ساعت سه و نیم صبح است و جمعیتی که برای تماشای اعدام میآیند هر لحظه بیشتر میشوند. پروژکتورها تمام فضا را روشن کردهاند و تا فاصله چندصدمتری که سکو، چوبه دار و سربازهای سبزپوش با نقابهایشان قرار دارند به راحتی دیده میشود. قرار است کوشا، پسر جوانی که همکلاسی خود مهسا را با ۳۵ ضربه چاقو روی پل مدیریت کشته است، براساس ماده ۲۹۳ آیین دادرسی کیفری و حکم قاضی پرونده، در ملاءعام اعدام شود، ملاءعامی که باعث شده، پیر و جوان، زن و مرد، کودک و بزرگسال برای تماشایش از خواب صبحگاهی خود بزنند و به اینجا بیایند. به اینجا بیایند که یکی از خشنترین صحنههای زندگیشان را ببینند.
دختر جوانی با ظاهری کاملا مرتب و لاکی قرمزرنگ، برای تماشا آمده. خشنبارتر از دیدن صحنه اعدام، به کوشا اشاره میکند و میگوید: «اعدام برایش کم بود. باید میدادند دست ما، تا ریز ریزش میکردیم.» بعد هم نوک انگشتش را نشان میدهد و ادامه میدهد: «اینقدر! اینقدر!» مردی آن طرفتر از جمعیت ایستاده و معرکهای برای خود درست کرده است.
او میگوید: «تا به حال شش اعدام در ملاءعام دیدهام.» زن دیگری هم همراه همسر و پسر چهارسالهاش آمده است. کودک را لای پتو پیچیده تا از سوز صبحگاهی و سرماخوردگی حفظش کند. هرچه طلوع خورشید نزدیک میشود، جمعیت هم متراکمتر میشود، ولولههای مردم هم بیشتر. صدای اذان که در فضا میپیچد، قاری حاضر در صحنه، آیه ۱۷۸ سوره بقره، یعنی آیه قصاص را میخواند. ترجمه آیه این است: «ای اهل ایمان برای شما حکم قصاص کشتگان چنین معین شد که مرد آزاد را در مقابل مرد آزاد و بنده را به جای بنده و زن را به جای زن، قصاص توانید کرد…» بعد هم مجری اجرای احکام، حکم اعدام کوشا را میخواند. ولولهها بیشتر میشود.
بعد، ماموری که لباس سبزرنگی به تن دارد و نقاب سیاهی روی سرش کشیده، چهارپایه زیر پای کوشا را میکشد و او رابا طناب سبزرنگ اعدام، بین زمین و آسمان معلق میکند. جمعیت ساکت میشود؛ سکوتی که از خشونت چند دقیقه پیش نشانهای ندارد. ولی بعد از چند ثانیه انگار که از شوک درآمده باشد، تنها صدای فلاش دوربینهاست که شنیده میشود. براساس آمار سازمان عفو بینالملل، ۶۰درصد اعدامهای ایران در ملاءعام انجام شده است. این به معنای تقریبا دوسوم از کل اعدامهای کشور است. جدا از اجرای حکم اعدام و تعداد آن در کشور، موضوع در ملاءعام و بهطور کلی بازدارنده بودن این مجازات موضوعی است که همیشه مطرح بوده است.
حسین میرمحمدصادقی، کسی که در اوایل ریاست سیدمحمود هاشمیشاهرودی در قوهقضاییه، یعنی سالهای ۸۰ تا ۸۲ سخنگوی این قوه بوده، نظری متفاوت با آنچه تا به حال بیان شده، دارد.او که در حال حاضر، مدیرگروه حقوق جزای دانشگاه شهید بهشتی و رییس کرسی حقوق بشر یونسکو در ایران است، در ادامه به سوالهای «بهار» درباره اعدامهای ملاءعام و بازدارندگی آنها پاسخ میدهد:
علاوه بر کوشا، چندین و چند اعدام در ملاءعام در سراسر کشور انجام شده است. مثل حکم اعدام زورگیران خیابان خردمند که در ضلع شمالی پارک هنرمندان اجرا شد یا اعدام در ملاءعامی که در استادیوم ورزشی سبزوار. این اعدامهای ملاءعامی به نظر شما بیشتر بازدارنده بوده یا مخرب؟ وزن کدام یکی سنگینتر است؟ آیا آسیبهای اجتماعی بیشتری را ایجاد نمیکند؟
مسئله اعدام و اجرای علنی آن، دو مقوله است. ممکن است افرادی موافق اعدام باشند ولی شرطها و تردیدهای جدی درباره اجرای آن در ملاءعام داشته باشند. جامعه ما متاسفانه یک جامعه خشونتگراست. سوال اساسی این است که تا چه حد به مصلحت است ما در این روحیه بدمیم و آن را تقویت کنیم. به همین دلیل، در مفید بودن اجرای علنی مجازات کاملا تردید دارم زیرا ما باید روحیه جامعه و خشونتگرایی خود را تلطیف کنیم.
در مراسم اعدامهای ملاءعامی، افراد زیادی هستند که با خشونت و تنفر زیادی برای دیدن صحنه جرم میآیند. مثلا درباره اعدام کوشا، از این افراد کم نبودند. کسانی که واقعا حاضر بودند، کوشا را تکهتکه کنند.
در بحث زورگیری و تعرضهای جنسی که جای خود دارد. حتی در مواردی مانند جرایم اقتصادی که در کمتر کشوری حکم اعدام برایش صادر میشود، مردم ما باز هم به همین شدت خشن برخورد میکنند، یعنی خشونت را چاره هر کاری میدانند. کافی است در خیابانها از آنها درباره مثلا برخورد با گرانفروشان بپرسید، میگویند که این افراد را باید مثلا در تنور انداخت یا تکهتکه کرد تا مشکل جامعه حل شود. ولی واقعا باید بررسی کرد که چرا چند دههزار نفر، صبح زود، دم طلوع آفتاب همراه با کودکان خردسال خود، آنقدر بیکار یا مشتاق هستند که برای تماشای اعدام میروند. متاسفانه این روحیه خشونت در جامعه وجود دارد که در برخوردهای روزمره هم شاهدش هستیم، ولی ما باید در پی درمانش باشیم و آن را تشدید نکنیم.
آیا واقعا نباید برای این اعدامهای ملاءعام، فیلترهایی وجود داشته باشد؟ مثلا همان قاضی که حکم ملاءعام بودن اعدامی را صادر میکند، فکر نمیکنم علاقهای داشته باشد که جلوی خانهاش، یعنی جایی که خانوادهاش رفتوآمد میکنند، اعدامی انجام شود؛ اینکه چهار صبح پلاکاردها و پروژکتورهایی جلوی در خانهای نصب شود و بعد هم آدمهای زیادی برای تماشا بیایند.
البته درباره بعضی جرایم شاید اگر مجازات اعدام در ملاءعام صورت بگیرد در تشفی خاطر مردم نقش داشته باشد. مثلا جرمی که به حدی شنیع است که در نقطه خاصی از کشور، افکار عمومی را تحتتاثیر قرار داده و وجدان عمومی را جریحهدار کرده است. در این حال، برای برگرداندن حس امنیت به مردم شاید شرایط ایجاب میکند که مجازات اعدام یا هر مجازات دیگری در ملاءعام اجرا شود. اما این موارد خیلی خاص و استثنایی است.
با این تفاسیر، میتوان این مقوله را به تمام جرایم تعمیم داد؟ بحث مخرب و بازدارندگی بودن اعدام در ملاءعام چه میشود؟
به نظر من در بیشتر موارد، اعدام در ملاءعام ضررش بیش از منفعتش است. آن هم به دلیل روحیهای است که گفتم در جامعه ما حاکم است. از سوی دیگر هم، فیلتر و حساب و کتابی برای دیدن صحنه خشن اعدام وجود ندارد و اجرای این مجازاتها تبلیغ خوبی هم برای نظام نیست. پس در شرایط فعلی ضررش بیش از سودش است.
پس به نظر شما، توجیه این موضوع چه چیزی میتواند باشد؟
اگر بخواهیم توجیه کنیم، باید بگوییم که مردم و خلافکاران بالقوه را از این طریق میترسانیم. البته باید قبول هم کنیم که درنهایت، شاید ۱۰هزار نفر برای تماشای اعدام بیایند. به همین دلیل باید پرسید که مگر ما میخواهیم فقط این افراد را بترسانیم. در حالی که صرف پخش خبر اعدام و برخورد با مجرمان بین مردم در فضای رسانه کفایت میکند و میتواند ترس و بازدارندگی مورد نظر را ایجاد کند. پس چه کاری است که بعضی از مردم این صحنه را حتما ببینند.
دقیقا، ضمن اینکه به نظر جامعهشناسان، تیپهای شخصیتی خاصی برای تماشای صحنه اعدام میروند؛ افرادی که اصولا خود خشونت دارند.
بله. حتی تحقیقی چند سال پیش، در انگلیس نشان داده که اینگونه مجازاتها حتی بدآموزی هم دارد. به همین دلیل، یکی از مواردی که باعث شد این کشورها اجرای اعدام در ملاءعام را (قبل از لغو کلی اعدام) لغو کنند، این بود که افرادی که برای تماشا میآمدند، مجرم را یک قهرمان میپنداشتند. مثلا، در بعضی موارد از قبیل قتلهای ناموسی که اتفاق میافتد، مجرم خود را قهرمان و محق میداند و زمانی که چنین تفکری داشته باشد، در چهرهاش نمود پیدا میکند. مثلا لبخندهایی از سر اعتمادبهنفس و محق بودن میزند و درنهایت همان چیزی میشود که گفتم، یعنی جنبه بدآموزی برای تماشاچیها ایجاد میکند و از قبح عمل در ذهن آنان میکاهد.
جدا از بحث آسیبهای اجتماعی که میتواند این قبیل جرایم داشته باشد، تعریفهای شرع و فقه از این موضوع چیست؟
ما در قرآن درباره اجرای علنی مجازاتها، فقط درباره جرم زنا آیهای داریم که آن هم میفرماید: «ولیشهد عذابهما طائفه من المومنین». یعنی زمانی که در مجازات زنا، شلاق برای هر دوطرف اجرا میشود، افرادی، اجرای حکم شلاق را مشاهده کنند. این را اجرا در ملاءعام میگویند. وقتی هم آیه تفسیر میشود، مشخص میشود که میگویند، طایفهای از مومنان که در این آیه آورده شده، به معنای حداقل یکنفر است. یعنی حتی اگر یکنفر اجرای حکم را ببیند، کفایت میکند و در واقع به دستور آیه عمل شده است.
قضیه اعدامهای دیگر در ملاءعام چه میشود؟
همانطور که گفتم، در قرآن صحبت فقط از جرم زناست. درباره آن هم حتی دیدن یکنفر مثلا در خود محوطه زندان کفایت میکند. پس میبینیم که اجرای علنی کلیه مجازاتها به هیچ عنوان الزام شرعی ندارد که باعث شود حتما به آن عمل کنیم که انجام ندادن آن مخالف شرع باشد.
پس فکر میکنید انجام اعدامهای ملاءعام با این تعداد بالا به چه علت است؟
بیشتر از سلیقهها ناشی میشود. بعضی از روسای قوهقضاییه اعتقاد داشتهاند که اجرای اعدام در ملاءعام میتواند بازدارندگی ایجاد کند. به هرحال الان مسئله به حکم قاضی برمیگردد. او باید تشخیص دهد که در ملاءعام باشد یا نه. شبیه همین امر، در گرداندن اراذل و اوباش هم صادق است. نه میتوان گفت که هیچ اثری ندارد و نه میتوان گفت که بازدارندگی صددرصد ایجاد میکند و بدون آثار منفی است. باید شرایط خاص هر دو مورد را سنجید.
صحبت از بازدارندگی کردید، چند ماه پیش، چند پسر جوان در خیابان خردمند به جرم زورگیری که انجام داده بودند، اعدام شدند. به گزارش پلیس آگاهی، در همان روز اعدام، ۹ مورد زورگیری دیگر در تهران اتفاق افتاد. با توجه به اینکه اعدام با کلی حاشیه اتفاق افتاد و فیلمش در شبکههای اجتماعی پخش شده بود. علت اینکه با وجود این اقدام سلبی قوهقضاییه و پلیس باز هم این جرم اتفاق میافتد، چیست؟
قطعا چنین نیست که مجازاتها بهطور کامل بازدارنده باشند. این طور هم نیست که اگر درباره جرمی، مجازات سنگین اعدام صادر شود، وقوع چنین جرمی کاهش پیدا کند. مثلا در بحث زورگیریها یا حتی تعرضهای جنسی که اصولا اعدامهایشان خیلی پرسروصدا هم انجام میشود، باز شاهد بروز این قبیل جرایم در حد گسترده هستیم.
پس باید بگوییم که اعدام به هیچ عنوان بازدارندگی ندارد؟
نمیتوان گفت که صددرصد هم بازدارنده است، ولی از طرف دیگر اگر فکر کنیم که شدت هم هیچ تاثیری در بازدارندگی ندارد، به نظرم تفریط است، زیرا با تجارب روزمره متوجه میشویم که شدت مجازات میتواند از ارتکاب خلاف از سوی افراد جلوگیری کند. مثلا همین پارکینگ ممنوع، اگر جریمهاش هزار تومان باشد تا ۱۰۰هزار تومان، آیا فرقی نمیکند. بنابراین از این جهت هم نمیتوان از این طرف بوم افتاده، گرفتار تفریط شده و گفت که شدت مجازات هیچ تاثیری در بازدارندگی ندارد. تاثیر دارد ولی کاملا تعیینکننده نیست. بالاخره در حد خودش باید برایش تاثیر قائل شد.
به طور کلی، نظرها درباره اعدام چگونه است؟
طبیعتا مخالفان و موافقانی دارد. دلیل موافقان از جمله بازدارندگی و ارعاب است و در نتیجه آنان معتقدند، هیچ مجازاتی نمیتواند جای اعدام را بگیرد. آنها میگویند اگر مثلا محکوم به حبس ابد در زندان جرمی مرتکب شود دیگر بالاتر از حکم حبس، حکمی برایش وجود ندارد. پس باید مجازاتی مانند اعدام وجود داشته باشد تا بتوان مجرم را از سزای عملش ترسانید.
مخالفان چه میگویند؟
آنها هم آمار نشان میدهند و میگویند، مجرم زمانی که جرمی انجام میدهد به عاقبت آن فکر نمیکند و خیلی وقتها خودش را زرنگتر از آن چیزی میداند که دستگیر شود. مخالفان، آمار و مثالهای زیادی هم میزنند. مثلا در آمریکا یکی از زندانیهایی که خودش سازنده اتاق گاز در داخل محوطه زندان بود بعد از آزادی از زندان، مرتکب قتل شد. زمانی هم که از او سوال شد تو که خودت اتاق گاز را درست کردی و علیالاصول باید پیامد عملت را میدانستی، چرا مرتکب قتل شدی، در جواب گفت که در لحظه ارتکاب قتل، هیچوقت به اعدام شدن و عاقبت کار، فکر نمیکرده است. به همین دلیل مخالفان میگویند که اعدام بازدارندگی جدی ندارد و عمدتا ترس از اعدام در لحظه اعدام شدن گریبان مجرم را میگیرد.
یعنی شبیه کشور ما هستند؟
آمار جرایم در کشور ما هم نشان از این قضیه دارد. حداقل درباره موادمخدر که این طور بوده است. در دورانهای مختلف اعدامهای متعددی وجود داشته ولی هیچ گاه این قبیل جرایم کاهش پیدا نکرد. به گفته جرمشناسان عوامل جرم متعدد است و باید آن عوامل را از بین برد تا جرم ارتکاب نیابد. پس نمیتوان صرف اعدام و تشدید مجازات، امیدوار بود که جرم کاهش پیدا کند.
بحث از موادمخدر شد. براساس آمار، ۸۰درصد اعدامهای سال گذشته ایران، درباره موادمخدر بوده است. همینطور براساس گزارش سازمان عفو بینالملل، ایران در زمینه اعدام، رتبه اول در خاورمیانه و رتبه دوم در جهان را دارد. با توجه به اعدام قاچاقچیان مواد مخدر شاید اگر حکم اعدام برای آنها صادر نشود، این رتبهها هم از آن کشور دیگری شود. درباره این جرم چه؟ میتوان صحبت از بازدارندگی مجازاتش کرد؟
درباره بحث موادمخدر، گاه سنگینی جرم، صرفا نرخ اقدامات فرد را بالا میبرد. یعنی اگر فردی مثلا حاضر شود، یک کیلو موادمخدر را به نرخ خاصی حمل کند، در صورتی که مجازات این جرم به اعدام تبدیل شود، آن نرخ بالا میرود ولی اقدام مربوطه لزوما متوقف نمیشود. زیرا عوامل دیگری مانند فقر و مشکلات مالی و اجتماعی هم در سوق دادن افراد به ارتکاب این جرایم دخیل هستند. از طرف دیگر هم گفتیم که متهم همیشه فکر میکند که زرنگتر از آن است که دستگیر شود.
نظر شما درباره رتبهبندی ایران در اعدامها چیست؟
در کشور ما بهطور کلی ارائه آمار با اشکال روبهرو بوده است. چون آمار خیلی دقیق و قابل اتکایی وجود ندارد. نه فقط درباره پروندههای قضایی یا اعدام بلکه درباره موضوعات اقتصادی و جمعیت هم آمار دقیقی نداریم. به همین دلیل نمیتوانم بگویم که این آمار درست است یا نه. ولی درباره اینکه در کشور ما تعداد اعدام زیاد است شاید تردیدی نباشد. حتی با دیدن خبرهای روزنامهها هم میتوان این موضوع را فهمید.
این آمارگیری درست است؟ زیرا به گفته کارشناسان آمار باید براساس جرمخیز بودن جامعه و فاکتورهای دیگر سنجیده شود.
طبعا این قبیل آمارها به نسبت جمعیت سنجیده میشود. به نظرم این موضوع در این آمار رعایت شده است. ولی البته میزان جرمخیز بودن جامعه هم باید بررسی شود. مثلا ایران در راه ترانزیت موادمخدر از افغانستان به اروپا قرار دارد. پس از این نظر هیچوقت قابل مقایسه با سوئد و سوییس نیست. پس طبیعی است که باید به این معیارها هم توجه کرد.
در حال حاضر، در ۱۴۰ کشور دنیا، مجازات اعدام رسما منسوخ شده و چنین حکمی دیگر صادر نمیشود. همینطور، در یکدهه گذشته در ۲۸ کشور مجازات اعدام انجام میشده که سال گذشته، این نوع مجازات در ۲۱ کشور انجام شده است. با توجه به فشارهای بینالمللی و سیاسی درباره لغو مجازات اعدام، آیا در کشور ما این احکام تعطیل بردار است؟
اگر بخواهیم درباره وضعیت کشور خودمان فکر کنیم باید بگوییم که حذف مجازات اعدام بهطور کلی، نه شدنی است و نه مورد تایید عامه مردم. یعنی در جرایم شنیع، بسیاری از مردم، درست یا غلط، طرفدار مجازات اعدام هستند و اگر اعدام صورت نگیرد جامعه آرام نمیگیرد. ضمن اینکه در مواردی هم دلیلی برای اعدام نکردن مجرم وجود ندارد. مثلا درباره کسی مانند بیجه که بیش از ۲۰ پسربچه را مورد تعرض قرار داده و بعد هم کشته بود، واقعا بر چه اساسی میشود گفت که این فرد نباید اعدام شود. ضمن اینکه برای بعضی از اعدامها، مثلا آنچه شکل، قصاص به خودمیگیرد، مبنای شرعی وجود دارد.
درباره اعدامهایی که نباید باشد چه میتوان گفت؟
زیادهروی در اعدام در بسیاری از موارد، تحت عناوین مبهمی مانند افساد فیالارض، که در قانون تعریف دقیقی از آن نشده، به نظر من غلط است. چراکه جرایم مستوجب اعدام باید به صورت کاملا دقیق در قانون تعریف و مشخص شود و در آن موارد فقط قاضی بتواند رای به اعدام بدهد. دادگاههای تجدید نظر هم باید پیشبینی شود زیرا اعدام مجازات غیرقابل بازگشت است تا به این ترتیب اشتباهی در صادر شدن این حکم به وجود نیاید. در این صورت میتوان مجازات اعدام را پذیرفت و در سایر موارد از دیگر مجازاتها استفاده کرد.
مجازاتهای دیگری که میگویید، در قانون به چه صورت آورده شده است؟
در فقه اسلامی سه نوع مجازات داریم؛ حد، قصاص و تعزیر. گاه دیه هم از انواع مجازاتها به حساب میآید. تعزیر یعنی ادب کردن و مجازات جرمی است که در شرع میزان آن بحثی نشده است. حد و قصاص هم که مشخص است. ولی باقی مجازاتها همه در قالب تعزیرات قرار میگیرد. یعنی چندهزار جرمی که وجود دارد، مجازات همهشان، تعزیری است و تعیین آن به نظر قاضی یا قانونگذار بستگی دارد. از آنجایی هم که تعزیر به معنای ادب کردن است، پس مجازات اعدام نمیتواند به عنوان تعزیر باشد. به همین دلیل به نظر من نمیتوان برای هیچ جرم تعزیری حکم اعدام صادر کرد.
پس چرا برای قاچاق موادمخدر اعدام صادر میشود؟
اعدام محدود به مواردی مانند قصاص نفس یا بعضی جرایم حدی، مثل زنای به عنف یا تکرار بعضی جرایم جدی دیگر است. بنابراین میتوان تردید داشت که مواردی مانند قاچاق موادمخدر که نه حد است و نه قصاص را نمیتوان به عنوان تعزیر، حکم اعدام برایش صادر کرد. مگر اینکه عنوان افساد فیالارض داشته باشد که باز هم این جرم، بهطور دقیق در قانون تعریف نشده و مشکلات خاص خود را دارد. درحالیکه باید دقت کنیم جرایمی که مستوجب اعدام هستند، دقیقا در قانون ذکر و عناصر مادی و معنوی جرم هم بیان شود تا اگر کسی محکوم به اعدام شد مبنای آن مشخص باشد و درضمن بتواند تجدید نظرخواهی کند.
این که مواردی در قانون بهطور دقیق آورده نشده، به چه معناست؟
مثلا مورد حکم سبالنبی، چند سال پیش در همدان دادگاهی تشکیل و رای به اعدام صادر شد. ولی بعدها، متهم تبرئه شد. خب این تفاوت نشان از بیتکلیفی قانون در تعریف و مصادیق حکم سبالنبی دارد زیرا یکبار میتواند حکم اعدام صادر و کلی هزینه سیاسی و بینالمللی به کشور وارد کند و یکبار هم در دادگاهی دیگر آن مجازات به مجازاتی بسیار ناچیز یا حتی برائت کامل تبدیل شود.
این اتفاق چه دلیلی دارد؟
مثلا در همین مورد ذکرشده، براساس ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی اگر کسی «سبالنبی» باشد، اعدام میشود. ولی در این ماده قانونی، تعریفی از این جرم ارائه نشده است؛ اینکه در چه مواردی عمل مرتکب، جرم است و مجازات اعدام در پی دارد. به این ترتیب اگر بهطور کلی جرایمی که حکم اعدام دارد بهطور دقیق و واضح در قانون تعریف شود، گاه میتواند جلوی صادر شدن این احکام را بگیرد. نه اینکه دادگاهی در همدان تشکیل شود و تشخیص دهد جرم سبالنبی اتفاق افتاده و حکم اعدام صادر کند ولی بعد به برائت منتهی شود.
علاوه بر قاچاق موارد مخدر یا اعدامهایی از نوع سبالنبی، اگر برسیم به موارد دیگری از اعدام، مثلا همان زورگیری خیابان خردمند که البته در ابتدا هم به آن پرداختیم، درباره این قبیل جرایم چه میگویید؟
درباره موضوعاتی مثل زورگیری و مخصوصا مورد خیابان خردمند، شاید انعکاس مطبوعاتی و پخش شدن فیلم در شبکههای اجتماعی، باعث سختگیری بیشتر قضات شد و نتیجهاش هم این بود که در عرض یک ماه حکم اعدام برای متهمان صادر و اجرا شد.
در این موارد، وقتی مردم از موضوعی اینچنین باخبر میشوند، خود به خود به قوهقضاییه، پلیس و قاضیها فشار وارد میشود تا برخوردها سنگینتر شود. تبعات این برخوردهای احساسی، گاه درنهایت باعث رعایت نشدن عدالت میشود زیرا دو نفر جرم مشابهی انجام میدهند اما یکی به دلیل رسانهای شدن اعدام میشود و دیگری چون جرمش در جایی منعکس نشده، مجازات سبکی میگیرد. البته باید از چنین اقداماتی که منجر به حکمهایی اینچنین دوگانه میشود جلوگیری کرد.
یعنی فقط افکار عمومی و پخش شدن فیلم منجر به چنین حکمهایی میشود؟ به استناد چه ماده قانونی حکم یکی اعدام و دیگری زندان میشود؟
نه اینگونه هم نیست. موضوع این است که خود زورگیری وصف مجرمانه نیست. ولی معمولا زمانی برای این موارد مجازات اعدام صادر میشود که از مصادیق محاربه باشد که در آن صورت یکی از مجازاتهایش اعدام است. البته چهار مجازات دارد که فقط یکی از آنها اعدام است.
چه کسی تشخیص میدهد زورگیری در چه مواردی محاربه است و در چه مواردی نیست؟
محاربه از جمله جرایمی است که تفسیربردار است و بهطور دقیق در قانون تعریف نشده است. ولی در ماده ۱۸۳ قانون مجازات اسلامی، کسی که برای سلب آزادی و امنیت مردم، دست به سلاح ببرد، محارب است. البته تبصره ماده هم میگوید، اگر عمل جنبه خصوصی داشته باشد، محاربه نیست. مثلا شاید زورگیری چاقو زیر گلوی کسی بگذارد ولی چون در ملاءعام نیست، جنبه خصوصی بگیرد و محاربه تلقی نشود. اما اگر همین کار در مسیر پررفتوآمدی صورت بگیرد محاربه و حکم سنگین اعدام برایش صادر میشود. به این ترتیب، ممکن است موارد مختلف از نظر مردم بهطور یکسان زورگیری باشد ولی در عمل، از نظر حکم قانونی متفاوت است. یکی با شرایط محاربه هماهنگ است و دیگری نیست.
بازدارندگی به کنار، به نظر شما چقدر قوهقضاییه به بحث پیشگیری توجه میکند؟ آیا بررسیهای علمی انجام میشود؟
به مسئله پیشگیری در بند پنجم اصل ۱۵۶ قانون اساسی، اشاره شده که ادای آن، از وظایف قوهقضاییه است. میتوان به جرات گفت که یکی از اصول قانون اساسی که بهطور کلی مغفول مانده و اجرایی نشده همین بند پیشگیری است که از اصول اساسی و مهم قانون اساسی هم حساب میشود.
دلیلش چیست؟ این مسئله هم سلیقهای است؟
بسیاری از موارد پیشگیری علاوه بر قوهقضاییه نیازمند عزم جدی سایر قواست. مثلا چه کسی کتمان میکند که بحث موادمخدر و قاچاق، ناشی از فقر و بیکاری است. در این زمینهها، احتیاج به همکاری چند نهاد و سازمان است زیرا قوهقضاییه به تنهایی نمیتواند درباره فقر و بیکاری، اقدامی انجام دهد. دولت طبعا در اینجا وظیفه بیشتری دارد. پس همه باید کمک کنند و قوهقضاییه محور کار شود. این اقدامات منوط به این است که قانونی عادی وضع شود که شیوه اجرایی شدن این بند را روشن کند. در حال حاضر لایحهای در مجلس برای عملی شدن این بند وجود دارد که هنوز به نتیجه نرسیده است. البته واحدهای پیشگیری در کنار قوهقضاییه و نیروی انتظامی درست شده، ولی هیچوقت بهطور جدی به آنها پرداخته نشده است. بخشی از آن، همانطور که گفتم ناشی از نداشتن قانون خاصی است که شیوه اجرای بند ۵ را روشن کند.
جدا از بحث پیشگیری و سلایق، میخواهم درباره اعدامها و البته آسیبهایی که برای خانواده مجرم به وجود میآید سوال کنم. کسی که اعدام میشود، عکسش در تمام شهر و کشور پخش میشود. خانواده، پسر یا دختر این مجرم چه گناهی کرده است؛ به نظر شما این نمیتواند عاملی باشد برای اینکه این افراد از جامعه انزجار پیدا کنند؟ در حالی که عملا آنها جرم و گناهی مرتکب نشدهاند.
طبعا چنین موضوعی اتفاق میافتد. با توجه به اصل شخصی بودن مجازاتها و اینکه مجازات فقط باید درباره مجرم اجرایی شود، تلاش این است به افرادی که شما اشاره میکنید، آسیب نرسد. ولی باید قبول کرد که نمیتوان بهطور کامل مانع این امر شد. به عبارت دیگر هر مجازاتی وقتی حبس اجرا شود این تبعات را هم به دنبال دارد. به همین دلیل در کشور ما تا زمانی که جرم ثابت نشود نباید اسمی از متهم آورده شود. البته همانطور که گفتم صددرصد نمیتوان جلوی تبعات را بر خانواده مجرم گرفت ولی باید تا حد امکان تلاش کرد که اطرافیان فرد آسیب نبینند و متضرر نشون
دختر جوانی با ظاهری کاملا مرتب و لاکی قرمزرنگ، برای تماشا آمده. خشنبارتر از دیدن صحنه اعدام، به کوشا اشاره میکند و میگوید: «اعدام برایش کم بود. باید میدادند دست ما، تا ریز ریزش میکردیم.» بعد هم نوک انگشتش را نشان میدهد و ادامه میدهد: «اینقدر! اینقدر!» مردی آن طرفتر از جمعیت ایستاده و معرکهای برای خود درست کرده است.
او میگوید: «تا به حال شش اعدام در ملاءعام دیدهام.» زن دیگری هم همراه همسر و پسر چهارسالهاش آمده است. کودک را لای پتو پیچیده تا از سوز صبحگاهی و سرماخوردگی حفظش کند. هرچه طلوع خورشید نزدیک میشود، جمعیت هم متراکمتر میشود، ولولههای مردم هم بیشتر. صدای اذان که در فضا میپیچد، قاری حاضر در صحنه، آیه ۱۷۸ سوره بقره، یعنی آیه قصاص را میخواند. ترجمه آیه این است: «ای اهل ایمان برای شما حکم قصاص کشتگان چنین معین شد که مرد آزاد را در مقابل مرد آزاد و بنده را به جای بنده و زن را به جای زن، قصاص توانید کرد…» بعد هم مجری اجرای احکام، حکم اعدام کوشا را میخواند. ولولهها بیشتر میشود.
بعد، ماموری که لباس سبزرنگی به تن دارد و نقاب سیاهی روی سرش کشیده، چهارپایه زیر پای کوشا را میکشد و او رابا طناب سبزرنگ اعدام، بین زمین و آسمان معلق میکند. جمعیت ساکت میشود؛ سکوتی که از خشونت چند دقیقه پیش نشانهای ندارد. ولی بعد از چند ثانیه انگار که از شوک درآمده باشد، تنها صدای فلاش دوربینهاست که شنیده میشود. براساس آمار سازمان عفو بینالملل، ۶۰درصد اعدامهای ایران در ملاءعام انجام شده است. این به معنای تقریبا دوسوم از کل اعدامهای کشور است. جدا از اجرای حکم اعدام و تعداد آن در کشور، موضوع در ملاءعام و بهطور کلی بازدارنده بودن این مجازات موضوعی است که همیشه مطرح بوده است.
حسین میرمحمدصادقی، کسی که در اوایل ریاست سیدمحمود هاشمیشاهرودی در قوهقضاییه، یعنی سالهای ۸۰ تا ۸۲ سخنگوی این قوه بوده، نظری متفاوت با آنچه تا به حال بیان شده، دارد.او که در حال حاضر، مدیرگروه حقوق جزای دانشگاه شهید بهشتی و رییس کرسی حقوق بشر یونسکو در ایران است، در ادامه به سوالهای «بهار» درباره اعدامهای ملاءعام و بازدارندگی آنها پاسخ میدهد:
علاوه بر کوشا، چندین و چند اعدام در ملاءعام در سراسر کشور انجام شده است. مثل حکم اعدام زورگیران خیابان خردمند که در ضلع شمالی پارک هنرمندان اجرا شد یا اعدام در ملاءعامی که در استادیوم ورزشی سبزوار. این اعدامهای ملاءعامی به نظر شما بیشتر بازدارنده بوده یا مخرب؟ وزن کدام یکی سنگینتر است؟ آیا آسیبهای اجتماعی بیشتری را ایجاد نمیکند؟
مسئله اعدام و اجرای علنی آن، دو مقوله است. ممکن است افرادی موافق اعدام باشند ولی شرطها و تردیدهای جدی درباره اجرای آن در ملاءعام داشته باشند. جامعه ما متاسفانه یک جامعه خشونتگراست. سوال اساسی این است که تا چه حد به مصلحت است ما در این روحیه بدمیم و آن را تقویت کنیم. به همین دلیل، در مفید بودن اجرای علنی مجازات کاملا تردید دارم زیرا ما باید روحیه جامعه و خشونتگرایی خود را تلطیف کنیم.
در مراسم اعدامهای ملاءعامی، افراد زیادی هستند که با خشونت و تنفر زیادی برای دیدن صحنه جرم میآیند. مثلا درباره اعدام کوشا، از این افراد کم نبودند. کسانی که واقعا حاضر بودند، کوشا را تکهتکه کنند.
در بحث زورگیری و تعرضهای جنسی که جای خود دارد. حتی در مواردی مانند جرایم اقتصادی که در کمتر کشوری حکم اعدام برایش صادر میشود، مردم ما باز هم به همین شدت خشن برخورد میکنند، یعنی خشونت را چاره هر کاری میدانند. کافی است در خیابانها از آنها درباره مثلا برخورد با گرانفروشان بپرسید، میگویند که این افراد را باید مثلا در تنور انداخت یا تکهتکه کرد تا مشکل جامعه حل شود. ولی واقعا باید بررسی کرد که چرا چند دههزار نفر، صبح زود، دم طلوع آفتاب همراه با کودکان خردسال خود، آنقدر بیکار یا مشتاق هستند که برای تماشای اعدام میروند. متاسفانه این روحیه خشونت در جامعه وجود دارد که در برخوردهای روزمره هم شاهدش هستیم، ولی ما باید در پی درمانش باشیم و آن را تشدید نکنیم.
آیا واقعا نباید برای این اعدامهای ملاءعام، فیلترهایی وجود داشته باشد؟ مثلا همان قاضی که حکم ملاءعام بودن اعدامی را صادر میکند، فکر نمیکنم علاقهای داشته باشد که جلوی خانهاش، یعنی جایی که خانوادهاش رفتوآمد میکنند، اعدامی انجام شود؛ اینکه چهار صبح پلاکاردها و پروژکتورهایی جلوی در خانهای نصب شود و بعد هم آدمهای زیادی برای تماشا بیایند.
البته درباره بعضی جرایم شاید اگر مجازات اعدام در ملاءعام صورت بگیرد در تشفی خاطر مردم نقش داشته باشد. مثلا جرمی که به حدی شنیع است که در نقطه خاصی از کشور، افکار عمومی را تحتتاثیر قرار داده و وجدان عمومی را جریحهدار کرده است. در این حال، برای برگرداندن حس امنیت به مردم شاید شرایط ایجاب میکند که مجازات اعدام یا هر مجازات دیگری در ملاءعام اجرا شود. اما این موارد خیلی خاص و استثنایی است.
با این تفاسیر، میتوان این مقوله را به تمام جرایم تعمیم داد؟ بحث مخرب و بازدارندگی بودن اعدام در ملاءعام چه میشود؟
به نظر من در بیشتر موارد، اعدام در ملاءعام ضررش بیش از منفعتش است. آن هم به دلیل روحیهای است که گفتم در جامعه ما حاکم است. از سوی دیگر هم، فیلتر و حساب و کتابی برای دیدن صحنه خشن اعدام وجود ندارد و اجرای این مجازاتها تبلیغ خوبی هم برای نظام نیست. پس در شرایط فعلی ضررش بیش از سودش است.
پس به نظر شما، توجیه این موضوع چه چیزی میتواند باشد؟
اگر بخواهیم توجیه کنیم، باید بگوییم که مردم و خلافکاران بالقوه را از این طریق میترسانیم. البته باید قبول هم کنیم که درنهایت، شاید ۱۰هزار نفر برای تماشای اعدام بیایند. به همین دلیل باید پرسید که مگر ما میخواهیم فقط این افراد را بترسانیم. در حالی که صرف پخش خبر اعدام و برخورد با مجرمان بین مردم در فضای رسانه کفایت میکند و میتواند ترس و بازدارندگی مورد نظر را ایجاد کند. پس چه کاری است که بعضی از مردم این صحنه را حتما ببینند.
دقیقا، ضمن اینکه به نظر جامعهشناسان، تیپهای شخصیتی خاصی برای تماشای صحنه اعدام میروند؛ افرادی که اصولا خود خشونت دارند.
بله. حتی تحقیقی چند سال پیش، در انگلیس نشان داده که اینگونه مجازاتها حتی بدآموزی هم دارد. به همین دلیل، یکی از مواردی که باعث شد این کشورها اجرای اعدام در ملاءعام را (قبل از لغو کلی اعدام) لغو کنند، این بود که افرادی که برای تماشا میآمدند، مجرم را یک قهرمان میپنداشتند. مثلا، در بعضی موارد از قبیل قتلهای ناموسی که اتفاق میافتد، مجرم خود را قهرمان و محق میداند و زمانی که چنین تفکری داشته باشد، در چهرهاش نمود پیدا میکند. مثلا لبخندهایی از سر اعتمادبهنفس و محق بودن میزند و درنهایت همان چیزی میشود که گفتم، یعنی جنبه بدآموزی برای تماشاچیها ایجاد میکند و از قبح عمل در ذهن آنان میکاهد.
جدا از بحث آسیبهای اجتماعی که میتواند این قبیل جرایم داشته باشد، تعریفهای شرع و فقه از این موضوع چیست؟
ما در قرآن درباره اجرای علنی مجازاتها، فقط درباره جرم زنا آیهای داریم که آن هم میفرماید: «ولیشهد عذابهما طائفه من المومنین». یعنی زمانی که در مجازات زنا، شلاق برای هر دوطرف اجرا میشود، افرادی، اجرای حکم شلاق را مشاهده کنند. این را اجرا در ملاءعام میگویند. وقتی هم آیه تفسیر میشود، مشخص میشود که میگویند، طایفهای از مومنان که در این آیه آورده شده، به معنای حداقل یکنفر است. یعنی حتی اگر یکنفر اجرای حکم را ببیند، کفایت میکند و در واقع به دستور آیه عمل شده است.
قضیه اعدامهای دیگر در ملاءعام چه میشود؟
همانطور که گفتم، در قرآن صحبت فقط از جرم زناست. درباره آن هم حتی دیدن یکنفر مثلا در خود محوطه زندان کفایت میکند. پس میبینیم که اجرای علنی کلیه مجازاتها به هیچ عنوان الزام شرعی ندارد که باعث شود حتما به آن عمل کنیم که انجام ندادن آن مخالف شرع باشد.
پس فکر میکنید انجام اعدامهای ملاءعام با این تعداد بالا به چه علت است؟
بیشتر از سلیقهها ناشی میشود. بعضی از روسای قوهقضاییه اعتقاد داشتهاند که اجرای اعدام در ملاءعام میتواند بازدارندگی ایجاد کند. به هرحال الان مسئله به حکم قاضی برمیگردد. او باید تشخیص دهد که در ملاءعام باشد یا نه. شبیه همین امر، در گرداندن اراذل و اوباش هم صادق است. نه میتوان گفت که هیچ اثری ندارد و نه میتوان گفت که بازدارندگی صددرصد ایجاد میکند و بدون آثار منفی است. باید شرایط خاص هر دو مورد را سنجید.
صحبت از بازدارندگی کردید، چند ماه پیش، چند پسر جوان در خیابان خردمند به جرم زورگیری که انجام داده بودند، اعدام شدند. به گزارش پلیس آگاهی، در همان روز اعدام، ۹ مورد زورگیری دیگر در تهران اتفاق افتاد. با توجه به اینکه اعدام با کلی حاشیه اتفاق افتاد و فیلمش در شبکههای اجتماعی پخش شده بود. علت اینکه با وجود این اقدام سلبی قوهقضاییه و پلیس باز هم این جرم اتفاق میافتد، چیست؟
قطعا چنین نیست که مجازاتها بهطور کامل بازدارنده باشند. این طور هم نیست که اگر درباره جرمی، مجازات سنگین اعدام صادر شود، وقوع چنین جرمی کاهش پیدا کند. مثلا در بحث زورگیریها یا حتی تعرضهای جنسی که اصولا اعدامهایشان خیلی پرسروصدا هم انجام میشود، باز شاهد بروز این قبیل جرایم در حد گسترده هستیم.
پس باید بگوییم که اعدام به هیچ عنوان بازدارندگی ندارد؟
نمیتوان گفت که صددرصد هم بازدارنده است، ولی از طرف دیگر اگر فکر کنیم که شدت هم هیچ تاثیری در بازدارندگی ندارد، به نظرم تفریط است، زیرا با تجارب روزمره متوجه میشویم که شدت مجازات میتواند از ارتکاب خلاف از سوی افراد جلوگیری کند. مثلا همین پارکینگ ممنوع، اگر جریمهاش هزار تومان باشد تا ۱۰۰هزار تومان، آیا فرقی نمیکند. بنابراین از این جهت هم نمیتوان از این طرف بوم افتاده، گرفتار تفریط شده و گفت که شدت مجازات هیچ تاثیری در بازدارندگی ندارد. تاثیر دارد ولی کاملا تعیینکننده نیست. بالاخره در حد خودش باید برایش تاثیر قائل شد.
به طور کلی، نظرها درباره اعدام چگونه است؟
طبیعتا مخالفان و موافقانی دارد. دلیل موافقان از جمله بازدارندگی و ارعاب است و در نتیجه آنان معتقدند، هیچ مجازاتی نمیتواند جای اعدام را بگیرد. آنها میگویند اگر مثلا محکوم به حبس ابد در زندان جرمی مرتکب شود دیگر بالاتر از حکم حبس، حکمی برایش وجود ندارد. پس باید مجازاتی مانند اعدام وجود داشته باشد تا بتوان مجرم را از سزای عملش ترسانید.
مخالفان چه میگویند؟
آنها هم آمار نشان میدهند و میگویند، مجرم زمانی که جرمی انجام میدهد به عاقبت آن فکر نمیکند و خیلی وقتها خودش را زرنگتر از آن چیزی میداند که دستگیر شود. مخالفان، آمار و مثالهای زیادی هم میزنند. مثلا در آمریکا یکی از زندانیهایی که خودش سازنده اتاق گاز در داخل محوطه زندان بود بعد از آزادی از زندان، مرتکب قتل شد. زمانی هم که از او سوال شد تو که خودت اتاق گاز را درست کردی و علیالاصول باید پیامد عملت را میدانستی، چرا مرتکب قتل شدی، در جواب گفت که در لحظه ارتکاب قتل، هیچوقت به اعدام شدن و عاقبت کار، فکر نمیکرده است. به همین دلیل مخالفان میگویند که اعدام بازدارندگی جدی ندارد و عمدتا ترس از اعدام در لحظه اعدام شدن گریبان مجرم را میگیرد.
یعنی شبیه کشور ما هستند؟
آمار جرایم در کشور ما هم نشان از این قضیه دارد. حداقل درباره موادمخدر که این طور بوده است. در دورانهای مختلف اعدامهای متعددی وجود داشته ولی هیچ گاه این قبیل جرایم کاهش پیدا نکرد. به گفته جرمشناسان عوامل جرم متعدد است و باید آن عوامل را از بین برد تا جرم ارتکاب نیابد. پس نمیتوان صرف اعدام و تشدید مجازات، امیدوار بود که جرم کاهش پیدا کند.
بحث از موادمخدر شد. براساس آمار، ۸۰درصد اعدامهای سال گذشته ایران، درباره موادمخدر بوده است. همینطور براساس گزارش سازمان عفو بینالملل، ایران در زمینه اعدام، رتبه اول در خاورمیانه و رتبه دوم در جهان را دارد. با توجه به اعدام قاچاقچیان مواد مخدر شاید اگر حکم اعدام برای آنها صادر نشود، این رتبهها هم از آن کشور دیگری شود. درباره این جرم چه؟ میتوان صحبت از بازدارندگی مجازاتش کرد؟
درباره بحث موادمخدر، گاه سنگینی جرم، صرفا نرخ اقدامات فرد را بالا میبرد. یعنی اگر فردی مثلا حاضر شود، یک کیلو موادمخدر را به نرخ خاصی حمل کند، در صورتی که مجازات این جرم به اعدام تبدیل شود، آن نرخ بالا میرود ولی اقدام مربوطه لزوما متوقف نمیشود. زیرا عوامل دیگری مانند فقر و مشکلات مالی و اجتماعی هم در سوق دادن افراد به ارتکاب این جرایم دخیل هستند. از طرف دیگر هم گفتیم که متهم همیشه فکر میکند که زرنگتر از آن است که دستگیر شود.
نظر شما درباره رتبهبندی ایران در اعدامها چیست؟
در کشور ما بهطور کلی ارائه آمار با اشکال روبهرو بوده است. چون آمار خیلی دقیق و قابل اتکایی وجود ندارد. نه فقط درباره پروندههای قضایی یا اعدام بلکه درباره موضوعات اقتصادی و جمعیت هم آمار دقیقی نداریم. به همین دلیل نمیتوانم بگویم که این آمار درست است یا نه. ولی درباره اینکه در کشور ما تعداد اعدام زیاد است شاید تردیدی نباشد. حتی با دیدن خبرهای روزنامهها هم میتوان این موضوع را فهمید.
این آمارگیری درست است؟ زیرا به گفته کارشناسان آمار باید براساس جرمخیز بودن جامعه و فاکتورهای دیگر سنجیده شود.
طبعا این قبیل آمارها به نسبت جمعیت سنجیده میشود. به نظرم این موضوع در این آمار رعایت شده است. ولی البته میزان جرمخیز بودن جامعه هم باید بررسی شود. مثلا ایران در راه ترانزیت موادمخدر از افغانستان به اروپا قرار دارد. پس از این نظر هیچوقت قابل مقایسه با سوئد و سوییس نیست. پس طبیعی است که باید به این معیارها هم توجه کرد.
در حال حاضر، در ۱۴۰ کشور دنیا، مجازات اعدام رسما منسوخ شده و چنین حکمی دیگر صادر نمیشود. همینطور، در یکدهه گذشته در ۲۸ کشور مجازات اعدام انجام میشده که سال گذشته، این نوع مجازات در ۲۱ کشور انجام شده است. با توجه به فشارهای بینالمللی و سیاسی درباره لغو مجازات اعدام، آیا در کشور ما این احکام تعطیل بردار است؟
اگر بخواهیم درباره وضعیت کشور خودمان فکر کنیم باید بگوییم که حذف مجازات اعدام بهطور کلی، نه شدنی است و نه مورد تایید عامه مردم. یعنی در جرایم شنیع، بسیاری از مردم، درست یا غلط، طرفدار مجازات اعدام هستند و اگر اعدام صورت نگیرد جامعه آرام نمیگیرد. ضمن اینکه در مواردی هم دلیلی برای اعدام نکردن مجرم وجود ندارد. مثلا درباره کسی مانند بیجه که بیش از ۲۰ پسربچه را مورد تعرض قرار داده و بعد هم کشته بود، واقعا بر چه اساسی میشود گفت که این فرد نباید اعدام شود. ضمن اینکه برای بعضی از اعدامها، مثلا آنچه شکل، قصاص به خودمیگیرد، مبنای شرعی وجود دارد.
درباره اعدامهایی که نباید باشد چه میتوان گفت؟
زیادهروی در اعدام در بسیاری از موارد، تحت عناوین مبهمی مانند افساد فیالارض، که در قانون تعریف دقیقی از آن نشده، به نظر من غلط است. چراکه جرایم مستوجب اعدام باید به صورت کاملا دقیق در قانون تعریف و مشخص شود و در آن موارد فقط قاضی بتواند رای به اعدام بدهد. دادگاههای تجدید نظر هم باید پیشبینی شود زیرا اعدام مجازات غیرقابل بازگشت است تا به این ترتیب اشتباهی در صادر شدن این حکم به وجود نیاید. در این صورت میتوان مجازات اعدام را پذیرفت و در سایر موارد از دیگر مجازاتها استفاده کرد.
مجازاتهای دیگری که میگویید، در قانون به چه صورت آورده شده است؟
در فقه اسلامی سه نوع مجازات داریم؛ حد، قصاص و تعزیر. گاه دیه هم از انواع مجازاتها به حساب میآید. تعزیر یعنی ادب کردن و مجازات جرمی است که در شرع میزان آن بحثی نشده است. حد و قصاص هم که مشخص است. ولی باقی مجازاتها همه در قالب تعزیرات قرار میگیرد. یعنی چندهزار جرمی که وجود دارد، مجازات همهشان، تعزیری است و تعیین آن به نظر قاضی یا قانونگذار بستگی دارد. از آنجایی هم که تعزیر به معنای ادب کردن است، پس مجازات اعدام نمیتواند به عنوان تعزیر باشد. به همین دلیل به نظر من نمیتوان برای هیچ جرم تعزیری حکم اعدام صادر کرد.
پس چرا برای قاچاق موادمخدر اعدام صادر میشود؟
اعدام محدود به مواردی مانند قصاص نفس یا بعضی جرایم حدی، مثل زنای به عنف یا تکرار بعضی جرایم جدی دیگر است. بنابراین میتوان تردید داشت که مواردی مانند قاچاق موادمخدر که نه حد است و نه قصاص را نمیتوان به عنوان تعزیر، حکم اعدام برایش صادر کرد. مگر اینکه عنوان افساد فیالارض داشته باشد که باز هم این جرم، بهطور دقیق در قانون تعریف نشده و مشکلات خاص خود را دارد. درحالیکه باید دقت کنیم جرایمی که مستوجب اعدام هستند، دقیقا در قانون ذکر و عناصر مادی و معنوی جرم هم بیان شود تا اگر کسی محکوم به اعدام شد مبنای آن مشخص باشد و درضمن بتواند تجدید نظرخواهی کند.
این که مواردی در قانون بهطور دقیق آورده نشده، به چه معناست؟
مثلا مورد حکم سبالنبی، چند سال پیش در همدان دادگاهی تشکیل و رای به اعدام صادر شد. ولی بعدها، متهم تبرئه شد. خب این تفاوت نشان از بیتکلیفی قانون در تعریف و مصادیق حکم سبالنبی دارد زیرا یکبار میتواند حکم اعدام صادر و کلی هزینه سیاسی و بینالمللی به کشور وارد کند و یکبار هم در دادگاهی دیگر آن مجازات به مجازاتی بسیار ناچیز یا حتی برائت کامل تبدیل شود.
این اتفاق چه دلیلی دارد؟
مثلا در همین مورد ذکرشده، براساس ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی اگر کسی «سبالنبی» باشد، اعدام میشود. ولی در این ماده قانونی، تعریفی از این جرم ارائه نشده است؛ اینکه در چه مواردی عمل مرتکب، جرم است و مجازات اعدام در پی دارد. به این ترتیب اگر بهطور کلی جرایمی که حکم اعدام دارد بهطور دقیق و واضح در قانون تعریف شود، گاه میتواند جلوی صادر شدن این احکام را بگیرد. نه اینکه دادگاهی در همدان تشکیل شود و تشخیص دهد جرم سبالنبی اتفاق افتاده و حکم اعدام صادر کند ولی بعد به برائت منتهی شود.
علاوه بر قاچاق موارد مخدر یا اعدامهایی از نوع سبالنبی، اگر برسیم به موارد دیگری از اعدام، مثلا همان زورگیری خیابان خردمند که البته در ابتدا هم به آن پرداختیم، درباره این قبیل جرایم چه میگویید؟
درباره موضوعاتی مثل زورگیری و مخصوصا مورد خیابان خردمند، شاید انعکاس مطبوعاتی و پخش شدن فیلم در شبکههای اجتماعی، باعث سختگیری بیشتر قضات شد و نتیجهاش هم این بود که در عرض یک ماه حکم اعدام برای متهمان صادر و اجرا شد.
در این موارد، وقتی مردم از موضوعی اینچنین باخبر میشوند، خود به خود به قوهقضاییه، پلیس و قاضیها فشار وارد میشود تا برخوردها سنگینتر شود. تبعات این برخوردهای احساسی، گاه درنهایت باعث رعایت نشدن عدالت میشود زیرا دو نفر جرم مشابهی انجام میدهند اما یکی به دلیل رسانهای شدن اعدام میشود و دیگری چون جرمش در جایی منعکس نشده، مجازات سبکی میگیرد. البته باید از چنین اقداماتی که منجر به حکمهایی اینچنین دوگانه میشود جلوگیری کرد.
یعنی فقط افکار عمومی و پخش شدن فیلم منجر به چنین حکمهایی میشود؟ به استناد چه ماده قانونی حکم یکی اعدام و دیگری زندان میشود؟
نه اینگونه هم نیست. موضوع این است که خود زورگیری وصف مجرمانه نیست. ولی معمولا زمانی برای این موارد مجازات اعدام صادر میشود که از مصادیق محاربه باشد که در آن صورت یکی از مجازاتهایش اعدام است. البته چهار مجازات دارد که فقط یکی از آنها اعدام است.
چه کسی تشخیص میدهد زورگیری در چه مواردی محاربه است و در چه مواردی نیست؟
محاربه از جمله جرایمی است که تفسیربردار است و بهطور دقیق در قانون تعریف نشده است. ولی در ماده ۱۸۳ قانون مجازات اسلامی، کسی که برای سلب آزادی و امنیت مردم، دست به سلاح ببرد، محارب است. البته تبصره ماده هم میگوید، اگر عمل جنبه خصوصی داشته باشد، محاربه نیست. مثلا شاید زورگیری چاقو زیر گلوی کسی بگذارد ولی چون در ملاءعام نیست، جنبه خصوصی بگیرد و محاربه تلقی نشود. اما اگر همین کار در مسیر پررفتوآمدی صورت بگیرد محاربه و حکم سنگین اعدام برایش صادر میشود. به این ترتیب، ممکن است موارد مختلف از نظر مردم بهطور یکسان زورگیری باشد ولی در عمل، از نظر حکم قانونی متفاوت است. یکی با شرایط محاربه هماهنگ است و دیگری نیست.
بازدارندگی به کنار، به نظر شما چقدر قوهقضاییه به بحث پیشگیری توجه میکند؟ آیا بررسیهای علمی انجام میشود؟
به مسئله پیشگیری در بند پنجم اصل ۱۵۶ قانون اساسی، اشاره شده که ادای آن، از وظایف قوهقضاییه است. میتوان به جرات گفت که یکی از اصول قانون اساسی که بهطور کلی مغفول مانده و اجرایی نشده همین بند پیشگیری است که از اصول اساسی و مهم قانون اساسی هم حساب میشود.
دلیلش چیست؟ این مسئله هم سلیقهای است؟
بسیاری از موارد پیشگیری علاوه بر قوهقضاییه نیازمند عزم جدی سایر قواست. مثلا چه کسی کتمان میکند که بحث موادمخدر و قاچاق، ناشی از فقر و بیکاری است. در این زمینهها، احتیاج به همکاری چند نهاد و سازمان است زیرا قوهقضاییه به تنهایی نمیتواند درباره فقر و بیکاری، اقدامی انجام دهد. دولت طبعا در اینجا وظیفه بیشتری دارد. پس همه باید کمک کنند و قوهقضاییه محور کار شود. این اقدامات منوط به این است که قانونی عادی وضع شود که شیوه اجرایی شدن این بند را روشن کند. در حال حاضر لایحهای در مجلس برای عملی شدن این بند وجود دارد که هنوز به نتیجه نرسیده است. البته واحدهای پیشگیری در کنار قوهقضاییه و نیروی انتظامی درست شده، ولی هیچوقت بهطور جدی به آنها پرداخته نشده است. بخشی از آن، همانطور که گفتم ناشی از نداشتن قانون خاصی است که شیوه اجرای بند ۵ را روشن کند.
جدا از بحث پیشگیری و سلایق، میخواهم درباره اعدامها و البته آسیبهایی که برای خانواده مجرم به وجود میآید سوال کنم. کسی که اعدام میشود، عکسش در تمام شهر و کشور پخش میشود. خانواده، پسر یا دختر این مجرم چه گناهی کرده است؛ به نظر شما این نمیتواند عاملی باشد برای اینکه این افراد از جامعه انزجار پیدا کنند؟ در حالی که عملا آنها جرم و گناهی مرتکب نشدهاند.
طبعا چنین موضوعی اتفاق میافتد. با توجه به اصل شخصی بودن مجازاتها و اینکه مجازات فقط باید درباره مجرم اجرایی شود، تلاش این است به افرادی که شما اشاره میکنید، آسیب نرسد. ولی باید قبول کرد که نمیتوان بهطور کامل مانع این امر شد. به عبارت دیگر هر مجازاتی وقتی حبس اجرا شود این تبعات را هم به دنبال دارد. به همین دلیل در کشور ما تا زمانی که جرم ثابت نشود نباید اسمی از متهم آورده شود. البته همانطور که گفتم صددرصد نمیتوان جلوی تبعات را بر خانواده مجرم گرفت ولی باید تا حد امکان تلاش کرد که اطرافیان فرد آسیب نبینند و متضرر نشون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر