خبرنامه گویا
آقای گنجی، منظور شما از اینکه بهجا و بیجا در هر فرصتی که بهدست میآورید صفت “سکولار” را به نام بشار اسد میچسبانید چیست؟… ممکن است که یک حکومت دیکتاتوری، لائیک و سکولار هم باشد اما دیکتاتوری در اینگونه حکومتها نتیجه و حاصل و تابع “سکولاریسم” آنها نیست اما با قاطعیت میتوان گفت که دلیل سرکوب و اختناق و تبعیض در یک حکومت دینی حاصل و تابع و نتیجهی دینی بودن حکومت است
اکبر گنجی مقالهای نوشته است در رد فرضیۀ کابرد سلاح شیمیایی به وسیله بشار الاسد در سوریه.
من به مطالب او در این زمینه کاری ندارم اما یک نکته مثل همیشه در نوشتههای ایشان جلب توجه میکند و آن هم کاربرد نابه جا و ناشیانۀ صفت سکولار و واژۀ سکولاریسم پشت نام رهبران نظامهای دیکتاتور و فاسد جهان است.
در این مقاله هم طی موارد متعددی جناب گنجی واژه سکولار را به اسم دیکتاتورعلوی سوری پیوند زده و از «رژیم سکولار بشار اسد» نام برده است.
از آنجا که نمیشود و نمی باید در برابر این گونه مغلطهها ـ که معمولا با هدف تخریب و آلودن مفاهیم فکری پی گیری می شوند ـ سکوت اختیار کرد ، ونیز نمی توان ازکنار کوشش های غرض آلودی که قصدشان آلودن برخی از مهم ترین مفاهیم اجتماعی و سیاسی ست گذشت واز آن جمله نمی توان بدل شدن مفهوم سکولاریسم را به یک دشنام و به یک مارک غرض ورزانۀ سیاسی دید و دَم بر نیاورد، یادداشت زیر را در نقد چنین مغلطه ها و چنین تحریف هایی نوشته ام که متأسفانه چندی ست که دروجود کوششگرانی مثل اکبر گنجی به یک اعتیاد نسبتاً علاج ناپذیر بدل شده است .
این یادداشت ها نخستین بار در حاشیۀ مطلب ایشان درسایت گویا ، نوشته و سپس با تفصیل بیشتری به مقاله ای تبدیل شد که هم اکنون که پیش روی شماست :
آقای گنجی:
باتوجه به اینکه بشار الاسد علوی نورچشم نظام خمینیستی بوده و هست و از آنجا که رهبر نظام اسلامی و تکیه گاه اصلی استبداد دینی او یعنی مجلس خبرگان رهبری سالهاست که همۀ سرمایه سیاسی و «معنوی» و مالی و نظامی ی حکومت امام زمانی ولابت فقیه را حرج او و خرج حفظ حکومت جنایتبار او کرده و میکنند تا آنجا که برخی از مقامات بلند پایه امنیتی و نظامی حکومت ولایت فقیه سوریه را استان سی و پنجم جمهوری اسلامی می نامند، ( لزومی با یادآوری مخارج هنگفتی نیست که بیش از سه دهۀ تمام به وسیله ملاهای حاکم بر ایران از کیسه ناداری مردم فقیر و محروم ایران سخاوتمندانه به پای اسدیسم سوری [پدر و پسر] و حزب الله لبنان ریخته می شود !) باری با توجه به موارد یاد شده، سئوال من این است که : منظور شما از اینکه به جا و بیجا در هرفرصتی که به دست میآورید صفت «سکولار» را به نام بشار اسد میچسبانید چیست؟
آیا جز آن است که میخواهید نشان دهید که با تمام وجود از دست یابی ملت ایران به یک حکومت انسانی و شرافتمندانه بیزار و متنفرید؟ و دوست ندارید که ایرانیان نیز مثل سایر ملل متمدن جهان مدرن ، صاحب دولت و حکومتی باشند که در آن همه باشندگان این کشور بیرون از اعتقادات دینی شان و بیرون از مرام و مسلک و باورهای فلسفی یا سیاسی یا اعتقادی شان شهروندان آزاد کشور شناخته شوند و فارغ از آنکه شیعهاند یا سنیاند یا درویشاند یا مسیحیاند یا یهودیاند یا بهاییاند یا بیدینند یا خداناشناسند ، در برابر قانون از حقوق مساوی برخوردار باشند ؟
و آیا جز این است که با همۀ دعوی هایی که داشته اید و دارید میخواهید نشان دهید که هنوز هم یک پاسدار حکومت دینی هستید و همچنان برای حکومتی دلتان میتپد که مشتی ملا ی حوزوی و روضه خوان شیعی زیر نام دین و به دعوی نمایندگی از سوی خدا و پیغمبر و امام زمان بر ایرانیان مسلط کردهاند و با تکیه بر بیداد بی سابقه و در سایه قبیح ترین نوع سرکوب سیاسی و به یمن رواج فریب و جهل و جنون، سی و چهار سال است که پوست از سر ملت ایران کندهاند؟
علت آنکه مدام لفظ سکولار را به نام متحد اصلی حکومت خمینیستی ملاها یعنی بشار الاسد سوری میچسبانید درچیست؟
آیا میخواهید ضمن پیوند صفت سکولار به بشار الاسد (که گاهی هم همین عنوان را به هیتلر و استالین و موسولینی اهدا می کنید) آزادی را و حقوق بنیادی انسانهای آزاد را ـ که تنها در یک حکومت سکولار و تنها در کشورهایی که لائیسیته را به عنوان اصل بنیادین حکومت دموکراتیک پذیرفته اندـ دست یافتنی ست ، لوث و بی حرمت کنید؟
آیا نهادن واژه «سکولاریسم» در کنار نام دیکتاتور تبهکاری که ملت خودش را ده هزار ده هزار میکشد، به معنای آن نیست که مقصود اصلی شما بی اعتبار کردن مفهوم سکولاریسم است؟
آیا به سبک برخی رهبران حزب توده که با تکیه بر تئوری پردازیهای کیانوری پس از انقلاب مفهوم «لیبرال» و لیبرالیسم را بدل به بک فحش و ناسزای سیاسی کرده بودند تا از این طریق دشمنان «خط امام » را از میدان به در کنند، شما هم قصد دارید تا مفهوم «سکولاریسم» را که حاوی یک ارزش والای انسانی و اجتماعی و سیاسی و فلسفی و از مهم ترین و ارجمند ترین دستآورد های مدرنیته است، مرادف با اسدیسم و هیتلریسم و استالینیسم جا بزنید و با چنین تمهیداتی این مفهوم ارجمند را تبدیل به یک مارک سیاسی کنید تا به کار حکومت آخوندها بخورد و برای بریدن صدای آزادیخواهان به کار برود؟
آیا میخواهید مفهوم سکولاریسم را به یک ضد ارزش بدل کنید؟
آیا به راستی تصور نمی کنید که با این گونه تکه پرانیهای بی منطق و بیرون از موقع و محل (کنتکست) و با مصرف کردن کنایی ی مفاهیم فکری، در تحلیلهای سیاسی ـ ژورنالیستی هدفدار خود، عمق کینهتان را نسبت به «سکولاریسم» به معبر عام می آورید و به نمایش می گذارید؟
گاهی از خود می پرسم که به راستی آیا واقعاً شما تا این حد با آزادی دشمنی دارید؟
لطفاً پاسخ دهید که در مقالۀ خودتان به چه منظوری لفظ «سکولار» را به نام اسد چسباندهاید؟
آیا به موضوعی که طرح کردهاید یعنی به اتهاماتی که بشار الاسد را هدف گرفته اند ارتباطی دارد؟ و آیا تأکید بر «سکولاریسم» بشارالاسدی ، به مقصود شما که همانا تبرئۀ بشار اسد از اتهام است کمکی می رساند ؟
آیا ذکر واژۀ «سکولار» در کنار نام بشار الاسد ، جزئی از دلائل شما برای اثبات عدم استفاده از سلاحهای شیمیایی در سوریه بوده است؟
خلاصه آن که آیا دلایل متدولوژیک در کار بوده است؟
به راستی آقای اکبر گنجی «رژیم سکولار اسد» یعنی چی؟
آیا شما هرگز از یک نویسنده بافرهنگ اروپایی شنیدهاید که مثلا بگوید «رژیم سکولار ژنرال دوگل» یا «رژیم سکولار هلموت اشمیت»؟ یا «رژیم سکولار اوباما»؟ یا «رژیم سکولار جواهر لعل نهرو؟»
این همه تأکید بر سکولاریت رژیم اسد، که (هم خودش و هم پدر جنایتکار ش بیش از سه دهه) پرورده و معتمد و مورد حمایت آخوندهای حاکم بر ایران ولایت فقیه بوده است، (تا آنجا که سیدعلی خامنهای حاضر است تا باقی آبروی داشته و نداشتة بقیةاللهی خودش را هم برای او هزینه کند) در چیست؟
فکر نمیکنید که با چنین تأکیدی تمایل خودتان را به حفظ حکومت بیدادگر دینی و تداوم خمینیگری در ایران به خوانندگان لو میدهید و نشان میدهید که مطلقاً آزادی خواه نیستید و اگر هم روزی یک چیزی به اسم«آزادی» خواسته بوده اید ، قاعدتاً «آن چیز» را برای «مؤمنان شیعه» (البته باتفسیری که خودتان از ایمان و از شیعه گری دارید ) می خواسته اید؟
آقای گنجی به یاد داشته باشید که در ایران و نیز در هیچ نقطۀ دیگر جهان ، حضور و حفظ و حیات آزادی و دموکراسی ممکن و میسر نیست مگر آنکه حکومت کشور بر لائیسیته و سکولاریسم بنا شده بوده باشد .
البته این واقعیتی ست که برای دموکراتیک خوانده شدن یک حکومت، سکولاریسم، شرط کافی نیست ،اما به طور قطع شرط لازم و ضروی هست .
روشن است که بدون وجود سکولاریسم و بدون جدایی دین از حکومت و دولت، وجود دموکراسی بیمعنا و حضور و زندگی آن ازمحالات است زیرا همچنان که خود می دانید ادیان ، گوناگون و به وفورند ، و نیز هر انسانی به هر دینی برداشت و درک و تفسیر خودش را از آن دین دارد و هرکجا که پای دین به میان آید تعدد تفاسیر و تنوع ادراکات آدمیان از عقاید و باورها ، گونه گون و بیشمارند.
آشکار است که دین حاکم نمیتواند تأمین کنندۀ آزادی برای همگان باشد زیرا درک حاکمان از آزادی با ادراک آحاد مؤمنان متفاوت و در غالب موارد متضاد است .
ازین رو ، یک حکومت دینی از هرنوع آپارتاید ناخواستنی تر و ضد انسانیتر است زیرا دولت و قدرت مسلط ، دستگاهای مجریه و مقننه و قضائیه را وسیله تسلط و سیطرۀ تفسیر رسمی و حکومتی خود از دین می کند و برداشت ویژۀ خود از دین ـ که خواه و ناخواه با سرکوب اعتقادات و باورها یا بی باوری های دیگران توأم است ـ را مقدس میشمارد و به نام خدا بر همگان تحمیل میکند.
ازین رو یک حکومت دینی که در آن حاکم خود را دست خدا و نمایندۀ خدا بر زمین می داند خطرناک تر از آپارتاید و حکومت های مبتنی بر تبعیضات نژادی و خونی ست و البته چنین آپارتایدی را نظام به اصطلاح جمهوری اسلامی (جمهوری!؟ عجب!) سی و چهار سال است بر ملت فلک زدۀ ایران تحمیل کرده و متأسفانه بسیاری از کتاب خوانده های دیندار را هم ( دور از جان شما ) بدل به عملۀ ظلم خویش و کارگزار سیطرۀ صنف ملایان بر جامعه مظلوم ایران کرده است!
البته ممکن است که یک حکومت دیکتاتوری، لاییک و سکولار هم باشد در این مورد حق با شماست و ازین نوع ، نمونه هایی هم داریم ، اما دیکتاتوری در این گونه حکومت ها نتیجه و حاصل و تابع «سکولاریسم» آنها نیست بلکه علل دیگری دارد ومربوط به امور دیگری ست که در موارد مشخص می توان یک به یک بر شمرد.
مثلا می توان ثابت کرد که دلیل دیکتاتوری فرانکو یا پینوشه یا سرهنگان یونان سکولاریسم حکومت آنان نبوده است. اما با قاطعیت می توان گفت (و چندین نسل از ایرانیان را می توان شاهد آورد ) که دلیل سرکوب و اختناق و تبعیض در یک حکومت دینی حاصل و تابع و نتیجهء دینی بودن حکومت است.
ازین گذشته در دیکتاتوری های غیر دینی آزادی های عرفی و بخش مهمی از آزادی های فردی شهروندان دست ناخورده و بیرون از قُرُق حکومتی باقی می مانند و مردم کمابیش از آنها برخوردارند.
مثلا در شقی ترین نوع دیکتاتوری های نظامی مردم می توانند آن گونه که می خواهند بپوشند بنوشند به هنر و ذوقیات بپردازند و عشق بورزند حال آن که حکومت دینی به رختخواب انسانها و به بشقاب سر سفره و به چگونه پانهادن زن و مرد و کودک درمبال و به خفت و خورد و مُرد و عروسی و عزای آدم ها هم کار دارد و به هر قیمت بر آن است تا رفتار فردی و شیوۀ زیست آدمیان را از الف تا یا بر اساس مقررات شبه قانونی خود که همانا احکام از پیش تعیین شدهء شرع مبین است قالب بندی و تابع امر و نهی محتسب و داروغه و قاضی و غازی شرع کند. و به ناگزیر زور و جبر جاری بر جامعه را مقدس می خواند و فرمان مستبد دینی را فرمان خدا و دست و بازوی سرکوب در نهادهای نظامی و امنیتی خود را دست و بازوی خدا و قاتلان و دوستاقبانان خود را سربازان انبیا و ائمه و اولیا می نامد .
در چنین نظام هایی آزادی سیاسی که هیچ ، حتی آزادی ادرار کردن هم برای آدمی وجود ندارد و اصولا آنچه که وجود خارجی ندارد آزادی آدمی و حق آدمی در انتخاب شیوۀ زندگی خویش است .
حال آنکه سکولاریسم، در فرهنگ سیاسی غرب از بدو تولد و کودکی خویش تا امروز (که در کشورهای آزاد و پیشرفته جهان بالیده و به سرو بلند بالایی بدل شده است) همواره پیش شرط وجود دموکراسی شمرده میشده و توأمان و هم عنان با آزادی و دموکراسی بوده است.
سکولاریسم همواره همسو و همراه با مفهوم آزادی و حقوق بشر است و شرط اساسی و ضروری ست برای ساختن یک جامعه دموکراتیک و آزاد ، درحالیکه یک حکومت دینی انسانیت را به رسمیت نمیشناسد و اصولاً در جامعه برای آدمی حقی قائل نیست .
مؤمن درنظام های سیاسی متکی بر دین، مُکلّف است نه صاحب حق.
خمینیسم نخستین سنگ بنایی که نهاد بر روی نعش حق حاکمیت مردم ایران و بر پیکر بی جان حق انسان در برخورداری از آزادی و در برخورداری از برابری حقوق آحاد جامعه در برابر قانون بود.
اما بر خلاف نظامی که شما و دوستانتان سالهاست از آن حمایت می کنید و در راه طولانی ساختن عمر آن می کوشید، سکولاریسم، حق جنابعالی را در برخورداری از باورهایتان و در ابراز و بیان اعتقاداتتان و در به جا آوردن نماز و روزه و مناسک و آداب دینیاتان زیر سئوال نمیبرد و آزادی شما را از شما نمیگیرد، سهل است، موظف است که امنیت و آزادی شما و همۀ آحاد باورمندان را در به جای آوردن و عمل کردن به هرگونه باور و آئینی که دارند فراهم سازد .
اما حکومت سی و چهار ساله شما آزادی اعتقاد را از ملت ایران گرفت .
واقعیت آنست که برداشت و تفسیر خمینیستی و خامنه ایستی و جنتیستی و مصباحیستی از تشیع را ـ که به آن نام ولایت مطلقۀ فقیه داده اند و چیز دیگری جز حکومت زور و عدوانی یک صنف زیاده خواه کلریکال (ملایان) نیست ـ در کشور ما به زور سلاح گرم و سرد بر مردم اعمال کرده اند.
قطعی ست که در یک حکومت دینی هرگز آزادی و دموکراسی و برابری حقوق انسانها تحقق نمییابد.
گفتنی ست که شما (جناح های گوناگون حکومتی) یعنی مدافعان دستگاه دینی حاکم بر کشور ما، سی و چهار سال فرصت داشتید تا نشان بدهید که بهشت شما یک جهنم واقعی بوده است. حقیقت آن است که حکومت دینی در ایران در واقعیت بخشیدن به آرمانهایی که ادعا می کرد کاملا شکست خورده است.
خود شما نیز در خلوتی که با وجدان خود داشته باشید خواهید پذیرفت که این نظام علاوه بر خسارتهای بیحد و حصر جانی و مالی ، که بر ملت ایران زد، همه ارزشهای والای ملی ما ایرانیان را ویران کرد و حتی اخلاق و معنویت مردم ایران را هم به سموم هرزۀ استبداد دینی به باد فنا سپرد و با کمال تأسف، به لحاظ تاریخی، همه کوشندگان بقای نظام را داغ رسوایی بر پیشانی نهاد زیرا آنها را به کارگزاران فلاکت و بدبختی و تحقیر ملت ایران در آخر سدۀ بیستم و اوائل سدۀ بیست و یکم بدل کرد تا آنجا که اصطلاح قرآنی «خسر الدنیا ولآخره» حقیقتاً برازندۀ این گونه «خواهران و برادران خودی حکومتی» شده است.
پس مکرراً می گویم که این دو (یعنی سکولاریسم و حاکمیت دین) از یک جنس نیستند و در کنار هم قرار نمیگیرند و فی المثل نمی توان گفت که : «اگر تو سکولاری من هم طرفدار حکومت دینی هستم پس من و تو به یک نسبت آزادی خواه هستیم !»
خیر اینطور نیست جناب گنجی! این دو یک جا کنار هم نمینشینند!
چنین سخنی مغلطه خواهد بود زیرا یک فرد طرفدار حکومت دینی آن هم در قرن بیست و یکم محال است که آزادیخواه باشد! چرا که روح آزادی و روح برابری حقوق انسانها و شهروندان در یک حکومت دینی از همان آغاز کار محکوم به فناست.
اما سکولاریسم به گوهر و در بنیان خویش، از همان آغاز، همچون پادزهر استبداد و در حکم تریاقی بوده است برای رفع مسمویت های ناشی از فساد قدرتهای متکی به دین و بستری بوده است برای محدود کردن مفاسد بیحد و حصر و جهل و جنایت و عقب ماندگی مدعیان دین که از سوی متفکران و فیلسوفان و بزرگان عصر روشنگری به بعد اندیشیده و اختراع و آفریده شده و به یمن اندیشۀ پویا وبه مدد جانهای جستجو گر و نیک خواه بشریت به فرهنگ گریزناپذیر جوامع رشد یافته و انسان محور بدل شده است.
اینچنین گستاخ و فارغبال به دنبال تخریب فرهنگ سکولاریسم نباشید و یادتان باشد که دیریست تا دوران ترویج افکار عوام گرایانه به سر آمده است زیرا به یمن دستاوردهای مدرن تکنولوژی رسانه ای که حاصل همین تمدن های سکولار و دموکراتیک بوده و نتیجهء آزادی اندیشۀ انسان مدرن از قید و بند دگم ها و جزم اندیشی های اهل دین است، همه گونه اطلاعات در همۀ زمینه ها در اختیار همگان است و به زودی زود دکان فریبکاران بالکل تخته خواهد شد!
کلام آخر این است که اگر ایران با یک حکومت سکولار اداره نشود ملت ما هرگز روی آزادی و خوشبختی را نخواهد دید.
حکومت دینی بنا به طبیعت دین اهل حذف است و فرهنگ حذف با برابری حقوق و آزادی همۀ انسانها سنخیت ندارد.
اینهمه مغلطه نکنید آقایان روشنفکران دینی!
به جاست که شما نیز در حفظ و حراست از اصالت مفاهیم و ارزش هایی که ثمره اندیشه های بزرگند و علوم انسانی بر آنها بنا شده است به سهم خود بکوشید اگر بتوانید !
آقای گنجی، منظور شما از اینکه بهجا و بیجا در هر فرصتی که بهدست میآورید صفت “سکولار” را به نام بشار اسد میچسبانید چیست؟… ممکن است که یک حکومت دیکتاتوری، لائیک و سکولار هم باشد اما دیکتاتوری در اینگونه حکومتها نتیجه و حاصل و تابع “سکولاریسم” آنها نیست اما با قاطعیت میتوان گفت که دلیل سرکوب و اختناق و تبعیض در یک حکومت دینی حاصل و تابع و نتیجهی دینی بودن حکومت است
اکبر گنجی مقالهای نوشته است در رد فرضیۀ کابرد سلاح شیمیایی به وسیله بشار الاسد در سوریه.
من به مطالب او در این زمینه کاری ندارم اما یک نکته مثل همیشه در نوشتههای ایشان جلب توجه میکند و آن هم کاربرد نابه جا و ناشیانۀ صفت سکولار و واژۀ سکولاریسم پشت نام رهبران نظامهای دیکتاتور و فاسد جهان است.
در این مقاله هم طی موارد متعددی جناب گنجی واژه سکولار را به اسم دیکتاتورعلوی سوری پیوند زده و از «رژیم سکولار بشار اسد» نام برده است.
از آنجا که نمیشود و نمی باید در برابر این گونه مغلطهها ـ که معمولا با هدف تخریب و آلودن مفاهیم فکری پی گیری می شوند ـ سکوت اختیار کرد ، ونیز نمی توان ازکنار کوشش های غرض آلودی که قصدشان آلودن برخی از مهم ترین مفاهیم اجتماعی و سیاسی ست گذشت واز آن جمله نمی توان بدل شدن مفهوم سکولاریسم را به یک دشنام و به یک مارک غرض ورزانۀ سیاسی دید و دَم بر نیاورد، یادداشت زیر را در نقد چنین مغلطه ها و چنین تحریف هایی نوشته ام که متأسفانه چندی ست که دروجود کوششگرانی مثل اکبر گنجی به یک اعتیاد نسبتاً علاج ناپذیر بدل شده است .
این یادداشت ها نخستین بار در حاشیۀ مطلب ایشان درسایت گویا ، نوشته و سپس با تفصیل بیشتری به مقاله ای تبدیل شد که هم اکنون که پیش روی شماست :
آقای گنجی:
باتوجه به اینکه بشار الاسد علوی نورچشم نظام خمینیستی بوده و هست و از آنجا که رهبر نظام اسلامی و تکیه گاه اصلی استبداد دینی او یعنی مجلس خبرگان رهبری سالهاست که همۀ سرمایه سیاسی و «معنوی» و مالی و نظامی ی حکومت امام زمانی ولابت فقیه را حرج او و خرج حفظ حکومت جنایتبار او کرده و میکنند تا آنجا که برخی از مقامات بلند پایه امنیتی و نظامی حکومت ولایت فقیه سوریه را استان سی و پنجم جمهوری اسلامی می نامند، ( لزومی با یادآوری مخارج هنگفتی نیست که بیش از سه دهۀ تمام به وسیله ملاهای حاکم بر ایران از کیسه ناداری مردم فقیر و محروم ایران سخاوتمندانه به پای اسدیسم سوری [پدر و پسر] و حزب الله لبنان ریخته می شود !) باری با توجه به موارد یاد شده، سئوال من این است که : منظور شما از اینکه به جا و بیجا در هرفرصتی که به دست میآورید صفت «سکولار» را به نام بشار اسد میچسبانید چیست؟
آیا جز آن است که میخواهید نشان دهید که با تمام وجود از دست یابی ملت ایران به یک حکومت انسانی و شرافتمندانه بیزار و متنفرید؟ و دوست ندارید که ایرانیان نیز مثل سایر ملل متمدن جهان مدرن ، صاحب دولت و حکومتی باشند که در آن همه باشندگان این کشور بیرون از اعتقادات دینی شان و بیرون از مرام و مسلک و باورهای فلسفی یا سیاسی یا اعتقادی شان شهروندان آزاد کشور شناخته شوند و فارغ از آنکه شیعهاند یا سنیاند یا درویشاند یا مسیحیاند یا یهودیاند یا بهاییاند یا بیدینند یا خداناشناسند ، در برابر قانون از حقوق مساوی برخوردار باشند ؟
و آیا جز این است که با همۀ دعوی هایی که داشته اید و دارید میخواهید نشان دهید که هنوز هم یک پاسدار حکومت دینی هستید و همچنان برای حکومتی دلتان میتپد که مشتی ملا ی حوزوی و روضه خوان شیعی زیر نام دین و به دعوی نمایندگی از سوی خدا و پیغمبر و امام زمان بر ایرانیان مسلط کردهاند و با تکیه بر بیداد بی سابقه و در سایه قبیح ترین نوع سرکوب سیاسی و به یمن رواج فریب و جهل و جنون، سی و چهار سال است که پوست از سر ملت ایران کندهاند؟
علت آنکه مدام لفظ سکولار را به نام متحد اصلی حکومت خمینیستی ملاها یعنی بشار الاسد سوری میچسبانید درچیست؟
آیا میخواهید ضمن پیوند صفت سکولار به بشار الاسد (که گاهی هم همین عنوان را به هیتلر و استالین و موسولینی اهدا می کنید) آزادی را و حقوق بنیادی انسانهای آزاد را ـ که تنها در یک حکومت سکولار و تنها در کشورهایی که لائیسیته را به عنوان اصل بنیادین حکومت دموکراتیک پذیرفته اندـ دست یافتنی ست ، لوث و بی حرمت کنید؟
آیا نهادن واژه «سکولاریسم» در کنار نام دیکتاتور تبهکاری که ملت خودش را ده هزار ده هزار میکشد، به معنای آن نیست که مقصود اصلی شما بی اعتبار کردن مفهوم سکولاریسم است؟
آیا به سبک برخی رهبران حزب توده که با تکیه بر تئوری پردازیهای کیانوری پس از انقلاب مفهوم «لیبرال» و لیبرالیسم را بدل به بک فحش و ناسزای سیاسی کرده بودند تا از این طریق دشمنان «خط امام » را از میدان به در کنند، شما هم قصد دارید تا مفهوم «سکولاریسم» را که حاوی یک ارزش والای انسانی و اجتماعی و سیاسی و فلسفی و از مهم ترین و ارجمند ترین دستآورد های مدرنیته است، مرادف با اسدیسم و هیتلریسم و استالینیسم جا بزنید و با چنین تمهیداتی این مفهوم ارجمند را تبدیل به یک مارک سیاسی کنید تا به کار حکومت آخوندها بخورد و برای بریدن صدای آزادیخواهان به کار برود؟
آیا میخواهید مفهوم سکولاریسم را به یک ضد ارزش بدل کنید؟
آیا به راستی تصور نمی کنید که با این گونه تکه پرانیهای بی منطق و بیرون از موقع و محل (کنتکست) و با مصرف کردن کنایی ی مفاهیم فکری، در تحلیلهای سیاسی ـ ژورنالیستی هدفدار خود، عمق کینهتان را نسبت به «سکولاریسم» به معبر عام می آورید و به نمایش می گذارید؟
گاهی از خود می پرسم که به راستی آیا واقعاً شما تا این حد با آزادی دشمنی دارید؟
لطفاً پاسخ دهید که در مقالۀ خودتان به چه منظوری لفظ «سکولار» را به نام اسد چسباندهاید؟
آیا به موضوعی که طرح کردهاید یعنی به اتهاماتی که بشار الاسد را هدف گرفته اند ارتباطی دارد؟ و آیا تأکید بر «سکولاریسم» بشارالاسدی ، به مقصود شما که همانا تبرئۀ بشار اسد از اتهام است کمکی می رساند ؟
آیا ذکر واژۀ «سکولار» در کنار نام بشار الاسد ، جزئی از دلائل شما برای اثبات عدم استفاده از سلاحهای شیمیایی در سوریه بوده است؟
خلاصه آن که آیا دلایل متدولوژیک در کار بوده است؟
به راستی آقای اکبر گنجی «رژیم سکولار اسد» یعنی چی؟
آیا شما هرگز از یک نویسنده بافرهنگ اروپایی شنیدهاید که مثلا بگوید «رژیم سکولار ژنرال دوگل» یا «رژیم سکولار هلموت اشمیت»؟ یا «رژیم سکولار اوباما»؟ یا «رژیم سکولار جواهر لعل نهرو؟»
این همه تأکید بر سکولاریت رژیم اسد، که (هم خودش و هم پدر جنایتکار ش بیش از سه دهه) پرورده و معتمد و مورد حمایت آخوندهای حاکم بر ایران ولایت فقیه بوده است، (تا آنجا که سیدعلی خامنهای حاضر است تا باقی آبروی داشته و نداشتة بقیةاللهی خودش را هم برای او هزینه کند) در چیست؟
فکر نمیکنید که با چنین تأکیدی تمایل خودتان را به حفظ حکومت بیدادگر دینی و تداوم خمینیگری در ایران به خوانندگان لو میدهید و نشان میدهید که مطلقاً آزادی خواه نیستید و اگر هم روزی یک چیزی به اسم«آزادی» خواسته بوده اید ، قاعدتاً «آن چیز» را برای «مؤمنان شیعه» (البته باتفسیری که خودتان از ایمان و از شیعه گری دارید ) می خواسته اید؟
آقای گنجی به یاد داشته باشید که در ایران و نیز در هیچ نقطۀ دیگر جهان ، حضور و حفظ و حیات آزادی و دموکراسی ممکن و میسر نیست مگر آنکه حکومت کشور بر لائیسیته و سکولاریسم بنا شده بوده باشد .
البته این واقعیتی ست که برای دموکراتیک خوانده شدن یک حکومت، سکولاریسم، شرط کافی نیست ،اما به طور قطع شرط لازم و ضروی هست .
روشن است که بدون وجود سکولاریسم و بدون جدایی دین از حکومت و دولت، وجود دموکراسی بیمعنا و حضور و زندگی آن ازمحالات است زیرا همچنان که خود می دانید ادیان ، گوناگون و به وفورند ، و نیز هر انسانی به هر دینی برداشت و درک و تفسیر خودش را از آن دین دارد و هرکجا که پای دین به میان آید تعدد تفاسیر و تنوع ادراکات آدمیان از عقاید و باورها ، گونه گون و بیشمارند.
آشکار است که دین حاکم نمیتواند تأمین کنندۀ آزادی برای همگان باشد زیرا درک حاکمان از آزادی با ادراک آحاد مؤمنان متفاوت و در غالب موارد متضاد است .
ازین رو ، یک حکومت دینی از هرنوع آپارتاید ناخواستنی تر و ضد انسانیتر است زیرا دولت و قدرت مسلط ، دستگاهای مجریه و مقننه و قضائیه را وسیله تسلط و سیطرۀ تفسیر رسمی و حکومتی خود از دین می کند و برداشت ویژۀ خود از دین ـ که خواه و ناخواه با سرکوب اعتقادات و باورها یا بی باوری های دیگران توأم است ـ را مقدس میشمارد و به نام خدا بر همگان تحمیل میکند.
ازین رو یک حکومت دینی که در آن حاکم خود را دست خدا و نمایندۀ خدا بر زمین می داند خطرناک تر از آپارتاید و حکومت های مبتنی بر تبعیضات نژادی و خونی ست و البته چنین آپارتایدی را نظام به اصطلاح جمهوری اسلامی (جمهوری!؟ عجب!) سی و چهار سال است بر ملت فلک زدۀ ایران تحمیل کرده و متأسفانه بسیاری از کتاب خوانده های دیندار را هم ( دور از جان شما ) بدل به عملۀ ظلم خویش و کارگزار سیطرۀ صنف ملایان بر جامعه مظلوم ایران کرده است!
البته ممکن است که یک حکومت دیکتاتوری، لاییک و سکولار هم باشد در این مورد حق با شماست و ازین نوع ، نمونه هایی هم داریم ، اما دیکتاتوری در این گونه حکومت ها نتیجه و حاصل و تابع «سکولاریسم» آنها نیست بلکه علل دیگری دارد ومربوط به امور دیگری ست که در موارد مشخص می توان یک به یک بر شمرد.
مثلا می توان ثابت کرد که دلیل دیکتاتوری فرانکو یا پینوشه یا سرهنگان یونان سکولاریسم حکومت آنان نبوده است. اما با قاطعیت می توان گفت (و چندین نسل از ایرانیان را می توان شاهد آورد ) که دلیل سرکوب و اختناق و تبعیض در یک حکومت دینی حاصل و تابع و نتیجهء دینی بودن حکومت است.
ازین گذشته در دیکتاتوری های غیر دینی آزادی های عرفی و بخش مهمی از آزادی های فردی شهروندان دست ناخورده و بیرون از قُرُق حکومتی باقی می مانند و مردم کمابیش از آنها برخوردارند.
مثلا در شقی ترین نوع دیکتاتوری های نظامی مردم می توانند آن گونه که می خواهند بپوشند بنوشند به هنر و ذوقیات بپردازند و عشق بورزند حال آن که حکومت دینی به رختخواب انسانها و به بشقاب سر سفره و به چگونه پانهادن زن و مرد و کودک درمبال و به خفت و خورد و مُرد و عروسی و عزای آدم ها هم کار دارد و به هر قیمت بر آن است تا رفتار فردی و شیوۀ زیست آدمیان را از الف تا یا بر اساس مقررات شبه قانونی خود که همانا احکام از پیش تعیین شدهء شرع مبین است قالب بندی و تابع امر و نهی محتسب و داروغه و قاضی و غازی شرع کند. و به ناگزیر زور و جبر جاری بر جامعه را مقدس می خواند و فرمان مستبد دینی را فرمان خدا و دست و بازوی سرکوب در نهادهای نظامی و امنیتی خود را دست و بازوی خدا و قاتلان و دوستاقبانان خود را سربازان انبیا و ائمه و اولیا می نامد .
در چنین نظام هایی آزادی سیاسی که هیچ ، حتی آزادی ادرار کردن هم برای آدمی وجود ندارد و اصولا آنچه که وجود خارجی ندارد آزادی آدمی و حق آدمی در انتخاب شیوۀ زندگی خویش است .
حال آنکه سکولاریسم، در فرهنگ سیاسی غرب از بدو تولد و کودکی خویش تا امروز (که در کشورهای آزاد و پیشرفته جهان بالیده و به سرو بلند بالایی بدل شده است) همواره پیش شرط وجود دموکراسی شمرده میشده و توأمان و هم عنان با آزادی و دموکراسی بوده است.
سکولاریسم همواره همسو و همراه با مفهوم آزادی و حقوق بشر است و شرط اساسی و ضروری ست برای ساختن یک جامعه دموکراتیک و آزاد ، درحالیکه یک حکومت دینی انسانیت را به رسمیت نمیشناسد و اصولاً در جامعه برای آدمی حقی قائل نیست .
مؤمن درنظام های سیاسی متکی بر دین، مُکلّف است نه صاحب حق.
خمینیسم نخستین سنگ بنایی که نهاد بر روی نعش حق حاکمیت مردم ایران و بر پیکر بی جان حق انسان در برخورداری از آزادی و در برخورداری از برابری حقوق آحاد جامعه در برابر قانون بود.
اما بر خلاف نظامی که شما و دوستانتان سالهاست از آن حمایت می کنید و در راه طولانی ساختن عمر آن می کوشید، سکولاریسم، حق جنابعالی را در برخورداری از باورهایتان و در ابراز و بیان اعتقاداتتان و در به جا آوردن نماز و روزه و مناسک و آداب دینیاتان زیر سئوال نمیبرد و آزادی شما را از شما نمیگیرد، سهل است، موظف است که امنیت و آزادی شما و همۀ آحاد باورمندان را در به جای آوردن و عمل کردن به هرگونه باور و آئینی که دارند فراهم سازد .
اما حکومت سی و چهار ساله شما آزادی اعتقاد را از ملت ایران گرفت .
واقعیت آنست که برداشت و تفسیر خمینیستی و خامنه ایستی و جنتیستی و مصباحیستی از تشیع را ـ که به آن نام ولایت مطلقۀ فقیه داده اند و چیز دیگری جز حکومت زور و عدوانی یک صنف زیاده خواه کلریکال (ملایان) نیست ـ در کشور ما به زور سلاح گرم و سرد بر مردم اعمال کرده اند.
قطعی ست که در یک حکومت دینی هرگز آزادی و دموکراسی و برابری حقوق انسانها تحقق نمییابد.
گفتنی ست که شما (جناح های گوناگون حکومتی) یعنی مدافعان دستگاه دینی حاکم بر کشور ما، سی و چهار سال فرصت داشتید تا نشان بدهید که بهشت شما یک جهنم واقعی بوده است. حقیقت آن است که حکومت دینی در ایران در واقعیت بخشیدن به آرمانهایی که ادعا می کرد کاملا شکست خورده است.
خود شما نیز در خلوتی که با وجدان خود داشته باشید خواهید پذیرفت که این نظام علاوه بر خسارتهای بیحد و حصر جانی و مالی ، که بر ملت ایران زد، همه ارزشهای والای ملی ما ایرانیان را ویران کرد و حتی اخلاق و معنویت مردم ایران را هم به سموم هرزۀ استبداد دینی به باد فنا سپرد و با کمال تأسف، به لحاظ تاریخی، همه کوشندگان بقای نظام را داغ رسوایی بر پیشانی نهاد زیرا آنها را به کارگزاران فلاکت و بدبختی و تحقیر ملت ایران در آخر سدۀ بیستم و اوائل سدۀ بیست و یکم بدل کرد تا آنجا که اصطلاح قرآنی «خسر الدنیا ولآخره» حقیقتاً برازندۀ این گونه «خواهران و برادران خودی حکومتی» شده است.
پس مکرراً می گویم که این دو (یعنی سکولاریسم و حاکمیت دین) از یک جنس نیستند و در کنار هم قرار نمیگیرند و فی المثل نمی توان گفت که : «اگر تو سکولاری من هم طرفدار حکومت دینی هستم پس من و تو به یک نسبت آزادی خواه هستیم !»
خیر اینطور نیست جناب گنجی! این دو یک جا کنار هم نمینشینند!
چنین سخنی مغلطه خواهد بود زیرا یک فرد طرفدار حکومت دینی آن هم در قرن بیست و یکم محال است که آزادیخواه باشد! چرا که روح آزادی و روح برابری حقوق انسانها و شهروندان در یک حکومت دینی از همان آغاز کار محکوم به فناست.
اما سکولاریسم به گوهر و در بنیان خویش، از همان آغاز، همچون پادزهر استبداد و در حکم تریاقی بوده است برای رفع مسمویت های ناشی از فساد قدرتهای متکی به دین و بستری بوده است برای محدود کردن مفاسد بیحد و حصر و جهل و جنایت و عقب ماندگی مدعیان دین که از سوی متفکران و فیلسوفان و بزرگان عصر روشنگری به بعد اندیشیده و اختراع و آفریده شده و به یمن اندیشۀ پویا وبه مدد جانهای جستجو گر و نیک خواه بشریت به فرهنگ گریزناپذیر جوامع رشد یافته و انسان محور بدل شده است.
اینچنین گستاخ و فارغبال به دنبال تخریب فرهنگ سکولاریسم نباشید و یادتان باشد که دیریست تا دوران ترویج افکار عوام گرایانه به سر آمده است زیرا به یمن دستاوردهای مدرن تکنولوژی رسانه ای که حاصل همین تمدن های سکولار و دموکراتیک بوده و نتیجهء آزادی اندیشۀ انسان مدرن از قید و بند دگم ها و جزم اندیشی های اهل دین است، همه گونه اطلاعات در همۀ زمینه ها در اختیار همگان است و به زودی زود دکان فریبکاران بالکل تخته خواهد شد!
کلام آخر این است که اگر ایران با یک حکومت سکولار اداره نشود ملت ما هرگز روی آزادی و خوشبختی را نخواهد دید.
حکومت دینی بنا به طبیعت دین اهل حذف است و فرهنگ حذف با برابری حقوق و آزادی همۀ انسانها سنخیت ندارد.
اینهمه مغلطه نکنید آقایان روشنفکران دینی!
به جاست که شما نیز در حفظ و حراست از اصالت مفاهیم و ارزش هایی که ثمره اندیشه های بزرگند و علوم انسانی بر آنها بنا شده است به سهم خود بکوشید اگر بتوانید !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر