پوریا وکیل زند، میثم خرمگاهی، محمدرضا آذرپاد، کورش منصوری، شراره تهرانی، سلما قطبی، مهرداد رضایی، محمدجواد طواف، آزاده بهشتی، حنیف حسین دوست، مریم مقدم، حسین نیک نام، مجتبی صادقی، بهیه جیلانی، روح الله زم، عماد رضیعی، محسن نادری، الهه وفایی، بنیامین صدر، محمدرضا ابراهیمی، عبدالحمید معصومی تهرانی، نرگس شکوهی، رضا رفیعی، کیوان فروزان، سامان درختی، آرش الم, حامد تهرانی، مهدی باستانی پور، سهیل اعرابی، اردوان اصحابی، کسری سعیدفر، محمد طباطبایی، مهدی سعیدی پور، اشکان یزدچی، امیر رحیم پور، منا راستگو، مهناز محمدی، حامد اشرفی، علی محمدی، صهبا شعردوست، الهام رسولی نیا، ایسان میران، ترانه خدمتی، معصومه عطایی، خیرالله لقایی، مهران انصاری، مهران غفوری فر، امید ابراهیمی، پریا سروش، عنایت کریمی، احمد جهانبین، بلال مراد ویسی، آزرم نوروزی، حسین فراهانی، مقداد بریمانی، نریمان سالاری، رضا جعفریان، وحیدالدین بزرگتبار بائی، رضا آلوانیان، سیروس احسانی، روجا غلام حسینی، بانی صداقت، سعید ذبیحی، نیما نصر، امیر مهرزاد، سازا پورنیک، مهران باران، مهرزاد محمودیان، نگین بانک، دنیا اکبری، کیوان فروزان، گلشن فیال، امیر عبدالوهابی، محمود مقدم، فرهنگ مهدوی، سرور بهزدای، علی آزادا، فرشاد تماج، سجاد ضرغام، عارف نادری، سامرند شهبازی، مسعود فتحی، محمود امیری مقدم، سینا برازجانی، مازیار بالایی، فرحناز حامدی، یاسمن علی نژاد، آزاده سفیری، کاران صدر، رضا رفیعی، الهام آقاجانی، ذکریا ابراهیمی، سارا معصومی، زانیار علوی، نسرین حسینی، مسعود علیزاده، تن ناز فاضل، سارا زرکوب، مریم عرب عامری، پیام اولاد عظیمی، سید علی عظیمی، نسترن نوربخش، سپیده سالاروند، منصوره شهسواری، پویه پولادی، علی مرادی، احسان اعظمی، فیروزه بهرامی، پرشنگ حسینی

به امضاء کنندگان طوماربرای ازادی نسرین ستوده در سایت عفو بین الملل بپیوندید

سازمان عفو بین الملل برای تهیه طوماری برای آزادی نسرین ستوده در حال حاضر به 20000 تایید نیاز دارد.از تمام هموطنان و فارسی زبانان در سراسر دنیا تقاضا میکنم به سایت این سازمان در ادرس ذیل رفته و طومار را تایید نمایید.اکنون خواهر عزیزمان فرزند غیور ایران نسرین ستوده چشم به انتظار حمایت شماست.فشار بین المللی بر جمهوری اسلامی در حال حاضر بهترین گزینه برای کمک به آزادی نسرین ستوده است.
http://www.amnesty.org.au/action/action/30434/





۱۳۹۱ آذر ۷, سه‌شنبه

بیانیه جدید احمد شهید پیرامون نقض حقوق بشر در ایران

احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل پس از یک سفر ۱۲ روزه به آلمان، سوئد و نروژ و گفت‌وگو با شاهدان عینی و فعالان حقوق بشر، طی بیانیه‌ای در اسلو به جنبه‌‌های گوناگون نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران اشاره کرد.

گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور وضعیت حقوق بشر در ایران در یک کنفرانس مطبوعاتی در اسلو، پایتخت نروژبا قرائت بیانیه‌ای نظر خود را درباره وضعیت حقوق بشر در ایران ابراز کرد.

احمد شهید در آغاز بیانیه‌ی خود از دولت‌های آلمان، سوئد و نروژ قدردانی کرد و گفت که این سه کشور با تقاضای او برای اجرای "مأموریت فاکت‌‌یابی" در کشورهایشان بدون قیدوشرط موافقت کرده بودند. وی گفت که این مأموریت بسیار موفقیت‌آمیز بود و او توانسته است مجموعه‌ی ارزشمندی از اطلاعات را طی مأموریت خود در برلین، استکهلم و اسلو گردآوری کند.

به گزارش شبکه سی ‌ان ‌ان، احمد شهید در کنفرانس مطبوعاتی خود در ۲۲ نوامبر (۲ آذر) در اسلو گفت: «در طول ۱۲ روز گذشته من با ده‌ها فرد ایرانی‌تبار، فعال حقوق بشر، مقامات دولتی و کارشناسان آکادمیک ملاقات و گفت‌وگو کردم.»

وی از تمام کسانی که اطلاعات خود را، به‌ویژه کسانی که به‌عنوان شاهد عینی دست‌اول، مشاهدات خود را در رابطه با وضعیت حقوق بشر در ایران در اختیار او گذاردند، تشکر کرد.

آقای شهید تأکید کرد که وی برای سنجش میزان اعتبار و باورمندی اظهارات شواهد، معیارهای سختگیرانه‌ای در نظر گرفته است. بر پایه‌ی این سنجه‌ها، وی در این سفر به شهادت‌های قابل باوری دست یافته است که تصویری بسیار نگران‌کننده از وضعیت حقوق بشر در ایران را بازتاب می‌دهند.

افزایش نگران‌کننده‌ی شمار اعدام‌ها

احمد شهید گفت که شمار اعدام‌ها در ایران به مرز هشدارآمیزی رسیده است که طی هفته‌ها و ماه‌های گذشته سرعت‌گرفته‌اند. «بر اساس گزارش‌های موثق، چنان‌که خود دولت ایران نیز موردهای بسیاری را تأیید کرده، شمار اعدام‌ها در دو هفته‌ی گذشته دست‌کم ۳۲ مورد ولی احتمال می‌رود که ۸۱ مورد بوده باشد.»
-------
در واکنش به سخنان احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد لاریجانی دبیر دفتر حقوق بشر قوه قضاییه در نشست خبری او را مضحک خواند وبا تکذیب تمامی سخنان وی ایران را صدر دفاع از حقوق بشر دانست.
او در سخنانش بزرگترین دروغ تاریخ رژیم ایران را گفت "در زندان های ایران شکنجه نیست.هم از لحاظ اسلام مردود است هم از لحاظ انسانی....
بیشتر از این به سخنان "مضحکانه"لاریجانی نمیپپردازم چون حتی ارزش وقت گذاردن برای تایپ هم ندارد...
فقط یک سوال؟
این همه جوانانی که در اثر شکنجه جان خود را در بازداشتگاه های ایران از دست دادند خونشان بر عهده کیست؟
محمد ناصری وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر






اسلاید شویی در حمایت از خانم نسرین ستوده

یک اسلاید شو در شرح حال و حمایت از خانم نسرین ستوده که میتوانید از ادرس زیر مشاهده کنید:
کمترین کاری که میتوان در حمایت از وکیل عزیزمان و شیر زن غیور کشورمان بکنیم فعلا حمایت معنوی است.

http://portal.sliderocket.com/CNJAV/NASRIN-SOTOUDEH

۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه

روز نامه مغرب توقیف شد

سخنگوی قوه قضاییه گفت که مدیر مسئول روزنامه مغرب به اتهامی غیر از اتهام مطبوعاتی، تحت تعقیب قرار دارد.
محسنی‌اژه‌ای در ادامه نشست خبری خود در پاسخ به سوال خبرنگاری مبنی بر اینکه ماموران دادستانی به روزنامه مغرب رفته و بازجویی‌هایی در آنجا صورت گرفته و مطرح شده که دلیل این امر، چاپ عکس آقای خاتمی در صفحه اول این روزنامه بوده است؟‌ گفت: مدیر مسئول این روزنامه و بعضی از افراد آن نه به اتهام مطبوعاتی، بلکه به غیر از اتهام مطبوعاتی، ‌تحت تعقیب قرار گرفته‌اند و آنچه من تا قبل از جلسه امروز شنیده‌ام این بوده که اتهام فعلی آنها غیرمطبوعاتی است و بر اساس گزارش یکی از مراجع رسمی، این کار صورت گرفته است
----------
پس از روزنامه شرق که چندی پیش بر حسب شکایت وزارت ارشاد توقیف شد حال نوبت به روزنامه مغرب شد.این اقدام که بهانه چاپ کاریکاتوری از دستور توقف سوال از احمدی نزاد توسط مجلس صورت گرفت.
در حال حاضر مطبوعات در ایران تنها ابزاری برای بازتاب اخبار دولتی مبدل شده اند و حتی کوچکترین انتقاد ها در غلب حتی اثار هنری چون کاریکاتور نیز مورد سرکوب وبازخواست قرار خواهد گرفت.این در حالی است که فضای سیاسی ایران در چند ماه مانده به انتخابات نمایشی 92 ریاست جمهوری نا بسامان است .از سویی فشار های مجلس مبنی بر بی کفایت بودن دولت در اداره کشور با یک دستور حکومتی دیکتاتوری رهبری وتو میشود و همچنین قتل ستار بهشتی توسط نیروهای امنیتی وتکرار کشتار دگر اندیشان و منتقدان و ازطرفی فشار های بین المللی و در هم ریختگی اوضاع اقتصادی کشور ونارضایتی مردم از شرایط فعلی همه دست به دست هم داده اند تا حکومت شتابزده تر از گذشته دست به سرکوب مطبوعات و کنترل بیشتر بزند.
مطبوعات ایرات در 8سال گذشته هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ ازادی مطالب تحت فشار های گوناگون بوده اند وحال در پایان این سال ها دیگرفعالیت بارزی از مطبوعات به چشم نمیخورد وبه نظر بنده بستر مطبوعات ایران دچار نوعی افسردگی و تنزوا شده است.هر چند این معقوله در مقایسه با بحران های کشور وضربات ناشی از عدم مدیریت صحیح بر پیکره کشور کمی قابل چشم پوشی است ولی در نوع خود انزوا در مطبوعات یعنی خفقان سیاسی و اطلاع رسانی ازاد واین همان چیزی است که جکومت جمهوری اسلامی انتظار دارد.
 محمد ناصری وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر






۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

نشست پراگ پیرامون دموکراسی در ایران از دید فرخ نگهدار

مقصود از این نوشته شناخت خطوط اصلی استراتژی سیاسی و سمت گیری فکری و نیز حد موفقیت کنفرانسی است که در روزهای ۱۷ و ۱۸ نوامبر۲۰۱۲، با شرکت بیش از یکصد تن از کادرهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، در شهر پراگ برگزار شد. برگزار کنندگان نام «اتحاد برای دموکراسی» یا «پیشبرد اتحاد برای دموکراسی» را برای خود برگزیده اند.

این گامی به پیش است

به نظر من جلسه پراگ جلسه ای موفق بود. این جلسه کمک بسیار بزرگی می کند که صف و سیمای یکی از گرایش های طرفدار «تغییر رژیم» تا حدود زیادی معنا و از گرایش هایی که خواهان اصلاح نظام اند تفکیک شود. برای معنا کردن این گرایش به قطع نامه پایانی یا «اسناد» این نشست نمی توان و نباید رجوع کرد. آنقدر تجربه و دوراندیشی در میان سازمان دهندگان این نشست انباشته شده است که بدانند برای تعریف خود به نوشتن برنامه و صدور قطع نامه نیازی ندارند. تداوم حضور شخصیت هایی که جایگاه و نگاه خود را طی سال ها برای هموطنان تعریف کرده اند بهترین ضامن اعتماد افراد به تشکلی است که در حال شکل گیری است. این سنت چپِ دموکرات است که هموندی درونی خویش را در قالب سند و کنگره آشکار سازد. خصلت تشکلی که در حال شکل گیری است به گونه ایست که اگر بخواهد سنت چپ دموکرات را تقلید کند از هم می پاشد. اتحاد جمهوری خواهان ایران تشکلی در تداوم سنت چپ دموکرات است. شکل گیری گرایشی با خصلت راست میانه در ایران ناگزیر است. خوشحالم از این که این نشست یکی از مهم ترین گره های مبارزان اپوزیسیون ایران را باز کرد. مولفه های فکری و مواضع سیاسی که توسط تک تک بنیان گذاران این تشکل عرضه می شود راستاهای یک حزب سیاسی نوین بر اساس نوعی لیبرالیسم راست میانه پشتیبان غرب را بازتاب می دهد. این راستاها البته یک طیف است؛ مثل هر حزب سیاسیِ روزآمد شده.

کسانی می گویند آنچه تا کنون تحت عنوان «اتحاد برای دموکراسی» شکل گرفته همان نطفه یا جنینی است که میرود چیزی شبیه «شورای ملی سوری» را برای ایران تاسیس کند. بررسی دیدگاه های اصلی ترین چهره های بنیان گذار این جریان برای من تردیدی باقی نمی گذارد که آنها مایلند در موقعیت شورای ملی سوری قرار گیرند و توسط دولت های اروپایی و ایالات متحده «جدی» گرفته شوند. اما پیش رفت در این مسیر از یک سو بستگی دارد به تحولات منطقه و سیاست غرب در قبال ایران، و از سوی دیگر بستگی دارد به خردمندی و تدبیر جمعی که در پراگ گرد هم آمده اند؛ و بالاخره به مسیری که در روندهای آتی رهبری جمهوری اسلامی ایران در پیش می گیرد. این که این نطفه به جنین، و آن جنین در سیمای شورای ملی سوری متولد خواهد شد، یک اظهار نظر غیرقطعی است.

کسانی می گویند پراگ موفق نشده است قطع نامه جان داری صادر کند و یا ارگان رهبری تشکیل دهد. این حرف اندکی ناوارد است. همه احزاب سیاسی در ایران قرار نیست مدل احزاب سیاسی چپ و دموکراتیک را تکرار کنند. کنگره تشکیل دهند و شورای مرکزی و هیات سیاسی (بر اساس یک نفر یک رای) انتخاب کنند. رهبران احزاب غیرچپ اکثرا «خود-منصوب» اند. نباید انتظار داشت آنها عضوگیری آنچنانی داشته باشند، تشکیلات درست کنند و انتخاب رهبران را به اعضاء واگذارند. نباید انتظار داشت که آنها فعالیت خود را بر صدور اعلامیه های سیاسی متمرکز کنند. آنها به «مذاکره»، «جلب پشتیبانی»، «تریبون»، «یارگیری» و کارهایی از این دست خیلی بیشتر بها خواهند داد. احتمال بسیار کمی دارد گردانندگان این جریان برای توافق بر سر جمله ها و قطع نامه ها وقت بگذارند و جر و بحث کنند. حزب آنها حزب رجال است. رجالی که به لحاظ انتخاب های سیاسی و اجتماعی سمت گیری معین و همسو دارند. مولفه های نظری، تحلیلی و سیاسی فکر آنان هم اکنون بسیار شکل گرفته است. این حرف که گفته می شود عمر آنان کوتاه است اصلا واقعی نیست. یگانگی اصولی دیدگاه ها شانس ماندگاری بالایی برای این جریان پدید آورده است.

این چنین حزبی دیرتر یا زودتر در ایران باید تشکیل شود و می شود. دموکراسی در ایران بدون حضور حزبی با چنین دیدگاه هایی ناقص و شکننده است. بخش معینی از جامعه ما واقعا مثل پراگ فکر می کند. من خوشحالم که روند تاسیس چنین حزبی به تاخیر نیافتاد. از دیرباز انتظار این بوده است که از پی استقرار دموکراسی در کشور و دست یابی به انتخابات آزاد چنین حزبی در ایران قد علم کند. این خوب و به موقع است که این ها اکنون، که حوادث کورانی نیست، دست به کار شده اند. باید کمک کرد که پروسه زایمان بی درد تر و روشن بینانه تر طی شود. اعمال فشارهایی از این دست که در زمینه منابع مالی شفاف نیستند، یا درمیان خود اختلاف دارند، یا افراد با گرایش سلطنت و با پیشینه فلان در میانشان هست به نظر من نباید اساس قرار گیرد. شفافیت و خودکفایی مالی البته فضیلتی بزرگ و پرسش در باره آن ضروری است. اما این پرسش نباید این احساس را منتقل کند که پرسشگر اساسا با تاسیس یک حزب لیبرال پشتیبان غرب در ایران مشکل دارد. دیدگاه های حاکم بر نشست پراگ دیدگاه های بخشی از ایرانیان است. باید راه باز کرد و فرصت داد این دیدگاه ها شکل حزبی به خود بگیرند. این شکل یابی برای ایران یک ضرورت است.

هدف مشترک - استراتژی مشترک

گفته می شود این تشکل تازه خواهان جمع آمد همه نیروهای اپوزیسیون زیر یک چتر واحد است. اتحاد برای دموکراسی البته این را شوق مندانه مطرح می کند. آنها نه می خواهند و نه می توانند تمام اپوزیسیون ایرانی را حول استراتژی واحد متحد کنند. تبلیغ یک فکر یک چیز است و اجرای آن چیز دیگری. جمع آمد خط «اصلاح نظام» با خط «تغییر رژیم»‌ هم ناممکن است و هم به شدت مخرب. تلاش ها در پراگ برای نزدیک کردن آن به خط و برنامه اعلام شده از طرف آقایان موسوی و کروبی همانقدر خرابکارانه است که تلاش ها برای نزدیک کردن مواضع آقایان موسوی و کروبی به مواضع آقایان خادم و آهی. تداوم کار «اتحاد برای دموکراسی» به همه فرصت می دهد که بدانند ما در ایران حداقل «دو نوع اپوزیسیون» داریم که هر یک استراتژی سیاسی جداگانه دارند. اختلاف نظر آقایان موسوی و کروبی با آقایان آهی و خادم رفع شدنی نیست.

دموکراسی، رعایت حقوق بشر، رفع تبعیض، برابری زنان، انتخابات آزاد، و از این قبیل، ایده آل هایی همگانی و مشترک است. در جهان امروز حتی مدافعان خردمند و روزآمد استبداد هم خواهان دموکراسی، حقوق بشر، برابری زنان، انتخابات آزاد و غیره هستند. مخالفت با این ایده آل ها مثل این می ماند که کسی با اشتغال کامل یا توسعه پایدار مخالفت کند. «پیشبرد اتحاد برای دموکراسی» نه بر اساس همگونی در تعریف ایده آل ها که بر اساس همسویی در استراتژی سیاسی تشکیل شده است.

رئوس استراتژی اتحاد تازه

من با شناختی که از مواضع بنیانگذاران «اتحاد برای دموکراسی» به دست آورده ام عناصر استراتژی سیاسی مورد قبول بنیان گذاران آن را در ۱۵ بند این طور جمع بندی می کنم:

1 ما اتحاد فراگیرِ همه ی نیروهای مخالف حکومت، با هر فکر و عقیده، را حول استراتژی «تغییر نظام» امری ممکن و ضرور می شناسیم.

2 ما اعتقاد داریم اختلاف بر سر نظام آتی، سوابق افراد، و یا عقاید مختلف مانع این اتحاد نیست. اختلاف بر سر نظام آتی امری جزیی است.

3 ما به اختلافات و رقابت های درون نظام و جناح های جمهوری اسلامی توجه می کنیم اما تکیه نمی کنیم. این ها اختلافاتی جزئی یا بر سر قدرت است. وحدت حاکمان در مقابل اپوزیسیون، و بر سر حفظ نظام، قطعی است. ما باید شکاف در حکومت را بیشتر کنیم اما نه از طریق حمایت از یک جناح.

4 باید راس نظام هدف قرار داده شود. تمام اختیارات در راس نظام متمرکز است. خامنه ای مسوول همه فجایع است. تمامیت حکومت فاسد و بی کفایت است. خامنه ای کسی نیست که عقب نشینی کند. یک قدم عقب نشینی او معادل فروپاشی نظام است.

5 فضای سیاسی رو به بسته شدن و شدت استبداد در حال افزایش است. این روند را فقط با تغییر نظام می توان متوقف کرد. همه نیروهای سیاسی باید خود را برای برخورد خشن تر حکومت آماده کنند.

6 منزوی کردن استراتژی اصلاح طلبان و جریان های مطالبه محور و تلاش برای «ارتقاء» سطح جنبش مطالباتی به جنبش برای تغییر نظام رکن مهم استراتژی سیاسی است. مبارزه مطالباتی مبارزه ای سترون و بی حاصل است. وضع مردم به تدریج رو به وخامت می رود. باید مبارزات مطالباتی را به سمت مبارزه سیاسی ارتقاء داد.

7 رژیم جمهوری اسلامی ایران رژیمی اصلاح ناپذیر است. اصلاح طلبی رفتن از پی سراب است. تا این حکومت هست هیچ اصلاحی در امور کشور متصور نیست. اصلاحات بنیادین فقط با تغییر نظام ممکن است.

8 انتخابات در جمهوری اسلامی قادر نیست در سرنوشت کشور تغییری جدی پدید آورد. شرکت در انتخابات تطهیر حکومت است. انتخابات در بهترین حالت کشاکشی بر سر قدرت است و تاثیری عمده ای در اوضاع کشور ندارد. تا این رژیم هست برگزاری انتخابات آزاد در ایران میسر نیست.

9 جلب جریان های قوم گرا به ائتلاف همگانی از مهم ترین ارکان هر راهبرد سیاسی برای تغییر نظام است.

10 مبارزه قانونی و مبارزه برای التزامِ حکومت به قانون اساسی مبارزه ای بیهوده و سترون و برای تحکیم نظام است. باید به جای دعوت از حکومت به رعایت حقوق قانونی شهروندان خواهان سرپیچی آنان از قانون و نظم حاکم شد.

11 مسوولیت هر نوع خشونت بر عهده حکومت است. ما به خشونت متوسل نمی شویم. ما خواهان راه صلح آمیز برای گذار به دموکراسی هستیم. اما مقاومت در برابر خشونت حکومتی حق «مردم» است.

12 امکان استقرار رهبری مبارزات مردم در داخل کشور منتفی است. چهره های سیاسی مقیم داخل یا مجبور به سکوت اند و یا تبعیت از خواسته های حکومت.

13 فشار بین المللی بر جمهوری اسلامی را باید افزایش داد. انزوای بیشتر ایران و تشدید تقابل کشورها با حکومت به سود اپوزیسیون است. باید برای حمایت فعال تر "جامعه بین المللی" از "اپوزیسیون" تلاش کرد. بدون حمایت بین المللی برداشتن نظام فعلی غیر قابل تصور است.

