۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

خانم علیزاده؛ همسر دکتر غروی: دکتر غروی در زندان ماندگار شده است

ندای آزادی : در پی انتشار مقالهء “امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟” از دکتر علی اصغر غروی مسئول شاخه اصفهان نهضت آزادی ایران در روزنامه بهار، نهایتاً این روزنامه توقیف و دکتر غروی بازداشت شد.
به گزارش ندای آزادی، خانم علیزاده؛ همسر دکتر غروی می گوید “حکم بازداشت موقت یک ماهه ایشان تأیید شده است و قابل تبدیل به وثیقه نیست.”
بخشی از سخنان خانم علیزاده در این مصاحبه:
دکتر غروی در روز یکشنبه ۱۹ آبانماه بازداشت و فردای آن روز به تهران منتقل شده‌اند. روز سه شنبه ۲۱ آبان ‌ماه در دادسرای فرهنگ و رسانه تهران به مدت حدود سه ساعت بازپرسی شدند. گویا قاضی، قرار بازداشت یک‌ ماهه برای ایشان صادر کرده‌اند که همانجا آقای غروی نسبت به این حکم اعتراض خود را اعلام می‌کنند و پرونده به دادگاهی دیگر برای رسیدگی به این اعتراض ارسال شده است. در طول این یک هفته من از این شعبه به آن شعبه و از این ساختمان به آن ساختمان از صبح تا بعد از ظهر در حرکت بودم تا ببینم سرنوشت این اعتراض به کجا می‌رسد تا اینکه در تاریخ (۲۹/۰۸/۹۲)  در آخر وقت اداری بازپرس دادسرای فرهنگ و رسانه به من گفت که حکم بازداشت موقت یک ماهه ایشان تأیید شده است و قابل تبدیل به وثیقه نیست.

نکته عجیب و مهم این پرونده، این است که اتهام دکتر غروی فقط بیان عقیده‌اش است، آن هم در یک روزنامه رسمی. مهم نیست دیگران ادعای آن مقاله را قبول داشته باشند یا نه؛ اما به نظرم بسیار مهم است که همگی نسبت به سرنوشت این پرونده حساس باشیم. نویسنده نه اقدامی انجام داده، نه در اجتماعی شرکت کرده، نه جرمی مرتکب شده، نه خلافی کرده، نه حتی سخنرانی کرده؛ فقط عقیده‌اش را بیان کرده است؛ آن هم عقیده‌ای در چارچوب تفکر شیعی و در یک روزنامه رسمی. من از آقای روحانی می‌خواهم بر اساس سوگندی که در دفاع از قانون اساسی خورده‌اند، نسبت به این مسأله حساس باشند. و الا ما به این وضعیتها عادت داریم و این بار هم اگر وضعیت وخیم بیماری دکتر نبود، اینقدر نگران نبودم. چون او سالهاست خود را در منزل زندانی کرده و عمرش را وقف مطالعه قرآن و حدیث کرده و در این راه مصائب زیادی کشیده و برایش تازگی ندارد که روزها و شبها با دنیای بیرون ارتباطی نداشته باشد. او با خدای خویش معامله کرده و من یقین دارم اکنون هیچ نگران نیست و صبور و مطمئن گوشه سلولش نشسته است؛ اما در عین حال می‌دانم که کمرش شدیداً درد می‌کند و از شدت درد، خواب ندارد؛ می‌دانم که زانوهایش گاه و بیگاه بی‌حس می‌شوند و توان ایستادن را از او می‌گیرند؛ می‌دانم که ضربان قلبش نوسان شدید دارد و در این هوای آلوده، احتمالاً نفسهای او با سختی بسیار می‌آید و می‌رود؛ خلاصه می‌دانم که جسم آن رادمرد هفتاد ساله بر خلاف جان چالاکش، حال و روز خوشی ندارد. به امید روزی که هیچ‌کس به خاطر عقیده‌اش، پشت میله‌ها نباشد. اللهم فک کل اسیر.