۱۳۹۵ تیر ۵, شنبه

رسول بداقی، معلم و فعال صنفی برای پاسخگویی درباره یک اتهام جدید به دادسرا احضار شد





یک منبع آگاه به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که رسول بداقی، فعال کانون صنفی معلمان، به دادسرا احضار شده و باید دوم مردادماه برای پاسخگویی و رسیدگی به اتهام «توهین به رهبری»‌ که او آن را ساختگی می‌خواند، در شعبه ۱۰۳۳ دادگاه کیفری قدوسی حضور یابد.

به گفته این منبع، دادگاه چندین بار نیز رسول بداقی را به صورت تلفنی احضار کرده است ولی آقای بداقی احضار تلفنی را غیرقانونی خوانده و مراجعه نکرده است.

منبع یاد شده در خصوص این ایراد این اتهام علیه رسول بدای به کمپین گفت:‌ «ایشان برای دیدن محمود بهشتی به بیمارستان رفته بود ولی، سربازان اجازه دیدار نمی‌دادند و بعد از اعتراض آقای بداقی، سربازها او را شدیدا کتک زدند و بازداشت کردند و حالا برای اینکه موضوع ضرب و شتم را کمرنگ کنند چنین اتهامی وارد کرده اند.»

به گفته این منبع رسول بداقی این اتهامات را قویا رد کرده است؛ اتهامی که می‌تواند تا سه سال حبس را برای این معلم پنجاه ساله به همراه داشته باشد. منبع آگاه این اتهامات را «پرونده سازی و تلاش نیروهای امنیتی برای بالا بردن هزینه فعالیت‌های صنفی» خواند.

رسول بداقی روز نوزدهم اردیبهشت و زمانی که برای دیدار همکار زندانی و بیمارش، محمود بهشتی لنگرودی، به بیمارستان رفته بود، توسط مأموران نیروی انتظامی مضروب و بازداشت و پس از سه روز به قید کفالت آزاد شد.

آقای بداقی که پدر سه فرزند است، هنگام بازداشت در سال ۱۳۸۸ در دبیرستان های اسلامشهر تدریس می کرد ولی، طی دوران هفت ساله زندان از محل کارش در آموزش و پرورش نیز اخراج شد.

برخورد نیروی انتظامی با تجمعات حمایت از سربازان جانباخته

به گزارش سایت اصولگرای "جام نیوز"،  به دنبال یک دعوت مجازی، افرادی در میدان ونک تهران به منظور انچه همدردی با خانواده های سربازان جانباخته در حادثه تصادف نی ریز نامیده میشد، تجمع کردند.
 
طبق این گزارش؛ برخی از تجمع کنندگان که دارای پوشش "نامتعارف" بودند با روشن کردن شمع اقدام به کف زدن و سوت کشیدن کردند.

در ادامه گزارش "جام نیوز" آمده است که در چند روز گذشته برخی افراد با انتشار پیام هایی در تعدادی کانال تلگرامی و بعضی حساب های کاربری از مردم خواسته بودند برای تنها نگذاشتن خانواده سربازان قربانی تصادف، در میدان های اصلی شهرهای بزرگ تجمع کنند و در تهران میدان ونک به عنوان محل برگزاری این حرکت اعلام شده بود.
 
بر اساس  گزارش های جام نیوز ، تعدادی از افراد با شرایط مشابه نیز در برخی شهرها از جمله مشهد، با حضور در خیابان اقدام به هنجارشکنی به بهانه گرامیداشت یاد سربازان جانباخته کرده اند. 
 
در  گرگان مرکز گلستان هم دیشب ساعت حدود یازده قرار بود تجمع برگزار شود که با هوشیاری نیروهای اطلاعاتی و پلیس تجمع حدود 20 تا 30 نفره آنان در پارک شهر پراکنده شد.

۱۳۹۵ خرداد ۲۹, شنبه

خانواده کارگران بازداشت شده در اهواز خواهان آزادی آنها شدند


Image copyrightILNA
خانواده کارگرانی که به دلیل تجمع در مقابل شهرداری اهواز در اعتراض به عدم دریافت ۴ ماه حقوق خود تجمع کرده و بازداشت شده بودند، خواهان آزادی بستگان خود شده‌اند.
یک عضو شورای شهر اهواز هم از آزادی قریب‌الوقوع این کارگران خبر داده است.
ایلنا، خبرگزاری کار ایران می‌گوید ۵ روز از بازداشت ۲۰ کارگر پیمانکار شهرداری اهواز می‌گذرد. این افراد به دنبال شکایت شهرداری، بازداشت و زندانی شدند.
پیشتر یک عضو هیات مدیره کانون عالی شوراهای اسلامی کار هم از مسئولان اداری و قضایی کشور و استان خواسته بود که هرچه زودتر مقدمات آزادی این افراد را فراهم کنند.
ده‌ها کارگر پیمانکاری شهرداری منطقه ۴ اهواز روز دوشنبه ۲۳ خرداد در اعتراض به عدم دریافت ۴ ماه حقوق مقابل شهرداری تجمع کردند که ماموران انتظامی ۲۴ نفر را در ابتدا بازداشت کردند که ۴ نفر را آزاد کرده و بقیه را به زندان منتقل کردند. همه این افراد قرار است در دادگاه حاضر شوند.
خبرگزاری ایلنا گفته است که مقام‌های قضایی اهواز در حال مذاکره با مسئولان شهرداری اهواز بر سر آزادی آنها هستند.

رویکرد به اعتراضات کارگری امنیتی است

فعال کارگری زندانی: رویکرد دولت روحانی به اعتراضات کارگری امنیتی است

Image copyright
جعفر عظیم زاده، فعال کارگری که بنا به گزارش‌ها حدود دو ماه است در زندان در اعتصاب غذا به سر می‌برد، با انتشار نامه سرگشاده‌ای گفته دولت حسن روحانی و مقام‌های وزارت کار در برخورد با کارگران معترض و فعالان سندیکایی نقش داشته‌اند و گفته رویکرد دولت به اعتراضات صنفی "امنیتی و سیاسی" بوده است.
آقای عظیم زاده در نامه خود علی ربیعی، وزیر کار را به عنوان یکی از "بالاترین مقامات امنیتی کشور" معرفی کرده و حسن هفده تن، معاون روابط کار این وزارتخانه را متهم کرده که عضو یک نهاد "نظامی-امنیتی" است و "در روز جهانی کارگر سال ۹۳ در کسوت یک نظامی، بازداشت کارگران را در مقابل وزارت کار فرماندهی" کرده است.
این فعال کارگری پرسیده دولتی که مقام‌های وزارت کارش چنین سوابقی دارند "چگونه می‌تواند دولتی با رویکردهای سیاسی امنیتی نسبت به اعتراضات صنفی کارگران نباشد؟"
حسن هفده تن، معاون وزارت کار که نامه آقای عظیم زاده خطاب به او نوشته شده است، چند روز پیش در مصاحبه با روزنامه ایران گفت که احکام قضایی صادرشده برای کارگران در جریان اعتراضات "خارج از اختیارات دولت است" و دولت مخالف برخورد قضایی با اعتراضات کارگری است.
آقای هفده تن گفته بود که دولت هیچ شکایتی در ارتباط با اعتراضات کارگری نداشته است.
انتشار خبر شلاق خوردن شماری از کارگران معترض معدن طلای آق دره و به فاصله کوتاهی محکوم شدن کارگران معدن سنگ آهن بافق واکنش‌های گسترده‌ای را در ایران به دنبال داشته است.
جعفر عظیم‌زاده می‌گوید در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی مانند دوره‌های قبل برخورد دولت با اعتراضات کارگری "امنیتی" بوده، و می‌افزاید تصمیم‌گیری درباره چگونگی مواجهه با اعتراضات در فرمانداری‌ها، استانداری‌ها، شورای تامین و همچنین بخش‌هایی از وزارت اطلاعات انجام می‌شود، که همه این نهادها زیر نظر دولت هستند.
آقای عظیم زاده از ١٠ اردیبهشت در حال اعتصاب غذا بوده است. او در نامه خود به معاون وزارت کار گفته خواهان "پایان دادن به امنیتی کردن اعتراضات صنفی کارگران و معلمان و برداشته شدن اتهام اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور و دیگر اتهامات امنیتی از پرونده های فعالین صنفی کارگران و معلمان" است.

رستگاری اجباری مردم

یک مقام قضایی درباره لغو کنسرت‌ها: به جای حمایت، ماده و قانون مطالبه می‌کنند

Image copyrightTASNIM
علی مظفری، رئیس کل دادگستری استان خراسان رضوی، گفته قوه قضاییه ایران حامی "فرهنگ و هنر اصلی اسلامی و ایرانی" است، اما با توجه به مسئولیت قانونی خود برخی کنسرت‌ها را لغو می‌کند.
آقای مظفری به میزان، خبرگزاری رسمی قوه قضاییه، گفته است که برخی مسئولان از "مظاهر فساد" حمایت می‌کنند و پلیس و قوه قضاییه با همین دسته از کنسرت‌ها برخورد می‌کنند.
رئیس کل دادگستری خراسان رضوی گفته است: "برخی مسئولان نسبت به دغدغه مردم و رهبری بی توجه هستند" و "از برخی مظاهر فساد که مورد انتقاد مردم نیز هست حمایت می‌کنند."
آقای مظفری از کسانی که در واکنش به لغو کنسرت‌ها "به جای حمایت از خادمان مردم، ماده و قانون مطالبه کرده و پلیس و دستگاه قضایی را زیر سؤال می‌برند" انتقاد کرده است.
در چند سال اخیر کنسرت‌هایی که مجوزهای لازم را داشتند به دفعات در شهرهای مختلف ایران لغو شده‌اند. دولت می‌گوید با لغو کنسرت‌هایی که مجوز گرفته‌اند مخالف است.
علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به تازگی گفته دولت درباره مجوز کنسرت‌ها "با "حساسیت بالا" رفتار می‌کند، در برخی شهرستان‌ها به گروه‌های پاپ مجوز نداده و عموما مجوز برگزاری کنسرت موسیقی سنتی می‌دهد.
با این وجود چندین مورد از کنسرت‌های موسیقی سنتی نیز لغو شده است.
رئیس دادگستری خراسان رضوی گفته قوه قضاییه ایران رابطه نزدیکی با هنرمندان دارد اما "اما با توجه به سابقه تاریخی برخی از این کنسرت‌ها با وقوع مسائل غیرقانونی و غیرشرعی مخالفیم."

باز هم اعدام

وبسایت خبری موج از قول غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاییه ایران، می‌گوید که دیوان عالی ایران احکام اعدام صادرشده برای سه نفر از متهمان پرونده حمله به ماموران نیروی انتظامی در حمیدیه استان خوزستان را تایید کرده است.
آقای اژه‌ای به موج گفته است پرونده پس از صدور حکم در دادگاه و اعتراض متهمان به دیوان عالی رفت و "بر اساس حکم نهایی دیوانعالی کشور برای ۳ نفر از متهان حکم اعدام صادر شد."
چهار متهم دیگر نیز به حبس‌های طویل المدت محکوم شدند.
موج از قول سخنگوی قوه قضاییه ایران نوشته سه نفری که به اعدام محکوم شدند، عامل قتل پنج نفر بوده‌اند.
در حمله فروردین سال گذشته به ماموران نیروی انتظامی سه نفر کشته شدند و روشن نیست دو قتل دیگری که متهمان به غیر از این مورد برایش محاکمه شده‌اند چه بوده است.
فعالان حقوق بشر می‌گویند محکوم شدگان، اتهامات واردشده را رد می‌کنند و می‌گویند تحت فشار مجبور به اعتراف شده‌اند.
رییس دادگستری خوزستان پس از بازداشت متهمان پرونده حمیدیه گفته بود آنها در ملاء عام اعدام خواهند شد.
وبسایت‌های فعالان حقوق بشر پیشتر متهمان پرونده را اعضای یک خانواده و به نام‌های قیس عبیداوی، احمد عبیداوی و سجاد بلاوی معرفی کرده بودند.
علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران که خود اهل خوزستان است، در این ارتباط گفته بود: "دو تیم متشکل از ۵ نفر در کل خوزستان ۷ عملیات را انجام داده‌اند. این افراد از دو خانواده مشخص هستند، نه چندقبیله و عشیره، یعنی عمق نفوذ و پتانسیل عملیاتی آنها بسیار محدود و ناتوان و فاقد زمینه مردمی بود."
آقای شمخانی با ستایش از شهروندان عرب خوزستان گفته بود مشکلات مختلف این استان برای همه قومیت‌ها است و "راه حل مشکلات در خوزستان مقابله نیست که مقابله خواه و ناخواه در خدمت سرویس‌های عربستان و امارات قرار گرفتن است."

۱۳۹۵ خرداد ۲۱, جمعه

حاشیه ای بر گزارش تکان دهنده وزیر کشور در مورد بحران های اجتماعی


آیا وقت پاسخگویی مسئولان عالی نظام فرا نرسیده است؟

اوین
 پرسش اینجاست متولی امور فرهنگی در کشور کیست؟ دولت است یا نهادهای تحت امر رهبری؟ اختصاص  بودجه های بی حساب و کتاب برای نهادهای نظامی به اسم کار فرهنگی کدام یک از معضلات کشور را حل کرده است؟وظیفه قوه قضاییه در جرم زدایی چیست؟ چرا رئیس قوه قضاییه در مورد مسائل سیاسی اعم ازملی و بین المللی سخن می گوید اما درباره افزایش بی رویه جرم در کشور و تعدد پرونده ها پاسخگو نیست؟ نهادهای تحت امر رهبری که بودجه های کلان در حوزه فرهنگ را به خود اختصاص داده اند به کدام مرجع پاسخگو هستند؟ مسئولیت رهبری با اختیارات فوق العاده در پیدایش این همه بحران چیست؟ با وجود افزایش سطح خشونت در جامعه علت این همه سختگیری به بهانه اجرای احکام فقهی چیست؟ آیا وقت آن نرسیده است مسئولان عالی نظام به جای فرافکنی با عنوان کردن تهاجم فرهنگی غرب به این پرسش پاسخ دهند که با وجود این همه امکانات و اختیارات  چرا سالانه ۶۰۰ هزار نفر روانه زندان می شوند؟ چرا ۳۶ درصد از ازداوج های سال ۹۴ به طلاق منجر شده اند؟ چرا جامعه با افزایش رشد خشونت و حاشیه نشینی و فقر مواجهه بوده است؟
 دوشنبه هفدهم خردادماه عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور در صحن علنی مجلس دهم که روزهای آغازین کارش را می‌گذراند از آماری پرده برداشت که پیش از این کمتر از تریبونی چنین رسمی بیان شده بود. آماری  از آسیب های اجتماعی که فضلی به مجلس ارائه داد و گویای شکسته شدن طلسم درمحاق بودن ارقامی است که پیش از آن اعلام کننده اش به اتهامهایی نظیر سیاه نمایی و آمارکذب دچار می شد. آن طور که وزیر کشور می گوید آیت الله خامنه ای نیز بر ضرورت رفع آسیب های اجتماعی صحه گذارده و اولویت هایی را مشخص کرده است. وی اولویت های رهبری برای مقابله با معضلات اجتماعی را به ترتیب چنین برمی شمرد: مبارزه با مواد مخدر و رفع معضل اعتیاد، حاشیه‌نشینی، طلاق، مبارزه با بزهکاری و مسائل مربوط به موارد خاص و بحرانی. وزیر کشور در عین حال «سبک زندگی مردم» را تحت تأثیر «آسیب‌های اجتماعی» دانسته و اضافه کرد که «ما باید بر اساس الگوی ایرانی اسلامی سبک زندگی را تعریف کنیم.» عبدالرضا رحمانی‌فضلی؛ درباره مشکلات و آسیب‌های اجتماعی جغرافیای ایران را عامل اصلی ایجاد آسیب های اجتماعی دانست و  قرار گرفتن اقوام و مذاهب مختلف را دلیل انشقاق بیشتر ارزیابی کرد. وی در این گزارش از دیدارش با رهبر جمهوری اسلامی گفت: «در جلسه‌ای که خدمت مقام معظم رهبری بودیم ایشان مطالبی را بیان فرمودند که بنده برخی از این مطالب را خدمت شما نمایندگان مجلس عرض خواهم کرد، رهبر انقلاب در این جلسات فرمودند که ما ۲۰ سال از این مسئله (کاهش آسیب‌های اجتماعی و رفع آنها) عقب هستیم و این معضل را باید ۲۰ سال قبل با دقت پیگیری می‌کردیم و کسانی که در این حیطه مسئولیت داشتند باید خودشان را مسئول بدانند و نسبت به حل این مسائل اقدامات لازم را انجام دهند.»
آمارهایی که فضلی ارائه داد
عبدالرضا رحمانی فضلی تعداد بیکاران کشور را سه و نیم میلیون نفر اعلام کرد و اظهار داشت که بیکاری و حاشیه‌نشینی می‌توانند منجر به تنش اجتماعی شده و برای کشور مشکل‌ساز شوند.
عبدالرضا رحمانی فضلی تعداد معتادان کشور را یک و نیم میلیون نفر اعلام کرده و از گسترش مصرف مواد مخدر صنعتی به جای مواد مخدر سنتی ابزار نگرانی کرد. وی علت بیش از ۵۰ درصد طلاق‌ها، ۴۰ درصد سرقت‌ها و ۶۰ درصد به زندان افتادن افراد در ایران را اعتیاد عنوان کرد.
وزیر کشور  می گوید سالانه ۶۰۰ هزار نفر در شهرهای مختلف ایران به زندان می‌افتند که از این تعداد ۲۰۰ هزار نفر آنها در زندان می‌مانند. رحمانی‌فضلی این رقم را بسیار بالا دانسته که می‌تواند آثار بسیار مخربی داشته باشد.
او  می گوید نزدیک به دو و نیم میلیون زن سرپرست خانوار در ایران است که به دلیل طلاق یا مرگ همسر، به تنهایی سرپرستی خانواده را بر عهده دارند.
رحمانی فضلی می گوید:« در سال گذشته سی و شش درصد ازدواج ها به طلاق ختم شده است. بالا بودن نرخ طلاق در کشور به ویژه در برخی مناطق و در سال‌های اول زندگی هم از دیگر موارد مورد اشاره وزیر کشور در گزارش خود از مشکلات اجتماعی به مجلس بود. وی در انتها هشدار داد که «اگر همه این آمارها و اعداد را در بُعد خانواده‌ها ضرب کنیم و هم‌پوشانی‌ها را هم حذف کنیم اعداد و ارقام بسیار بالایی به دست می‌آید که زمینه‌های نارضایتی اجتماعی را فراهم می‌کند.»
شناخت عارضه اجتماعی عمومی
در جامعه شناسی کلاسیک زمانی که آسیب های اجتماعی به حد معضل رسیده باشند و همه یا اغلب افراد جامعه را تحت تأثیر قرار داده باشند اصطلاحاً آن را بحران اجتماعی می خوانند. ساختار اقتصادی و فرهنگی تضعیف شده و بی عدالتی های نهادینه شده سبب ساز بروز نابرابری های بزرگ و و نارضایتی و نابسامانی عمومی می شود. مسائل یا بحران های اجتماعی هیچ گاه تصادفی نیستند بلکه معمولاً شرایط معینی آنها را به وجود می آورند. کلی خواندن معضلات اجتماعی و دسته بندی آنها به معتادین و فقرا و بیکاران از آسیب هایی است که نه تنها به شناخت عارضه ی کمکی نمی کند بلکه سبب سردرگمی این بیمار نزار و در نهایت وخامت حال وی خواهد شد.
افزایش آمار نزاع و قتل ها و اسیدپاشی های آنی و عمر کوتاه زندگی زناشویی نشان از کم شدن آستانه تحمل جمعی است که باید ناشی از سیاست های غلط متولیان حکومتی دانست. تخصیص بودجه و سخنرانی برای تصحیح آسیب دیدگان اجتماعی شاید در پله اول قدمی مناسب به نظر آید اما در بلندمدت هیچ تاثیری بر این جنگلی که می سوزد نخواهد داشت. فقر فرهنگی، احساس ناامنی و فضای پلیسی ورطه هولناکی است که جامعه را دچار انواع آسیب های اجتماعی و سرخوردگی می کند که ممکن است در شکل رفتارهای خطرناک مانند دزدی و دیگر جرائم مانند قتل هایی که به دلیل اختلافات مالی کم‌ارزش رخ می دهد خود را نشان دهد.  بحران‌ اجتماعی‌ زمانی که که‌ مزمن‌ می‌شود و استمرار می یابد، روز به‌ روز در مقابل‌ راه‌ حل‌های‌ موضعی‌ و مقطعی‌ مقاوم‌تر می‌شود و در برابر برنامه های کوتاه مدت مقاومت نشان خواهد داد.
اساتید جامعه شناسی به طور یقین در این شرایط بهترین شافیان این عارضه اند. دکتر معیدفر، رئیس انجمن جامعه شناسی ایران، مهمترین بحران اجتماعی در ایران را نبود اعتماد اجتماعی و رابطه نداشتن نخبگان و توده مردم می داند. دکتر حسین تنهایی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مهمترین بحران اجتماعی در ایران را  بحران شعور اجتماعی می داند و می گوید: «این مسئله برآمده از نبود ساختار جامعه مدنی در ایران است، زیرا آگاهی زمانی نمودار می شود که گفت وگو و تضارب آرا میان جامعه وجود داشته باشد».
دکتر ناصر فکوهی استاد دانشگاه تهران مهمترین بحران اجتماعی را گسست میان ساختار نسلی می داند زیرا که نسل جدید تقاضای فراوانی دارد که امکان برآورده شدن آنها نیست. رسیدگی نکردن به موقعیت واقعی زنان در جامعه و تنش میان سنت و مدرنیته، بالا رفتن ثروت عمومی در عین افزایش شدید فاصله طبقاتی، گسترش نوکیسه‌گی و تازه به دوران رسیدگی و خودنمایی‌های اقتصادی و فرهنگی، گسترش حضور زنان در همه عرصه‌های اجتماعی بدون آنکه این گسترش در عرصه اجتماعی در برابری حقوقی و در برابری حضور در حوزه کاری وجود داشته باشد؛ شهری شدن گسترده جامعه ایران، مصرف گرایی و تغییر شدید سبک‌های زندگی و نظام‌های ارزشی در همه جهت و تشدید تنش و تناقض میان سبک‌های زندگی از دیگر معیارهای بحران این استاد جامعه شناسی است. دکتر غلامعباس توسلی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران رشد بی قاعده جمعیت و  فرار مغزها را عامل بحران می داند و می گوید: «این نخبگان و متخصصان می توانند در ساخت توسعه اجتماعی به دولت و مردم کمک کنند ولی متاسفانه شرایط به گونه ای است که به جای جذب آنان، شرایط فرارشان از کشور مهیا می شود و برای استفاده از متخصصان داخلی هیچ برنامه ای وجود ندارد».
با این وجود میان راهکارهای استادان فن و آمران حکومت تفاوتی شگرف به چشم می خورد. آنچه طبیبان جامعه بر آن اصرار دارند تحقق شرایطی است که در آن فرد بی هیچ ترس و واهمه ای بتواند سخن بگوید و افعال ضمیرپنهان خود را صرف کند. چیزی که حکومت در مواجه با آن آستان تحمل خردی دارد و با زندان و حبس جوابش را خواهد داد.
در طی دو سال قریب به ۴۵ کنسرت لغو شده است. شمارگان کتاب به علت ممیزی بی وقفه به زیر هزار نسخه سقوط کرده است زیرا مخاطب می داند که آنچه که قابل گفتن باشد هرگز امکان چاپ نخواهد یافت و نتیجه سقوط سرانه مطالعه است که از جمله عوامل جامعه آسیب دیده است. فیلم هایی که باید همچون چراغی راهنمای جامعه باشند هرگز اجازه اکران نمی یابند و آنچه بر پرده می ماند سینمای کمدی و توخالی است که جامعه محزون را سراسیمه به سوی خود می کشاند. در حالی که از برخی شهرستان ها خبر می رسد که فرهنگسراها به دلیل نداشتن بودجه رو به تعطیلی اند بودجه کانون مساجد و حوزه هنری افزایش می یابد و متولیان امر نشان می دهند که به تدریج فضا را به سمت یک دست شدن هدایت می کنند و در چنین شرایطی است که جامعه ای که علائم بیماری اجتماعی را در خود دارد دستش از دامان آبشار فرهنگ که هنر باشد نیز کوتاه می ماند.
شاخصه های متفاوت شافیان
ماه گذشته بود که آیت الله خامنه ای در دیدار با اعضای شورای اجتماعی کشور پس از شنیدن گزارش‌های ارایه شده درباره وضعیت آسیب‌های مهم اجتماعی کشور، ضمن ابراز نگرانی از وضعیت موجود، بر اجرای راهکارهای جدی و سریع برای کنترل و کاهش آسیب‌های اجتماعی تاکید کرد. وی در پایان این جلسه گفت: «درست است که ما در کشور در درجه اول مساله اقتصاد را داریم و خود مشکلات اقتصادی هم [به عنوان] یکی از آن عوامل ریشه‌ای این مفاسد، مورد توجه ما است، لکن مساله مفاسد اجتماعی با شرحی که در جلسه قبل داده شد، یکی از بیماری‌هایی است که هر روزی که بر آن بگذرد و علاج نشود، عمق بیشتری پیدا می‌کند و علاجش دشوارتر خواهد شد. لذا مساله فوق‌العاده مهم است. اگر بنده یک بچه معتاد داشته باشم چه حالی دارم؟ اگر کسی در خانه یک دختر فراری از خانه داشته باشد چه حالی دارد؟ تصورش را بکنید، اگر این دختر از خانه دیگری هم فرار کرد، ما باید همان احساس را به خودمان تلقین کنیم ولو طبیعتا نداشته باشیم… ما باید به این قضیه در سطح جامعه حساس باشیم و به فکر علاج باشیم… ما در واقع اهتمام‌مان به وضعیت مردم مثل اهتمام‌مان به داخل خانواده خودمان باشد.» علی مطهری در گفت و گویی با ایسنا در رابطه با گزارشی درخصوص افزایش نرخ طلاق، اعتیاد و حاشیه‌نشینی شهرها و مواردی از این دست که به رهبر ارائه شده است می گوید چنان مایوس کننده بود که  در نهایت باعث گریه آیت الله خامنه ای شده است.
کمتر از یکماه بعد و پس از تخصیص اعتبار ۴۰۰ میلیارد تومانی برای مقابله با آسیب‌های اجتماعی بود که آیت الله خامنه ای در دیدار با نمایندگان مجلس دهم به موضوع فرهنگ به عنوان یکی دیگر از اولویت های کاری مجلس دهم اشاره کرد و گفت: مسئله اقتصاد، اولویت فوری و کنونی کشور است اما فرهنگ در بلندمدت از اقتصاد نیز مهمتر است. ایشان در این دیدار  نهادهای فرهنگی را به ولنگاری متهم کرد و یک بار دیگر به تأکید خواهان سانسور اطلاع‌رسانی آزاد شد.
وی در این دیدار تاکید می کند:  سخت‌گیری‌ها و رویکردهای سلبی و نظارتی و حجم سانسور در ایران حتی یک دهم غرب نیست و با این حال مسئولان در «جلوگیری از جریان اطلاعات آزاد هراس دارند.»
فرهنگ خودی و فرهنگ نخودی
اما در نقطه ی مقابل برخی جامعه شناسان معتقدند که بروز بحران واقع شده معلول اتخاذ تدابیر حکومت است. بی توجهی به روابط حقوق انسانی، دلسری نخبگان و هنرمندان و مهم تر از همه دستگاه سانسور که بی وقفه نه می گوید و به یاس جمعی دامن می زند تیشه بر ریشه آنچه که زیربنای جامعه نامیده می شود می زند. فرهنگ و هنر که همچون چراغی روشنایی بخش جوامع اند اسیر سلایق نهادهای حکومتی قرار گرفته و آنچه که خود خواستارش است را ترویج می دهد. طبق آماری که خبرآنلاین ارائه داده است در طی دو سال قریب به ۴۵ کنسرت لغو شده است. شمارگان کتاب به علت ممیزی بی وقفه به زیر هزار نسخه سقوط کرده است زیرا مخاطب می داند که آنچه که قابل گفتن باشد هرگز امکان چاپ نخواهد یافت و نتیجه سقوط سرانه مطالعه است که از جمله عوامل جامعه آسیب دیده است. فیلم هایی که باید همچون چراغی راهنمای جامعه باشند هرگز اجازه اکران نمی یابند و آنچه بر پرده می ماند سینمای کمدی و توخالی است که جامعه محزون را سراسیمه به سوی خود می کشاند. در حالی که از برخی شهرستان ها خبر می رسد که فرهنگسراها به دلیل نداشتن بودجه رو به تعطیلی اند بودجه کانون مساجد و حوزه هنری افزایش می یابد و متولیان امر نشان می دهند که به تدریج فضا را به سمت یک دست شدن هدایت می کنند و در چنین شرایطی است که جامعه ای که علائم بیماری اجتماعی را در خود دارد دستش از دامان آبشار فرهنگ که هنر باشد نیز کوتاه می ماند. کشورهای پیشرفته از مدت ها پیش دریافته اند که از ارکان پیشرفت ملت ایجاد زمینه ی شکوفایی فرهنگی و هنری است زیرا که روح آدمی را صیقل می دهد و نشاط و بالندگی عمومی را در برخواهد شد. بودجه هایی که در این خصوص از سمت و سوی سازمان های خصوصی و دولتی خرج فرهنگ سامان خود می کنند برخلاف کشورمان بی غرض است.
روزنامه شرق در گزارشی که چندی پیش منتشر نمود خبر از چگونگی تخصیص بودجه فرهنگی میان نهادهای مربوط داد. جست و جوی کوچکی در  این گزارش سبب می شود تا تفاوت میان خودی و نخودی در تخصیص اعتبار فرهنگی مشخص شود. نهادهایی غیرفرهنگی که هیچ ربطی به سازو کار فرهنگی ندارند در این لیست جزو دریافت کنندگان اعتبار هستند و آن وقت تنها فرهنگسرای شهر بندرعباس به خاطر علت عدم توانایی مالی در پرداخت قبض برق تعطیل می شود. در سندی که روزنامه ی شرق منتشر کرده است موسساتی به چشم می آیند که حضورشان بیش از آنکه فرهنگی و هنری به نظر برسد بیشتر رویکردی همراه با گروه و دسته خاصی را به دنبال دارد. به طور دقیق باید گفت در لیست اعلام شده از سوی مذکور همه سهم بران خودی اند و غیرخودی درشان راهی ندارد. بنیاد دعبل خزایی که به امور مداحان می پردازد، مؤسسه ایراس (متعلق به مهدی سنایی سفیر فعلی ایران در روسیه)، مؤسسه پرتو ثقلین، متعلق به آیت‌الله سیدمحمدرضا مدرسی‌یزدی از فقهای شورای نگهبان. شهرک مهدیه قم؛ مؤسسه‌ای است که برای اعطای واحد مسکونی به طلاب در شهر قم دایر شده است. جشنواره عمار؛ فستیوالی سینمایی است که اولین دوره آن در سال ١٣٨٩ برگزار شد و به آثار سینمایی در حوزه مقاومت و انقلاب اسلامی اختصاص دارد همه از دریافت کنندگان بودجه فرهنگی هستند. وحید جلیلی، رئیس شورای سیاست‌گذاری جشنواره مردمی فیلم عمار، است. او برادر سعید جلیلی، دبیر سابق شورای‌عالی امنیت ملی، است. مؤسسه آینده روشن؛ با محوریت مهدویت و موعودگرایی دانشگاه عدالت، این دانشگاه را آیت‌الله هاشمی تأسیس کرده و از نکات جالب توجه این دانشگاه احداث شعبه‌ای در دوبی بوده است.
اما بودجه‌های فرهنگی تنها منحصر به همین موارد نیست و نهادهای و ارگان‌های مختلف نیز در این راستا بودجه‌های مختلفی دریافت می‌کنند و در ردیف‌های مربوط به سایر نهادها و ارگان‌ها هم در مجلس، تغییرات جالبی در بودجه‌بندی رخ داده است. ستاد عالی کانون‌های فرهنگی و هنری مساجد که پیشتر ذکرش رفت ۵٣‌میلیارد تومان اعتبار دارد. این در حالی است که برای بازسازی مساجد و حسینیه‌ها و برنامه‌های عام‌المنفعه، یک ردیف ٨٠‌ میلیاردتومانی هم در اختیار قرارگاه خاتم‌الانبیا سپاه است تا در اجرای «طرح کوثر» به این مأموریت بپردازد.
این همان نکته ای  است که محمدباقر نوبخت  سخنگوی دولت از آن سخن می گوید: دولت بر ۵۳۰۰ میلیارد تومان بودجه فرهنگی کنترل ندارد.
جنگلی که می سوزد
بزرگترین آسیب اجتماعی سال ۹۵ را می توان خودکشی‌های در ملاءعام دانست. خودکشی‌های علنی، که این روزها دائم تکرار می‌شود. برخی از آسیب شناسان معتقدند میزان افسردگی و خشونت در جامعه ایرانی زیاد شده است که یکی از مهمترین عوامل در ترغیب یک فرد به خودکشی هستند. محسن طلایی مدیر کل طرح‌های ملی جوانان در مورد معضل خودکشی در میان جوانان و نوجوانان می‌گوید: جامعه ما زبان جوانان را نمی‌فهمد، به همین دلیل نیز این جامعه نه تنها نمی‌تواند؛ مشکلات جوانان را حل کند، بلکه بر مشکلاتشان نیز می‌افزاید، فشارهای مختلفی به جوان‌ها می‌آید و موجب افسردگی و سپس خودکشی در میان آنها شود.
افزایش آمار نزاع و قتل ها و اسیدپاشی های آنی و عمر کوتاه زندگی زناشویی نشان از کم شدن آستانه تحمل جمعی است که باید ناشی از سیاست های غلط متولیان حکومتی دانست. تخصیص بودجه و سخنرانی برای تصحیح آسیب دیدگان اجتماعی شاید در پله اول قدمی مناسب به نظر آید اما در بلندمدت هیچ تاثیری بر این جنگلی که می سوزد نخواهد داشت. فقر فرهنگی، احساس ناامنی و فضای پلیسی ورطه هولناکی است که جامعه را دچار انواع آسیب های اجتماعی و سرخوردگی می کند که ممکن است در شکل رفتارهای خطرناک مانند دزدی و دیگر جرائم مانند قتل هایی که به دلیل اختلافات مالی کم‌ارزش رخ می دهد خود را نشان دهد.  بحران‌ اجتماعی‌ زمانی که که‌ مزمن‌ می‌شود و استمرار می یابد، روز به‌ روز در مقابل‌ راه‌ حل‌های‌ موضعی‌ و مقطعی‌ مقاوم‌تر می‌شود و در برابر برنامه های کوتاه مدت مقاومت نشان خواهد داد. در چنین وضعیتی که زندان ها به گفته آمارها سه برابر گنجایش را دارد و روز به روز بر افزایش جرم افزوده می شود به یک‌ تجدید سازمان‌ کلی‌ نیاز است. تجدید سازمانی که سالها قبل کشورهایی دیگر نظیر سوئد بدان دست یافته اند و زندان هایشان روز به روز خالی و خالی تر می شود و آن شاید شاه کلیدی باشد که در سایه اعتمادی عمومی شکل خواهد گرفت. مشخص این که اگر یک نیروی اجتماعی غالب و موافق دگرگونی ها و هدایت وجود داشته باشد و اصلاحات اجتماعی ضروری در مواقع لزوم صورت گیرند، چنین بحران های اجتماعی قابل کنترل و هدایت هستند.
اما پرسش اینجاست متولی امور فرهنگی در کشور کیست؟ دولت است یا نهادهای تحت امر رهبری؟ اختصاص بودجه های بی حساب و کتاب برای نهادهای نظامی به اسم کار فرهنگی کدام یک از معضلات کشور را حل کرده است؟وظیفه قوه قضاییه در جرم زدایی چیست؟ چرا رئیس قوه قضاییه در مورد مسائل سیاسی اعم ازملی و بین المللی سخن می گوید اما درباره افزایش بی رویه جرم در کشور و تعدد پرونده ها پاسخگو نیست؟ نهادهای تحت امر رهبری که بودجه های کلان در حوزه فرهنگ را به خود اختصاص داده اند  به کدام مرجع پاسخگو هستند؟ مسئولیت رهبری با اختیارات فوق العاده در پیدایش این همه بحران چیست؟ با وجود افزایش سطح خشونت در جامعه علت این همه سختگیری به بهانه اجرای احکام فقهی چیست؟ آیا وقت آن نرسیده است مسئولان عالی نظام به جای فرافکنی با عنوان کردن تهاجم فرهنگی غرب به این پرسش پاسخ دهند که با وجود این همه امکانات و اختیارات  چرا سالانه ۶۰۰ هزار نفر روانه زندان می شوند؟ چرا ۳۶ درصد از ازداوج های سال ۹۴ به طلاق منجر شده اند؟ چرا جامعه با افزایش رشد خشونت و حاشیه نشینی و فقر مواجهه بوده است؟

۱۳۹۵ خرداد ۲۰, پنجشنبه

حقوق ۲۳۴ میلیون تومانی

دستور رسیدگی جهانگیری در خصوص خبر دریافت حقوق غیرمتعارف یکی از مدیران بانکی کشور

به دنبال انتشار خبری با عنوان « مدیریت اشرافی سد راه اقتصاد مقاومتی، دغدغه معیشت مردم با حقوق ۲۳۴ میلیون تومانی» که در تاریخ ۹۵/۳/۱۹ در روزنامه کیهان منتشر شد و در آن به دریافت های غیرمتعارف یکی از مدیران بانکی کشور اشاره شده بود، معاون اول رییس جمهور دستور بررسی دقیق موضوع را صادر کرد.

به گزارش ایلنا، اسحاق جهانگیری پس از اطلاع از خبر یاد شده، در نامه ای خطاب به وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی دستور رسیدگی موضوع را به شرح زیر صادر کرد:
“جناب آقای ربیعی، با سلام، لطفا دقیقا بررسی شود آیا این ارقام صحیح است. اگر صحیح است به چه عنوان پرداخت شده است. نتیجه را گزارش دهید.”
معاون اول رییس جمهور همچنین از وزیر امور اقتصادی و دارایی نیز خواسته است موضوع را بررسی و گزارش آن را ارائه دهد.

هدی صابر و رنج‌های اگزیستانسیالیستی‌اش

مصاحبه با علیرضا رجایی

هدی صابر و رنج‌های اگزیستانسیالیستی‌اش

صابر رجایی
در میانه‌ی خرداد سال جاری بخت آن را داشتیم که ساعتی میهمان دکتر علیرضا رجایی باشیم. رجایی که این روزها به‌شدت درگیر درمان بیماری‌های باقی‌مانده از دوره‌ی زندان است و به‌لحاظ جسمی وضعیت مساعدی ندارد، با صمیمیت و بزرگواری دعوت ما برای شرکت در گفت‌وگو درباره‌ی شهید هدی صابر را پذیرفت و نکات دست اول و آموزنده‌ای را در این گفت‌وگو بازگو کرد. به گفته‌ی رجایی هدی صابر مخالف تبدیل شدن شورای فعالان ملی ـ مذهبی به حزب سیاسی بوده است، چراکه این جریان را مادون تشکیلات می دانسته است. از رجایی که در سال‌های آخر با هدی صابر بیشتر مصاحب بوده، در مورد تحلیل صابر از جنبش سبز پرسیدیم. رجایی در این‌گفت‌وگو ممیزه‌های بینشی و منشی هدی صابر را نیز برشمرده و جوانمردی، ایران‌دوستی، احترام و باور عمیق به پیشتازان مبارزه رهایی‌بخش ایران و باورهای ایمانی عمیق را از جمله‌ی این ممیزه‌ها می‌داند. متن این گفت وگو در ادامه می‌آید. از خداوند برای سلامتی و بهبود کامل دکتر علیرضا رجایی طلب سلامتی داریم.

سابقه آشنایی شما با شهید صابر به چه زمانی برمی‌گردد و شما از کی با ایشان آشنا شدید؟
علیرضا رجایی: نسبت به خیلی از دوستان، شاید من با شهید هدی کمی دیرتر آشنا شدم. اولین بار اسمش را زمانی شنیدم که قرار بود مجله ایران فردا راه‌اندازی شود. از قول آقای سعید مدنی شنیدم که فردی به اسم هدی قرار است به عنوان سردبیر بیاید. البته این اتفاق نیفتاد و هدی در آن ده ـ دوازده شماره‌ای که من از ابتدا در ایران فردا بودم، حضور نداشت. بعد من از ایران فردا رفتم و مدتی بعد از من هم آقای علیجانی بودند، ایشان از آن دوران آمد ولی من ارتباط مستقیمی با ایشان نداشتم. فکر می‌کنم اولین مواجهه ما سال۷۷  و بعد از داستان قتل‌های زنجیره‌ای بود، چون ما هر دو استخدام صداوسیما بودیم ـ البته من در این زندان اخیر اخراج شدم ـ روزی که به جام‌جم رفته بودم او را دیدم. ولی ارتباط ما به‌طور مشخص و خیلی عمیق از انتخابات مجلس ششم شروع شد که من هم نامزد انتخابات شدم و از آن دوره ارتباط ما رفته‌رفته عمیق‌تر شد. هم با او و هم با دو نفر دیگر از کسانی که آن زمان به هدی نزدیکتر بودند، یعنی آقای علیجانی و آقای رحمانی. ولی چون بحث در مورد شهید هدی هست، من در آنجا نظم و انضباط و سازماندهی را از هدی دیدم و در اثنای آن کم‌کم رفاقتی بین ما شکل گرفت. هدی تعیین می‌کرد که ما برای تبلیغات مجلس کجا صحبت کنیم.
بعد از آن هم بحث بر این شد که این چیزی که الآن شورای فعالان ملی ـ مذهبی هست، به چه عنوان و در چه شکل تشکیلاتی‌ای کار کند. من و دکتر پدارم و دکتر زیدآبادی نظرمان این بود که تبدیل به حزب شویم. خیلی از دوستان از جمله این سه نفر و خانم گوارایی موافق نبودند. یادم هست که هدی صابر می‌گفت ملی ـ مذهبی مادون تشکیلات است و مزیتش در تحلیل است. به‌هرحال نظر ما پذیرفته نشد و قرار شد که شورای فعالان ملی ـ مذهبی تبدیل به فراکسیون‌ها شود و ما هم به فراکسیون رحمانی و علیجانی و هدی رفتیم. در آنجا مدتی بودیم تا دستگیری‌های سال ۷۹ شروع شد. خود مهندس سحابی، هدی و علیجانی را گرفتند و بعد هم ما را گرفتند. اما بیشترین ارتباط من و هدی به طور مشخص در همان یکی دو سال آخر یعنی سال‌های ۸۷ تا ۸۹ بود. مخصوصاً سال ۸۹ سال دستگیری هدی و سال ۹۰ که من دستگیر شدم، دوستی ما کاملاً عمیق شد. آخرین دیدار ما هم مرخصی سال ۹۰ بود. با هم ناهاری خوردیم و بعد به دیدن آقای مدنی رفتیم. صبح آن روز که هنوز نمی‌دانستم او قرار است به مرخصی بیاید، من خواب دیده بودم که در جایی مثل یک قهوه‌خانه یا آلاچیق هدی دارد زیر باران می‌آید. گفتم هدی اینجا چه کار می‌کنی؟ بعد از بیدار شدن از خواب فکر کردم بروم و سری به خانواده‌اش بزنم و دیدم که خودش هم آنجاست! این را به فال نیک گرفتیم که البته وقایع بعد از آن خیلی هم نیک نبود و سال ۹۰ سال تلخی برای ملی ـ مذهبی بود.
فرمودید که آقای صابر جزو مخالفین تبدیل ملی ـ مذهبی به حزب بودند. استدلال ایشان چه بود؟
علیرضا رجایی: می‌گفت ما مادون تشکیلات هستیم. چون برای کار تشکیلاتی وزن و انسجامی قائل بود که این را در جریان ملی ـ مذهبی نمی‌دید. حرف درستی هم بود. ما سه نفر که به طور مشخص نظرمان تبدیل شدن به حزب بود هم نظرمان پذیرفته نشد. بعد ما به فراکسیون آن‌ها رفتیم که البته بعد از ماجرای زندان ۸۰ داستان‌های متفاوت دیگری پیش آمد.
موضع مهندس سحابی هم این بود که تبدیل به حزب نشود؟
علیرضا رجایی: در آن سال بله. من از مقطع سال ۸۲ که دوباره این دوستان (صابر و علیجانی و رحمانی) دستگیر شدند، تا سال ۸۴ خیلی به مهندس سحابی اصرار می‌کردم و پیشنهاد می‌دادم این چیزی که الآن اسمش شورای فعالان است، سر جای خودش باشد و ایشان حزب خودش را تشکیل بدهد. این اتفاق نیفتاد، ولی در سال‌های بعدی آقای مهندس سحابی و آقای رحمانی و علیجانی کمی به این فکر تمایل پیدا کرده بودند. ولی خاطرم نیست که هدی هیچ‌وقت تمایل پیدا کرده باشد. به‌خصوص که در آن یکی دو سال آخر هم از شورای فعالان استعفا داد. نحوه و شکل کارش به‌گونه دیگری بود.
هدی بعد از جدا شدن از شورای فعالان و استعفایی که به خاطر برخی مسائل داد، دنبال چند کار بود. یکی کار هویتی ـ اعتقادی و بازخوانی هویت ملی ـ مذهبی با خواندن آثار بزرگان و پدران این جریان و جمع‌بندی مجدد. این کار را به من و برخی دوستان پیشنهاد داد که با هم موافق بودیم. من تبصره‌ای گفتم که ایشان موافق نبود و باعث شد که از ادامه این کار با ما منصرف شود. آن هم اینکه من گفتم اگر ما شروع به بازخوانی کنیم ممکن است به نتایج جدیدی برسیم که با نتایج قبلی متفاوت است. هدی خیلی این را نپسندید. وقتی هم من مصر بودم که در هر شرایطی حاضرم کار کنم، نخواست که کار را با من ادامه دهد و به دنبال این بود که با عده‌ای از جوانان سر مسائل هویتی و مسائل اعتقادی کار کند. همان‌طور که خودتان مشاهده کرده بودید، باور ایمانی مستحکمی داشت و می‌خواست با بازخوانی تاریخ گذشته و روشن کردن جایگاه ملی ـ مذهبی در آن، این مسیر را ادامه دهد. البته ارتباطاتی که بعد از آن ما با هم داشتیم دیگر در این حوزه نبود و بیشتر روابط دوستانه‌ای بود که به طور منظم با هم داشتیم. ولی ایده‌هایی که او داشت، همه را به تنهایی انجام داد.
یادتان می‌آید چه زمانی از شورای فعالان استعفا داد؟
علیرضا رجایی: تاریخ‌ها خیلی خاطرم نیست. شاید سال ۸۷ یا ۸۶ بود.
دلیلش قابل بیان هست؟
علیرضا رجایی: شاید نوساناتی که در شورای فعالان اتفاق می‌افتاد باعث نارضایتی او شده بود. البته روابطش را با بدنه دوستان کاملاً حفظ کرده بود. رابطه ما با هم به‌خصوص چند سال آخر خیلی عمیق شده بود. با آقای مهندس سحابی همیشه بود، اگرچه از موضع مهندس در جریان ملی ـ مذهبی هم کاملاً رضایت نداشت، ولی هیچ‌وقت نسبت به جایگاه مهندس اظهار تردید نکرد و همیشه روابطش را با مهندس حفظ کرد و تا آخر برای او جایگاه ویژه‌ای قائل بود.
در مرخصی سال ۹۰ که فرمودید با هم دیدار داشتید، ایشان تحلیل خاصی از جنبش سبز یا زندان داشت؟
علیرضا رجایی: ما از جریان سال ۸۸ به بعد خیلی همدیگر را می‌دیدیم. لازم نبود سال ۹۰ از زندان بیاید تا در این مورد صحبت کنیم. اگر اشتباه نکنم یک بار هم رفت و میرحسین را دید. در خیلی از تجمعات به‌طور تصادفی من هدی را می‌دیدم. از جمله روز ۷ تیر در تجمع مسجد قبا که حمله کردند و ما با یک عده‌ای فرار کردیم و در یک خانه پناه گرفتیم، یا در نماز جمعه هاشمی به طور تصادفی او را دیدم. اصطلاحی داشت که می‌گفت نقطه‌چین می‌گذاریم، در تجمعات شرکت می‌کرد ولی شعارها را نمی‌داد. اعتقاد داشت این شیوه پست‌مدرن که این‌ها در مورد جنبش می‌گویند، این جنبش را به نتیجه نمی‌رساند. گرچه با اصل حرکت اعتراضی موافق بود، ولی با نوع تشکیلات یا به‌عبارت دقیق‌تر، فقدان تشکیلات یا تشکیلات افقی خیلی موافق نبود. ولی در تجمعات شرکت می‌کرد. پسرش را یک بار در یکی از تجمعات (۱۳ آبان) گرفتند و رفت با یکی از آن افسرها یک صحبت پهلوانانه کرد و پسرش را نجات داد. طبیعتاً با کلیت آن حرکت اعتراضی موافق بود، ولی با شکل آن و اینکه انسجام لازم را ندارد، موافق نبود.
درخصوص تحلیل ایشان از زندان در مرخصی سال ۱۳۹۰ چیزی خاطرتان هست؟
علیرضا رجایی: در زندان هم کلاس‌هایی راه‌اندازی کرده بود و آنجا هم در بین گروهی از جوانان تا حدی موثر بود. ولی ترکیب زندان ۳۵۰ خیلی متنوع بود، البته الآن که ده ـ دوازده نفر بیشتر نیستند. آن ترکیب متنوع لزوماً با یک بحث خیلی سفت و سخت ملی ـ مذهبی همراهی نمی‌کرد و ضمناً زمانی که هدی آنجا بود، هنوز آن میزان گشایشی که بعداً در زندان اتفاق افتاد، اتفاق نیفتاده بود. این‌جور که سال ۹۰ تعریف می‌کرد، بعضی از کلاس‌ها را مسئول زندان تعطیل کرده بود و اینها دور هم در حیاط جمع می‌شدند. صحبتی که می‌کرد در مورد فقدان تحلیل نیروها در زندان بود. می‌گفت که بسیاری از نیروهای سیاسی درون زندان خیلی تحلیل جدی ندارند.
ما فراکسیونی در ملی ـ مذهبی داشتیم که کاملاً طرفدار جنبش سبز بود. این فراکسیون افرادی بودند که به جز یک نفر همگی بعد از سال ۸۸ دستگیر شدند. ما اعتقاد داشتیم که باید از جنبش سبز حمایت کرد و یک بیانیه تحلیلی هم در مورد جنبش سبز آماده کردیم. مرحوم مهندس سحابی و آقای علیجانی و رحمانی در فراکسیون ما نبودند و نسبت به [انتشار آن] کمی ملاحظه داشتند. چند بار هم در ملاقات‌هایی که آقای بسته‌نگار با بازجوهای ۲ الف داشت، آنها هشدارهای جدی داده بودند و در اتقاقات بعدی معلوم شد که بلوف نیست. می‌گفتند ما با شما کاری نداریم، ولی خودتان را درگیر این مسائل نکنید. چندین بار این هشدار را داده بودند ما وقتی دیدیم این فشار و این ملاحظه در مورد انتشار هست، گفتیم ما فقط به اسم خودمان منتشر می‌کنیم. آقای مهندس نمی‌خواست این اتفاق بیفتد. گفتم پس یک دور بنشینیم این را مرور کنیم و در نهایت با تغییراتی به اسم شورای فعالان منتشر شد و بخش چشم‌انداز آن کلاً حذف شد. البته خود فراکسیون هم خیلی روی بخش چشم‌انداز و تحولات آینده توافق نداشت. این مهم‌ترین عاملی شد که جوانان از این قضیه مطلع شوند که این بیانیه تحلیلی از کجا منشاء گرفته و دستگیری‌های ما شروع شد. در یکی از نهادهای امنیتی از این بیانیه به عنوان «مانیفست جنبش سبز» نام می‌بردند. هدی این را دیده بود.
کارهای دیگری هم کرده بودیم که با دستگیری من و بعد با دستگیری مسعود پدارم و سعید مدنی و ناصر هاشمی همراه شد. البته لزوماً با فاصله کوتاه از هم ما را نگرفتند، ولی تقریباً همه در یک فراکسیون بودند. خود هدی هم وقتی در نوروز ۹۰ به مرخصی آمد و با هم رفتیم ناهار خوردیم،  از قول یکی از بازجویان پرونده‌ی ملی ـ مذهبی که الآن دیگر در ۲ الف نیست، گفت ما رجایی را هم می‌گیریم. من خیلی جدی نگرفتم تا اردیبهشت مرا گرفتند. سلولی که مرا به آنجا بردند، همان سلولی بود که هدی را قبل از بردن به ۳۵۰ آنجا نگه می‌داشتند. دستخطش را دیدم که نوشته بود «جرم من، تشکیل کلاس تفسیر قرآن». مترصد بودم که هر وقت به ۳۵۰ رفتم به او بگویم که این دستخط را روی دیوار دیده‌ام. بعد از یک ماه مرا از انفرادی درآوردند و به سلولی بردند که دو نفر دیگر هم بودند. یکیشان همان آقای سیرجانی بود که سی دی «ظهور بسیار نزدیک است» را درست کرده بود که دو روز بعد هم آزاد شد. انسان بسیار ساده‌ای هم بود. دوست دیگری که آنجا بود از من درباره ملی ـ مذهبی می‌پرسید، یکدفعه یک روز به من گفت هاله را کشتند! گفتم چی؟! گفت خبرش از تلویزیون پخش شده و من خیلی متأثر شدم. بعد از چند روز که دوباره داشتم از فردی به اسم هدی صابر و جوانمردی‌هایش و ایمانش برای این دوست تعریف می‌کردم، روزنامه‌ای برای ما آوردند و من داشتم ورق می‌زدم که دیدم نوشته خواهر هدی صابر او را شناسایی کرد. همه خبرها از فوت مهندس سحابی و شهادت هاله و هدی، زمانی که من در ۲ الف بودم پشت هم به من می‌رسید.
وقتی به ما در ۲ الف ملاقاتی داده بودند، سربازجو، قبل از اینکه من خانواده را ببینم، اولین حرفی که زد این بود که هدایتان هم که رفت. وقتی من با خانواده ملاقات کردم، سعی می‌کردند به روی من نیاورند چون فکر می‌کردند من نمی‌دانم. گفتم لازم نیست پنهان کنید. من می‌دانم هدی رفته است. وقتی مرا به ۳۵۰ بردند، ۱۲ نفر به خاطر عدم رسیدگی به هدی اعتصاب کرده بودند. ولی من چون خیلی ضعیف شده بودم، توان همراهی با آنها در اعتصاب را نداشتم و فقط روزه می‌گرفتم.
فرمودید که شهید هدی صابر دهه ۸۰ به این نتیجه رسیده بود که روی مباحث هویتی و اعتقادی کار کند و ماحصل آن هم مباحث قرآنی‌شان شد. می‌خواهم بدانم ارزیابی شما چیست و اینکه در آن شرایط و با آن مقتضیاتی که وجود داشت، روی آوردن به مباحث هویتی و اعتقادی را راهبرد درستی می‌دانستید؟
علیرضا رجایی: تا آنجا که به قضیه ملی ـ مذهبی برمی‌گشت، بله. چون از دهه هفتاد، نسبت به بنیان‌های فکر دینی، پرسش‌ها و عقب‌گردها یا کنار گذاشتن‌هایی در فضای کلی جامعه و نه فقط در یک جریان خاص جامعه شروع شده بود. و در دهه هشتاد گسترش پیدا کرده و الآن هم ادامه دارد. یادم است با یکی از دوستان که صحبت می‌کردم، گفتم من نگرانم با این وضعی که دارد در فضای عمومی ایران پیش می‌رود، یک رخداد شبیه ۵۴ دوباره اتفاق بیفتد. آن دوست ما گفت ۵۴ اتفاق افتاده است. بنابراین کار هویتی و اعتقادی در آن شرایط لازم بود و هست و هر روز هم نیازش بیشتر احساس می‌شود. بنابراین تشخیص هدی تشخیص درستی بود و او هم به سهم خودش سعی می‌کرد قدم‌هایی در این مسیر بردارد. ولی الآن می‌دانیم که قضیه نسبت به سال هفتاد پیچیده‌تر است. بخصوص با نوع حکومتی که در ایران هست و خودش را منسوب به دین می‌داند و نیز تجربیات دینی جاهای دیگر مانند طالبان و القاعده و داعش و… متأسفانه ضربه‌زننده است و تجارب مثبتی نیست. پس حداقل، جریانی که خودش را ملی ـ مذهبی می‌داند باید توضیحاتی در این زمینه داشته باشد و از عهده این وقایع بنیان‌برافکن بربیاید و گونه‌ای از روایت و تفسیر از دین ارائه بدهد که بتواند در مقابل این وقایع همچنان خودش را زنده نگه دارد. تشخیص هدی صابر تشخیص درستی بود ولی این مستلزم کار همه‌جانبه‌ای است و یک نفر به تنهایی نمی‌تواند آن را پیش ببرد.
دوگانه‌ای در افواه مطرح بوده تحت عنوان آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی. کنش سیاسی می‌تواند آرمان‌گرایانه یا با پذیرش واقعیت‌ها باشد. از این زاویه ممکن است نقدی بر رویکرد هدی صابر وارد باشد. به عنوان نمونه همان اعتصاب غذایی که منجر به شهادت شد. می‌خواهم نظر شما را درباره این دوگانه‌سازی و نقدی که مطرح می‌شود که هدی صابر خیلی آرمان‌گرایانه نگاه می‌کرد و مقتضیات واقعگرایی سیاسی را در کنش سیاسی خود مدنظر قرار نمی‌داد، بدانم.
علیرضا رجایی: در اینکه هدی یک آرمان‌گرا بود بحثی نیست. واقعاً آرمان‌گرا بود و نسبت به اعتقادات خودش عمیقاً مستحکم و شاید تا حدی هم انعطاف‌ناپذیر بود. البته خیلی‌ها اعتصاب غذا کردند. خود ما هم بعد از قضایای ۲۸ فروردین اعتصاب غذا کردیم. افرادی هم مثل من بودند که از نظر بنیه از هدی خیلی ضعیف‌تر بودیم. نمی‌شود گفت چون آن اتفاق افتاد نباید اعتصاب می‌کرد. او از کجا می‌دانست قرار است چنین اتفاقی بیفتد؟ قبل از دستگیری هم هدی با توجه به اینکه برادرش مرحوم مهدی صابر به دلیل بیماری قلبی فوت کرده بودند، آزمایشی در بیمارستان داده و قلبش سالم بود. حالا اینکه آنجا چه اتفاقی افتاد بحث دیگری است. البته روایتی که دوستان از جمله آقای دلیرثانی می‌گفتند، نشان می‌دهند که آن یکی دو روز آخر حالش مساعد نبوده و اگر بهداری حداقل کمی نارسایی قلبی را تشخیص می‌داد، شاید واقعاً اعتصابش را می‌شکست. چون بعداً هم که من آنجا رفتم، دوستانی که آنجا بودند از جمله خود خسرو دلیرثانی می‌گفتند وقتی به او می‌گفتند مراقب باش می‌گفت من حواسم هست. یعنی این‌طور نبوده که بخواهد تا ته خط برود و سلامتی‌اش برایش مهم نباشد. ولی نسبت به باورهای ایمانی‌اش خیلی انعطاف‌ناپذیر بود. گاهی وقت‌ها شاید بیش از اندازه سخت‌گیر می‌شد. چون در یکی دو سال آخر، مرا هم در کارهای صنفی مثل ملاقات با خانواده زندانیان و برخی کارهای دیگر که برای رشد ملی ـ مذهبی بود، سهیم می‌کرد. خاطرم هست که سر قضیه‌ای که طراحی‌اش با خود هدی بود و با مجموعه‌ای از دوستان تا جایی هم پیش رفت، وقتی قرار شد تغییراتی در آن ایجاد شود، کل پروژه را ترک کرد و هرچقدر هم من سعی کردم بگویم اتفاق خاصی نیفتاده، می‌گفت این خلاف توافق اولیه است. راست هم می‌گفت. خلاف توافق اولیه بود ولی می‌شد کار را ادامه داد. ولی هدی حاضر به ادامه نشد و خود دوستان ادامه دادند، ولی انصافاً آن‌چیزی که هدی می‌خواست نشد. در این قضایا شاید لازم بود کمی منعطف‌تر باشد. شاید خیلی هم ربطی به آرمان‌گرایی‌اش نداشت. بیشتر به انعطاف‌ناپذیری شخصیتی‌اش مربوط بود که وقتی به پدیده‌ای باور داشت، حاضر نبود به آن تبصره و حاشیه بزند. این از یک جهت در استحکام شخصیتی و استمرار در مسیرش مثبت بود، ولی گاهی اوقات در کار مشترک اینها بازتاب‌های منفی دارد.
اگر بخواهیم چند ممیزه یا ویژگی بارز شهید صابر که قابل توجه است را برای نسل جدید بگوییم، از نظر شما این ممیزه‌ها چه هستند؟
علیرضا رجایی: چون گفتید نسل جدید، از امور جزئی‌تر به کلی‌تر می‌روم. اگر نمی‌گفتید نسل جدید، من اول می‌گفتم باورهای ایمانی. ولی برای نسل جدید ممکن است این رونق زیادی نداشته باشد. بنابراین اولین چیزی که می‌گویم جوانمردی هدی است. علاقه‌ای که به سنت پهلوانی ایران داشت زبانزد بود. سر همین عادت پهلوانی با او شوخی هم می‌کردند. وقتی ما زندان بودیم، آقای کاظمیان یک عکس از من و هدی منتشر کرد که هر دو داریم به شدت می‌خندیم (در خانه مرحوم سحابی بود که آقای مدنی برای آقای سحابی تولد گرفته بود) آن خنده شدید به این خاطر است که من خیلی وقت‌ها سر به سر هدی می‌گذاشتم و منتظر جواب‌هایش می‌شدم. آن حالت جدی که جواب می‌داد خیلی مظلومانه و ملیح می‌شد. بعد من به شدت می‌خندیدم و متعاقبش او هم می‌خندید. من یک تکه‌هایی به او می‌انداختم و وقتی او جواب می‌داد خیلی جالب می‌شد. در مورد جوانمردی‌اش خاطره‌ای بگویم. یک بار ما نزدیک خانه آقای بسته‌نگار بودیم، در دربند خانه‌های خیلی فاخری هست. از یکی از خانه‌ها خانمی که ظاهراً خدمتکار بود بیرون آمد و چیزهایی دستش بود که معلوم بود صاحبخانه به او داده است. خیابان خانه آقای بسته‌نگار هم سربالایی تندی دارد. هدی این خانم را که دید به سرعت رفت که کمک کند اینها را از دست او بگیرد و آن خانم به او نداد. وقتی برگشت من سر به سرش گذاشتم که تو می‌خواستی وسایلش را از دستش بقاپی، او نگذاشت! ولی آن جوانمردی و حس عمیقی که نسبت به مردم و محرومان داشت چیز شگفت‌انگیزی بود. این در خیلی از جنبه‌های شخصیتی هدی بارز بود.
خیلی ایران‌دوست بود. واقعاً ایران را عمیقاً دوست داشت. تهران را به شکل قدیمش خیلی دوست داشت. گاهی که برای صرف ناهار بیرون می‌رفتیم، می‌رفت و در بازار تجریش، جاهای قدیمی و گمنامی را پیدا می‌کرد که روی تخت‌ها بنشینیم و ناهار بخوریم. همه آنها را می‌شناخت، آنها هم او را می‌شناختند و سلام و علیک گرمی با هم می‌کردند و حرص می‌خورد از اینکه بافت تهران به این شکل دارد بی‌هویت می‌شود. علاقه عمیقی به ایران داشت.
علاقه و باور عمیقی به پیشتازان مبارزه برای رهایی ایران داشت. به بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق و مرحوم مصدق علاقه چشمگیری داشت. من خاطرم هست و بارها هم نقل کرده‌ام که یک بار داشت خاطره‌ای غیرمستقیم را در طول تدوین کتاب «سه هم‌پیمان عشق» نقل می‌کرد که آقای ابوالقاسم خزعلی که چند وقت پیش فوت کرد، به حنیف‌نژاد گفته بوده که «محمد قلب من با قلب تو می‌زند». وقتی این را گفت به هق‌هق گریه افتاد. علاقه و باوری که به پیشتازان مبارزه رهایی‌بخش در ایران داشت خیلی عمیق بود.
بنابراین جوانمردی، ایران‌دوستی و علاقه به همه کسانی برای ایران فداکاری کرده بودند از ممیزه‌های شهید هدی بود. فقط هم بحث مبارزه‌ سیاسی نبود و علاقه عمیق او شامل کسانی که کار علمی کرده یا کارهای بنیانی ملی کرده بودند هم می‌شد. آن ویژه‌نامه‌ای که برای سازمان برنامه در ایران فردا منتشر کرد، حاکی از همین است. یا برای دکتر شبیری‌نژاد که به این معنا مبارز سیاسی نبود و یک چهره علمی ملی بود، ویژه‌نامه‌ای در چشم‌انداز ایران منتشر کرد.
چهارم باورهای ایمانی عمیق او است. کلمه عرفانی الآن متاسفانه دستمالی شده است. ولی یک ایمان خیلی غریبی داشت. من دیده بودم که گاهی به تراس خانه آقای بسته‌نگار می‌رفت و روی زمین بدون زیرانداز شروع به نماز خواندن می‌کرد. بعد از شهادت هاله هم، دوستانش در بند ۳۵۰ می‌گفتند که در آن روزهای گرم خردادماه روی آسفالت نماز خوانده بود و این به او تسلی می‌داد.
البته شاید این یک ویژگی روحی است که به جوانان قابل توصیه نیست. ولی اگر بخواهم جور دیگری بگویم، ایمانی که در وجود هدی بود، یک جور رنج اگزیستانسیالیستی در او ایجاد می‌کرد. نسبت به وقایع ناگوار خیلی حساس بود و واقعاً خیلی رنج می‌کشید. قلب سالم و ورزشکار هدی چیزی نبود که به خاطر یک اعتصاب از کار بیفتد. این رنجی بود که از ناروایی‌ها می‌دید. گاهی بازتاب این رنج برای بعضی‌ها این بود که رفتارهای تند هدی را می‌دیدند و فکر می‌کردند که خیلی خلیق نیست. در حالی که عمیقاً رئوف بود و متأثر می‌شد و از ناروایی‌های محیط از هر لحاظ عذاب می‌کشید و نمی‌توانست نسبت به آنها بی‌تفاوت باشد. در عین حال در دوستی پایدار و صادق بود و در رفاقت صرف‌نظر از مسائل سیاسی، پرداخت هزینه می‌کرد. در آن دیدارهایی که ما با خانواده‌های زندانیان سیاسی داشتیم، ملاقات‌ها خیلی پشت‌سر هم بود و یک روز که چند ملاقات انجام داده بودیم، دیروقت شده بود و گفت حالا برویم لواسان دیدن داماد مرحوم مهندس بازرگان، آقای مهندس محققی ـ که ما خودمان با هم مدتی در زندان بودیم ـ گفتم هدی الآن دیگر برای لواسان رفتن دیر است. گفت اگر تو نمی‌آیی من بروم. گفتم من که تو را تنها نمی‌گذارم. اینها را در حکم وظیفه برای خودش می‌دانست.
یکی از دوستان فراکسیون دانشجویی مجلس ششم که در زندان بود، قصد داشتیم به خانواده‌اش سربزنیم. ما داشتیم می‌رفتیم، دم میوه‌فروشی فخرآباد ایستاد و یک صندوق میوه خرید. وقتی به آنجا رسیدیم، دختر خردسال زندانی به طرف او پرید و معلوم بود که بارها به آنجا رفته است. من بار اولم بود و به خاطر این رفتم که هدی می‌خواست برود. خودم به اندازه او احساس مسئولیت نداشتم. از این جهت واقعاً انسان عجیبی بود و برای آدم‌های عادی از جمله من این خلقیاتش دست‌نیافتنی بود. این هم اقبال من بود که او خودش مرا در این کارها سهیم می‌کرد. وگرنه شاید من در این حد خودم را مسئول نمی‌دانستم. در این زمینه هم برایش فرقی نمی‌کرد که فرد متعلق به کدام گرایش و جریان است و قبلاً چه مرزبندی‌هایی با او داشته است. گرچه این مرزبندی‌ها را در زندان کاملاً رعایت می‌کرد و این باعث شده بود که یک مقدار بین او و بقیه فاصله بیفتد، ولی وقتی بیرون بود در مورد مسئله خانواده زندانیان اصلاً این مرزبندی‌ها را لحاظ نمی‌کرد.
به هر حال انسان ویژه‌ای بود مثل خیلی از این انسان‌های ویژه‌ای که ما دیده‌ایم. گاهی وقت‌ها خدا ترجیح می‌دهد این گونه افراد را به قول میلان کوندرا از این بار هستی خلاص کند. آن‌قدر که این بار برایشان سنگین است و برای خود احساس مسئولیت‌های بزرگ می‌کنند….
 منبع: یادنامه پنجمین سالگرد شهادت