14 تا جمهوری اسلامی ایران هست تضاد با جامعه بین المللی تشدید می شود. دیپلماسی قادر به حل این تضاد نیست. مذاکره غرب با جمهوری اسلامی بی حاصل است. جمهوری اسلامی عقب نخواهد نشست. ماندن جمهوری اسلامی متضمن تشدید خطر حمله نظامی به کشور است.

15 منافع کشور ما در آن است که متحد استراتژیک غرب باشیم. بیطرفی کشور در رقابت بین شرق و غرب به زیان ایران است. اختلافات میان نیروهای سیاسی ایرانی (به شمول نیروهای حاکم) دنباله اختلاف میان غرب و شرق است. اپوزیسیونِ ایران متحدِ نیرومند، غرب - و غرب متحد نیرومند اپوزیسیون ایران - است.

در تنظیم این مواضع فرض گرفته ام که خود یکی از پایه گذاران «اتحاد برای دموکراسی» هستم و پیش نویس سندی را تنظیم می کنم که باید مورد تائید جمع قرار گیرد. به زبان دیگر در تنظیم سند سعی شده که مواضع و زبان طوری گزین شود که با فهم و درک پایه گذاران آن اتحاد کمترین زاویه را داشته باشد.

من خطوط اصلی راهنمای عمل نیروهای اصلاح طلب (سبز‍) ایران را در یک مقاله تحلیلی مبسوط تحت عنوان « گونه شناسی اپوزیسیون ایرانی» برشمرده ام. به نظرم در دوره های آتی به جاست که تفاوت در نگرش سیاسی رهبران جنبش سبز (اصلاح طلب) با نگاه های مسلط بر پراگ با دقت و شفافیت بیشتر مورد موشکافی قرار گیرد. متمایز شدن سیمای استراتژیک حرکت اصلاح طلبان از حرکتی که در پراگ سازمان دهی می شود خود یک گام بزرگ به سوی دموکراسی است. بسیار مناسب خواهد بود که حامیان هر دو جریان تصمیم خود به پیوستن به هر یک از این دو گرایش را برای جامعه سیاسی ایرانی در داخل و خارج کشور مسجل سازند.
در ده دوازده ساله اخیر- که موضوع تشکیل «اتحاد» به جای تشکیل احزاب مطرح شده است - موضوع عضویت همزمان یک نفر در اتحاد و در سازمانی که در آن عضو است مورد بحث و مورد اختلاف بوده است. اکنون تجربه نشان می دهد که عضویت در دو سازمان وقتی مشکل ساز است که دیدگاه های استراتژیک حاکم بر دو تشکل ناهمآیند باشند. در چنین وضعی برخورد و بحران اجتناب ناپذیر است. تفاوت دیدگاه های غالب بر دو اتحاد، یعنی «اتحاد جمهوری خواهان» و «اتحاد برای دموکراسی» تفاوتی استراتژیک است. با وجود این تفاوت عضویت همزمان فرد در این دو تشکل به مرور دشوارتر و دشوارتر می شود.

چشم انداز

میزان قدرت و میدان داری «اتحاد برای دموکراسی» بیش از هر چیز به روند اوضاع سیاسی بستگی دارد. تا زمانی که نیروهای مخالف مذاکره مستقیم با امریکا همچنان در حکومت دست بالا را داشته باشند، این اتحاد و جریان های مشابه، که به امکان توفیق دیپلماسی در عادی سازی روابط ایران و غرب امید یا اعتقاد ندارند، زمینه ای نیرومندتر خواهند یافت. میزان اهمیت این نوع اتحاد با میزان تقابل ایران و غرب مربوط است.
چنانچه اوضاع بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران مناسبات با غرب رو به وخامت رود، بخصوص اگر کار رژیم سوریه تا آن زمان یکسره شده باشد، باید انتظار داشت که در رابطه با نیروهای ایرانی «جایگزین» نیز تحرکات و فعل و انفعالاتی از نوع آنچه که در دوحا در هفته گذشته جاری شد، در رابطه با شکل دادن یک «اپوزیسیون گسترده تر» از اتحاد برای دموکراسی آغاز و تلاش ها برای پیوند دادن این سه مولفه از هر سو پی گرفته شود. با توجه به خارج شدن مجاهدین از لیست ترور و با توجه به پیوستن برخی کادرهایی که با رضا پهلوی کار می کنند به پراگ نخستین پیش شرط ها در این مسیر زمینی شده است. با این حال به نظر می رسد حد بسته بودن و عقب افتادگی فرهنگی سازمان مجاهدین هم چنان یک مانع جدی و غیرقابل عبور است.

گرچه اتحاد برای دموکراسی موفق شده است مجرب ترین کادرهای نومید از جنبش ها و روندهای اصلاح طلبانه را در خود گرد آورد اما به لحاظ شمار هواداران در داخل و خارج کشور قادر به رقابت با طرفداران شاهزاده رضا پهلوی و سازمان مجاهدین خلق نیست. این ارزیابی واقع بینانه است که هرگاه کادرهای سیاسی مجرب و به لحاظ فرهنگی روزآمد مبنا باشد نه سازمان مجاهدین و نه حامیان شاهزاده قادر به رقابت نیستند. و هرگاه زمینه و نیروی اجتماعی مبنای وزن کشی باشد اتحاد برای دموکراسی با فاصله زیاد در آخر صف ایستاده است.

چنانچه از پی انتخابات ریاست جمهوری در خرداد آینده نیروهای مخالف مذاکره مستقیم با امریکا منزوی و از مراکز حساس قدرت حکومتی دور شوند، و در حکومت عزمی و انسجامی برای روند مهار مناقشات با غرب و گفتگوی مستقیم با امریکا شکل گیرد، آنگاه این نوع اتحادها نیز باید همچنان منتظر بماند تا زمانی دیگر اهمیت سیاسی قابل اتکایی پیدا کنند.

یک ارزیابی واقع بینانه هنوز حکم نمی کند که ایران به سمت آینده ای خواهد رفت که بنیان گذاران «اتحاد برای دموکراسی» طراحی می کنند. انتخابات بهار آتی فرصتی بی نظیر برای چرخش اوضاع و باز گشایی فضای سیاسی و نیز باب مذاکره مستقیم با امریکا و برداشتن تحریم هاست. هنوز می تواند وضع چنان شود که جنبش اصلاح طلب و مطالبه محور چه در حکومت است و چه در جامعه مهم ترین وپر قدرت ترین جناح اپوزیسیون ایران بماند. هم اکنون هم اگر قرار باشد وزن کشی اجتماعی صورت گیرد، بخشی از جامعه ما که به روش های اصلاح طلبانه پای بندی نشان می دهد نسبت به بخشی که تحول اوضاع را بدون مداخله خارجی ناممکن می شمارد تفوق و برتری کمی و کیفی دارد. وضع این طور نیست که اکثریت جامعه ایرانی امید، اعتماد یا اتکایی بر فشار خارجی برای حل مسایل داخلی داشته باشد. محبوبیت اجتماعی دیدگاه های حاکم بر اتحاد برای دموکراسی و متحدین بالقوه آن - علیرغم وزن اجتماعی غیرقابل انکار آن - با محبوبیت اجتماعی دیدگاه های رهبران جنبش سبز قابل مقایسه نیست. چنانکه دیدیم به محض باز شدن فضای سیاسی و رونق گیری مجدد انتخابات[1] در ایران بخش بزرگی از شهروندان به تنگ آمده ی ما رو به سوی صندوق ها خواهند رفت و باز از طریق ارایه رای خود تحول سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه خویش را پی خواهند گرفت.

فرخ نگهدار
farrokh1946@gmai.com

[1] بحث انتخابات آتی ریاست جمهوری و تولید یک استراتژی روشن سیاسی برای ثمربخش ساختن آن موضوع این مقاله نیست. من در نوشته ای دیگر فرصت ها و ظرفیت های اپوزیسیون اصلاح طلب (سبز) ایران - برای کمک به برون برد کشور از مسیری که به تقابل بیشتر با غرب می انجامد و ارتباط آن با صندوق رای - را جداگانه خواهم شکاف. باید نشان داد که چرا و چگونه وضع کشور به گونه ایست که باید، با تولید و پیگیری یک استراتژی سیاسی روشن، کشور و اراده حاکم بر آن را به سویی سوق داد که شرایط برای مشارکت فعال و شور انگیز مردم در انتخابات با شعار «برداشتن تحریم ها و مهار تورم» حقیقی شده و کشور از لبه یک پرتگاه دهشتناک دور گردد.

