اين خانهی من است که میسوزد!
وضع رقتانگيز و رو به تباهی مستمر ايران بر هيچ صاحب خردی پوشيده نيست. تجربهی زيست هر روزه در ايران، نه برای نخبگان بلکه برای عادیترين افراد کشور که هيچ نگاه تحليلی و انتقادی هم ندارند قابل فهم است: اقتصاد ویران است، اميد به آينده صفر است، کشور صحنهی منازعات جناحی و سياسی افرادی شده است که نه متکی به رأی مردم بلکه استوار بر تهديد و ارعاب و گروکشیهای نیروهای امنيتی و نظامیاند.
سخن گفتن از اينکه آيا اتفاقی که روز يکشنبه در مجلس افتاد و بازداشت فوری سعيد مرتضوی پس از اين ماجرا، خوب است يا بد، منحرف کردن اصل مسأله است. اصل مسأله اين است که احمدینژاد خواسته يا ناخواسته پرده از واقعيتی برداشت که بسياری به صرافت طبع آن را حس میکردند ولی زبانی برای بياناش نبود و هيچ رسانهای جرأت و جسارت ابرازش را نداشت. پرده برداشتن از اين فساد گسترده برای کسی که خودش بخشی از همين چرخهی بیمار و فاسد است البته شجاعت اخلاقی نمیخواست؛ تنها دریدگی، وقاحت و بیشرمی لازم داشت که احمدینژاد همهی اين صفات را به قوت و کمال داراست.
واقعيت افشاشده اين است: تمام مقدرات کشور به دست باندهای متعدد و در هم پيچيدهی مافيايی اداره میشود (و خود افشاگر هم بخشی از همين مافياست). اين مافيا هم اقتصادی است هم سياسی و ايدئولوژيک. رسانههای تبليغاتی و مسلط نظام هم هر يک به خوبی نشان میدهد که چطور اين اخلاق مافيايی محور و مدار اين منازعات است. چيزی که محل ارجاع نيست بدون شک قانون است. دموکراسی که جای خود دارد. اين خواب و خيال سادهلوحانه – در خوشبينانهترين تحليل – که ماجرای روز يکشنبه خيلی هم خوب و دموکراتيک است، هم تصويری معوجّ و نادرست از دموکراسی به دست میدهد و هم مهر تأيید بر مافيای گستردهی دستکم يکی از جناحهای درگير میزند.
آنچه در اين منازعه گم شده است اين است که عالیترين مقامات نظام جمهوری اسلامی تا خرخره در انواع آلودگیها و مفاسد اقتصادی، سياسی و اخلاقی غوطهورند. اینکه انسانها خطاکارند و در همهی کشورها لغزش و انحراف رخ میدهد و همهی نظامهای سياسی گرفتار آن هستند واقعيتی است ولی تفاوت بزرگ ايران با کشورهای دموکراتيک اين است که قصاب کهريزک پس از اين رسوايی عظيم که ضربهای مهلک به مشروعيت کل نظام زد و باعث ريزش مستمر و پايدار بسياری از هواداران نظام و رهبری شد، مطلقاً روی دادگاه را به خود نديد و يک ساعت بازجويی يا شکنجه یا حبس تحمل نکرد و تنها زمانی بازداشت شد که پرده از رفتار مافيايی برادر رؤوسای دو قوهی کشور برداشت!
نمايش مظلومنمايانهی علی لاريجانی و هزينه کردن از خدا و ايمان و اخلاق و حديث قدسی زمانی معنا داشت که تمام نظام يکپارچه، بدون هيچ تبعيضی، با همين روش و اخلاق با بنای دروغ و رياکاری از ابتدا مبارزه میکرد (و انتخابات سال ۸۸ آزمون بسيار خوبی برای نشان دادن حسن نيت آنها بود که به عيان میبينيم نظام در اين آزمون مردود شد). در قصهی ميان لاريجانیها و احمدینژاد طرف خوب و اخلاقی وجود ندارد. به باور من صورت مسأله ساده است: بنای قصه بر فساد گستردهی سياسی در همهی نهادهای نظام جمهوری اسلامی است. فساد سياسی، فساد اقتصادی و فساد اخلاقی از بالاترين نقاط هرم حاکميت سياسی آغاز میشود و تا پايينترين سطوح میرسد. آنچه در اين ميانه آماج حاشيهای زد و خورد و هفتتيرکشی مافياهای متعدد است، مردماند. خانهی ما، وطن ماست که قربانی جاهطلبی، سهمخواهی از قدرت و دلبری کردن از عينيت استبداد و کرنش در برابر خودمحوران حاکم است.
يکی از نشانههای اينکه کشور به شيوهی مافيايی اداره میشود یا در واقع امروز کشور شده است صحنهی زد و خورد مافيا اين است که: مرتضوی و امثال او به خاطر جنايتهای مکررشان و نقض حقوق ملت بازداشت و زندانی یا مجازات نمیشوند بلکه ميان دعوای صاحبان قدرت هزينهی هفتتيرکشی اصحاب مافیا میشوند. احمدینژاد ديروز با صدای بلند از تریبون مجلس فریاد زد - و نشان داد - که کشور به دست مافيا اداره میشود و خود او و مخالفاناش در داخل نظام هم بخشی از اين مافيا هستند.
بیشک در اين تحليل، نگاه من هنجاری نیز هست نه توصيفی صرف. برای من مبارزه با ستم، اصل محوری است. سياست بدون عدالت، سرچشمهی همهی مفاسد است. نقطهی آغاز همهی اين مفاسد مخدوش شدن جدی عدالت در بالاترين سطوح رهبری کشور است. اینکه در کشمکش ميان احمدینژاد و برکشندگان او، از رهبر کشور گرفته تا سپاه که اين روزها زخم بیمهری و ناسپاسی مخدومِ به-ضربِ-کودتا-معتبرشدهاش را میخورد، چه کسی پیروز میشود فرع قصه است. در به خاک افتادن هر یکی از طايفهی مافيا از هر گروه و جناحی، زخمی هم بر گردهی ملت و کشور ما مینشيند. اين مايیم که در کنار بازی و نزاع اينها همچنان به هر نحوی بازندهايم. گرفتيم که از ميان بيدادگران و دروغپردازان، يکی از ميان اقويا يا ضعفایشان هم به خاک بيفتد. هر به خاک افتادنی از ميان آنها مصادف میشود با گسسته شدن قطعهای از تن تناور ايران (اينجاست که رهبر کشور درست میگويد که نزاع اينها خيانت به کشور است؛ ولی مافيا چارهای جز نزاع ندارد، درگيریشان ناگزير است). اين ما مردم هستيم که ميان زيادهخواهیها، بهانهجويیها و زخمهای تحريم خارجی و هوسپرستیها، جاهطلبیها، پليدیها و بيداد مستبدان داخلی به کنجی رانده شدهايم.
گروههای مافيايی هر وقت لازم بدانند برای حفظ مصالح خودشان و برای اینکه دو روز بيشتر در قدرت بمانند حاضرند بر سر مصالح کشور و ملت به آسانی (ميان خودشان و اگر لازم باشد با خارجیها) مصالحه و سازش کنند. غير از اين اگر بود، بايد با تمام قضات، بازجوها و مجرمانی که در ذيل و ظل دستگاههای اطلاعاتی، امنيتی و قضايی همين نظام به نحو سيستماتيکی تمام اصول شرعی، قانونی، اخلاقی و انسانی را سالهای سال است که زير پا میگذارند برخورد جدی میشد. قصهی مرتضوی آشکارترين تصوير از اين نابرابری و تبعيض و وقاحت و رياکاری مافياهای حاکم است. مرتضوی به خاطر قتل جوانهای ملت ما در کهريزک بازداشت نشد. به خاطر قتل زهرا کاظمی به زندان نرفت. به خاطر قصابی مطبوعات، به فرموده البته، محاکمه نشد. به خاطر تهديدهای آشکار و نهان روزنامهنگاران ما بازداشت نشد. اما همينکه پایاش وسط تعرض به باند لاريجانیها به ميان آمد قربانی زد و خورد و هفتتيرکشی گروههای مافيايی شد. سخن علی لاريجانی دربارهی برخورد توطئهآميز و مافيايی احمدینژاد با رييس مجلس کاملاً درست است ولی منافات با مافيايی بودن طرف دیگر قصه ندارد.
اين ماجرا، يک حلقه از زنجیر دراز ريزشهايی است که با انتخابات تقلبآميز و کودتايی ۸۸ آغاز شد. تازه اول ماجراست. اين قصه شادی ندارد. خشنودی و تشفی خاطر ندارد اگر به ياد بياوريم که: ۱) اين نزاعها در راستای حاکميت قانون (يا به خيال سادهی بعضی «دموکراسی») نيست بلکه انعکاس تسويهحسابهای داخلی مافياهای متعدد قدرت داخل جمهوری اسلامی است و ربطی به قانون، عدالت يا اخلاق ندارد؛ و ۲) آنکه قربانی اصلی در اين ميانه است خود مردم و مصالح کشور ماست که گرفتار خودرأيی، بیتدبيری و هوسبازی سياسی حاکمان بیکفايت و مستبد شدهاند. در ميانهی نزاع آنها، اين ما هستيم که آسيب اصلی را متحمل میشويم، ولو در اردوی بيدادگران هم تلفاتی روی دست طرفهای درگير دعوا بماند.
وضع رقتانگيز و رو به تباهی مستمر ايران بر هيچ صاحب خردی پوشيده نيست. تجربهی زيست هر روزه در ايران، نه برای نخبگان بلکه برای عادیترين افراد کشور که هيچ نگاه تحليلی و انتقادی هم ندارند قابل فهم است: اقتصاد ویران است، اميد به آينده صفر است، کشور صحنهی منازعات جناحی و سياسی افرادی شده است که نه متکی به رأی مردم بلکه استوار بر تهديد و ارعاب و گروکشیهای نیروهای امنيتی و نظامیاند.
سخن گفتن از اينکه آيا اتفاقی که روز يکشنبه در مجلس افتاد و بازداشت فوری سعيد مرتضوی پس از اين ماجرا، خوب است يا بد، منحرف کردن اصل مسأله است. اصل مسأله اين است که احمدینژاد خواسته يا ناخواسته پرده از واقعيتی برداشت که بسياری به صرافت طبع آن را حس میکردند ولی زبانی برای بياناش نبود و هيچ رسانهای جرأت و جسارت ابرازش را نداشت. پرده برداشتن از اين فساد گسترده برای کسی که خودش بخشی از همين چرخهی بیمار و فاسد است البته شجاعت اخلاقی نمیخواست؛ تنها دریدگی، وقاحت و بیشرمی لازم داشت که احمدینژاد همهی اين صفات را به قوت و کمال داراست.
واقعيت افشاشده اين است: تمام مقدرات کشور به دست باندهای متعدد و در هم پيچيدهی مافيايی اداره میشود (و خود افشاگر هم بخشی از همين مافياست). اين مافيا هم اقتصادی است هم سياسی و ايدئولوژيک. رسانههای تبليغاتی و مسلط نظام هم هر يک به خوبی نشان میدهد که چطور اين اخلاق مافيايی محور و مدار اين منازعات است. چيزی که محل ارجاع نيست بدون شک قانون است. دموکراسی که جای خود دارد. اين خواب و خيال سادهلوحانه – در خوشبينانهترين تحليل – که ماجرای روز يکشنبه خيلی هم خوب و دموکراتيک است، هم تصويری معوجّ و نادرست از دموکراسی به دست میدهد و هم مهر تأيید بر مافيای گستردهی دستکم يکی از جناحهای درگير میزند.
آنچه در اين منازعه گم شده است اين است که عالیترين مقامات نظام جمهوری اسلامی تا خرخره در انواع آلودگیها و مفاسد اقتصادی، سياسی و اخلاقی غوطهورند. اینکه انسانها خطاکارند و در همهی کشورها لغزش و انحراف رخ میدهد و همهی نظامهای سياسی گرفتار آن هستند واقعيتی است ولی تفاوت بزرگ ايران با کشورهای دموکراتيک اين است که قصاب کهريزک پس از اين رسوايی عظيم که ضربهای مهلک به مشروعيت کل نظام زد و باعث ريزش مستمر و پايدار بسياری از هواداران نظام و رهبری شد، مطلقاً روی دادگاه را به خود نديد و يک ساعت بازجويی يا شکنجه یا حبس تحمل نکرد و تنها زمانی بازداشت شد که پرده از رفتار مافيايی برادر رؤوسای دو قوهی کشور برداشت!
نمايش مظلومنمايانهی علی لاريجانی و هزينه کردن از خدا و ايمان و اخلاق و حديث قدسی زمانی معنا داشت که تمام نظام يکپارچه، بدون هيچ تبعيضی، با همين روش و اخلاق با بنای دروغ و رياکاری از ابتدا مبارزه میکرد (و انتخابات سال ۸۸ آزمون بسيار خوبی برای نشان دادن حسن نيت آنها بود که به عيان میبينيم نظام در اين آزمون مردود شد). در قصهی ميان لاريجانیها و احمدینژاد طرف خوب و اخلاقی وجود ندارد. به باور من صورت مسأله ساده است: بنای قصه بر فساد گستردهی سياسی در همهی نهادهای نظام جمهوری اسلامی است. فساد سياسی، فساد اقتصادی و فساد اخلاقی از بالاترين نقاط هرم حاکميت سياسی آغاز میشود و تا پايينترين سطوح میرسد. آنچه در اين ميانه آماج حاشيهای زد و خورد و هفتتيرکشی مافياهای متعدد است، مردماند. خانهی ما، وطن ماست که قربانی جاهطلبی، سهمخواهی از قدرت و دلبری کردن از عينيت استبداد و کرنش در برابر خودمحوران حاکم است.
يکی از نشانههای اينکه کشور به شيوهی مافيايی اداره میشود یا در واقع امروز کشور شده است صحنهی زد و خورد مافيا اين است که: مرتضوی و امثال او به خاطر جنايتهای مکررشان و نقض حقوق ملت بازداشت و زندانی یا مجازات نمیشوند بلکه ميان دعوای صاحبان قدرت هزينهی هفتتيرکشی اصحاب مافیا میشوند. احمدینژاد ديروز با صدای بلند از تریبون مجلس فریاد زد - و نشان داد - که کشور به دست مافيا اداره میشود و خود او و مخالفاناش در داخل نظام هم بخشی از اين مافيا هستند.
بیشک در اين تحليل، نگاه من هنجاری نیز هست نه توصيفی صرف. برای من مبارزه با ستم، اصل محوری است. سياست بدون عدالت، سرچشمهی همهی مفاسد است. نقطهی آغاز همهی اين مفاسد مخدوش شدن جدی عدالت در بالاترين سطوح رهبری کشور است. اینکه در کشمکش ميان احمدینژاد و برکشندگان او، از رهبر کشور گرفته تا سپاه که اين روزها زخم بیمهری و ناسپاسی مخدومِ به-ضربِ-کودتا-معتبرشدهاش را میخورد، چه کسی پیروز میشود فرع قصه است. در به خاک افتادن هر یکی از طايفهی مافيا از هر گروه و جناحی، زخمی هم بر گردهی ملت و کشور ما مینشيند. اين مايیم که در کنار بازی و نزاع اينها همچنان به هر نحوی بازندهايم. گرفتيم که از ميان بيدادگران و دروغپردازان، يکی از ميان اقويا يا ضعفایشان هم به خاک بيفتد. هر به خاک افتادنی از ميان آنها مصادف میشود با گسسته شدن قطعهای از تن تناور ايران (اينجاست که رهبر کشور درست میگويد که نزاع اينها خيانت به کشور است؛ ولی مافيا چارهای جز نزاع ندارد، درگيریشان ناگزير است). اين ما مردم هستيم که ميان زيادهخواهیها، بهانهجويیها و زخمهای تحريم خارجی و هوسپرستیها، جاهطلبیها، پليدیها و بيداد مستبدان داخلی به کنجی رانده شدهايم.
گروههای مافيايی هر وقت لازم بدانند برای حفظ مصالح خودشان و برای اینکه دو روز بيشتر در قدرت بمانند حاضرند بر سر مصالح کشور و ملت به آسانی (ميان خودشان و اگر لازم باشد با خارجیها) مصالحه و سازش کنند. غير از اين اگر بود، بايد با تمام قضات، بازجوها و مجرمانی که در ذيل و ظل دستگاههای اطلاعاتی، امنيتی و قضايی همين نظام به نحو سيستماتيکی تمام اصول شرعی، قانونی، اخلاقی و انسانی را سالهای سال است که زير پا میگذارند برخورد جدی میشد. قصهی مرتضوی آشکارترين تصوير از اين نابرابری و تبعيض و وقاحت و رياکاری مافياهای حاکم است. مرتضوی به خاطر قتل جوانهای ملت ما در کهريزک بازداشت نشد. به خاطر قتل زهرا کاظمی به زندان نرفت. به خاطر قصابی مطبوعات، به فرموده البته، محاکمه نشد. به خاطر تهديدهای آشکار و نهان روزنامهنگاران ما بازداشت نشد. اما همينکه پایاش وسط تعرض به باند لاريجانیها به ميان آمد قربانی زد و خورد و هفتتيرکشی گروههای مافيايی شد. سخن علی لاريجانی دربارهی برخورد توطئهآميز و مافيايی احمدینژاد با رييس مجلس کاملاً درست است ولی منافات با مافيايی بودن طرف دیگر قصه ندارد.
اين ماجرا، يک حلقه از زنجیر دراز ريزشهايی است که با انتخابات تقلبآميز و کودتايی ۸۸ آغاز شد. تازه اول ماجراست. اين قصه شادی ندارد. خشنودی و تشفی خاطر ندارد اگر به ياد بياوريم که: ۱) اين نزاعها در راستای حاکميت قانون (يا به خيال سادهی بعضی «دموکراسی») نيست بلکه انعکاس تسويهحسابهای داخلی مافياهای متعدد قدرت داخل جمهوری اسلامی است و ربطی به قانون، عدالت يا اخلاق ندارد؛ و ۲) آنکه قربانی اصلی در اين ميانه است خود مردم و مصالح کشور ماست که گرفتار خودرأيی، بیتدبيری و هوسبازی سياسی حاکمان بیکفايت و مستبد شدهاند. در ميانهی نزاع آنها، اين ما هستيم که آسيب اصلی را متحمل میشويم، ولو در اردوی بيدادگران هم تلفاتی روی دست طرفهای درگير دعوا بماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر