آیا می توان امید داشت که در ایران حاکم و محکوم نقش سنتی خود را تغییر دهند و بازی دیگری شروع کنند که به کامیابی ملی ختم شود؟
بیش از هزار روز از حصر رهبران جنبش سبز می گذرد. در حالیکه خبر از رفع حصر بود، ناگهان همان روحیه ۱۸۰ ساله ایرانی رخ نمود و حاکم اعلام کرد که حصر ملغی نمی شود. گفته اند که تا عید نوروز در مورد رفع حصر سخنی گفته نشود یا اینکه این اقدام تا اصلاع ثانوی عملی نمی شود.
داستان این حصر مطابق معمول باز بر "رو" کم کردن تمرکز یافته است. حاکم برای نشان دادن اقتدار خود می خواهد "روی محکوم" را کم می کند در حالیکه این کار نشان می دهد این محکوم، در حقیقت حاکم برافکار عمومی است. اما "رو کم کردن" عملی ناکام است و با منش مذهبی و اخلاقی همراه نیست و در نتیجه کاری باطل است.
اما این نوع کنش حکومت و واکنش حصر شوندگان، که البته با مقاومت درست همراه است، به نفع چه کسانی است؟آیا کامیابی ملی را در پی خواهد داشت؟ راستی این قاعده را سر تغییر است؟
داستان حصر و تبعید در سامانه قدرت در ایران جدید نیست؛ از طرفی مقاومت هم حدیث جدیدی نیست گر چه لازم است. زمانی که آزادی در راهبرد به بن بست استبداد بر می خورد باید بر موضع آزادی ایستاد همان گونه که مصدق ایستاد. اما این اقدام می تواند شرط لازم باشد که از سوی مصدق و منتظری و بسیاری دیگر هم صورت گرفت.
اما مصدق می توانست در عین مقاومت وارد گفتگوی حقوقی با حکومت و افکار عمومی جهان شود؛ عملی که ممکن نشد.
حالا هم حصر سه ساله باید رفع شود. این نوع حصر در حقیقت ایزوله کردن زندانی است که از زندان هم بدتر و ناگوارتر است.
بیش ازهزار روز مقاومت رهبران جنبش سبز و آزادی زندانیان سیاسی همانند فانوس دریایی است که می درخشد. اما فانوس دریایی لازم است ولی کافی نیست باید نقشه راهی هم تدارک دید تا به کامیابی هم رسید و بازی به طرف برد-ـ برد سیر کند. اگر چنین نشد راه مقاومت باز است. نکته مهم این است که مقاومت و ایستایی را با کنش مدنی همراه کنیم.
قاعده بر این است که زمانی که حصر صورت می گیرد، محصور شده با سکوت و بی اعتنایی به فشار حاکم، مقاومت نشان می دهد. این نوع مقاومت مورد احترام قرار می گیرد. حاکمان هم این سکوت را لج بازی متهم می نامند. هر طرف خواستار آن است که دیگری به اشتباه خود اعتراف کند. این شیوه معمول در جامعه ما است. اما آیا می توان این رویه دولت محورانه را به جامعه محوری تغییر و راه حل حقوقی ارائه داد تا در نتیجه کار به داوری و قانون بکشد.
حال بعد از بیش هزار روز حصر، سخن این است که چه می توان کردتا مسئله حصر رهبران به صورت سنتی در تاریخ ایران حل نشود. در نزد بسیاری مقاومت با این تلقی همراه است که حصریان نباید از اصحاب قدرت خواسته قانونی داشته باشند و این عمل حمل بر ضعف تلقی می شود. اما این تلقی درست است؟ به نظر می رسد چنین نیست.
سکوت قضائی و رسمی یعنی تقاضای دادخواهی عادلانه رهبران جنبش سبز با مقاومت ایشان همراه بوده اما شاید زمان آن رسیده است که رهبران جنبش سبز در نامه ای، با گرفتن وکیل و به شکل رسمی از مقام قضایی بخواهند که در دادگاه علنی و مطابق قانون اساسی و قوانین مدنی ایران دادرسی عادلانه شوند. رهبران جنبش سبز و یا خانواده ایشان می تواننددر این مورد اقدام کنند. البته تاکنون بارها درخواست دادگانه عادلانه توسط آقای کروبی و همچنین مشاورآقای موسوی مطرح شده اما شکایت رسمی و گرفتن وکیل و تقاضای برگزاری دادگاه مرحله دیگری را در مسئله حصر بوجود خواهد آورد.
این عمل دستاورد های مناسبی خواهد داشت از جمله اینکه:
۱- در وهله اول به مردم امید داده می شود که ایشان سکوت نکرده و با اعتراض رسمی و مدنی خود به حصر رضا نداده اند.
۲- مراحل قانونی داخلی را برای دادرسی طی کرده اند.
۳- زمینه دادخواهی بین المللی را در صورت عدم دادرسی داخلی فراهم کرده اند.
۴- افکار عمومی وحامیان خود را به یاری طلبیده اند.
۵- حکومت را هم وارد چالش مدنی کرده اند که می تواند برای قوه قضائیه جمهوری اسلامی درس مهم و مثبتی باشد و مسئولان حصر را در مواجهه رسمی حقوقی قرار خواهد داد تا پاسخگوی حصریان شوند.
۶- طرح این شکایت و تقاضای دادرسی زمینه گفتگو و موضع گیری در افکار عمومی و رسانه ها و در میان اصحاب قدرت و مراجع معتبررا بالا می بردو باز مسئله حصر تبدیل به موضوع روز می گردد.
۷- رفع حصر می تواند وجود زندانیان سیاسی در زندان را هم غیر قابل توجیه کند.
باید دید که شاهد چنین اقدامی از سوی رهبران جنبش سبز و یا خانواده های آنان خواهیم بود یا نه. اگر چنین کنند پاسخ جامعه، شخصیت ها و جریانات می تواند به این خواست مثبت باشد. هم چنین این کارسنگ محکی برای رفتار مدنی مخاطبان هم می تواند باشد.