گرفتن رضایت اجباری از خانواده ستار بهشتی

در پی فشار و تهدید چند باره خانواده داغ دیده مرحوم ستار بهشتی از سوی ماموران امنیتی یک منبع نزدیک به خانواده ستار بهشتی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گزارش داده است که علیرغم قول پیگیری مسوولان برای معرفی افرادی که در جریان بازجویی این وب لاگ نویس موجب مرگ او شده اند، چند روز پس از دفن ستار ماموران امنیتی مادر او را با اجبار و ترفند به دفترخانه ای برده اند و از ایشان رضایت کتبی گرفته اند. وی همچنین به کمپین گفته است: «می خواهند بازجویان را با این کار و همچنین اعلامیه پزشکی قانونی از مجازات رهایی بخشند.» در همین خصوص خانم گوهرعشقی مادر محترم ستاربهشتی درمصاحبه ای با کمپین از صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه درخواست کرد که به او اجازه بدهد با او ملاقات حضوری داشته باشد و در خصوص پیگیری مرگ فرزندنش با او صحبت کند: «من از آقای لاریجانی و دادستان تهران تقاضا دارم که اجازه ملاقات به من بدهند تا بتوانم مستقیم با آنها درباره مرگ پسرم صحبت کنم. من یک مادر داغدیده هستم، از آنها خواهش می کنم که به من یک وقت ملاقات بدهند. من نمی خواهم که ستار دیگری ساخته شود، از تمام مسولان تمنا می کنم که پیگیر مرگ بچه ام باشند و از خونش نگذرند… من هیچ چیز نمی خواهم جز اینکه مسولان قاتلان پسرم مجازات شوند.» خانم گوهر عشقی در واکنش به برخی اظهارنظرهای مطرح شده توسط مسوولین در خصوص اینکه مرگ ستاربهشتی به دلایل طبیعی و یا بیماری او بوده است به کمپین گفت:«من اصلا این حرفها را قبول نمی کنم. ستار ۳۵ سالش بود و سالم. نه بیماری قلبی داشت که می گویند قلبش گرفته است و نه هیچ مشکل دیگری داشت. سه شنبه ای بچه ام را بردند سه شنبه هفته بعدش گفتند بیا و جنازه اش را بگیر. آخر من چطور می توانم باور کنم که مرگ او طبیعی بوده است.» خانم گوهر عشقی با اظهار اینکه او حتی اجازه دیدن فرزندش را برای آخرین بار نداشته است، گفت: «اگر به مرگ طبیعی مرده بود چرا به ما اجازه ندادند که خودمان بشوریمش، خودمان همه مراسم دفن و کفنش را انجام دهیم. چرا دخترم را تهدید کردند و بهش گفتند اگر به خودت رحم نمی کنی حداقل به بچه ۶ ماهه ات رحم کن؟ چرا نگذاشتند من برای آخرین بار صورت پسرم را ببینم. یکی از نزدیکان مان فقط توانست ستار را ببیند که می گفت کفنش در قسمت پایین پاهایش خونی و بدنش کبود بوده است.» خانم گوهرعشقی با اعتراض به جوابیه پزشک قانونی گفت:« من می خواهم به پزشکانی که نوشته اند ستار به مرگ طبیعی مرده است، بگویم فقط روز قیامت را در نظر داشته باشید. آنها دروغ می گویند و من حرف هایشان را اصلا قبول ندارم.» مادر ستار بهشتی با اظهار اینکه برای مصاحبه با رسانه ها تهدید می شود به کمپین گفت:« به من می گویند مصاحبه نکن. من هم می گویم که دیگر از هیچ چیز نمی ترسم. من ازخون بچه ام نمی گذارم.می گویم آنقدر مصاحبه می کنم تا بالاخره جواب بگیرم.» خانم گوهر عشقی در پاسخ به اینکه آیا به دفن سریع پسرش رضایت داده و آیا اعتراضی به ندیدن جنازه پسرش نداشته است گفت:« همه چیز سریع اتفاق افتاد. همه کارها را ماموران انجام دادند، حتی زیر جنازه را هم ماموران گرفته بودند و فقط من و دخترم لااله الله را می گفتیم. به ما اجازه هیچ کاری را ندادند. بهشان التماس کردم که بگذارند برای آخرین بار پسرم را ببینم اما قبول نکردند. گفتند فقط کفن جنازه در قبر باز می شود. من اصلا پسرم را برای آخرین بار ندیدم. کل نماز خواندن و دفن کردن نیم ساعت طول کشید.» خانم گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی خطاب به مسولانی که تا به حال پیگیر مرگ فرزندش بودند، گفت:« من از تمام مسولانی که دنبال پرونده پسرم بودند تشکر می کنم و می خواهم تا روشن شدن قضیه تلاش کنند.» خانم عشقی در پایان در حالیکه به شدت متاثر بود، خطاب به پسرش(ستار بهشتی) گفت:«راضی ام ازت، خدا راضی ازت باشد. افتخار می کنم که مادرش هستم، شیرم را حلالش می کنم.»
---------
هنوز مرگ ستار بهشتی در هاله از ابهام است.مقامات ایران طبق روال آشکار خود قصد ان را دارد که نقشش را در این حادثه تلخ کمرنگ و در کنار ملت نشان دهد تا از خشم مردم برهد.ولی خود نیک میداند که مردم دل خونی از حکومت فاسد دارند و روزی در اینده  ای نه چندان دور خون جوانان عزیز ایران دامان ننگینشان را خواهد گرفت.پس ای هم وطنانی که هنوز در خواب غفلتید و فکر میکنید این حکومت با دادن یارانه و وعده های دروغین در کنار شماست!به خود ایید که گرگی در کمین گله ای نشسته است و هرروز قسمی از کله را میدرد....وای برما اگر گذشته و گذشتگان را از ساد ببریم و دروغ را ساده لوحانه باور کنیم...
 محمد ناصری وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر







۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

مشابه سازی شعر پروین اعتصامی به ادبیات ناقص من!!!

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق برسرهر كوی وبام خواست
پرسید زان میانه یكی كودك یتیم
كاین تابناك چیست كه برتاج پادشاست
آن یك جواب داد چه دانیم ما كه چیست
پیداست آنقدر كه متاعی گرانبهاست
نزدیك رفت پیرزنی كوژ پشت و گفت
این اشك دیده من وخون دل شماست
مارا به رخت وچوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست كه با گله آشناست
آن پارسا كه ده خرد و ملك رهزن است
آن پادشا كه مال رعیت خورد گداست
بر قطره سرشك یتیمان نظاره كن
تا بنگری كه روشنی گوهر از كجاست
پروین به كجروان سخن از راستی چه سود
كو آنچنان كسی كه نرنجد زحرف راست
---------------
چندی پیش پس از سالها این شعر شنیدم و با هم نظری دوست عزیزم ن.الف این شعر را به زمان حال بسط دادیم و چه زیبا پروین اعتصامی در شعر زیبایش تاریخ نه چنان دور ایران را دوباره پیش روی ما قرار میدهد.مردم ایران در سال 57 برای مقابله با اشرافی گرد و فساد انقلاب کردند ولی طولی نگذشت که همان حکومت به شکل دیگری در لوای دین و حربه مذهب برایشان پدیدار شد و صد البته سخت گیر تر .حداقل در آن زمان اگر مردم به اعتقاد پادشاهی انتقاد داشتند زندگی و معیشت مناسبی برایشان فراهم بود ولی حال چه؟ هم دین را داده اند و هم کشور را هم زندگی شان را...
این شعر مصداق بارز شعار من است "گذشته ها را از یاد نبریم"
اگر بخواهیم شعر فوق را مستقیم در زمان حال ترجمه کنیم بدین گونه تغییر میکند:
روزی میگذشت خامنه ای از شهری
فریاد دسته گل محمدی به شهر ما خوش امدی از هر سو برخواست
پرسید زان میانه کودکی یتیم و فقیر
کاین جلال و شکوه و این همه اسکورت چیست اطراف رهبری؟
آن یک عوام جواب داد ما چه دانیم که چیست !
پیداست که بسیار پر خرج و از بیت المال است!
نزدیک رفت پیر مردی گرسنه و معلول
گفت این اشک دیده تو جوانی ماست که در جنگ رفته به باد
مارا به یارانه و سرکوب و داد فریفته اند
این ملا 35 ساله است که با ایران آشناست
آن آخوند که شهر خرد و بیت المال خورد گداست
بر خون دل زلزله زدگان و فقیران نظاره کن
تا بفهمی که جلال و جبروت رهبری از کجاست
پروین روحت شاد ولی سخن با ملا ها چه سود؟
کجاست که در برابراعتراض نکشند جوانان را در زندان های شوم...
 محمد ناصری وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر 






دیدار هاشمی با پسرش در زندان اوین

اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ایران، برای نخستین بار در روز سه شنبه ۳۰ آبان برای ملاقات با پسر و دخترش که در بازداشت هستند به زندان اوین رفت.

گزارش شده که او حدود ساعت هفت بعد از ظهر برای این دیدار به اوین رفته است:
پیش از این آقای هاشمی در بیمارستان با مهدی، پسرش که در بازداشت است، دیدار کرده بود.

مهدی هاشمی روز دوم مهرماه بعد از حدود سه سال اقامت در بریتانیا به ایران بازگشت. در فرودگاه او را تفهیم اتهام کردند و از او خواستند تا فردای آن روز به دادسرایی در زندان اوین برود.

او از همان روز سوم مهرماه در زندان اوین بود، تا روز پانزدهم آبان ماه که خبر آمد برای انجام چند آزمایش پزشکی به بیمارستان منتقل شده است.

همان روز گزارش شد که اکبر هاشمی رفسنجانی با پسرش در بیمارستان دیدار کرده است.

دیدار روز سه شنبه آقای هاشمی با فرزندانش نخستین دیدار او با فائزه بعد از دستگیری بود.

فائزه هاشمی، در دی ماه سال ۱۳۹۰ در دادگاه متهم شد که علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت تبلیغی انجام داده است.

قاضی صلواتی خانم هاشمی را به همین خاطر به شش ماه حبس محکوم کرد و پنج سال محرومیت از فعالیت های سیاسی، فرهنگی و مطبوعاتی.

حکم محکومیت در دستان فائزه هاشمی باقی ماند تا ساعت یازده شب اول مهر ۱۳۹۱ که ماموران برای جلب خانم هاشمی به خانه او رفتند.

فائزه هاشمی از آن روز در بازداشت است.

از آقای هاشمی نقل شده که در واکنش به بازداشت فرزندانش گفته که "فرقی بین بچه های من و مردم نیست."

فاطمه هاشمی دختر دیگر آقای رفسنجانی پیش از این گفته بود که بازگشت مهدی هاشمی به صلاحدید پدرشان بوده و می گفت که خواهرش را برای ترساندن مهدی بازداشت کردند تا او از بازگشت به کشور پشیمان شود.

عده ای از تحلیلگران مسائل ایران معتقد هستند که با بازگشت مهدی هاشمی به ایران و بازداشتش، آقای رفسنجانی برای ورود دوباره به رقابت های انتخابات ریاست جمهوری آماده می شود.

در تحولی دیگر مجلس ایران امروز تصمیم گرفت تا برای تغییر قوانین مربوط به انتخابات خارج از نوبت بحث و تبادل نظر کند.

نمایندگان مجلس می خواهند روز چهارشنبه اول آذرماه درباره تغییراتی در قانون بحث کنند که از جمله آنها تعیین حد سنی برای نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری است.

عملا با تعیین شرط سنی حداکثر ۷۵ سال برای نامزدی انتخابات آقای هاشمی رفسنجانی که هم اکنون ۷۸ ساله است، از دور کنار گذاشته می شود.





بررسی ابعاد جدید قتل ستار بهشتی توسط حکومت ایران

دادسرای عمومی و انقلاب تهران، با انتشار بیانیه‌ای در خصوص علت مرگ ستار بهشتی، وبلاگ‌نویسی که در جریان بازجویی درگذشت، امروز پنج شنبه ۲ آذرماه با ارائه جزئیات بیشتری از پرونده مرگ وی اعلام کرد: براساس نظریه پزشکی قانونی اثری از بیماری منجر به فوت در آقای بهشتی دیده نشده است.

مقام های قضایی ایران تایید کرده اند که ستار بهشتی در روز نهم آبان دستگیر و به زندان اوین تهران منتقل شده اما چهار روز بعد در حالی که در بازداشتگاه پلیس نگهداری می شد، درگذشته است.

سخنگوی قوه قضائیه ایران نیز پیشتر به نقل از پزشکی قانونی تایید کرده که پنج نقطه از جسد ستار بهشتی، از جمله ساق پا، دست، پشت کتف و یکی از ران های او دارای کبودی بوده است.

در بیانیه دادسرای عمومی و انقلاب تهران آمده است:"محتمل‌ترین علت منجر به فوت می‌تواند پدیده‌ شوک باشد که در صورت احراز ایراد ضربه یا ضربات به نقاط حساس بدن یا فشارهای شدید روانی، این عوامل می‌تواند عامل شوک مذکور باشد."

براساس این بیانیه برای چند نفر از ماموران شامل افسران پرونده و مراقبین بازداشتگاهی که آقای بهشتی در آن بوده، قرار بازداشت موقت صادر شده و متهمان به زندان معرفی شده‌اند و "در تحقیقات تکمیلی از ماموران نیروی انتظامی، نتایج روشن‌کننده به دست آمده است."

اما در این بیانیه به این نتایج اشاره نشده است. در عین حال گفته شده "در ادامه از زندانیانی که با متوفی در یک بند از زندان اوین به سر می‌برده‌اند و هم‌چنین از مأموران بند محل نگه‌داری متوفی در خصوص وضعیت جسمی و نحوه‌ رفتار مأموران با مرحوم ستار بهشتی در هنگام ورود به زندان تحقیقات کاملی به عمل آمده است."

در همین حال سازمان پزشکی قانونی روز چهارشنبه، اول آذرماه، اعلام کرد که بررسی علت مرگ ستار بهشتی در پزشکی قانونی به پایان رسیده و گزارش در اختیار مسئولان قضایی است اما "اجازه انتشار محتوای آن داده نشده است."

جسد ستار بهشتی پس از غسل در بهشت زهرای تهران، در گورستانی در شهر رباط کریم که محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد.

سایت سحام نیوز از منابع خبری نزدیک به مهدی کروبی از رهبران مخالف دولت در ایران، روز چهارشنبه صدا و متن گفت و گو با مادر ستار بهشتی، کارگر وبلاگ نویس را منتشر کرده که می گوید فرزندش را "در مدت بازداشت، کشته اند."

وی همچنین توضیح داده که جنازه فرزندش را برای غسل به خانواده تحویل ندادند و کفن او هم آغشته به خون بوده است.

مادر آقای بهشتی همچین خبر داده که در مدتی که از مرگ فرزندش می گذرد ماموران امنیتی خانواده او را "تهدید کردند که مصاحبه نکند و حکم بازداشت دخترش را هم داشتند."

او از پیشنهاد مقام های مربوط برای پرداخت دیه خبر داده و گفته این پیشنهاد را نپذیرفته و خواهان پیگیری پرونده فرزندش از سوی مقام های ایرانی و نهادهای بین‌المللی است.

کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران کمیته ای را برای رسیدگی به پرونده آقای بهشتی تشکیل داده است.
-------------
اخبار بسیار ضد و نقیض از سوی حکومت ایران پیرامون قتل وبلاگ نویس مرحوم ستار بهشتی منتشر شده است که بسی جای تفکر دارد چنانکه در خبرگزاری ها منتشر شده است وی پس از بازجویی های اولیه به زندان اوین منتقل میشود که پس از دوباره به پلیس امنیت برده میشود و در آن جا به قتل میرسد.حال که این موضوع آشکتر شده است حکومت ایران مطابق با سنوات گذشته در قتل فعالان و مخالفان خود دست به عوام فریبی میزند و اذهان عمومی را به آن سویی میبرد که خود میخواهد و هر از چند گاهی اخباری منتشر مشیود مبنی بر پیگیری و محاکمه عاملان آن.از آنجا که شعار و اعتقاد من همیشه بر این جمله استوار بوده که گذشته را از یاد نبریم. مگر پیرامون قتل های کهریزک چه اقداماتی صورت گرفت که حال برای این جنایت صورت گیرد.جز اینکه چند تن از جوانان ایران در بازداشتگاه کهریزک جان دادند و پس از مدتی در گذر از دالان های پر پیچ و خم قضایی کم کم به دست فراموشی سپرده شد.پس بیایید از یاد نبریم که سعید مرتضوی عامل اصلی قتل های کهریزک که دادستان وقت بود حال ازادانه برای خود زندگی میکند و حتی مناصبات حکومتی نیز دارد.
مگر نه اینکه پس از جنایات کهریزک دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک داده شد؟ پس چرا دوباره شاهد ان هستیم که کم و بیش فعال است وهر از چند گاهی اخباری از آن به گوش میرسد؟
درز این خبر مبنی بر قتل ستار بهشتی نیز یک نشت اطلاعاتی در دستگاه امنستی ایران به شمار میروود..گر نه چه بسیار از عزیزانمان که خاموش و گمنام به دست رژیم ایران به خاک و خون کشیده شدند و یا با طناب اعدام ملاقات کردند.












۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

وتوی طرح سوال از احمدی نژاد از جانب آیت الله خامنه ای یک دیکتاتوری تمام عیار است

رهبر جمهوری اسلامی خطاب به نمایندگان مجلس شورای اسلامی گفت: «طرح سوال از رییس‌جمهور تا اینجا کار مثبتی بود، هم نشان‌دهنده احساس مسوولیت مجلس و هم آمادگی مسوولان دولتی برای پاسخگویی است اما ادامه این کار آن چیزی است که دشمن می‌خواهد.»

خامنه‌ای افزود: «از نمایندگان محترم تقاضا می‌کنیم از اینجا به بعد ادامه ندهند.»

پیش از این گروهی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در هنگام قرائت طرح سوال از محمود احمدی‌نژاد در صحن علنی این مجلس، گفته بودند که این طرح بر خلاف خواست رهبر جمهوری اسلامی است اما علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی، به نقل از خامنه‌ای گفته بود که وی مخالفتی با این طرح ندارد.
هر کسی که با ادبیا ت کلاسیک ایر ا ن حتی آ شنا ئی کمی هم داشته باشد میداند در تاریخ ایران شیخ و شاه مکمل یکدیگرند وهر کدام از دیگری درتاریخ ایر ان بد تر بوده است .
این دستور ایت الله خامنه نقض آشکار قانون اساسی ایران و در حککم دیکتاتوری است و تمامی دستگاه ها نیز تحت امر ایشانند پس در نتیجه کشور توسط یک شبه "شاه" اداره میشود.

جلوگیری دوباره از تجمع و برگزاری مراسم سالگرد شهادت فروهرها

چهارده سال از كشتار فجيع داريوش و پروانه فروهر، رهبران ملى اپوزيسيون دگرگون خواه گذشت. در اين چهارده سال، نه تنها آمران اين كشتار -كه از بلندپايه ترين مقامات جمهورى اسلامى هستند- به دست عدالت سپرده نشدند كه جايگاه خود را در ساختار جمهورى اسلامى محكم تر نيز كرده اند. نيروهاى امنيتى، انتظامى جمهورى اسلامى با حضور سنگين خود، هر ساله، خانه اى كه فروهرها در آن زندگى و مبارزه مى كردند و سرانجام شاهد تكه تكه شدن پيكر يكديگر بودند را به محاصره در مى آوردند تا به خيال خود مانع ارتباط مردم ايران با آن خانه -خانه آزادى- و بزرگداشت ياد آنها باشند. چرا كه بزرگداشت ياد فروهرها به معناى محكوميت مستقيم جمهورى اسلامى است. امسال نيز، خانه فروهرها در محاصره نيروهاى انتظامى، امنيتى بود. اما دور نيست زمانى كه مردم ايران آزادانه در سالگرد آنها، در «خانه آزادى» و خيابانها هاى پيرامونش به بزرگداشت آن دو عزيز بپردازند. بزرگداشتى كه در آزادى كامل برگزار خواهد شد، بزرگداشتى كه تنها در آزادى مى تواند برگزار شود. آزادى كه پروانه و داريوش براى آن كاردآجين شدند. پرستو فروهر امروز و در حاليكه خانه پدرى و مادرى اش در محاصره نيروهاى انتظامى بود گفت: برگزارى آزادانه مراسم بزرگداشت پدر و مادرم يك آرزوى زيبا براى من است.
------------
اطلاعیه پرستو فروهر به مناسبت سالگرد شهادت پدر و مادرش
چهارده سال پیش در شب یکم آذرماه پدرومادرم٬ داریوش و پروانه فروهر٬ در خانه‌شان مورد هجوم گماشتگان وزرات اطلاعات جمهوری اسلامی قرار گرفتند و بیرحمانه به قتل رسیدند - آن‌ دو که از رهبران مخالفان سیاسی در ایران بودند و دهه های متوالی برای دستیابی به آزادی‌های فردی و اجتماعی٬ امنیت قضایی و جدایی دین از دولت مبارزه کرده بودند.

به سنت هرساله امسال نیز در آستانه آذرماه به ایران سفر خواهم کرد تا سالروز قتل پدرومادرم را در خانه‌شان به سر کنم٬ اگرچه در طی هشت سال گذشته برگزاری مراسم بزرگداشت بر ما بستگان آن دو عزیز ممنوع بوده است. ممنوعیتی که با حضور سنگین نیروهای انتظامی و امنیتی و تحمیل شرایط قرنطینه بر خانه پدرومادرم اعمال شده است.

انزوای تحمیلی٬ محاصره و قطع ارتباط آن خانه با دنیای اطراف در روز سالگرد و نیز دریافت بی‌قدرتی خویش در این چنبره به دشواری قابل تحمل است. اما کنه این تقابل بر سر حق یادآوری و حافظه هست که من همچنان بر آن ایستادگی خواهم کرد.

این دریافت تلخ از بی قدرتی خویش در برابر تهدیدها و تحمیل‌های حاکم به برداشت من روایت این روزگار بسیاری از ایرانیان است. با اینهمه امیدوارم پافشاری بر یادآوری٬ به پایداری آرمانهای پدرومادرم که از سمبل‌های مبارزات آزادیخواهانه ایرانیان هستند یاری رساند٬ و نیز امیدها و چشم اندازهای آنانی که سودای تغییرات رهاییبخش دارند را نیرو بخشد و نمایان سازد.
با امید به همبستگی شما
--------------
14سال از شهادت این دو عزیز گرانقدر راه ازادی و سربلندی ایران زمین میگذرد و هرسال ترس مقامات امنیتی ایران از تجمع و برگزاری مراسم برایشان بیشتر میشود.چندین سال است که هرسال در چنین روزی بر سر کوچه مرادی در خیابان هدایت تهران میرفتم و از پشت صف گارد ویژه وضد شورش درودی بر روان پاکشان نثار می کردم.به خوبی سادم می آید که سال گذشته که به آنجا رفته بودم رفتار خشن نیروهای امنیتی را با دختر وپسر جوانی که به قصد ورود به گوچه امده بودند را دیدم ویراشفتم و اعتراض کردم که جواب من نیز جز ضربه از"باتوم"نبود.ولی ظالمان بدانند که عمر ظلم کوتاه است وبدانند که هر روز ارزش و یاد فروهر ها در دل ما پررنگ تر میشود تا روزی که ازادانه در منزل ایشان که همان مقتل انان است دور هم جمع شویم وسرود ایران جاوید ازاد را سر دهیم تا روح پر فتوح فروهر ها در بهشت برین ارام گیرد.
پدرم داریوش فروهر و پروانه فروهر امسال نیز مثل چند سال گذشته جنایت علیه شما را چندباره محک.م میکنم وان را در مثابه با جنایت علیه بشریت میدانم و نعل و نفرین را بر عاملان وامران آن مبفرستم.خواهرم پرستو جان بدان که یاد پدر و مادرت همیشه در دل ازاد اندیشان زنده است و از عشق با عشق به ازادیشان موج میزند.وبدان که صدای ما همان صدای ناله ایست که تو در زمان شنیدن خبر تلخ درگذشتشان شنیدی...روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد








۱۳۹۱ آبان ۲۹, دوشنبه

وزارت اطلاعات:اتحاد اپوزیسیون ایران شکل نمی گیرد!

ر پی برگزاری نشست گروه‌های اپوزیسیون ایران، وزارت اطلاعات اعلام کرده که بر فعالیت آنها «اشراف کامل» دارد و این اتحاد ولو به صورت ظاهری، بین اپوزیسیون جمهوری اسلامی شکل نخواهد گرفت.

پایگاه اطلاع‌رسانی این وزارتخانه روز دوشنبه ۲۹ آبان با انتشار تحلیل خود از این نشست، این گرو‌ه‌ها را «سرویس‌های جاسوسی» توصیف کرده و نوشته است که «دشمنان قسم خورده نظام اسلامی در صدد بر آمدند تا پس از شکست فتنه ۸۸، با دادن تنفس مصنوعی به فتنه آن را احیاء کنند.»

«فتنه» واژه‌ای است که حکومت ایران برای اعتراض‌های پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۸ که به کشته و زندانی شدن شمار زیادی از معترضان انجامید، به کار می‌برد.

گروه‌های اپوزیسیون روزهای شنبه و یکشنبه نشستی در پراگ پایتخت جمهوری چک، برگزار کردند که به گفته وزارت اطلاعات «تلاش سازمان‌های جاسوسی آمریکا برای اتحاد عناصر شکست خورده عناصر ضد انقلاب خارج‌نشین» بوده است.

این نهاد حکومت ایران با اشاره به نشست‌های پیشین در استکهلم، پاریس، لندن و واشنگتن این گروه‌ها، تصریح کرده است که «با نفوذ سردار مدحی در عمق این پروژه، تمامی نقشه‌های شوم سرویس‌های جاسوسی غرب نقش بر آب شد.»

تلویزیون ایران امسال هم‌زمان با سالگرد انتخابات، برنامه‌ای با عنوان «الماسی برای فریب» پخش کرد که سازندگان آن مدعی شدند این برنامه، روایتی از روند نفوذ «عامل دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی» در تشکیلات اپوزوسیون خارج از کشور است.

این فرد با نام محمدرضا مدحی در حالی توسط وزارت اطلاعات به عنوان عامل «نفوذی» در سازمان‌های اطلاعات غربی و تشکیلات مخالفان خارج از کشور معرفی شده که برخی رسانه‌ها او را «عنصر فریب‌خورده» می‌نامند.

وزارت اطلاعات ایران در نوشته خود افزوده «سوخت رفتن پروژه دولت در تبعید و نفوذ محمدرضا مدحی» باعث شد تا به ادعای آن، «عناصر اپوزیسیون به فحاشی علیه هم پرداخته و یکدیگر را به مدحی شماره ۲ و ۳» متهم کنند.

این وزارتخانه همچنین با اشاره به نشست استکهلم، هدف آن را «برقراری اتحاد اپوزیسیون از هم گسیخته برای احیای فتنه در آستانه انتخابات مجلس نهم» دانسته و گفته که برخلاف ادعای مطرح شده مبنی بر اینکه خرج نشست را بنیاد اولاف پالمه پرداخته، «خرج نشست را سازمان جاسوسی سیا پرداخته بود.»

در ادامه این تحلیل، وزارت اطلاعات برگزاری نشست «گذار به دموکراسی» در واشنگتن را «یکی از برنامه‌های میز ایران در سازمان سیا» معرفی کرده و افزوده که، «با پول عربستان سعودی برگزار شده است.»

این نهاد حکومت ایران ادامه داده است که هدف از این نشست، «گردهم آوردن طیف‌ها و گروهک‌های مختلف برانداز و محارب و فرقه‌های استعمار ساخته و ایجاد همگرایی عملیاتی میان آنهاست.»

وزارت اطلاعات ایران معتقد است که این اپوزوسیون، مانند «شورای ملی مقاومت ملی» و «سازمان مجاهدین خلق» است و نشست‌های آن‌ها، «خواب پریشان سرویس‌های اطلاعاتی دشمن» است که تعبیری نخواهد داشت.

این گزارش همزمان با نشست اپوزيسيون جمهوری اسلامی ايران در روزهای شنبه و يکشنبه در پراگ منتشر شده است، نشستی که در آن موضوعاتی مانند چشم انداز تحولات سياسی در ايران و گذار مسالمت‌آميز به دموکراسی، ديالوگ ملی، انتخابات آزاد و همگرايی نيروهای اپوزيسيون، مساله قومی- ملی و ارايه راهبرد و بررسی موانع مشارکت گسترده زنان در فعاليت‌های سياسی مطرح شده است.

بیانیه هفت زندانی زن پیرامون محاکمه عاملان قتل ستار بهشتی

هفت زندانی سیاسی زن در بیانیه‌ای با اشاره به مرگ ستار بهشتی در زندان خواستار محاکمه عاملان این «جنایت» شده و گفته‌اند نگران سلامت نسرین ستوده بعد از اعتصاب غذای او هستند.

این زندانیان که در زندان اوین به سر می‌برند، از مرگ ستار بهشتی در زندان با عنوان «جنایت» یاد کرده و نوشته‌اند که مرگ این وبلاگ‌نویس بار دیگر افکار عمومی را متوجه شرایط «سخت و غیر انسانی» حاکم بر برخی از بازداشتگاه‌های ایران کرده است.

در این نامه‌ که روز دوشنبه، ۲۹ آبان در وب‌سایت‌های مخالفت دولت منتشر شده، امضای فائزه هاشمی، نازنین دیهیمی، ژیلا بنی یعقوب، حکیمه شکری، ژیلا کرم‌زاده مکوندی، شیوا نظر آهاری و بهاره هدایت دیده می‌شود.

آنها نوشته‌اند: گویا هر بار باید در زندان‌های ایران فاجعه‌ای اتفاق بیفتد تا نگاه مقامات کشور چند روزی به نقض قانون و حقوق اولیه انسان‌ها در بازداشتگاه‌ها جلب شود.

به زعم این زندانیان سیاسی زن، برخورد و فشار بر افرادی که بر چگونگی مرگ ستار بهشتی شهادت داده‌اند نشان می‌دهد که اراده‌ای برای برخورد با این اتفاقات در زندان‌های ایران وجود ندارد.

اشاره آنها به ابوالفضل عابدینی، «شاهد آثار شکنجه بر ستار بهشتی» است که اواخر هفته گذشته، اطلاعاتی را از این حادثه در اختیار بازپرس قرار داد و به گفته همبندانش بعد از ارائه این اطلاعات به زندان اهواز تبعید شد. این زندانی پس از نامه اعتراضی ۴۱ همبندش، روز جمعه با دستور ویژه دادستان به تهران بازگردانده شد.

امضا کنندگان نامه تاکید کرده‌اند که مرگ ستار بهشتی اولین مورد از این دست نبوده و احتمالا آخرین آن نیز نخواهد بود.

ستار بهشتی وبلاگ نویس ۳۵ ساله‌ای است که منابع خبری مخالف دولت ۱۴ آبان خبر مرگش را بر اثر «شکنجه» منتشر کردند. حدود یک هفته بعد از انتشار این خبر، مقامات قوه قضائیه و نیروی انتظامی وعده دادند با عوامل مرگ او برخورد می‌کنند.

اما امروز رئیس سازمان پزشکی قانونی تاکید کرد هر چند بر پنج نقطه از بدن ستار بهشتی آثار کبودی وجود داشت اما او به مرگ طبیعی درگذشته است.

زندانیان زن سیاسی با یادآوری چگونگی فوت زندانیانی مانند زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، محسن روح‌الامینی، امیر جوادی‌فر، محمد کامرانی، اکبر محمدی و هدی صابر به انتقاد از عدم برخورد با عاملان مرگ این افراد پرداخته و نوشته‌اند: این افراد بر اثر سومدیریت و اعمال فراقانونی مسئولان» جان خود را از دست داده‌اند.

در این نامه آمده است: در کشوری که عاملان و آمران جنایت‌هایی مانند کهریزک بدون محاکمه به مقام و منصبی جدید می‌رسند تکرار چنین «فجایعی» چندان دور از ذهن نیست.

محسن روح‌الامینی، امیر جوادی فر و محمد کامرانی سه جوانی هستند که در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست‌جمهوری در ۱۸ تیر سال ۸۸ بازداشت و در بازداشتگاه کهریزک جان خود را از دست دادند.

«کمیته ویژه مجلس برای بررسی پرونده بازداشتگاه کهریزک» در گزارشی سعید مرتضوی را مقصر اصلی حوادث اتفاق افتاده در پرونده کهریزک معرفی کرد.

این در حالی است که سعید مرتضوی، متهم اصلی پرونده اسفندماه سال گذشته از سوی دولت به مدیرعاملی صندوق تامین اجتماعی منصوب شد و در میان مخالفت‌های نمایندگان مجلس همچنان در این سمت باقی مانده شد.

حالا زنان زندانی می‌گویند نگران وضعیت زندانیان دیگر و از جمله هم بندی خود نسرین ستوده هستند. نسرین ستوده وکیل زندانی از دو هفته پیش در اعتراض به وضعیت خود در زندان اوین از ۲۶ مهر اعتصاب غذا کرده و به گفته همسرش، وضعیت جسمی‎اش «به شدت ضعیف» است.

امضا کنندگان بیانیه از مقامات جمهوری اسلامی درخواست کرده‌اند با معرفی عاملان مرگ ستار بهشتی قوانین سخت‌گیرانه‌ای را تصویب کند که بر اساس آن هر گونه خشونت و شکنجه‌ی جسمانی و روانی در زندان‌ها ممنوع شود.

تعداد زیادی از مخالفان جمهوری اسلامی که در ۳۳ سال گذشته مدتی را در زندان گذرانده‌اند از وجود شکنجه‌های روانی و جسمی در زندان‌های ایران انتقاد کرده و نهادهای بین‌المللی هم تاکنون بیانیه‌های مختلفی در محکومیت این موضوع صادر کرده‌اند.

این انتقادات به‌ویژه بعد از سال ۸۸ و زندانی شدن شماری از فعالان سیاسی و روزنامه نگاران در زندان‌های ایران شدت گرفته است.

صدای ستار بهشتی چند روز قبل از دستگیری

در لینک زیر میتوانید چندی از سخنان ستار بهشتی وبلاگ نویس منتقد حکومت ایران را که در زندان وزیر شکنجه جان سپرد را بشنوید.بسیار آموزنده است برای کسانی که سر به زیر برف برده اند تا نبینند و نشنوند.
www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=55445






اعتراض به تبعید شاهد اثار شکنجه بر بدن ستار بهشتی

همزمان با ابراز نگرانی موسس انجمن حمایت از حقوق زندانیان در ایران نسبت به "بی نتیجه ماندن تحقیقات درباره مرگ ستار بهشتی" وبلاگ نویس منتقد حکومت ایران که در بازداشتگاه پلیس این کشور درگذشت، ۴۱ زندانی سیاسی در بند ۳۵۰ زندان اوین، به "تبعید" یکی از شاهدان آثار شکنجه بر بدن آقای بهشتی به زندان اهواز، اعتراض کرده اند.
مرگ وبلاگ نویس منتقد حکومت ایران.
نویسندگان نامه که پیش از این در "شهادت نامه ای" علائم شکنجه بر بدن ستار بهشتی را تایید کرده بودند، در نامه تازه خود به "تبعید" ابوالفضل عابدینی به اهواز اعتراض کرده اند. آقای عابدینی در حضور بازپرس، آثار شکنجه بر بدن آقای بهشتی را تایید کرده بود اما از امضا کنندگان "شهادت نامه" زندانیان سیاسی نبود.

نویسندگان نامه می گویند که پیش از شهادت آقای عابدینی درباره وجود آثار شکنجه بر بدن وبلاگ نویس منتقد، شخصی به نام شهریاری که بازپرس پرونده از اداره جنایی بوده، به او اطمینان داده بود که "مشابه آنچه در بازداشتگاه کهریزک رخ داد، جای شاهد و مجرم عوض نخواهد شد" اما او پس از ادای این شهادت به زندان اهواز "تبعید" شده است.

این گروه از زندانیان سیاسی ایران گفته اند که ابوالفضل عابدینی پیشتر در اعتراض به احتمال انتقالش به اهواز و در گفت و گو با همبندانش، تهدید به اعتصاب غذا کرده بود و "اینک مسئولیت جانش با حکومت است."

بر اساس نامه ۴۱ زندانی سیاسی، مقامات زندان پیش از انتقال او به اهواز با دادن وعده مرخصی، خواستار تامین وثیقه برای آزادی موقت آقای عابدینی شده بودند.

۴۱ زندانی سیاسی نویسنده نامه هشدار داده اند که "برخورد با ابوالفضل عابدینی نشان می‌دهد که به جای برخورد با عاملان جنایت و قتل قرار است به افرادی که از جنایت اطلاع دارند و آن را پیگیری می‌کنند برخورد شود.
فاجعه ای بزرگ تر از مرگ ستار بهشتی این است که تکرار این حوادث عادی شود. این می تواند نشانه ای بالینی و هشدار نسبت به یک فروپاشی اجتماعی باشد که زنگ خطری جدی است"

عمادالدین باقی موسس انجمن حمایت از حقوق زندانیان در ایران

در تحولی دیگر درباره پرونده مرگ وبلاگ نویس منتقد حکومت ایران در بازداشتگاه پلیس، عمادالدین باقی، مؤسس انجمن دفاع از حقوق زندانیان، در نامه ای به صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه، ضمن ابراز تردید نسبت به نتیجه تحقیقات درباره این پرونده گفته است که "فاجعه ای بزرگ تر از مرگ ستار بهشتی این است که تکرار این حوادث عادی شود و حساسیت درخور نسبت به آن در سطوح مختلف جامعه و حکومت از میان برود."

آقای باقی گفته است که "این می تواند نشانه ای بالینی و هشدار نسبت به یک فروپاشی اجتماعی باشد که زنگ خطری جدی است."

قوه قضاییه ایران تایید کرده که آقای بهشتی، روز نهم آبان توسط پلیس دستگیر شده و چهار روز بعد، در حالی که بر پنج قسمت از بدن او آثار کبودی وجود داشت در بازداشتگاه پلیس، درگذشت.

کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران کمیته ای را برای رسیدگی به پرونده آقای بهشتی تشکیل داده و دادستان تهران، از بازداشت چند نفر در ارتباط با مرگ این وبلاگ‌نویس خبر داده است.

ایالات متحده آمریکا و بریتانیا خواستار روشن شدن موضوع از سوی حکومت ایران شده اند.

مدیرکل یونسکو و گزارشگران ویژه سازمان ملل در زمینه شکنجه، اعدام‌های غیرقانونی، آزادی بیان و وضعیت حقوق بشر در ایران، در موضع گیری های جداگانه ای نسبت به مرگ ستار بهشتی، وبلاگ نویس منتقد حکومت ایران، واکنش نشان دادند.
-------------
در حکومت ایران که جایی از آن عدالت را نمیتوان جستجو کرد.باید انتظار هر چیز و هر خبرناگواری را داشت.به موضوعی اسف بار که در این خبر نیز امده است باید توجه داشت که سرکوب وکشتار جوانان معترض به رفتار و سیاست های ایران تقریبا عادی شده است و هر از چند گاهی باید منتظر شنیدن اخباری شبیه به "مرگ ستار بهشتی بر اثر شکنجه" باشیم.پس از اعترضات  سال88 که خیل عظمی از عزیزان هموطنمان در جای جای ایران جان خود را فدا کردند و پس از ان نیز در سالگرد های این خیزش و در بازداشتگاه کهریزک و حتی پس از ان توسط اعدام هایی که از سوی رژیم صورت گرفت. تقریبا با کمال تاسف شنیدن اخباری از این قبیل برای مردم عادی شده است ولی رسالت جوامع فعال حقوق بشری و مدافعان حقوق بشری همین است که نگذارند و نگذاریم تا این خون های پاک بع دست فراموشی سپرده شود.آنچه برما گذشت را از یاد نبریم....
این رسالت را بر خود واجب میدانم که تا جایی که بتوانم از ازلاع رسانی این اخبار و بررسی آن دست بر ندارم تا مردم بیش از پیش به ابعاد جنایات رژیم ایران پی ببرند تا بتوانبم کشوری عاری از ظلم و ستم را به مردممان نوید دهیم.
خون فرزندان عزیزی چون ستار بهشی هیچ گاه پایمال نخواهد شد و سیاهی ظلم آن تا ابد بر رخسار حاکمان ظلم خواهد نشست.
همیشه در تعالیم دینی ما حقیقت و حقیقت گویی جزئی اصلی بوده است ولی حال ارزشها ضد ارزش شده اند و کسی چون اقای عابدینی اگر شهادت به واقعیت اثار شکنجه دهد او را به دورترین زندان های کششور تبعید میکنند.این خود اموزه حقیقت ستیزی از سوی حکومت است که در آن سوی پرده به کودکانمان در مدرسه درس اخلاق و راست گویی میدهند.
محمد ناصری وبلاگ نویس وفعال حقوق بشر






۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

ادامه آزار و بازجویی های سعید مدنی زندانی سیاسی اوین

شش روز پس از انتقال سعید مدنی از بند امنیتی ۲۰۹ به عمومی ۳۵۰ اوین بار دیگر، خواست غیر قانونی بازجویان وزارت اطلاعات بر تصمیم مقامات قضایی غلبه کرده و این فعال ملی – مذهبی مجددا به بازداشتگاه ۲۰۹ منتقل شد. سعید مدنی هفته گذشته در حالی به بند ۳۵۰ اوین منتقل شد که بار دیگر در تیر ماه سال جاری با دستور قضایی به بند رفته بود اما تنها ۲۴ ساعت بعد بازجویان او را به بند ۲۰۹ منتقل کرده بودند.

انتقال مجدد این فعال سیاسی و پژوهشگر اجتماعی در پی آن صورت می گیرد که در دومین جلسه دادگاه که روز چهارشنبه هفته گذشته با حضور بازجویان برگزار شد قاضی پیرعباسی تحت فشار بازجویان اعلام نقص در تحقیقات کرده است تا پرونده بار دیگر به دادسرا ارسال شود.

بر همین اساس در یک روند فوق العاده و امنیتی کمتر از ۲۴ ساعت پس از برگزاری دادگاه سعید مدنی مجددا در اختیار وزارت اطلاعات قرار گرفته و به بازداشتگاه ۲۰۹ منتقل شده است.

گفتنی است سعید مدنی در میان زندانیان جنبش سبز تاکنون به شکل کم سابقه ای از طریق نگهداری در بازداشتگاه های امنیتی مورد آزار و اذیت قرار گرفته است به شکلی که قریب یه ۱۱ ماه تاکنون در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات محبوس بوده است.

سعید مدنی که هفدهم دیماه سال گذشته توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد، دو ماه ونیم در سلول انفرادی نگهداری شد و در جلسات بازجویی متعدد تحت شدیدترین فشارها و شکنجه ها قرار گرفت. این استاد دانشگاه و پژوهشگر اجتماعی پس از بازداشت بیش از سه ماه از هرگونه ارتباطی با خانواده خود محروم بود.

در ابتدای تیر ماه سال جاری به دستور بازپرس پرونده و علیرغم مخالفت وزارت اطلاعات وی به بند ۳۵۰ منتقل شد که به دستور بازجویان یک روز بعد مجددا به بازداشتگاه ۲۰۹ بازگردانده شد. در همین حال و با آغاز دور جدیدی از فشارها به این فعال سیاسی و پژوهشگر جنبش سبز یکبار دیگر مقامات امنیتی با انتقال وی به بند ۳۵۰ زندان اوین مخالفت کردند.

بازجویان سعید مدنی از ابتدا به وی تاکید کرده بودند که تنها در صورت اعتراف به خواسته های آنها با انتقال او به زندان عمومی موافقت می کنند که این خواسته هیچگاه از سوی وی مورد قبول واقع نشد.
------------
در زندان های ایران چه میگذرد؟
روزی شاهد ان هستیم که ستار بهشتی زیر شکنجه دژخیمان رژیم جان میدهد و روزی دیگر شاعد اعتصاب غذای مدافع قانون خانم ستوده...روزی دیگر هم انتقال های غیر قانونی وبازجویی های سخت همراه با شکنجه روحی و جسمی...
چرا هیچ نهاد و سازمانی نمیتواند بر روند فعالیت های زندان های ایران نظارت کند؟تاحداقل حقوق اولیه زندانی ها رعایت شود...
آه چه غم سنگینی از این بی عدالتی بر دلم نشسته است...
برادرم سعید مدنی .... استوار باش ...صبح نزدیک است





۱۳۹۱ آبان ۲۴, چهارشنبه

گزارش ن چندان موثق کمسیون امنیت ملی مجلس

انتشار گزارش کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران در مورد مرگ ستار بهشتی، وبلاگ نویس منتقد حکومت ایران، به ایجاد ابهاماتی راجع به میزان اعتبار بررسی های این کمیسیون در مورد این پرونده خبرساز انجامیده است.
این گزارش، که از تریبون مجلس خوانده شده و متن آن به تمام خبرگزاری ها ارسال شده است، روایتی به کلی متناقض را با اطلاعات منتشر شده قبلی توسط دستگاه قضایی ایران ارائه می کند.

هرچند در پی انعکاس تناقض های گزارش امروز در برخی رسانه ها، کمیسیون امنیت ملی ساعتی پیش به خبرگزاری های ایران اعلام کرده که تناقضات به علت اشتباه تایپی بوده و کمیسیون "در حال تنظیم اصلاحیه ای برای ارسال به رسانه هاست"، اما تا این لحظه، هنوز متن حاوی موارد تناقض، بر روی سایت های برخی خبرگزاری ها قابل مشاهده است.

در گزارش قرائت شده کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران از ماجرای مرگ ستار بهشتی، تاریخ درگذشت این وبلاگ نویس منتقد حکومت ایران، ۷ روز با تاریخی که پیشتر توسط قوه قضائیه اعلام شده بود تفاوت داشته است.

کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران پس از انتشار گزارش خود درباره درگذشت ستار بهشتی، گفت در تاریخ دستگیری و فوت او، اشتباه چاپی رخ داده و او در روز ۹ آبان دستگیر و در روز ۱۳ آبان فوت کرده است.

به گزارش خبرگزاری های ایران، در گزارش این کمیسیون که امروز چهارشنبه ۲۴ آبان (۱۴ نوامبر) منتشر شده، آمده است که آقای بهشتی "جهت تکمیل تحقیقات از زندان به بازداشتگاه پلیس فناوری اطلاعات منتقل و روز شنبه ۲۰/۸/۹۱ در بازداشتگاه مذکور فوت می نماید".

این در حالی است که غلامحسین محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضائیه ایران، در جریان مصاحبه مطبوعاتی دوشنبه ۲۲ آبان خود اعلام کرده بود که ستار بهشتی در روز ۹ آبان دستگیر شده و ۴ روز بعد، در ۱۳ آبان، درگذشته است.

روایت کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران در مورد زمان دستگیری ستار بهشتی نیز، با آنچه پیشتر توسط سخنگوی دستگاه قضایی اعلام شده بود ۹ روز تفاوت داشته است.

گزارش این کمیسیون تصریح داشته: "ایشان روز سه‌شنبه ۱۸/۸/۹۱ با حکم مراجع قضائی از منزل خود در شهرستان رباط کریم توسط پلیس ویژه فناوری اطلاعات فتا دستگیر و بعد از بازجویی اولیه با صدور قرار قانونی به زندان منتقل می‌شود."

گزارش کمیسیون امنیت ملی در مورد پرونده مرگ ستار بهشتی، که امروز توسط حسین نقوی حسینی سخنگوی این کمیسیون در صحن علنی مجلس خوانده شده، در حالی زمان دستگیری این وبلاگ‌نویس را ۱۸ آبان اعلام کرده که به نظر می رسد نامبرده در این روز به خاک سپرده شده است.

در روز ۱۸ آبان، سامانه اطلاعات بهشت زهرا در پاسخ به پیگیری‌های بی‌بی‌سی اعلام کرد: "متوفی ستار بهشتی فرزند سردار امروز در بهشت زهرا، غسل و در قبرستان رباط کریم به خاک سپرده شده است.

"اگرچه امکان بروز اشتباه در هنگام تنظیم هیچ متن یا بیان هیچ اظهار نظری منتفی نیست، اما بروز این میزان از اشتباه یا تناقض در 'نخستین' اطلاع رسانی های مجلس ایران راجع به درگذشت آقای بهشتی، در بهترین حالت می تواند نشان‌دهنده 'جدی' نبودن تحقیقات مجلس ایران در مورد این پرونده تلقی شود"

پذیرش ادعای جدید کمیسیون امنیت ملی مبنی بر ریشه داشتن تناقضات گزارش آن در مشکلات "تایپی"، به این معناست که بپذیریم که تایپ کننده این گزارش، نه تنها سهوا ۹ را ۱۸ آبان (زمان دستگیری) که ۱۳ را ۲۰ آبان (زمان فوت) تایپ کرده است، ادعایی که با توجه با تفاوت تک تک ارقام هر دو عدد، اندکی دور از ذهن به نظر می رسد.

چنین ابهامی، به ویژه از این جهت برجسته تر می شود که این، اولین برای نیست که تناقض میان اظهارات کمیسیون امنیت ملی و دستگاه قضایی در مورد پرونده ستار بهشتی، خبرساز شده است.

دو روز پیش نیز علاءالدین بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی، در اظهاراتی راجع به مرگ ستار بهشتی گفته بود: "طبق اطلاعات اولیه آثار ضرب و شتم در بدن این فرد دیده نشده است".

این در حالی است که چند ساعت بعد از این اظهارات، سخنگوی قوه قضائیه گفت که پزشکی قانونی تایید کرده که ۵ نقطه از جسد ستار بهشتی، وبلاگ نویس منتقد حکومت ایران، "از جمله ساق پا، دست، پشت کتف و یکی از ران های او" دارای علامت کبودی بوده است.

ار آنجا که پیگیری مرگ ستار بهشتی، از سوی رئیس مجلس ایران به کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس واگذار شده است، بروز چنین تناقضات و ابهاماتی در همان ابتدای شروع تحقیقات کمیسیون، میزان اعتبار این تحقیقات را به شدت زیر سوال می برد.

به عبارت دیگر، اگرچه امکان بروز اشتباه در هنگام تنظیم هیچ متن یا بیان هیچ اظهار نظری منتفی نیست، اما بروز این میزان از اشتباه یا تناقض در "نخستین" اطلاع رسانی های مجلس ایران راجع به درگذشت آقای بهشتی، در بهترین حالت می تواند نشان‌دهنده "جدی" نبودن تحقیقات مجلس ایران در مورد این پرونده تلقی شود. به ویژه آن که تا این لحظه، گزارشی به دست نرسیده است که نمایندگان مجلس، در هنگام شنیدن گزارش کمیسون امنیت ملی، وجود تاریخ های متناقض در متن گزارش را زیر سوال برده باشند.

این واقعیت، برای حکومتی که قصد متقاعد کردن افکار عمومی داخل و خارج در مورد جدی بودن پی گیری های خود بر سر یک پرونده ملی را داشته باشد، نشانه خوبی نخواهد بود
-------------
مجلس شورای اسلامی ایران مرجمع مناسبی برای پیگیری قتل ستار بهشتی وبلاگ نویس منتقد نیست .زیرا مجلسی ها نیز از همان قوم ظالم نظام جمهوری اسلامی اند.چه توقعی میتوان داشت که مجلس بیاید و درست رای دهد.اگر واقعا جریان قتل ستار بهشتی  برای نظام اهمیت دارد که حتما ندارد باید زیر نظر نمایندگان مجامع حقوق بشر این تحقیقات انجام شود.
اگر در ماجرای بازداشتگاه کهریزک جدیت وجود داشت و خاطیان به جزای اعمالشان میرسیدند حال شاهد این گونه جنایات نبودیم...چه بسا سران سرکوب و اطلاعات و امنیت ایران همه یندگان رهبری و نظام جمهوری اسلامی ایران اند و نمیتوانند خودشان را محاکمه کنند.

۱۳۹۱ آبان ۲۲, دوشنبه

مصاحبه مسیح علی نژاد با خانواده ستار بهشتی

ستار بهشتی وبلاگ‌نویسی است که از مدت‌ها پیش به جرم نوشتن مطالبی در وبلاگش به حبس انداخته شده بود و سرانجام مأموران امنیتی خبر مرگ وی را بی‌هیچ گفت‌وگوئی به خانواده‌اش داده‌اند. خواهر او در گفت‌وگوئی با مسیح علی‌نژاد از بهت خانواده می‌گوید و فغان مادر ستار در پس‌زمینه می‌آید
خانواده ستار بهشتی می گویند: ستار هیچ گونه مریضی نداشت با پاهای خودش رفت زندان اما از پلیس امنیت به ما زنگ زدند و گفتند بروید یک قبر بخرید و بعد بیاید جنازه ستار را ببرید. ستار به جرم بیگناهی رفت. ستار سالم بود….
ستار بهشتی وبلاگ نویس ۳۵ ساله ای بود که پیش از احضار شدن در وبلاگ خود نوشته است:
دیروز بنده را تهدید می کنند به مادرت بگو به زودی رخت سیاه باید بپوشد، دهان گشادت را نمی بندی می گویم کاری انجام نمی دهم که لازم به بستن دهانم باشد می گویند وراجی زیاد می کنی، می گویم چیزی که می بینم و میشنوم می نویسم، می گویند هرکاری بخواهیم می کنیم هررفتاری را انجام میدهیم شما باید خفه شوید و اطلاع رسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام ونشان!
برخی از سایت ها نیز پیشتر از آثار ضرب و شتم بر بدن ستار بهشتی خبر داده بودند.
گفتگوی مسیح علی نژاد با خانواده ستار بهشتی را در مورد جزییات این واقعه :
خانم بهشتی در مورد ستار بهشتی بعد از اینکه سه شنبه خبر بازداشتش منتشر شد می خواستم ببینم آخرین اطلاع تان چه هست ظاهرا خبر خوبی دریافت نکردید؟
- سه شنبه هفته گذشته دوازده ظهر آمدند ریختند توی خانه و برادرم را بردند. بدون هیچ جرمی و بدون هیچ مدرکی. هیچی هیچی…. پشت ماشین شان هم نوشته بود گروه سیاسی فتا. همین و السلام. ما نه یک تماسی داشتیم. دست های برادرم را هم از پشت بسته بودند. دیروز یک آقایی به اسم نجفی آمده بود شماره من و شوهرم را گرفته بود که پیگیر کار آقای ستار بهشتی باید بیاید. دیروز می خواستند ماشین دنبال شوهرم بفرستند، شوهرم گفته خودش می رود. امروز صبح شوهرم رفته بود به او گفتند آقای ستار بهشتی مشکلی داشته، شوهرم گفت نه هیچ مریضی نداشت. واقعا هم برادرم هیچ مریضی نداشت، نه سیگاری می کشید حتی یک قرص سر درد هم نمی خورد. بدش می آمد. فقط اضطراب داشت همین .
خب بعد از این به همسر شما چه گفتند؟ آیا گفتند اتفاقی برای برادر شما در زندان افتاده است؟
- به شوهرم گفتند بروید مادر و خواهرش را آماده کنید، قبر بخرید، فردا با ما هماهنگ کنید بیاید کهریزک جنازه را تحویل بگیرید. همین و هیچ چی دیگه نمی دونیم.
آخرین باری که مادرتان توانستند با ستار صحبت کنند کی بود؟
- همان روز سه شنبه بود ساعت دوازه ظهر هیچ تماس دیگری با ما نداشت. هیچی.
آنطور که در خبرها خواندم محل زندگی شما رباط کریم بوده می توانم بپرسم برادر شما را کجا بردند و محل نگهداری برادر شما کجا بود؟
- آن روزی که آمده بودند مادرم گفته بود بچه مرا کجا می برید گفته بودند تهران، مادرم گفته از کجا بفهمم ، مگر تهران کوچک است؟ آنها گفتند به شما خبر می دهیم به شما زنگ می زنیم. همین، هیچ چی نمی دونیم. من برادرم را ندیدم.
آیا اصلا کسی به شما گفتند که برادر شما را به چه اتهامی دستگیر کردند؟
- جرمی نداره نمی دانیم. به شوهرم گفتند خفه شو نپرس، برادرم اصلا شوهرم را ندیده بود، فقط بچه مرا دیده بود و گفته بود هر موقع من بنیامین را می بینم انگار سحر را می بینم …من برادرم را ندیده بودم.
الان صدای گریه مادرتان را می شنوم آیا برای پیگیری جسد کاری کردید؟
- من مادرم ناراحتی قلبی دارد، جنازه را نبیند می میرد. مادر من دوام نمی آورد.
ممنونم می دانم شرایط خوبی ندارید ولی همین قدر توضیحی که دادید ممنونم، خودم هم تماس می گرفتم امیدوار بودم خبر دروغ باشد…
- گفتند قبر بخرید، قبر خریدن دروغ است. گفتند قبر بخرید، قبر خریدن دروغ است. برادرم ۳۵ سال داشت، سنی نداشت، برای چی؟ فقط بگید برای چی برادرم مرد؟ تو را خدا به چه جرمی برادرم مرد. به جرم بی گناهی، به جرم بی گناهی ، به جرم بی گناهی ، به جرم بیگناهی اگه مرگ است، مرگ سیاوش است. تا ابد زنده است. ما افتخار می کنیم. اگر واقعا برادرم به جرم بیگناهی رفته ما افتخار می کنیم به او. از حالا تا فردای قیامت من خواهر ستار بهشتی هستم. خوش به حالم. افتخارم….سرم بالاست برادرم قاچاقچی نبود، معتاد نبود، ناموس دزد نبود، میهن فروش نبود، برادرم صاف و ساده از همه محل بیاید بپرسید می گویند روی سر این بچه قسم می خوریم.
می توانم بپرسم آیا برادر شما متاهل بود یا مجرد؟
- مجرد بود . برادرم پناه مادرم بود. پدر و مادرم از هم جدا شده بودند، برادرم نان آور خانه بود. کس و کار مادر من برادرم بود. مادر من مریضه. مادرم فراموشی و پوکی و استخوان شدید دارد. مادرم را برادرم دکتر می برد. قرص های مادرم را می داد. حال مادرم خیلی خراب است که سر هشت روز خبر مرگ برادرم را دادند. برو پیگیر شو که برادرم مرا چی شد که مرد. کشتند؟ چی شد؟ چی شد؟ ما نمی دانیم. آخه برادر من صحیح و سالم بود. با پای خودش رفت دستبند زدند، سوار ماشین شد، حتی نگذاشتند یک کفش پایش کند.
مادر ستار بهشتی در انتهای مصاحبه می گوید:
من بچه ام را در راه خدا دادم، مادر اکبر محمدی، من بچه ام را در راه آنها دادم. بچه ام سالم بود، حتی یک قرص سر درد هم نمی خورد….با ستار از روزی که او را بردند حتی یک کلمه هم حرف نزدم حتی یک کلمه هم حرف نزدم.