سپیده دم- این گروه در روز ۱۶ دسامبر به نیویورک پرواز دارند برای” هفته ی فرهنگی ” که علی مراد خانی معاون هنری وزارت ارشاد آن را سرپرستی می کند.
کیوان ساکت، مازیار حیدری، سینا سرلک یا سالار عقیلی به عنوان خواننده و رضا ملکوتی تهیه کننده رادیو و … همراه او خواهند بود.
در سالِ ۱۳۸۴ با آمدن احمدی نژاد مأمورین اداره ی بازرسیِ کلِ کشور در دفترِ موسیقی وزارت ارشاد حضور یافتند و متوجه دزدیهای کلانِ آقایِ مراد خانی شدند و نوچه و معاون و هم دست آقایِ مراد خانی آقای پیروزپی را باز داشت و با دستبند از آن اداره خارج کردند.
در راستای ایده، طرح و پیشنهاد استاد حسین دهلوی برای راه اندازی ارکستر ملی مرکز موسیقی هیئتی رو تشکیل دادند که در آن علاوه بر استاد حسین دهلوی آقایان فرهاد فخرالدینی، حسین علیزاده، علی تجویدی و … در آن عضو بودند. آقای مراد خانی (رئیس مرکز موسیقی وقت)، به اتفاق آقای فخرالدینی ایده ی آقای دهلوی را که میخواست “ارکستر ملی” را راه اندازی کرده و آن را رهبری کند، دزدیدند و وی را کنار گذاشتند. چون آقایِ دهلوی حاضر به دزدی و زد و بند نبودند و نیستند. ارکسترِ ملی که از بودجه ی فراوانی برخوردار بود با همراهی و هم فکری آقایان مراد خانی و فخر الدینی و از سرراه برداشتن آقای دهلوی، توانست به عنوان منبع درآمدی سرشار دربیاید و دریغ، که حتا قطعه ی کوتاهی از استاد دهلوی هیچگاه توسط این ارکستر اجرا نشد. این گوشهای از دزدیهای مرادخانی است. مراد خوانی دزدی هایِ بسیار کلان کرد ولی در آخر آقایِ پیروز پی که نوچهاش بود دستگیر شد و به زندان انداخته شد. و بعد هم با رشوههای کلان آزاد شد. در حوالی سال ۸۴- ۸۵ پیروز پی با دستبند از سوی مأموران وزارت اطلاعات در محل کارش در طبقه هفتم مرکز موسیقی دستگیر و راهی زندان شد. در موقع انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ آقایِ مراد خوانی مُبلّغِ اصلیِ آقایِ قالیباف بودند. (موزهِ موسیقی زیرِ نظرِ شهرداری است و پول هایِ بسیار کلانی از آنجا یعنی موزه موسیقی جابجا می شود). و پس از انتخاب روحانی به عنوان رئیس جمهور سریع تغییر موضع دادند و به اتفاق اعضای خانه ی موسیقی حامی ایشان رئیس جمهور منتخب می شوند. به نمونه ی کوچکی از بریز و بپاشهای آقای مراد خوانی در این سالها می توان به افطاریههای بزرگ و سنگینی که در ماه رمضان در موزه ی موسیقی داده اند، اشاره کرد که بیش از ۵۰۰ مهمان هر سال در آن حضور دارند. اما مراد خانی آدم بسیار زیرکی است. او به بسیاری از چهرههای موسیقی کولی می دهد و برایشان هزینه می کند و از این طریق عدهای را برای خود می خرد. از جمله بازیهای مالی او با خانه ی موسیقی و اهالی موسیقی در آنجاست.
آقای فخر الدینی در مدتِ ۱۰ الی ۱۲ سالی که رهبرِی ارکستر ملی را به عهده داشتند به جز کنسرت اول که نمونه هایی از آقای تجویدی اجرا شد اثرِ هیچ آهنگساز معاصر دیگری را اجرا نکردند جز خود و سه تا از شاگردانِ دیگر خود او که آنها هم نوچه دائمی فخرالدینی اند به نامهای شهرام توکلی و دیگری مازیار حیدری که هم اکنون در تورنتو کانادا زندگی میکند ( و در این سفر هم همراه مرادخانی خواهد بود) و دیگری علی اکبر قربانی خلاصه آقای فخر الدینی کارِ خودش و شاگردان شو در این سالها اجرا کرده ولاغیر در اصل در این کنسرتِ ملی باید آثار دیگران نیز اجرا می شد چرا که همانطور که نام ارکستر بیانگر است این ارکستر نام ملی را بر خود دارد. اما اگر در مجموع دیگران وارد میشدند ممکن بود این موقعیت از آقای فخرالدینی گرفته شود و همینطور آهنگسازان دیگر به دلیل اعتبارشان حاضر نمی شدند با پولِ اندک کار کنند .
کلیهِ قرادادهایِ مرکزِ موسیقیِ وزارت ارشاد توسطِ مکانی به نام انجمنِ موسیقی ( که ظاهرا خصوصی است اما کاملا زیر نظر وزارت ارشاد کنترل و هدایت می شود و همیشه چند کارشناس دائمی وابسته از جمله سید عبدالحسین مختاباد است که در موسیقی بسیار بیاستعداد و بیسواد است از نوچههای کردان مرحوم بوده است و مانند ایشان یک مدرک دکترای تقلبی آهنگسازی ار انگلستان خریده است- برای اطلاعات بیشتر درباره ایشان می توانید ار معلم آوازش استاد صالح عظیمی سوال کنید و از آهنگساز توانا سعید شریفیان که در انگلستان تحصیل کرده و کاملا با روش تحصیل در آنجاست سوال کنید- در صورت نیاز به تلفن این عزیزان اطلاع دهید. در ضمن آقای مختاباد در حال حاضر نماینده در شورای شهر است و از عمه زادههای آقای خامنهای است. احتمال همسفر شدن ایشان برای این سفر نیز می باشد.)انجام میگیرد. در واقع یک واسطه برای جا به جا کردن پول است که توسط خود آقای مرادخانی سالها پیش راه اندازی شد. برای آنکه بتوانند پولها را از آنجا رد و بدل کنند. در آن زمان رئیسِ انجمنِ موسیقی حاج آقا نعیمائی که یک معمم و طلبه در حوزهِ علمیه قم بودند و برای این کار دعوت شدند. این آقا به اتفاقِ مراد خوانی و فخرالدینی و پیروز پی قرار دادهایِ حیرت انگیزی در موردِ ارکسترِ ملی و موضوعات دیگر میبستند و مبلغ بسیار ناچیزی را به آن سه شاگرد و نوچههای آقای فخرالدینی میدادند. برای هر آهنگساز و تنظیم کننده ۵۰۰ هزار تومان پرداخت می شد. اما قراردادها رو با رقمهایِ بالایی تنظیم می کردند و میبستند و پول اضافه را بین خود تقسیم می کردند. از جمله در چهار (۴) ماهِ گذشته آقای مراد خوانی دو مهمانی بسیار بزرگ و پر خرج برای رونماییِ از دو کتابِ آقایِ فخر الدینی که یکی از این مهمانی (کتابِ اول- خاطرات فخرالدینی و همسرشان) در موزهی موسیقی در تابستان که بیش از ۳۵۰ میهمان دعوت به این مهمانی شده بودند و دیگری (کتابِ دوم )در تالارِ رودکی رونمایی شد. و برای هر دو رونمایی هزینههای هنگفت انجام گرفت. آقایِ فخرالدینی در این سالها با ارکستر ملی در جشنوارههایِ متعددی از جمله جشنوارهِ فجر ، نشستِ اجلاس سران اسلامی ، همایشهایِ صدا و سیما و در تورهایِ فرهنگی دولتی در کویت ، قطر و … از سویِ وزارتِ ارشاد، مراسم رحلت خمینی و مراسمِ نشستهایِ دولت احمدی نژاد، کنسرتهایِ متعددی را با همکاری وزارت ارشاد اجرا کرده است. و اما آقایِ پیروز پی کارمند رسمیِ هواپیماییِ جمهوریِ اسلامی است اما مدام در مرکزِ موسیقی حضور داشته و در این بخور بخورها شرکت داشته جالب اینجاست که چی شد که ایشان دستگیر شدند به خاطرِ دزدی و بعد چی شد که ایشان بدونِ مشکلی آزاد شدند و بعد دوباره آقای مراد خانی ایشان رو در راسِ کار گذاشتند. هم اکنون آقایِ پیروزپی مشاور مالی آقای مراد خانی است و دوباره به موزهِ موسیقی دعوت شدند و آنجا شروع به کار کردند! آقای مراد خانی از وقتی که معاونِ وزیرِ ارشاد شدند پسرِ خود را به عنوان جانشینِ در موزه موسیقی گذاشتند و هم اکنون پسر آقایِ مراد خانی کارهای پدر را در موزه ی موسیقی انجام می دهد. که این امر جابجا کردن پولهای هنگفت را همچنان سرپا نگه داشته است. (چپاول) در سال هایی که آقای مراد خانی رئیس مرکز موسیقی بودند آقای پیروزپی مشاور یا بهتر بگوییم معاونش بودند.
ایشان برایِ دعوت از موسیقیدانان خارجی و دعوت از آنان برای شرکت در جشنوارهی فجر، در بخشهایِ موسیقی کلاسیک، موسیقی خارجی و ملل آقای پیروزپی را شخصا به فرانسه، اتریش، آلمان و همچنین کشورهای اروپایِ شرقی مثل چک راهی می کردند و به جای دعوت از بزرگان موسیقی جهان آقای پیروز پی انتخاب خود را از میان نوازنده گان دوره گرد و یا نوازنده هایِ مترو انجام می دادند. که البته گاه هم نوازنده هایِ خوبی در میان آنها بودند. اما موضوع پول بود و این آقایان، نوازندگانِ خارجی که غالباً هم به لحاظ مالی نیازمند بودند با پولهای بسیار بسیار اندک با شبی صد تا دویست دلار به ایران می آوردند و در هتلهای ۲ ستاره اقامت می دادند. اما در تبلیغات جشنواره یِ فجر در کاتالوگها و بروشورهایشان ازآنها به عنوان موسیقیدانانِ بزرگِ جهان یاد می کردند و نام میبردند. سپس قراردادهایِ جعلی درست می کردند که به آنها پول هایِ کلان بیست ( ۲۰ ) سی (۳۰) میلیونی پرداخت کرده اند و همه پولها را در اصل خودشان به جیب میزدند( به یاد داریم که قبل از انقلاب بزرگانی چون هربرت فون کارایان رهبر مشهور تاریخ جهان، جان کیج و اشتوکهاوزن از آهنگسازان تاریخ ساز و مدرنیست ، روستروپویچ نوازنده ی ستاره ویلنسل، موریس ژار و … از سوی وزارت فرهنگ و هنر به ایران دعوت شده بودند.
مرادخانی و پیروزپی گاهی پروندهای درست می کردند که ارکستر سمفونی تهران را به خارج از ایران برای کنسرت برده اند در حالیکه با هماهنگی با رایزن هایِ فرهنگی کشورهایِ مختلف کنسرتهایِ کوچکی را در خارج از ایران ( اروپا و آسیا) برگزار می کردند و از هنرجویان و دانشجوهایِ ایرانی را که در آن کشورها زندگی می کردند استفاده می نموده که این گروهها هم شاملِ هفت تا ده نفر میشدند و به آنها هم با پرداخت ۵۰ یورو و یک مهمانی به صرف شام و وعدههای پوشالی سرو تهاش را هم می آوردند. پس در این صورت کسی نه از ایران خارج میشد و نه داخل و از آنجایی که آقایِ پیروزپی در هواپیمایی کار می کردند پروندهای آماده می شد که ارکستر از تهران خارج شده و این سفرها را هم، زمانی طراحی می کردند که مقارن با تعطیلات یک ماهه تابستانی ارکستر می بود یا با ماههایِ محرم و صفر و رمضان و یا نوروز تلاقی کند که ارکستر تعطیل است و کار نمی کند. و اما سینا سرلک، سالار عقیلی و کیوان ساکت همکاران دائمی موسیقی فجر و صدا و سیما و مراسمهای دولتی هم در اکثرِ مراسمهایِ وزرات ارشاد و تقریبا اغلب مراسم سایر ارگانهای دولتی حضور دارند. البته آقایِ سالار عقیلی( خواننده موسیقی سمفنی مقاومت و نشست اجلاس سران اسلامی و موسیقی هفته ی دفاع مقدس) و سرلک( خواننده محفلهای روحانیون و جشنواره فجر و صدا و سیما) هم دعوتِ برنامهِ هفتهِ فرهنگی در نیویورک هستند؛ که فعلا در واقع انتخاب میانِ این دو نفر( عقیلی و سرلک- در صورت همکاری بعضی از آرشیو داران عکسهای سالار عقیلی و کیوان ساکت و سینا سرلک و محمد معتمدی را هنگام چاق سلامتی با آقای احمدی نژاد و سایر جنایتکاران دولتی برایتان ارسال می شود) قطعی نشده، چرا که هر کدام پیشنهادهایِ مالیِ متفاوتی داده اند و باید بمانیم و ببینیم که با کدامیک به توافق نهایی می رسند چرا که آنها هم مانند خودشان گرگ درنده شده اند و می خواهند از سر سفره زیاد بر دارند.( سعی می شود لینکها یا تصاویری از حضور این آوازخوانان در نشستِ اجلاس سرانِ اسلامی ، همایشها و برنامه هایِ ویژه مدیران صدا و سیما برنامههایِ ویژه ی دولت دهم آقایِ احمدی نژاد و معاونین ارشدِ خود او و مراسم رحلت خمینی، دورههایِ مختلف فجر و جشنواره مقاومت و هفته دفاعِ مقدس برایِ شما ارسال شود ) محلِ موزه موسیقی در واقع خانهای مصادره شده است. در ضمن این را هم یادآور شویم که آقایِ مراد خوانی در ۲ یا ۳ سالِ گذشته که هنوز به معاونت هنری نرسیده بود و مدیر موزه ی موسیقی بودند به اتفاق آقای ایازی معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری( معاون آقای قالیباف) از آنجائی که به بودجههایِ دریافتیاش برایِ موزهِ موسیقی قانع نبود طراحیِ جشنوارهای به نامِ ”شمسه” را راه اندازی کرد که در کلیه ی حوزههای هنری است و بودجهای کلان، چند برابر بودجه ی جشنوارهِ فجر را در اختیار میگیرد.
این جشنواره در زمانی انجام میگیرد که وضعیت بودجه کشور بسیار بحرانی است و در ایران شعارِ حماسه اقتصادی را داریم و همچنین بحرانِ تحریمها نسبت به ایران را داریم. از سال ۸۸ خورشیدی به بعد بودجه ی کشور آنقدر تقلیل مییابد که تمامِ ادارات و ارگانها برنامههایِ سالانهِ خود را به نصف می رسانند و در همین دوره جشنواره عظیمی به نامِ شمسه راه اندازی می شود که بنیان گذار و طراحاش علی مراد خانی است. دو ویولن استرادیواریوس و ویلنِ گوادینینی که با هزینه بسیار بالا و گرانی توسط فرح پهلوی قبل از انقلاب خریداری می شود در اوایلِ دهه هفتاد (۷۰ ) شمسی در زمانِ مدیریتِ مراد خانی در مرکزِ موسیقی گم می شود و هنوز هم در اختیارِ خود ایشان یعنی مراد خانی میباشد. از ارزش و اهمیتِ این دو ویولن میتوان از نوازنده ی مطرح ایرانی علی فروغ ساکن آمریکا که هر دو ویولن را از نزدیک دیده است سوال کرد ( در صورت نیاز به شماره تلفن ایشان اعلام فرمایید). در زمان مدیریت آقای مرادخانی در مرکز موسیقی ایشان به اتفاق آقایی به نام صفری از مسئولین رده بالای مرکز موسیقی بخش مهمی از آرشیوهای صوتی و تصویری( فیلم)، عکسها و اسناد موجود مربوط به سازمان اپرا، تالار رودکی، انجمن ژونس موزیکال و ارکستر سمفونیک تهران و هدایا مراکز موسیقی جهانیان موسیقی به اداره موسیقی قبل از انقلاب را از آنجا خارج کردند و به اتفاق آقای صفری و آقای سلمانیان که ایشان (الان در قید حیات نیستند) به غارت بردند. آقای مرادخانی همچنین نقش عمدهای در دستگیری و قتل آقای حسین سرشار( قتلی که از آن در قتلهای زنجیرهای یاد می شود) داشته اند.
و اما این پنج نفر آقایان فخر الدینی ، کیوان ساکت ، سالار عقیلی ، سینا سرلک و مازیار حیدری تصور می کنند مردم فراموش کار و یا کر و کور اند. اینان گاهی خودشان را همراه مردم جا می زنند و گاهی در بزمهایِ دولتی شرکت می کنند و زمانیکه در اون بزمها شرکت می کنند به دلیلِ عمومی نبودن آن بزمها تصور می کنند که مردم کاملا بی خبر می مانند . اما امروزه به لطفِ تکنولوژی بخشِ مهمی از آن لحظات به صورت غیر علنی ثبت و ضبط شده اند. برنامه ی آقایِ فخرالدینی، عقیلی و ساکت که به اصطلاح در سال ۸۸ به یاریِ مردم می شتابند و کنسرتشان را لغو می کنند و چند ماهِ بعد در جشنوارهِ فجر شرکت می کنند و طولی نمی کشد که کارهایشان را از پیش می گیرند و با خواندن سرودای ایران و یا مرغ سحر مردم را مسخ خود می کنند و شریک می خرند و بلیطهایشان را می فروشند( جالب است در این میان تنها نام یک خود فروش دیگر- علیرضا افتخاری بر زبان می افتد)(اگر برای خود فروشان و آدم فروشان جای بخششی وجود داشته باشد افتخاری امتیاز بیشتری خواهد داشت زیرا رو بازی کرد نه مانند عقیلی که در پستو بوسه بر دست احمدی نژاد می زند اما نمی داند که موبایلها هم می توانند به پستووها رسوخ کنند!) و برایِ دولت می نوازند و آواز می خوانند. زمانی که ربنایِ استاد محمد رضا شجریان از صدا و سیما حذف و ممنوع می شود عدهای از خوانندگان جوان داوطلبانه ربنا را در صدا و سیما بازخوانی کردند . از جمله آن خوانندگان میتوان به سالار عقیلی و محمد متعمدی و سینا سرلک و خدایی اشاره کرد . محمد معتمدی همچنین تصنیف سپیده را نیز به درخواست ضرغامی ریاست صدا و سیما ( ایرانای سرایِ امید ) را که در سال ۵۶ با گروه شیدا و با صدای محمد رضا شجریان اجرا و ضبط شده بود را به برنامه ریزی آقای کلهر از مدیران صدا و سیما و دوست شفیق مرحوم کُردان و دوست محمد رضا لطفی دوباره محمد معتمدی به همراهِ محمد رضا لطفی باز خوانی و اجرای مجدد می کنند و از این طریق صدا و سیما با پخشِ آن می خواست یک توو دهنی به محمد رضا شجریان بزند. اما! این کجا وآن کجا!. البته حکایت محمد رضا لطفی خود داستانی دیگر دارد که در این مقوله نمی گنجد. اما می توانید به کتاب به تاراج هیچ و روزنامه ی کیهان مراجعه کنید. ( لطفی مرد زن بارهای که ابتدا تودهای بود و بعد درویش شد و حالا حزب الهی و جارو کش جمهوری اسلامی است). بعدها نیز می توانید به دو نفر از پُر اهمیتترین جاسوسها و رذل ترین آدم فروشها در موسیقی نیز بپردازید، علی ترابی رئیس فعلی انجمن موسیقی و رضا مهدوی رئیس سابق موسیقی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی هم باید اشاراتی داشت که هر کدام حکایاتی دارند رعب انگیز که در مجالی دیگر …