زهرا صدر: شش ماه از بازگشت حسین رونقی، برخلاف نظر پزشکی قانونی و متخصصان به زندان می گذرد و مادرش به کلمه می گوید که هر روز درخواست مرخصی استعلاجی پسرش را به روز دیگر حواله می دهند و بی توجه به وضعیت او، شاهد از بین رفتن او در زندان هستیم.
به گفته ی مادر حسین رونقی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین بارها از حسین خواسته اند تا با همکاری های خود به مرخصی بیاید و یا آزاد شود، اما حسین و خانواده اش این پیشنهاد مسئولان را نپذیرفته اند.
به گزارش کلمه، حسین رونقی فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس منتقد و مسلط به فضای سایبری، پیش از این بارها و بارها در ایام بازجویی و پس از ان در دوران گذراندن حکم ۱۵ ساله اش با این پیشنهاد که با پیوستن به ارتش سایبری می تواند آزاد شود مواجه شد اما هر بار با رد این پیشنهاد فضای زندان و بازجویی ها را برای خود سخت تر کرد.
حالا مادر این زندانی سیاسی به کلمه می گوید که طی ماه های گذشته از پسرش خواسته شده که عفو نامه را امضا کند اما او تصریح کرده که خطایی مرتکب نشده که از آن طلب عفو کند. پیش از این در ماه مبارک رمضان گزارش شده بود که در زندان نامه های عفو مشروط توزیع شده که هیچ کدام از زندانیان جنبش سبز حاضر به امضای آن نشده اند.
زلیخا موسوی، مادر حسین رونقی خطاب به مسئولین می گوید: مردم رای ندادند به جمهوری اسلامی که اینطور شود. مردم رای دادند به استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی. گفتید که ما راه پیغمبر اسلام را می رویم. ولی شما آبروی دین را هم بردید.
حسین رونقی ملکی وبلاگ نویس منتقد و فعال حقوق بشردربند در تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در شهر ملکان در نزدیکی تبریز بازداشت شد. وی مدت ۱۳ ماه را در سلولهای انفرادی بند ۲-الف زندان اوین تحت فشارهای روحی و جسمی برای اخذ مصاحبه و اعترافات تلویزیونی قرار گرفت و سرانجام از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. وی که از نارسایی شدید کلیه رنج می برد چندی پیش به خاطر بی توجهی مسوولان به وضعیت درمانی او دست به اعتصاب غذا زده بود. خواسته او این است که در خارج از زندان و در یک بیمارستان درمانش دنبال شود که تا امروز توجهی به خواسته او نشده است.
پس از گذشت بیش از یک ماه از شکستن این اعتصاب غذای دو نفره مادر حسین رونقی به رهبر انقلاب نامه ای نوشت و در آن از او خواسته است شرایط آزادی فرزندش را مهیا کنند چرا که قانون می گوید نباید یک شخص بیمار در زندان باشد، اما تا امروز این خواسته ی قانونی آن ها مورد توجه قرار نگرفته است.
متن گفت و گوی مادر حسین رونقی با کلمه را با هم می خوانیم:
از آخرین وضعیت پسرتان بگویید، دوشنبه برای ملاقات رفتید؟
من نرفتم یک مقدار مریض بودم ولی پدر حسین تهران است. حسین هم همانطور مریض است و کلیه اش هم دارد از بین می رود. هیچ چیز نمی گویند. تماس گرفتیم هیچ جوابی ندادند، نه مرخصی نه هیچ.. الان هم پدر حسین تهران است و رفته دادستانی. دیروز وکیلش رفته ولی جوابی نداده اند. فقط نامه را گرفتند و خودشان بردند و حسین انگشت زده و دادند به پدر حسین.
آخرین بار کی حسین را دیدید؟
۱۵ روز پیش. پایم پیچ خورده و یک مقدار اذیتم می کرد برای همین این نتوانستم بروم.
پس فعلا از مرخصی خبری نیست؟
دو بار تماس گرفتم ولی رد می کنند. دادستان گفته فقط ببرید دکتر من گفتم ۷ بار ما بردیم ولی شما دوباره برگرداندیدش و دوباره کلیه اش درد گرفته. دکتر ها گفتند و پزشک قانونی نوشته اند که حسین باید بیرون بماند تا درمانش کامل شود ولی آنها اجازه ندادند و حسین کلیه اش دوباره برگشته مثل قبل و آزارش می دهد. الان هم که می گویند هنوز هیچ تصمیمی نگرفتیم.
گفتند ما مرخصی دادیم و دادستان موافقت نمی کند. حسین هم گفت اگر مرخصی نمی دهند که من را ببرند بیمارستان من دوباره اعتصاب غذا می کنم که ازش خواهش کردم این کار را نکند. الان هم دارو و اینها را که نم یدهند باید خودمان بگیریم دارو ها را. چند وقت هم است که دکتر نبردیم.
برای مرخصی ندادن دلیل هم می آوردند؟
به خدا نمی دانم. نمی گویند به ما. همان روز که تهران رفته بودم، رفتم دادستانی، گفتم چرا این کار را می کنید شما خودتان می دانید که قانون خودتان می گوید که کسی که مریض باشد نباید زندان بماند. گفتند نه. گفتم حسین را سال گذشته دادند دستم و شما تماس گرفتید گفتید دادستان گفته برگرد زندان من هم گفتم باشه. گفت این وظیفه شما بوده حسین یک زندانی است و ۱۵ سال زندان دارد باید زندانش را بکشد. گفتم می خواهید حسین را بکشید؟ هیچی چیز نگفتند! آنها میدانند حسین مریض است. البته به حسین گفته اند که گزارش شده در دوران مرخصی فعالیت کردی و دوباره دادستان مخالف است مرخصی درمانی بروی.
خواسته ای دارند که مرخصی نمی دهند؟
حسین به من چیزی نمی گوید ولی من فکر میکنم که اینها نمیدانم با حسین چه کار دارند که این کار را می کنند. می خواهند حسین را طرف خودشان بکشند؟ چند بار گفتند دوباره مصاحبه کن من هم گفتم نه حسین کاری نکرده و حسین هم همین را گفته. روز اول که حسین را بردند زندان حسین هر وقت تماس گرفت گفت مامان گفتند بیا مصاحبه کن تا ما کاری کنیم که بروی بیرون آن هم گفت نه من هم گفتم نه حسین هیچ وقت این کار را نمیکند. دوباره به من گفتند که من رفتم زندان گفت که اینها به من می گویند بیا با ما کار کن ما شما را آزاد می کنیم. من هم گفتم شما چی گفتی؟ گفت گفتم نه. پدر حسین هم گفت هیچ وقت نمی گذارم حسین با شما کار کند مگر حسین چه کار کرده؟ حسین هیچ وقت آدم فروش نیست کاری هم نکرده به خود شما هم گفته قبول نمی کند. الان هم دارند هم حسین هم ما را عذاب میدهند. الان مثانه اش هم درد دارد کلیه هایش هم آنطور… خیلی درد دارد چه بگویم. مدارک پزشکیش را هم به زندان و هم به دادستانی داده ایم.
نظر خود حسین چیست؟
حسین گفته من را که اینطوری نگه دارند اعتصاب خشک می کنم. گفتم نه این کار را نکن. گفت من کاری نکردم نمی دانم چرا عذاب می دهند. حسین می گوید کاری نکردم من را آزاد کنند. می گویند که نه ۱۵ سال به حسین حکم دادیم. یک بار دادسرای زندان اوین به من گفتند، ۱۵ روز پیش هم که رفتم دادستانی گفتند که زندانی است و باید زندانش را بکشد. گفتم شما گفتید که ما راه پیغمبر اسلام را می رویم… من هم رک گفتم که آنها عیادت مریض رفتند و گفتند هرچی بدی کرد عیب ندارد ولی شما آبروی دین را هم بردید.
شنیدیم که گفته بودید می خواهید تحصن کنید.
من چند بار گفتم بروم ولی پدرش اجازه نداد. ولی اگر حسین را ندهند به خود خدابخش هم گفتم که می آیم یا جلوی دادستانی می نشینم یا جلوی زندان. شما هم می توانید من را هم بازداشت کنید ببرید زندان. گفتند که حسین زندانی است گفتم اشکال ندارد من را هم بازداشت کنید. آبروی شما می رود و من هم که آنجور که بروم زندان بمانم راحت تر هستم. به خود خدابخش گقتم.
آقای محسنی اژه ای درباره ی عفوها و آزادی ها گفته بود. شما پیگیر این موضوع هم بودید؟
تنها خواسته من این است که اینها برای حکومت خودشان مردم را اینطور عذاب ندهند. بچه های ما را رها کنند. به خدا این زندانیان سیاسی سبز که من می بینم همشان بی گناه هستند. پسر من هم مریض است. پسر من را رها کنند بیاید بیرون. به حسین گفتند بیا نامه عفو بنویس من گفتم نه حسین هم قبول نمی کند. گفتم پسر من کاری نکرده که عفو بنویسد. به پسر من یا مرخصی استعلاجی بدهند یا آزادش کنند بیاید بیرون. اگر این کار را نمیکنند من به آقای خامنه ای نامه نوشتم من چند بار خواهش کردم که یکبار مثل مرد بگویند حسین را میدهید یا نه؟ اینطور ما را عذاب ندهند. هر روز به پدرش می گویند امروز و فردا جواب می دهیم. من به پدر حسین گفتم اینها دروغ می گویند پدر حسین می گوید نه. من می دانم اینها دروغ می گویند. اصلا اینها می خواهند حسین را نگه دارند و از بین ببرند. فقط یکبار بگویند حسین را می دهیم یا نه.
می دانید که مسئولان قضایی گفته های شما را می خوانند، چه سخنی با آن ها دارید؟
من می خواهم فقط پسر من را آزاد کنند نه فقط پسر من که همه زندانیان. به خدا بی گناهند همشان. اینطور مردم را اذیت نکنند. مردم رای ندادند به جمهوری اسلامی که اینطور شود. مردم رای دادند به استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی. نه اینکه اینطور مردم را اذیت کنند. رای به استقلال و آزادی دادند. پسر من را آزاد کنند یا مرخصی استعلاجی بدهند ببریم دکتر. همین است خواسته من. نباید اینطور مردم را اذیت کنند. من هم مادرم مثل همه مادر ها. من هم مثل حسین عذاب میکشم. خیلی از مادر ها هستند که بچه هایشان زندانند. من می دانم من می روم آنجا و همه را می شناسم. این کار خوبی نیست. خانواده همه زندانی ها هر روز می روند دادستانی التماس می کنند. گفتم من یک مادرم یکبار با دادستان ملاقات بدهید ولی هربار می گویند امروز فردا. الان ۶ ماه است که حسین دوباره زندان است. هیچ جوابی نمیدهند. همه علاف هستند. تنها من نیستم مادر مجید دری و خیلی های دیگر هم هستند.
به گفته ی مادر حسین رونقی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین بارها از حسین خواسته اند تا با همکاری های خود به مرخصی بیاید و یا آزاد شود، اما حسین و خانواده اش این پیشنهاد مسئولان را نپذیرفته اند.
به گزارش کلمه، حسین رونقی فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس منتقد و مسلط به فضای سایبری، پیش از این بارها و بارها در ایام بازجویی و پس از ان در دوران گذراندن حکم ۱۵ ساله اش با این پیشنهاد که با پیوستن به ارتش سایبری می تواند آزاد شود مواجه شد اما هر بار با رد این پیشنهاد فضای زندان و بازجویی ها را برای خود سخت تر کرد.
حالا مادر این زندانی سیاسی به کلمه می گوید که طی ماه های گذشته از پسرش خواسته شده که عفو نامه را امضا کند اما او تصریح کرده که خطایی مرتکب نشده که از آن طلب عفو کند. پیش از این در ماه مبارک رمضان گزارش شده بود که در زندان نامه های عفو مشروط توزیع شده که هیچ کدام از زندانیان جنبش سبز حاضر به امضای آن نشده اند.
زلیخا موسوی، مادر حسین رونقی خطاب به مسئولین می گوید: مردم رای ندادند به جمهوری اسلامی که اینطور شود. مردم رای دادند به استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی. گفتید که ما راه پیغمبر اسلام را می رویم. ولی شما آبروی دین را هم بردید.
حسین رونقی ملکی وبلاگ نویس منتقد و فعال حقوق بشردربند در تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در شهر ملکان در نزدیکی تبریز بازداشت شد. وی مدت ۱۳ ماه را در سلولهای انفرادی بند ۲-الف زندان اوین تحت فشارهای روحی و جسمی برای اخذ مصاحبه و اعترافات تلویزیونی قرار گرفت و سرانجام از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. وی که از نارسایی شدید کلیه رنج می برد چندی پیش به خاطر بی توجهی مسوولان به وضعیت درمانی او دست به اعتصاب غذا زده بود. خواسته او این است که در خارج از زندان و در یک بیمارستان درمانش دنبال شود که تا امروز توجهی به خواسته او نشده است.
پس از گذشت بیش از یک ماه از شکستن این اعتصاب غذای دو نفره مادر حسین رونقی به رهبر انقلاب نامه ای نوشت و در آن از او خواسته است شرایط آزادی فرزندش را مهیا کنند چرا که قانون می گوید نباید یک شخص بیمار در زندان باشد، اما تا امروز این خواسته ی قانونی آن ها مورد توجه قرار نگرفته است.
متن گفت و گوی مادر حسین رونقی با کلمه را با هم می خوانیم:
از آخرین وضعیت پسرتان بگویید، دوشنبه برای ملاقات رفتید؟
من نرفتم یک مقدار مریض بودم ولی پدر حسین تهران است. حسین هم همانطور مریض است و کلیه اش هم دارد از بین می رود. هیچ چیز نمی گویند. تماس گرفتیم هیچ جوابی ندادند، نه مرخصی نه هیچ.. الان هم پدر حسین تهران است و رفته دادستانی. دیروز وکیلش رفته ولی جوابی نداده اند. فقط نامه را گرفتند و خودشان بردند و حسین انگشت زده و دادند به پدر حسین.
آخرین بار کی حسین را دیدید؟
۱۵ روز پیش. پایم پیچ خورده و یک مقدار اذیتم می کرد برای همین این نتوانستم بروم.
پس فعلا از مرخصی خبری نیست؟
دو بار تماس گرفتم ولی رد می کنند. دادستان گفته فقط ببرید دکتر من گفتم ۷ بار ما بردیم ولی شما دوباره برگرداندیدش و دوباره کلیه اش درد گرفته. دکتر ها گفتند و پزشک قانونی نوشته اند که حسین باید بیرون بماند تا درمانش کامل شود ولی آنها اجازه ندادند و حسین کلیه اش دوباره برگشته مثل قبل و آزارش می دهد. الان هم که می گویند هنوز هیچ تصمیمی نگرفتیم.
گفتند ما مرخصی دادیم و دادستان موافقت نمی کند. حسین هم گفت اگر مرخصی نمی دهند که من را ببرند بیمارستان من دوباره اعتصاب غذا می کنم که ازش خواهش کردم این کار را نکند. الان هم دارو و اینها را که نم یدهند باید خودمان بگیریم دارو ها را. چند وقت هم است که دکتر نبردیم.
برای مرخصی ندادن دلیل هم می آوردند؟
به خدا نمی دانم. نمی گویند به ما. همان روز که تهران رفته بودم، رفتم دادستانی، گفتم چرا این کار را می کنید شما خودتان می دانید که قانون خودتان می گوید که کسی که مریض باشد نباید زندان بماند. گفتند نه. گفتم حسین را سال گذشته دادند دستم و شما تماس گرفتید گفتید دادستان گفته برگرد زندان من هم گفتم باشه. گفت این وظیفه شما بوده حسین یک زندانی است و ۱۵ سال زندان دارد باید زندانش را بکشد. گفتم می خواهید حسین را بکشید؟ هیچی چیز نگفتند! آنها میدانند حسین مریض است. البته به حسین گفته اند که گزارش شده در دوران مرخصی فعالیت کردی و دوباره دادستان مخالف است مرخصی درمانی بروی.
خواسته ای دارند که مرخصی نمی دهند؟
حسین به من چیزی نمی گوید ولی من فکر میکنم که اینها نمیدانم با حسین چه کار دارند که این کار را می کنند. می خواهند حسین را طرف خودشان بکشند؟ چند بار گفتند دوباره مصاحبه کن من هم گفتم نه حسین کاری نکرده و حسین هم همین را گفته. روز اول که حسین را بردند زندان حسین هر وقت تماس گرفت گفت مامان گفتند بیا مصاحبه کن تا ما کاری کنیم که بروی بیرون آن هم گفت نه من هم گفتم نه حسین هیچ وقت این کار را نمیکند. دوباره به من گفتند که من رفتم زندان گفت که اینها به من می گویند بیا با ما کار کن ما شما را آزاد می کنیم. من هم گفتم شما چی گفتی؟ گفت گفتم نه. پدر حسین هم گفت هیچ وقت نمی گذارم حسین با شما کار کند مگر حسین چه کار کرده؟ حسین هیچ وقت آدم فروش نیست کاری هم نکرده به خود شما هم گفته قبول نمی کند. الان هم دارند هم حسین هم ما را عذاب میدهند. الان مثانه اش هم درد دارد کلیه هایش هم آنطور… خیلی درد دارد چه بگویم. مدارک پزشکیش را هم به زندان و هم به دادستانی داده ایم.
نظر خود حسین چیست؟
حسین گفته من را که اینطوری نگه دارند اعتصاب خشک می کنم. گفتم نه این کار را نکن. گفت من کاری نکردم نمی دانم چرا عذاب می دهند. حسین می گوید کاری نکردم من را آزاد کنند. می گویند که نه ۱۵ سال به حسین حکم دادیم. یک بار دادسرای زندان اوین به من گفتند، ۱۵ روز پیش هم که رفتم دادستانی گفتند که زندانی است و باید زندانش را بکشد. گفتم شما گفتید که ما راه پیغمبر اسلام را می رویم… من هم رک گفتم که آنها عیادت مریض رفتند و گفتند هرچی بدی کرد عیب ندارد ولی شما آبروی دین را هم بردید.
شنیدیم که گفته بودید می خواهید تحصن کنید.
من چند بار گفتم بروم ولی پدرش اجازه نداد. ولی اگر حسین را ندهند به خود خدابخش هم گفتم که می آیم یا جلوی دادستانی می نشینم یا جلوی زندان. شما هم می توانید من را هم بازداشت کنید ببرید زندان. گفتند که حسین زندانی است گفتم اشکال ندارد من را هم بازداشت کنید. آبروی شما می رود و من هم که آنجور که بروم زندان بمانم راحت تر هستم. به خود خدابخش گقتم.
آقای محسنی اژه ای درباره ی عفوها و آزادی ها گفته بود. شما پیگیر این موضوع هم بودید؟
تنها خواسته من این است که اینها برای حکومت خودشان مردم را اینطور عذاب ندهند. بچه های ما را رها کنند. به خدا این زندانیان سیاسی سبز که من می بینم همشان بی گناه هستند. پسر من هم مریض است. پسر من را رها کنند بیاید بیرون. به حسین گفتند بیا نامه عفو بنویس من گفتم نه حسین هم قبول نمی کند. گفتم پسر من کاری نکرده که عفو بنویسد. به پسر من یا مرخصی استعلاجی بدهند یا آزادش کنند بیاید بیرون. اگر این کار را نمیکنند من به آقای خامنه ای نامه نوشتم من چند بار خواهش کردم که یکبار مثل مرد بگویند حسین را میدهید یا نه؟ اینطور ما را عذاب ندهند. هر روز به پدرش می گویند امروز و فردا جواب می دهیم. من به پدر حسین گفتم اینها دروغ می گویند پدر حسین می گوید نه. من می دانم اینها دروغ می گویند. اصلا اینها می خواهند حسین را نگه دارند و از بین ببرند. فقط یکبار بگویند حسین را می دهیم یا نه.
می دانید که مسئولان قضایی گفته های شما را می خوانند، چه سخنی با آن ها دارید؟
من می خواهم فقط پسر من را آزاد کنند نه فقط پسر من که همه زندانیان. به خدا بی گناهند همشان. اینطور مردم را اذیت نکنند. مردم رای ندادند به جمهوری اسلامی که اینطور شود. مردم رای دادند به استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی. نه اینکه اینطور مردم را اذیت کنند. رای به استقلال و آزادی دادند. پسر من را آزاد کنند یا مرخصی استعلاجی بدهند ببریم دکتر. همین است خواسته من. نباید اینطور مردم را اذیت کنند. من هم مادرم مثل همه مادر ها. من هم مثل حسین عذاب میکشم. خیلی از مادر ها هستند که بچه هایشان زندانند. من می دانم من می روم آنجا و همه را می شناسم. این کار خوبی نیست. خانواده همه زندانی ها هر روز می روند دادستانی التماس می کنند. گفتم من یک مادرم یکبار با دادستان ملاقات بدهید ولی هربار می گویند امروز فردا. الان ۶ ماه است که حسین دوباره زندان است. هیچ جوابی نمیدهند. همه علاف هستند. تنها من نیستم مادر مجید دری و خیلی های دیگر هم هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر