۱۳۹۱ بهمن ۲۸, شنبه

نامه محمد نوری زاد به آیت الله خزعلی

در حالی که بیش از یک ماه از اعتصاب غذای مهدی خزعلی در زندان انفرادی می گذرد، برای دومین بار متوالی خانواده این زندانی سیاسی بدون ملاقات از زندان اوین بازگشتند.

به گزارش کلمه، خانواده مهدی خزعلی که هفته گذشته موفق به ملاقات با زندانی سیاسی خود نشده بودند، پنچ شنبه نیز باز اجازه ملاقات نیافتند. این در حالی است که روزهای پنجشنبه زندانیان بندهای اطلاعاتی اوین از حق ملاقات برخوردارند.

مهدی خزعلی بیش از یک ماه است که در اعتصاب غذا به سر می برد. کاهش وزن، پایین بودن فشار خون، درد کلیه و روده از جمله مواردی است که در حال حاضر این زندانی سیاسی از آن رنج می برد و موجبات نگرانی شدید خانواده را فراهم کرده است.

این زندانی سیاسی در آخرین تماس تلفنی خود گفته بود که بارها به بهداری زندان رفته ولی اجازه نداده است که به او سرم تزریق کنند.

محمد نوری زاد هم در آخرین نوشته خود با تایید خبر عدم اجازه ملاقات به کلافگی خانواده مهدی خزعلی از این بلاتکلیفی پرداخته و با اشاره به اینکه احتمالا آیت الله خزعلی در بازداشت پسرش نقش داشته نوشته است: احتمالاً خود دست بدامان برجستگان بیت و دستگاه قضا و دستگاه اطلاعاتی کشور برده که: بیایید و این پسر مرا آنقدر در زندان نگه دارید تا بپوسد. من که پدر اویم راضی ام. خونش پای خود من. و لابد به همان برجستگان می گوید: من از این که پسر آقای جنتی منافق بود و کشته شد، و از این که پسران آقای محمدی گیلانی منافق بودند و کشته شدند، و از این که پسران مرحوم گلزاده غفوری منافق بودند و کشته شدند، و از این که پسران و دختران خیلی ها منافق بودند و کشته شدند رنج می برم. که چرا پسر من که منافق است و اینجوری از آب درآمده زنده است و ناجوانمردانه از اسم من ارتزاق می کند. و لابد از سرِ افسوس دست بر پشت دست می زند که چرا این پسر ناخلفم کشته نشده و نمی شود تا من از دست او خلاص شوم و از شرمِ این همه سر به زیری پیش کس و ناکس بدر آیم؟

چندی پیش، آیت الله خزعلی پدر این زندانی سیاسی گفته بود که با پسرش هیچ ارتباطی ندارد و او را منحرف می داند. چند‌وقت پیش، آمد اینجا و بیرونش کردم. به خانم هم گفتم جواب سلامش را ندهید. وقتی در صدای آمریکا صحبت کرد، گفتم از خانۀ من برو بیرون. رفت و دیگر نمی‌آید. منحرف است و من هم کنارش زدم. دعا می‌کنم هدایت شود. امام هادی(ع) مگر ازسلالۀ پاک نبی(ص) نبود، پسرش جعفر کذاب از کار درآمد. مگر نوح(ع) پاک نبود؟ پسرش آن‌طور از کار در آمد. نه من بالاتر از آن ذوات مقدس هستم و نه لزوماً پسرم بدتر از فرزندان آنها، با این همه الان دیگر هیچ ارتباطی با او ندارم.

پیش از این آیت الله خزعلی که فرزندش را عاق کرده بود اظهار داشته بود: من شب و روز برای رهبر و همسر و فرزندان ایشان دعا می‌کنم. فرزند من هم در حال حاضر در زندان به سر می‌برد. او باید به بد بودن کارش اعتراف کند و این اعتراف نباید فقط یک تاکتیک باشد بلکه باید واقعا به بد بودن کار خود اعتراف کند.

اما ماه پیش او به ملاقات فرزندش رفت و از او خواست که از موسوی و کروبی و جنبش سبز اعلام برائت کند.

درباره این روزهای مهدی خزعلی

محمد نوری زاد، نویسنده و منتقد در وبسایت خود نوشته است: دیروز با پسرش “محمد صالح” صحبت کردم. کلافه بود. کلافه از این که چرا تکلیف پدرش را روشن نمی کنند. و این که برای چه او را گرفته اند و اگر گرفته اند چرا دادگاهی اش نمی کنند؟ دانستم چهار هفته است که همان ملاقات کابینیِ معمول و متداول را نیز از خانواده ی دکتر دریغ کرده اند. پسرش می گفت: مشکل ما علاوه بر دادگاههایی که دادگاه نیستند، خانوادگی نیز هست. می گفت: علت بازداشت و زندانی شدن پدرم، حاج آقاست. و این حاج آقا، یعنی همان آیت الله خزعلیِ معروفِ بنیاد نهج البلاغه ی علی علیه السلام که آتش گداخته به صورت برادر نابینایش عقیل – که مختصری از او بیش می خواست – نزدیک می کند. که: این پولی که نزد من امانت است، ارث پدری ام که نیست تا تو را با آن به نوا برسانم. بله، همان آیت الله خزعلیِ بنیاد نهج البلاغه ی علی ای که از اسمش خیلی ها در این سالهای انقلاب اسلامی به نام و نان رسیدند و رسمش را به خاک مذلت افکندند.

بله، همان آیت الله خزعلی ای که لابد از مواضع و سخنان و نوشته های پسرش دکتر مهدی شرمنده ی خاص و عام و علما و آیات عظام شده است. همو که احتمالاً خود دست بدامان برجستگان بیت و دستگاه قضا و دستگاه اطلاعاتی کشور برده که: بیایید و این پسر مرا آنقدر در زندان نگه دارید تا بپوسد. من که پدر اویم راضی ام. خونش پای خود من. و لابد به همان برجستگان می گوید: من از این که پسر آقای جنتی منافق بود و کشته شد، و از این که پسران آقای محمدی گیلانی منافق بودند و کشته شدند، و از این که پسران مرحوم گلزاده غفوری منافق بودند و کشته شدند، و از این که پسران و دختران خیلی ها منافق بودند و کشته شدند رنج می برم. که چرا پسر من که منافق است و اینجوری از آب درآمده زنده است و ناجوانمردانه از اسم من ارتزاق می کند. و لابد از سرِ افسوس دست بر پشت دست می زند که چرا این پسر ناخلفم کشته نشده و نمی شود تا من از دست او خلاص شوم و از شرمِ این همه سر به زیری پیش کس و ناکس بدر آیم؟

احتمالاً آیت الله ما از این که روح پسر نوحِ نبی از خانواده ی او سر بر آورده و زحمات علمی و مجاهدت های اسلامی آیت الله را مخدوشِ همگان و خود خدا کرده شرمنده ی تاریخ انبیا و تاریخ بشریت است. یادم نمی رود نوروزی را که دکتر مهدی در زندان بود و همسر و فرزندانش به دیدن همین پدربزرگ رفته بودند. و این پدربزرگ، ناجوانمردانه همسر او را و بچه های او را بخانه راه نداده بود و از خود رانده بود. که: بروید. نمی خواهم صورت شما را ببینم. نه شما را و نه آن فرزند ناخلف خود را.

به این آیت الله صاحب نام می گویم: جناب آیت الله، حالا دیگر می توانید از این که پسرتان در زندان و انفرادی است و دستش از قلم و اینترنت کوتاه، آرامش از دست رفته ی خود را بازیابید. می توانید با غرور در میان علما و آیات عظام سربرآورید و صدای خود را به نشانه ی سرمستی بلند کنید که: این منم. آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی. کسی که در راه اسلام ناب محمدی و در راه خدا و برای حفظ نظام، خود به دست خود پسرش را به زندان افکنده و از این بابت شرمنده که نیست، در پوست خود نیز نمی گنجد. پس تا می توانید خوش باشید و بدزدید و پلیدی و پخمگی برآورید که من – آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی – در نهج البلاغه ی علی، اعتراض وی را به دزدی ها و حق روبی ها و پخمگی های امثال شما ندیده ام و یا اگر دیده ام صدایش را درنیاورده و در نمی آورم.
محمد نوری زاد
بیست و هفتم بهمن ماه سال نود و یک

هیچ نظری موجود نیست: