۱۳۹۵ مهر ۴, یکشنبه

آقایان شما جنایت‌کار هستید!


هنوز آن پنجاه سال که آیت‌الله منتظری وعده می‌داد، نگذشته است که نام آقای خمینی با خونریزی و سفاکی می‌رود و آن هیئت چهارنفره که با هلیکوپتر از اوین به گوهردشت می‌رفتند و ساعت‌به‌ساعت ، امضای اعدام می‌کردند به جنایت شهره‌ شده اند.

صدای منتظری شجاع را پس از ۲۸ سال و در یکی از سری‌ترین جلسات نظام شنیدیم. جلسه‌ای مخوف که یک‌سوی آن روح انقلاب و آخرین سنگر صداقت در جمهوری اسلامی است و آن‌سو جانیانی که هنوز دستشان به خون گرم رنگین است.

آیت االله منتظری انگار که خدا و تاریخ و مردم شاهد گفته‌های او هستند، در تمام این چهل دقیقه نفس‌گیر از نظام و خمینی و ولایت‌فقیه فاصله می‌گیرد.
 
دیگر هیچ عذر و بهانه‌ای نمی‌بیند تا خمینی را همراهی کند و یا سرپوشی بر کشتار چهار هزار نفر در یک تابستان بنهد.

عجیب اینکه هولناکی سهمناک این خونریزی را فقط وجدانِ بیدار او درک می‌کند وبی‌خوابی‌های شبانه تنها بر او هجوم آورده است وگرنه این چهار جانی، شب‌ها آسوده خوابیده‌اند و سحرگاه به شوق اعدام چشم باز کرده‌اند.

اما انقلاب اسلامی ایران چگونه در ۲۷ سال بعد به این درجه از سقوط اخلاقی رسیده است که حالا اشراقی و نیری و رییسی و پورمحمدی به نیابت از همه جلادان نظام در لباس روحانی روبروی منتظری نشسته‌اند و هر چه شیخ از عفو و گذشتِ پیامبر و حرمتِ محرم و جان و مال انسان‌ها می‌گوید در سکوتشان به سخره می‌گیرند و حتی می‌خواهند در این بزم خون ، منتظری را هم به مهمانی دعوت کنند. آنجا که یکی از جلادان اصرار دارد تا منتظری اجازه دهد تا ۲۰۰ نفری که در انفرادی در صف اعدام هستند را هم بی‌جان کنند و به این دلیل که اگر به بند بازگردند ، خبرکشتار را جار می‌زنند.

آیت‌الله منتظری در چهره مخوف این چهار نفر لابد می‌نگریسته و با خود فکر می‌کرده که چه طور قاضیان جمهوری اسلامی می‌توانند به این وحشی‌گری رسیده باشند.

انقلاب از ۲۳ بهمن ۵۷ منحرف شد

انقلاب در همان شب پیروزی منحرف شد. شبی که بی‌هیچ محاکمه‌ای اسرای ارتشی را بر بام مدرسه علوی، اعدام انقلابی کردند تا لبخندی بر چهره امام بنشانند. انقلاب از دست‌بوسی خمینی و همین امامت آقا ، منحرف شد.

گویی در حوزه علمیه قم غده چرکینی از قدرت‌طلبی و شهوت دنیوی باد کرده بود و با سرود «خمینی ای امام» ترکید. روحانیان به هوای غنیمت از حجره‌ها بیرون زدند و اول جایی که به‌عنوان ارث پدری گرفتند ، دادگستری و قضاوت بود و انصاف باید داد که سقوط آرمان‌های انقلاب با عروج روحانیان بر مسند قضا بود.

روحانیان شیعه و در رأس ایشان امام خمینی از تاریخ صدر اسلام درس گرفته بودند و دیگر نمی‌خواستند اشتباهات پیامبر و علی را تکرار کنند. از همین است که بی‌رحمی در ذات جمهوری اسلامی است و هیچ قاعده و قانونی هم برنمی‌دارد.

می‌توان نوجوان ۱۵ ساله‌ای را به جرم پخش کردن اعلامیه مجاهدین در سال ۶۰ به ده سال زندان محکوم کرد و در سال ۶۷ بی‌هیچ محاکمه‌ای اعدامش کرد. این فقه ناب جواهری است!

آیت‌الله منتظری در این چهل دقیقه نه از منظرِ یک آخوند که به‌عنوان تنها انسان باقی‌مانده در نظام و کسی که انصاف در او نمرده و هنوز قلبش سنگ نشده و ضربان دارد ، آخرین حجت‌های آدمیت را برای چهار آدمخواره، می‌شمرد.

بحث بر سر این نیست که محارب و معاند و منافق و مرتد چه کسی است ، حرف منتظری این است که بر سر موضع ماندن زندانیان تقصیر حزب الهی‌هاست .

منتظری می‌گوید با آن تندروی‌ها که لاجوردی کرده اگر من هم بودم سر موضع ام می‌ماندم . منتظری می‌گوید این‌ها به عقیده و فکری معتقدند و عقیده را با کشتن نمی‌توان محو کرد.

اما کار از کار گذشته است. در تمام ارکان نظام اسلامی و میان همه آن‌هایی که از کشتارگاه اوین و گوهردشت آگاه هستند و بوی خون به مشامشان رسیده ، هیچ‌کس دم برنمی‌آورد و به این ستم آشکار، اعتراضی نمی‌کند، جز همین شیخ حسینعلی آزاده که به‌طعنه ساده‌لوح لقبش داده‌اند و بی‌سیاست.

اما در لحن آیت‌الله آنجا که پشت سر هم می‌گوید من مخالفم و خودتان می‌دانید و این نظر من است، هراس بزرگی موج می‌زند. ترس از خمینی و جلادانش ندارد بلکه دلش می‌لرزد از اینکه دامنش در این سیل خون‌آلوده شود.

منتظری در این چهل دقیقه، هرلحظه و ثانیه از نظام هولناک جمهوری اسلامی فاصله می‌گیرد و بر تارک تاریخ می‌ایستد.

برای شجاعت برای وجدان

آیا جمهوری اسلامی قابل اصلاح است؟ نظامی بی‌اخلاق، بی‌قانون و جلاد پرور و دزد محور.

اگر اصلاحات یعنی اینکه امثال پورمحمدی و رئیسی را مجاب کرد که خون انسان‌ها محترم است و دموکراسی چیز خوبی است، یقیناً این تلاش ابلهانه آب در هاون کوبیدن است.

اینکه آرزو کنیم احمد جنتی با اصلاحات به رأی مردم احترام گذارد از محالات است و اینکه آیت‌الله خامنه‌ای آزادی مطبوعات را به رسمیت بشناسد و کمی انصاف و انسانیت را دخیل در انتخاب رئیس قوه قضاییه کند ، در خواب هم شدنی نیست.

اصلاحات در جمهوری اسلامی راهی جز تغییر ساختارها و بنیادها ندارد، همان‌طور که آیت‌الله منتظری به سید محمد خاتمی هشدار داد که وزارت اطلاعات از بن فاسد است و دری نجف‌آبادی –وزیر اطلاعات دولت اصلاحات که به‌اجبار خامنه‌ای برگزیده شده بود- ماشین امضایی بیش نیست.

این چهل دقیقه تاریخی این چهل دقیقه حماسی شوریدن شیخ ما بر جنایت، درسِ وجدان و شجاعت است و عجیب اینکه پس از ۲۷ سال، سرتاپای تاریخ گواهی می‌دهد که هیچ مصلحتی بالاتر از حقیقت نیست .
منبع: سایت خبری زیتون

عراق گورستان رژیم ایران



هنگامی که صدام حسین در سال ۱۹۸۰ به ایران حمله کرد، از ساده لوحی خود تصور می کرد که هرج و مرج به وجود آمده در پی رسیدن آیت الله خمینی به قدرت، فرصتی است تا آن چه را دشمن اول او یعنی شاه ایران به زور به او تحمیل کرد و او را مجبور به دادن امتیازاتی کرده بود باز پس گیرد. رئیس جمهور سابق عراق تمامی دعوت های منطقه ای و بین المللی برای توقف جنگ را رد کرد و از پیروزی اطمینان داشت.
پس از کمتر از سه سال از آغاز جنگ، نیروهای عراقی به داخل عقب نشینی کردند، و ایرانی ها زمام حمله را به دست گرفتند و موفق به بیرون راندن عراقی ها از غرب ایران شدند.
میانجی گری های بین المللی مجدداً دو طرف را به توقف جنگ فرا خواندند، اما این بار ایران نپذیرفت. در پنج سال بعد شدت جنگ افزایش یافت، و شدید و دیوانه وار شد. ایرانی ها خسارت های جانی و مالی زیادی متحمل شدند، با این حال رهبران دینی دعوت به آشتی را رد کردند، چرا که معتقد بودند پیروزی نیاز به فداکاری های انسانی بیشتری دارد، به طوری که حتی کودکان را به جبهه های جنگ می فرستادند، اما در جنگ ها برتری نظامی بسیار مهم تر از آمادگی برای مرگ است. این گونه بود که برتری هوایی عراق با برتری زمینی ایران می جنگید تا این که خمینی در سال ۱۹۸۸ کوتاه آمد و مجبور به توقف جنگ شد.
امروز، عراق فصل دوم جنگ با ایران را می گذراند، به طوری که رژیم تهران به دنبال تسلط بر همسایه ثروتمند خود، عراق است، و از همان استراتژی رژیم حافظ اسد در تسلط کامل بر همسایه اش لبنان استفاده می کند، که مداخله به بهانه نجات از جنگ داخلی و پس از آن مبارزه با اسرائیل بود. در حقیقت، تمامی این جنگ ها برای تحمیل نفوذ و بهره کشی است.
به بهانه نجات عراق از سازمان داعش، ژنرال قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران وارد عراق شد، و اینک در اختلافات بین نیروهای عراقی دخالت می کند. نیروهای عراقی علی رغم اختلافات از خطرات پشت مداخله نمایندگان رژیم ایران در اداره امور کشورشان غافل نیستند و از وجود طرحی برای تسلط بر تصمیمات دولت خود آگاه هستند، اما مانند رهبران لبنانی، به جزئیات اختلافات مشغول می شوند.
رهبران سیاسی دیگری مانند نوری المالکی نخست وزیر سابق عراق، نیز وجود دارند که وارد روند تضعیف عمدی قدرت مرکزی شده اند و به هر قیمتی به دنبال بازگشت به قدرت هستند.
حیدر العبادی از زمانی که دو سال پیش سوگند یاد کرد، تا الان نتوانسته است به وظیفه خود به عنوان نخست وزیر عمل کند. علت آن است که شیاطینی مانند المالکی و ایران، دولت را در هرج و مرج غوطه ور کردند؛ زنجیره ای از تظاهرات، تهدیدات، و تعطیل ادارات دولتی. خطرناک ترین کاری که ایرانی ها کردند ایجاد شبه نظامیانی موازی ارتش به نام «بسیج مردمی» بود که اکثریت آن را گروه های افراطی تشکیل می دهند، که از آن جمله می توان «نیروهای وعد الله»، «عصائب الحق»، «سرایا الجهاد»، «سرایا عاشواء»، «فرقه العباس» و غیره را نام برد، که افراط گرایی آن ها از گروه های سنی افراطی مانند «القاعده» و «داعش» در عراق کمتر نیست. به طوری که به جنایاتی مانند آتش زدن روستاهای سنی تا عملیات اعدام آوارگان از مناطق درگیری دست زدند.
ایران رهبران این شبه نظامیان را برای تضعیف ارتش عراق به کار می برد. حتی وزیر دفاع، خالد العبیدی، که یک سنی از اهالی موصل است، درگیر اختلافات با رهبران سنی است، و حضور او تنها نمایشی است و وزیری بدون اختیارات واقعی است.
شاید برخی ها گمان کنند که اکثریت شیعیان عراق با حضور قوی ایران در خاک عراق در مرحله مضطرب کنونی مشکلی ندارند، اما این درست نیست. این ها اکثریت هستند و کشور را اداره می کنند و به قدرتی خارجی نیاز ندارند زیرا خود قدرت برتر هستند، به خصوص که کردها در قلمرو خود منزوی شده اند. چرا برخی رهبران عراقی مانند مقتدا صدر، یا عمار حکیم، یا العبادی به رژیم ایران احتیاج دارند؟ برای مقابله با «داعش»؟ واقعیت این است که اکثر حمایت های اطلاعاتی و لوجستیک از آمریکایی ها به آن ها می رسد، و اکثر جنگ ها توسط خود عراقی ها انجام می شود. آیا ایران از آن ها حمایت مادی می کند؟ عراق در حال حاضر و علی رغم هرج و مرج از شرایط مالی بهتری از ایران برخوردار است. عراق همچنین نفت بیشتری صادر می کند.
با افزایش فعالیت اطلاعاتی ایران، و افزایش تعداد افراد سپاه پاسداران ایران که از مرزهای عراق عبور کردند، و نزدیک تر شدن رهبران ایران به دخالت در امور بغداد، می بینیم که عراق در نهایت به سوی رویارویی با ایران کشیده خواهد شد. اشتهای رهبران نظامی و دینی ایران حد و مرزی ندارد، و به دنبال توسعه خارجی هستند، و سیاست قدیمی خود و تکیه بر «پروکسی»، و مدیریت جنگ نیابتی را کنار گذاشته، و به طور مستقیم وارد جنگ در سوریه و عراق شدند، و در لبنان و یمن نیز به طور غیر مستقیم وارد شدند. این وضعیت نمی تواند ادامه داشته باشد. اما در عراق بازنده بزرگ از سلطه امروز ایران، شیعیان هستند، زیرا نیروهای سنی به طور کل خارج از بازی هستند.

می‌کشیم، می‌کشید، می‌کشند!




حامد زمانی ترانه‌ای را ساخته با نام «می‌کشیم» که با موضوع حمله «رژیم صهیونیستی» به مردم مظلوم غزه است و به شیوه‌‌ای طنز و هنرمندانه سروده شده که گویا از زبان صهیونیست است . شاعر این ترانه دکتر محمد مهدی سیار و امیر جمالی آهنگسازی آن را برعهده داشته است .
شبکه‌های تلویزیونی ایران و خبرگزاری‌ها و وب‌سایت‌های خبری نزدیک به اصول‌گرایان نیز از حامد زمانی به عنوان ستاره تازه موسیقی این مرز و بوم نام می‌برند.
در تلویزیون حکومتی ایران، یعنی جایی که استادانی چون «محمدرضا شجریان»، «شهرام ناظری» و «حسام‎الدین سراج» یا چهره‌های مطرح پاپ هم‌چون «محسن چاووشی»، «محسن یگانه»، «مازیار فلاحی»، «فرزاد فرزین» یا «سیروان خسروی» از امتیازات مشابهی برخوردار نیستند، حامد زمانی یکه‌تاز است.
حامد زمانی اولین هنرمندی نیست که نظام جمهوری اسلامی روی او به عنوان تریبون خود در بخش فرهنگ و هنر سرمایه‌گذاری کرده است؛ از ابتدای انقلاب تلاش‌هایی در این جهت انجام شد که ایده‌ شکل‌گیری حوزه هنری و «تبلیغات اسلامی» از آن بیرون آمد.
اما مشکلی که حکومت ایران با آن روبه‌رو بوده، این است که عده زیادی از هنرمندان منتقدش از درون همین سیستم‌های تربیت هنرمند برای پیشبرد اهداف نظام درآمده‌اند؛ «محسن مخملباف»، «بهروز افخمی»، «کمال تبریزی»، «محمدمهدی عسگرپور» و بسیاری دیگر از سینماگران ایرانی که امروز منتقد و یا مخالف عملکرد نظام هستند، از حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی بیرون آمده‌اند.
ولی اینجانب این شعر را به این طریق می‌گویم تا که حامد و حامیان ایشان بیشتر بگویند می‌کشیم این شعر به خود شما حکومتی‌های «جمهوری اسلامی» می‌گوید، می‌کشیم که نزدیک به چهار دهه از حکومت فاشیست ولایت فقیه می گذرد که از ابتدا تا به امروز و آینده، کشتار متوالی مردم بی‌گناه، دزدی‌ها و غارت‌گری‌ها، ظلم و ستم به زنان، کودکان، دیگرباوران، شکنجه و تجاوز در زندان‌های بی‌شمار، خردزدایی از مردم، ساختن بیش از بیست هزار امامزاده ...، توجه نداشتن به تندرستی و سلامت مردم، دست‌کاری در تاریخ، آیین و فرهنگ ایران، نادیده گرفتن جشن‌ها و مراسم ایرانی، ویران کردن آثار باستانی چند هزارساله ایران، تجملات و رفت‌وآمدهای پرهزینه، حاتم‌بخشی به جیب مزدوران حزب‌الله و بشار اسد و پوتین و مالکی.
آری آری باید میکشید ،میکشید، میکشید را بر کارنامه انقلاب شومتان ثبت کرد!!! چون شما به کشتن و شکستن و دریدن ایران خوش هستید. درخشکی و کشتی و کوچه و بازار و حریم و خانه‌های مردم سرک می‌کشید. دانه به دانه جوانان مردم ایران را فراری و معتاد و اعدام و روانی و کشتید. دنیای امن و امان را پراز جنایت‌های خود کردید. در ایران زندانیان بی‌گناه را اعدام کردید. آری هرکسی برای خود بود، به هرکی رسیدید در ۶٧ بی دلیل کشتید. نه شرغی و نه غربی شعارتان بود روسیه و چین با شماست، می‌کشید. در کمال خونسردی و با خنده و با خواب آسوده می‌کشید می‌کشید می‌کشید، صدها شهرام‌های بی‌گناه را می‌کشید. دنیا را با نرمش قهرمانانه خریدید ملت ایران را با سرکوب و نیرنگ از ته دل می‌کشید موشک‌ها را پنهان کردید تا که منجی بی سلاح نماند بلکه آید هرچه گوید، بکشید، بکشید.

قلم ها و دست، پاها را شکستید، شکستید

“می‌کشیم، می‌کشید، می‌کشند” آنهایی که از سال ۵۷ با چماق بجان مردم افتادند و مردم فارس و عرب و لر و ترک و کرد و بلوچ و ترکمن را دسته دسته تیر باران کردند.
“می‌کشیم، می‌کشید، می‌کشند” آنها بودند که طالقانی را مسموم کردند و تمام روحانیون ضد ولایت فقیه مثل شریعتمداری و منتظری را به تبعید و زنجیر کشیدند.
“می‌کشیم، می‌کشید، می‌کشند” آنهایی که با خفقان و سرکوب به دستگیری و اعدام روشنفکران پرداختتید و قتل‌های زنجیره‌ای راه انداختید و هر صدای اعتراض را جاسوس و صیهونیست و ضدانقلاب و شاه‌پرست و منافق و فتنه‌گر ووو نامیدند و دست و پا شکستند.
“می‌کشیم، می‌کشید، می‌کشند” آنهایی هستند که خون بی‌گناه علما و جوانان أهل سنت را بخاطر ضعف حکومت و درغ و خرافات مذهبی خود ریختند…
“می‌کشیم، می‌کشید، می‌کشند” آنها بودند که وعده اتوبوس و مدرسه و بهداشت مجانی و بهشت را دادند و بجایش بحران گروگانگیری و جنگ ۸ ساله و موشک و بمب اتمی سازی و گرانی بیکاری و اعتیاد و فحشا را ارایه دادند. آنها “می‌کشیم، می‌کشید، می‌کشند” آنها هستند که همچنان میلیاردها پول مردم ایران را غارت می‌کنند و با سرکوب و اعدام و دروغ و اتهام و تهدید و تبعید و اسیدپاشی و شلاق و شکنجه می‌خواهند به چپاول و “می‌کشیم، می‌کشید، می‌کشند” ادامه دهند.
کسی نپرسید «کی قاتله کی جانیه» چشم دوربین‌هایتان به سوی خمس، صیغه، نیرنگ، حیله است. سازمان و قطعنامه‌های حقوق بشری علیه رژیم کیلویی چند است؟
با وعده‌ی آب و نان ما را خر کردند. گل‌های وطن را هـــمه پرپر کردند
....
من از جناب حامد زمانی خواستارم یک آهنگ پاپ هم از تورم و فیش حقوقی یا بیکاری یا خرج ازدواج و بچه‌های کار خیابانی و سایر استثنائات داخل کشور شما گل و بلبل بخوانید خواننده محبوب (….) !!!

راه حلی برای پیروزی اپوزسیون بر رژیم


یکی از ویژگی های رژیم جمهوری اسلامی ایران این است که میراث ساواک را که خود دست پروده موساد و سیا بود، به ارث برده و تجارب آن سازمان را برای خنثی کردن تلاش های مخالفان نظام در این ۳۷ سال به کار گرفته است.. باید گفت رژیم تا حدی موفق بوده است. اما بنظر می رسد سازمان مجاهدین خلق اخیرا با برگزاری کنفرانس بزرگ سالانه خود تحت عنوان ایران آزاد و دعوت از طیف های مختلف مخالفان برای حضور از جمله ملیت های غیر فارس این ترفند رژیم را به چالش کشیده است.

خروج از درون گرائی

من همواره معتقد بوده ام که مجاهدین می توانستند نقش بسیار بارزتری در تحکیم وحدت دیگر گروه‌ها و سازماندهی مجموعه اپوزسیون، بازی کنند. ولی متاسفانه به دلیل درون نگری (به عمد یا سهواْ) نسبت به دیگران و به خصوص نسبت به جنبش های ملیت های غیر فارس، این مهم انجام نگرفته است.
من با سازمان مجاهدین خلق ناآشنا نیستم، زیرا با برخی از موسسان و رهبران آن در زمان شاه در زندان های ایران هم بند بوده ام – نزدیک به دو سال از ۵ سال محکومیتم را در اوین بودم - آنجائیکه آیت الله طالقانی رهبر معنوی مجاهدین نیز در بند بود.
شاید هم توقع ها از سازمان مجاهدین برای ایجاد وحدت بین مخالفان به عنوان بزرگترین سازمان اپوزیسیون ایرانی بی جهت، غیر معقول وغیر منصفانه باشد اگر شرایط تحمیل شده علیه آن را نادیده بگیریم. کشورهای غربی به ویژه در زمان ریاست جمهوری کلینتون برای خشنود کردن رژیم آخوندها در اکتبر ۱۹۹۷ این سازمان را در لیست سازمان های تروریستی قرار دادند.
چند سال بعد یعنی در سپتامبر ۲۰۱۲ پس از آنکه غرب به این نتیجه رسید که رژیم آخوندها شریک مطمئنی برایشان نیست ابتدا آمریکا و سپس دیگر کشورهای غربی مجاهدین را از لیست گروه های تروریستی خارج کردند.
این مصادف بود با تهدید و تلاش به کشتار بیش از ۳۰۰۰ تن از اعضای مجاهدین در کمپ اشرف و پس از آن کمپ لیبرتی که رژیم آخوندی از طریق دست نشاندگان خود در عراق به آن دست زد و عملا کلیه بدنه این سازمان را در موضع کاملا دفاعی قرار داد - که به گفته بعضی رهبران آن -تمرکز برای مواجه با این مشکل - ۹۰٪ انرژی سازمان را مجاهدین را هدر داد.

مطالبات ملیت های غیر فارس

در اوائل دهه ۸۰ میلادی بعضی از سازمان های ملیت های غیر فارس و از جمله حزب دمکرات کردستان ایران به رهبری مرحوم دکتر قاسملو، اکنون این حزب عضو کنگره ملیت های ایران فدرال است، در شورای مقاومت ملی که سازمان مجاهدین بزرگترین سازمان آن است، عضویت داشت، اما چهار سال بعد از آن هم جدا شدند و پس از آن هم هیچکدام از سازمان ها به آن نپیوستند .
در اوائل سال ۲۰۰۰ میلادی برخی از نمایندگان سازمان ها، احزاب وجنبش های منطقه ای عرب، کرد ، بلوچ و لر به دلیل شرایط حاکم وعدم پشتیبانی واهمال شدید از سوی سازمان های به اصطلاح سراسری مخالف رژیم، تصمیم گرفتند صف مستقل تشکیلاتی و نظری خود را برای مبارزه با رژیم و تحقیق حقوق خود در ایجاد کنند. قرار بر این بود که به این طریق و به صورت بلوکه بهتر می توان وارد پروسه همکاری و یا احیانا اتحاد با سازمان های به اصطلاح سراسری از جمله با مجاهدین و دیگر سازمان های فارس معارض رژیم شد.
رهبران این ملیت ها در ۱۹ فوریه ۲۰۰۵ بعد از سال ها بحث و مذاکره درونی و بررسی و تدقیق خطوط مبارزاتی خود، کنگره ملیت های ایران فدرال را در لندن تاسیس کردند. در مانفیست کنگره آمده است:
ایران کشوری است چند ملیتی با قومیت ھای مختلف که ھمه آنان حق دارند به طور مساوی در امر اداره کشور شریک باشند٬ حقی که تاکنون از آنها سلب شده است. "کنگره" بر این باور است که مشروعیت سیاسی هر حاکمیتی، همواره از اعمال اراده مردم سر چشمه می گیرد...و اراده ملیت های مختلف و رعایت حقوق برابر آنان تحت هیچ شرایطی نباید مورد اغماض و استثناء قرار گیرد. بر قراری نظام جمهوری فدرال پایبند به اصول دموکراسی و عدالت اجتماعی، تنها مکانیسم سیاسی قابل دوام به منظور اعمال اراده سیاسی همه ملیت ها در چارچوب ایرانی آزاد و دمکرات خواهد بود .. و کنگره اکیدا بر روش های صلح آمیز مبارزاتی برای برکناری جمهوری اسلامی و رسیدن به اهداف تلاش می کند.
اکنون این ائتلاف بزرگترین و پردستاوردترین جنبش معترض جمهوری اسلامی است که بیش از ۱٣ حزب و سازمان از ملیت های کرد، عرب، ترک، بلوچ، ترکمن و لر را در بر می گیرد.

برخورد و کار عملی با شورای ملی مقاومت

یکی از شاخص های کیفی اجلاس اخیر مجاهدین در پاریس، این بود که ضرورت سرنگونی و برکناری نظام و حکومت ملایان را به صورت بسیار بارزی در دستور روز کلیه نیروهای جدی مبارزه با رژیم قرار داد. از قضا این امر مهم و تاریخی مسبوق به سابقه بوده است - در سال های دهه ۷۰ میلادی در بزرگترین جنبش معارض شاه در خارج، یعنی در کنفدراسیون محصلین و دانشجویان و سازمان های سیاسی حول و حوش آن، لزوم و یا عدم لزوم سقوط قهرآمیز شاه بمانند امروز مورد بحث بود. بعضی از سازمان ها در جنبش چپ به دلیل نزدیکی شاه به شوروی آن زمان آن را قابل اصلاح می دانستند و بعضا حتی آن را ضد امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا قلمداد می کردند.
ولی بعد از یک بحث داغ چند ساله نهایتا همگی بر شعار سرنگونی شاه به توافق رسیدند و این راه را تا سقوط رژیم ادامه دادند. بنابراین این مقایسه و بنا بر مضون و محتوای سخنرانان از جمله خانم رجوی و شعارهای مطرح شده در اجلاس “ایران آزاد” به نظر می آمد که پیشنهاد یک پلاتفرم مشترک و حداقل در مرحله کنونی برای مبارزه و تحقیق شعار براندازی رژیم ضروری و شاید در حال شکل گیری است. که این می تواند نقطه تحولی برای توحید کلیه جدی صفوف مبارزان آزادی خواه ایرانی از تمامی طیف های آن باشد، تا پایه یک ائتلاف بزرگ تر و شامل تر را که در برگیرنده اپوزیسیون وسیع ایرانی است، پی ریزی شود.
هرچند که کنگره ملیت های ایران فدرال و دیگر سازمان ها و جنبش های ملل تحت ستم به طور رسمی در اجلاس مجاهدین شرکت نکردند، اما این نیروها خود به عنوان یکی از دو محور این ائتلاف بزرگ، احتمالا بتوانند با سازمان مجاهدین به عنوان بزرگترین و متشکل ترین سازمان اپوزیسون از طریق ایجاد هماهنگی با دیگر نیروهای اپوزسیون فارس - این دو محور را به هم پیوند دهند.
موفقیت بزرگ مجاهدین در برقراری این اجلاس سه روزه با حضور ده ها هزار شرکت کننده از نقاط مختلف جهان و پشتیبانی لجستیکی و مالی و تشکیلاتی در پاریس و به قول یکی از رهبران شان، بدون جاری شدن خون از دماغ کسی، -مجاهدین را در موقعیتی برای ایجاد رهبری تشکیلاتی اپوزیسیون فارس ایران مهیا می کند- جنبش ملل تحت ستم که عمدتا در کنگره ملیت های ایران فدرال گردهم آمده اند و دارای رهبری و تشکیلات منسجم است، می تواند از طریق همیاری و همکاری تشکلیلاتی - زمینه تشکیل و تکوین این جبهه وسیع معارض ایرانی را هموار سازد.
البته اختلافات سیاسی اساسی بین این دو جبهه معارض و اپوزیسیون ولایت فقیه کماکان موجود است. مهم ترین اختلاف اساسی این است که در افق جنبش ملیت های تحت ستم، نوع نظام حکومتی بعد از سقوط رژیم، یک سیستم غیر متمرکز فدرالی مناسب با شرایط خاص تکثر و تعدد ملی، زبانی، فرهنگی و اتنیکی، بر مبنای قانون اساسی فدرال - مناسب با کشوری چند ملیتی است، در حالی که سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت، با قبول چند ملیتی بودن و کثرت گرائی ایران، افق آینده ایران را یک سیستم حکومتی غیر متمرکز با اعطای خودمختاری و خود گردانی به مناطق غیر فارس می داند (که البته این هنوز هم در منشور ده ماده ای خانم مریم رجوی نیامده است ولی در اصل سازمان آن را پذیرفته است). این برنامه بطور مشخص فقط برای کردستان در صفحه ۳۲ قسمت ۵ - حقوق ملیت ها - در برنامه شورای ملی مقاومت و اساسنامه شورا و ظایف مبرم دولت موقت برای خود مختاری کردستان ایران به آن اشاره شده است - که البته تعمیم منطقه خود مختار کردستان به تمام ایران را بطور واضح و شفافی اخیرا آقای محمد محدثین، رئیس کمیته بین المللی سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت در مصاحبه های خود در کانال های العربیه و اخباریه مطرح کرده است.
اساس و پایه نظری این اختلافات این است که برخلاف سیستم حکومت فدرال، حکومت های خود مختار فاقد قانون اساسی و پارلمان منتخب و دادگاه های مستقل و نظام قضائی مستقل هستند. بالعکس در نظام فدرالی شرایط و حدود و ثغور اختیارات و مسئولیت های هر کدام از واحدهای های حکومت، دولت مرکزی و نیز حکومت های خود مختار محلی، با توافق هر دو جانب، معلوم و مشخص شده است. جنبش ملیت های تحت ستم دوگانه همچنین خواهان پذیرش اصل حق تعین سرنوشت ملی بنا بر منشور سازمان ملل متحد هستند. بر اساس این حق حکومت مرکزی باید به حقوق ملیت های دیگر و خود گردانی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آنها در چارچوب ایران تضمین و به آن احترام بگذارد - و این خود عامل بازدارنده تمامیت خواهی و رشد دیکتاتوری و ضمانت دمکراسی خواهد بود.
با وجود این اختلافات اساسی، اما ویژگی های مشترک مبارزاتی به مراتب بیش از اختلافات است. در صورت قبول "اصل میز مذاکره" برای تقارب و عدم اتخاذ مواضع حداکثری، تمامیت خواه، غیر اصولی و غیر دمکراتیک از هر طرف - این شکاف به سهولت قابل ترمیم بوده و یا حداقل می توان آنرا به مجلس موسسان موکول کرد.
در مقابل، راه برای ایجاد اتحاد و همکاری و کسب پشتیبانی منطقه ای، بین المللی و افکار عمومی جهان برای اپوزیسیون متحد ایرانی هموار خواهد شد. این جبهه اپوزیسیون متحد ایرانی بالطبع به دلیل دخالت ها و جنایت هایی که رژیم در عراق، سوریه، لبنان، بحرین و یمن مرتکب شده و می شود، به سرعت و بلافاصله از پشتیبانی مستقیم و همه جانبه ملت های این کشورها برخوردار خواهد شد. در حقیقت این یک فرصت مناسب برای حل اختلافات و کنار گذاشتن لجاجت های دیرینه و تاریخی برخی احزاب اپوزیسیون ایرانی است. در غیر این صورت این گروه ها ، عملا، خواسته یا ناخواسته به بقا و طول عمر رژیم جمهوری اسلامی کمک خواهند کرد.

یک نمونه از تهديد مخالفان حكومت ايران در خارج توسط نهادهاى اطلاعاتى


مخالفان جمهوری اسلامی ایران می‌گویند که نهادهاى اطلاعاتى و امنيتى این کشور همزمان با موج احضارها و فشار به فعالان سياسى و رسانه‌ای در داخل، تهديد فعالان مخالف نظام در خارج نیر آغاز کرده‌اند.
روح‌الله زم، یکی از فعالان سیاسی خارج از کشور با انتشار عکس و نوشته‌هايى از كشته شدن يكى از دوستان خود در داخل كشور ضمن اتهام دستگاه‌های امنیتی نظام گفته كه تهدیدها عليه خود وى نیز از سه ماه پیش آغاز شده است.
به گزارش سايت اصلاح طلب "سحام نيوز"، اين فعال سیاسی و رسانه‌ای مقیم خارج از کشور در مطلبی که به همراه عکس در صفحه فیس‌بوک و اینستاگرام خود منتشر کرده، از تهدید سه ماه‌ی خود خبر داده و نوشته که یکی از دوستانش دو ماه پیش از این در "وسط تهران" در "اقدامی غیرحرفه‌ای" توسط "یک نهاد امنیتی" کشته شده است.
پیغام هاى فرستاده شده به روح الله زم و عكس جسد شخص كشته شده
آقاى زم اسم فرد كشته شده را ذكر نكرده اما گفته كه وى " دو ماه قبل با عملیات مشترک (حفا واجا/ معاونت ضد واجا) کشته شده است".
در همراه با نوشته‌ منتشر شده توسط «روح‌الله زم»، عکس‌هایی از جنازه‌ی یک فرد و نوشته‌های رد و بدل شده با برخی افراد دیده می‌شود.
او می‌گوید که این پیام‌ها را از منابع خبری و رسانه‌ای خود، "که برخی از آن‌ها شناخته شده هستند" و از "فرد کشته شده" دریافت کرده است.
در نوشته روح‌الله زم، آمده است كه تهديدها " بیش از سه ماه است ادامه دارد، تمام هم نمی‌شود، روزی شفاهی، چند روز کتبی، از سوی افراد مختلف و چهره‌های شناخته شده مرتبط".
آقاى زم در ادامه نوشته: "یکی از دوستانم طی فرآیندی غیر حرفه‌ای وسط تهران هدف قرار گرفت، او را در منزلش زدند، پیش از مرگ هشدار داد که هم «مرا می‌کشند» و هم «او را»، او گفت می‌داند که چطور از مرگ فرار کند، اما نتوانست، پس از آن روزگار ما چرخید و امروز این دایره بر من تنگ‌تر شده".
وى افزوده: "تخریب و ترور شخصیت را از داخل و خارج آغاز کرده‌اند تا در نهایت بربایند و اگر نشد بزنند. شناخته شدگانی که می‌شود روی سرشان قسم خورد پیام می‌دهند، زنگ می‌زنند و می‌گویند طی عملیات مشترک طراحی شده اطلاعات سپاه، واجا و نیروی قدس قرار است بربایند مرا، برای چه؟ گفته‌اند می‌توانند با ربایش حفره‌ها را بپوشانند! آن‌ همه سازمان و نهاد اطلاعاتی و امنیتی، مگر بدون ربایش یا زدن، نمی‌توانند حفره‌ها را بپوشانند؟ پس برای چه «حقوق نجومی» می‌گیرند؟ برای چه ایجاد شده‌اند؟ درهاتان را ببیندید و یک «جلاد» استخدام کنید تا بزنند و بکشند و پول مردم را نیز حرام نکنید، اگر این‌چنین قرار است حفره‌هایتان را بپوشانید!".
روح الله زم فاش كرده كه "چند هزار صفحه سند و مدرک و اطلاعات شفاهی و مکتوب را طی چند جلد کتاب گردآوری می‌کنم تا بماند".

وضعيت فعالان زن كرد زندانى در ایران


تسهیم کردن به اشتراک گذاش







در گزارشی که یک رسانه کُرد ایرانی منتشر شده از سرکوب فعالان زن كُرد در ايران به علت مشاركت در سازمان‌هاى سياسى كُرد و يا فعاليت در رسانه‌ها و شبكه‌هاى اجتماعى می‌گوید این گزارش نشان می‌دهد که این زنان متحمل سركوب مستمر شده‌اند و بسيارى از آنان توسط نهادهاى امنيتى و اطلاعاتى جمهورى اسلامى ايران بازداشت و شكنجه و زندانی شده‌اند.
هلمت معروفى فعال كُرد، طى مقاله‌اى در سايت "هاوار" با ذكر اسامى تعدادى از فعالان زندانى زن كُرد در ايران، به وضعيت كنونی آنان پرداخته و گفته كه "رشد و گسترش حضور زنان و مشارکت آنان در جبهه بندی‌ها و مبارزات در عرصه‌های گوناگون، ترس بیش از پیش جمهوری اسلامی در ایران را بدنبال داشته است که نتیجه آن دستگیری و بازداشت و شکنجه و زندانی طویل المدت چند تن از دختران دانشجوی کورد می باشد ".
در ذيل اين گزارش اسامى اين زنان زندانى ووضعيت آنان آمده است كه عبارتند از:
1- سحر فیضی،۲۴ساله، دانشجوی رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه تبریز. وی روزچهارشنبه بیست و سوم تیرماه 1395 از سوی ماموران اطلاعات سقز بازداشت شد و 4 ماه است که در وضعیت نامعلومی به سر میبرد و از مکان و محل نگهداری وی هیچ اطلاعی در دست نیست. وی هنوز حق ملاقات یا دسترسی به وکیل را نداشته و مسئولین امنیتی و قضایی همچنان از پاسخ دادن در خصوص محل نگهداری و اتهامات وارده خودداری می‌کنند.
یکی از ماموران اطلاعات سقز طی دوهفته پیش به پدر نامبرده گفته است: «دختر شما مرتکب جرم شده و باید تاوان پس بدهد اما جرمی نابخشودنی»٬ ولی هرجا باشد تا زمان اتمام بازجویی از محل نگهداری «سحر فیضی» به شما اطلاعی داده نمی شود.
2- اسرین امین زاده، فرزند بهالدین، ۲۴ساله و دانشجوی رشته حسابداری، مورخه 17 خرداد ماه 1395 شمسی توسط دو نفر از ماموران اطلاعات مهاباد بازداشت شده است و تاکنون و علیرغم پیگیرهای مکرر خانواده اش تاکنون مکان بازداشت، علت بازداشت و وضعیت روحی و جسمانی وی نامشخص می باشد.
یک منبع نزدیک به خانواده امین زاده در گفتگوی اختصاصی با “هاوار” گفته است: ” با وجود پیگیریهای مداوم خانواده امین زاده، تاکنون از سرنوشت و محل نگهداری دخترشان اطلاعی ندارند.”
3- افسانه بایزیدى ، فعال دانشجویی کورد که در پنجم اردیبهشت ماه 1395 شمسی توسط ماموران امنیتی وزارت اطلاعات دستگیر شد پس از گذشت حدود چهار ماه بلاتکلیفی و بازداشت در اداره اطلاعات ارومیه، روز یکشنبه 31 مردادماه 1395 شمسی در شعبه یکم دادگاه انقلاب مهاباد، توسط “قاضی جوادی کیا” محاکمه و به چهار سال زندان و تبعید به زندان کرمان محکوم شد”. و مورخه ۱۸شهریورماه 1395 شمسی برای گذراندن حکم چهار سال حبس خود، به زندان کرمان منتقل شد.
افسانه بایزیدی در زندان کرمان، اقدام به انتشار رنجنامه ای نموده است که بخشی از آن که نشاندهنده و بیانگر وحشیگریهای ماموران و مسئولان زندان و نوع شکنجه های رژیم اسلامی ایران در زندانها و بازداشتگاههایش می باشد به شرح زیر است:
“من همان افسانەای هستم، برای ۹۰ روز شکنجه و عذاب، در تمام مدتی که در بازداشت بودم به هر شیوه و با هر وسیلەای شکنجه ام دادند. نخستین روزهای بازداشتم میزان شکنجه ها به حدی بود که توان راه رفتن نداشتم. پاهایم و پشتم سیاه و کبود شده بود. به حدی کتک می خوردم که از دهان و بینی ام خون میآمد حتی سر سوزنی به من ترحمی نداشتند و ۱۵ روز در بهداری بازداشتگاه اطلاعات ارومیه تحت معالجه بودم که با من چه کردند که در یک قدمی مرگ بودم اما چون کُرد بودم و بایستی به یاد داشته باشیم کورد بودن یک جرم نابخشودنی است و دشمن دارد و دشمنش هرگز کوردها را عضوی از ایران نمیداند و به رسمیت نمی شناسد اگر غیر از این بود با من و صدها انسان شریف دیگر اینگونه رفتار نمی کردند.
دو بار حداقل بیش از چندین ساعت از دست و پا آویزانم کردند.در تمام مدت زمان بازداشت بازجویی و شکنجه چشم بندی بر روی چشمانم بسته بود که اکنون چشمانم آسیب دیده است و احساس میکنم دیگر کمسو شده ام. مدت ۴سال میباشد با بیماری تنگ نفسی دست و پنچه نرم می کنم که برای گرفتن اعتراف کپسولم را بهم نمی دادند تا عذاب بکشم.
تمام روشهای غیر انسانی و غیرقانونی را برای گرفتن اعتراف از من بکار گرفته شد که توسط دشمنانم بیش از سه ماه در سلولهای انفرادی بازداشتگاه اطلاعات بوکان و ارومیه بودم٬ «تهدید به تجاوزجنسی شدم» تهدید به مرگ٬ و تهدید به زندان قبله گاهم مادرم٬ ۱۱روز در دستشویی بازداشتگاه اطلاعات ارومیه نگهداری شدم و در همان توالت به من غذا دادند با یک حیوان اینگونه رفتار نمی شود که بدترین اعمال ناشایست را با من داشتند.
4- منیژه فاتحى ، ۲۲ساله، فرزند بهمن و اهل شهرستان بوکان، پانزدهم اسفند ماه 1394 شمسی توسط نیروهای امنیتی در بوکان و در منزل شخصی اش دستگیر و بازداشت گردید و به مکان نامعلومی انتقال داده شده است.
بە گفتە یکی از اعضای خانواده فاتحی که با بخش حقوق بشر روژی کورد مصاحبه ای داشته است: “حدود ساعت ۷شب بود سه تن از نیروهای امنیتی وارد منزل شده و بدون داشتن مجوز قضایی وی را بازداشت و به مکان نامعلومی بردند و با تلاش و پیگیری خانواده ازوضعیت و محل نگهداری منیژه ٬تا اکنون نتوانسته ایم از سرنوشت او اطلاعی کسب کنیم و 199 روز است دختر ما توسط ماموران اداره اطلاعات دستگیر شده و به شدت از این شرایط نگران هستیم.”
یکی از اعضای خانواده فاتحی به خبرنگار«مروفایتی»گفته است: در طول ۱۹۸روز بازداشت به تمام ارگانهای امنیتی-قضایی در بوکان٬ مهاباد٬ ارومیه و تهران رفتیم ولی هیچکدام نسبت به بازداشت منیژه پاسخگو نبوده اند و همچنان در بلاتکلیفی هستیم و به تهران رفتیم مسؤلان زندان اوین و بازداشتگاه ۲۰۹ این را رد کردند که او در تهران نگهداری شود.
5- نجیبه صالح‌زاده ، همسر محمود صالحی از فعالان کارگری کورد اهل شهرستان سقز می باشد. به اتهام “تبلیغ علیه نظام” و “توهین به رهبری” از طریق انتشار مطالبی در فیسبوک محاکمه شده است، اتهامی که نجیه با درج اینکه “وی اصلا حساب کاربری فیسبوکی ندارد”، آنرا رد می نماید.
او می‌گوید در صفحه فیسبوک شخصی با نام ساناز مطلبی منتشر شده که زیر آن شماره تلفن همراه خانم صالح‌زاده آمده و پلیس فتا از این طریق او را به عنوان عامل انتشار مطلب شناسایی کرده است. “در دادگاه گفتم که این عاقلانه نیست که کسی با نام مستعار در فیسبوک مطلب بنویسد و بعد شماره تلفن واقعی خودش را به صورت عمومی زیر آن یادداشت کند."

گردهمایی بزرگ مقاومت ایران در پاریس - 2016


شورای ملی مقاومت ایران متشکل از گروه‌های مخالف رژیم ایران… کنفرانس بزرگی را با مشارکت شخصیتهای سیاسی و حقوقی مخالف رژیم ایران و هم‌چنین با حضور شمار زیادی از نمایندگان احزاب و پارلمانهای کشورهای غربی و عربی فعالیت خود را آغاز می‌کند.

فراخوان این گردهمایی بزرگ با شعار «سرنگونی فاشیسم مذهبی، بانکدار مرکزی تروریسم و بنیادگرایی» آغاز شده است.

العربیه افزود: «خبرنگار العربیه از محل برگزاری کنفرانس در پاریس در گزارشی که برای العربیه ارسال کرده، از شرکت و حضور صدها شخصیت سیاسی و حقوقی از کشورهای مختلف جهان به‌ویژه اروپا و آمریکا در این کنفرانس خبر داد»
فعالیت‌های مقدماتی این کنفرانس که روز جمعه آغاز شد با سمپوزیومی تحت عنوان 'بحران خاورمیانه، راه‌حل چیست؟ '  آغاز شد. دیپلوماتها و سیاستمداران غربی و همچنین چهره‌های سیاسی سازمانهای بین‌المللی در این سمپوزیوم سخنرانی کردند.

شرکت کنندگان در اولین جلسه، مسأله بحران خاورمیانه و چشم‌انداز راه‌حلهای پیشنهادی این منطقه بحرانی را مورد بحث و بررسی قرار دادند.

این جلسه با ریاست دکتر آلخو ویدال کوادراس معاون سابق رئیس اتحادیه اروپا، آغاز شد. سمینار با سخنرانی فیلیپ کراولی، معاون وزیر امور خارجه سابق آمریکا آغاز شد.

کروالی گفت: «ما باید با کشورهای همسایه ایران که تهران تهدیدی و خطری جدی برای آنهاست، همکاری کنیم. به‌ویژه که در مقابل و به موازات افراط گرایی رژیم ایران افراط گرایی سازمان تروریستی داعش نیز منطقه را تهدید می‌کند» .

کراولی با اشاره به نقش منفی در عراق، سوریه و لبنان، گفت: «نقش مخرب و ویرانگر ایران در منطقه را نمی‌توان انکار کرد به‌خصوص در بحران سوریه است» » .

وی افزود: «ما نمی‌توانیم سیاست داخلی رژیم ایران را از سیاست خارجی‌اش جدا کنیم» .

مارک گینزبرگ، سفیر سابق آمریکا در مراکش، و مشاور سابق رئیس جمهور آمریکا برای سیاست شرق میانه، برونو تیرناس کارشناس امور راهبردی آمریکا، توریسلی عضو سابق مجلس سنا و شخصیتهای اروپایی دیگری در این کنفرانس سخنرانی کردند.

اغلب سخنرانان بر نقش مخرب رژیم ایران در منطقه به‌ویژه در کشورهای عراق، سوریه، لبنان و یمن تأکید کردند.

۱۳۹۵ مهر ۱, پنجشنبه

نبود نظارت مستقل بر ساز و کار دولت و همچنین سکوت بسیاری از اهالی رسانه در قبال آنچه رخ می‌دهد، روحانی را به موقعیتی می‌رساند که وظیفه رسانه‌ها را «هماهنگ کردن افکار عمومی با نظام» می‌داند.


ماه‌ها پیش از انتخابات مجلس، برنامه‌ای طنز رادیویی که سرمایه‌گذار واسطه‌اش، یک کمپین حقوق بشری است که کارش باید نظارت بر حقوق بشر در ایران و گزارش نقض حقوق انسانی ایرانیان باشد، از ایرانیان خواست که در انتخابات مجلس شورای اسلامی مشارکت کنند. این برنامه طنز، از شبکه‌ای که مالیات دهندگان غربی هزینه‌اش را تامین می‌کنند، بازپخش شد.
بررسی این‌گونه تبلیغات در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که سیاست برخی دولت‌ها، مشکلی با تقویت جمهوری اسلامی ندارد. طبیعتاً، مدیران پروژه‌هایی که مطابق این سیاست پیش می‌روند، نگرانی‌ای بابت تجدید حمایت مالی نخواهند داشت.
وقتی برخی از همکاران مطبوعاتی که به ظاهر در تبعید زندگی می‌کنند، کمک به دولت جمهوری اسلامی را سرلوحه‌ی کار خود قرار می‌دهند، نمی‌توان به برنامه‌ریزی امنیتی جمهوری اسلامی آفرین نگفت! یک روزنامه‌نگار از ترس از ایران خارج می‌شود اما به امیدی، در چارچوب سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی، شهروندان را ترغیب به مشارکت در انتخاباتی می‌کند که به‌واسطه دخالت شورای نگهبان، نه دموکراتیک است و نه کاندیداها، نمایندگان واقعی طبقات مختلف جامعه هستند.
اگر روزنامه‌نگار داخلی که این روزها برای نسان دادن مظلومیتش قبض دریافتی‌اش را در فیسبوک می‌گذارد، به جای پیروی از خواست مدیران حزبی، کار نظارتی‌اش را روی دولت متمرکز کند، بسیاری از مخاطبان متوجه فساد شدید حاکم بر ساختار قدرت خواهند شد.
بسیاری از رسانه‌ها و اهالی رسانه، چیزی را منتشر می‌کنند که خواننده و مخاطب‌شان را راضی کند، اما مگر کار رسانه، راضی کردن و مست کردن مردم است؟ گفتن و بازگویی واقعیت که اسباب شادی و رضایت نیست!
متاسفانه بخشی از روزنامه‌نگاران «اصلاح‌طلب» خیال می‌کنند که طرف مقابل فاسد است و یاران دولت اعتدال، محبوب و پاسخگو و مظلوم. در دوران خاتمی نیز خیلی از همکاران دچار چنین توهمی در مورد دولت بودند. اما هستند روزنامه‌نگاران شریفی که اینچنین نمی اندیشند. بهمن احمدی امویی می‌نویسد: «آبشخور مشترک تمام اصلاح‌طلب‌های دولتی و حکومتی و محافظه‌کارانی که خود را این روزها اصولگرا می‌نامند، رانت‌خواری و مال خودسازی مناصب و موقعیت‌ها و امکانات اجتماعی و اقتصادی کشور است. یکی کم و دیگری زیاد. اما در این نقطه باهم مشترک‌اند . ازاین‌رو از هیچ‌کدام از کسانی که به‌نوعی از این رانت برخوردار بوده‌اند، نمی‌توان انتظار کمترین اقدامی جهت کاهش فساد داشت . فسادی که سال‌ها است سیستمی ، همه‌گیر و عمومی شده است. از این زاویه دولت روحانی تفاوت معنی‌داری با اصولگرایان ندارد و تنها شکل و ظاهر رفتارش با آن‌ها متفاوت است.»
آیا چنین ادبیاتی را در نوشته‌های همکاران رسانه‌ای فارسی‌زبان داخلی و خارجی و سبز سراغ دارید؟ بررسی کنید میزان فرافکنی را در روزهای بعد از مطرح شد فیش‌های حقوقی کلان تعدادی از مدیران اقتصادی را.
در نبود برخی از سنگین‌وزن‌های اصلاح‌طلب، فرزندان‌ برخی از ایشان پرچم اصلاح‌طلبی به دست گرفته‌اند، مانند دختر صفدر حسینی. آقای حسینی بر اساس اطلاعات، حقوقش بالاتر از حقوق وزیر خزانه‌داری آمریکا است. بررسی کنید آقای حسینی، وزیر اسبق کابینه خاتمی دقیقاً چه کار مفیدی انجام می‌دهد که لایق دریافت چنین حقوقی است؟ و یا رئیس بانک رفاه کارگران، چگونه می‌تواند حقوقی چند صد برابر کارگران ایرانی دریافت کند؟
یکی از شهروند خبرنگاران در فیسبوک خود می‌نویسد: «دیگر بگذارید از صفدر حسینی و حقوق‌ها نگوییم. سکوت بر سر آن به اندازه کافی دیگر این دو روز سوژه بحث بوده است. حالا عده‌ای ممکن است بگویند چه کار به کارشان داری. کسی که دیگر آن‌ها را قبول ندارد. خب داشته یا نداشته باشد، شب انتخابات که دل‌مان خواست انگشتمان را برایسردبیر شرق و مدیر مسئول روزنامه اعتماد و رهبر معنوی سحام نیوز و دختر صفدر حسینی جوهری کنیم، بد نیست یادمان باشد که در طی یک انتخابات تا انتخابات بعدی چه بر سرمان آورده‌اند. شما که نه، خودم را عرض می‌کنم.»
همین عدم انجام وظیفه روزنامه‌نگاران است که می‌خوانیم رئیس جمهوری بنفش ایران، برای رسانه‌ها تعین تکلیف می‌کند و می‌گوید:  «وظیفه اصحاب رسانه است تا افکار عمومی را با اهداف نظام جمهوری اسلامی ایران، هماهنگ و همراه کند».
روحانی که وزیر خارجه‌اش مدعی است هیچ‌کس در ایران به خاطر عقایدش به زندان نمی‌رود، به «آزادی مطبوعات، رسانه‌ها و قلم در ایران» افتخار می‌کند. احتمالاً منظورش، آزادی رسانه‌ها در حمایت از دولت او است و همراهی گروهی از روزنامه‌نگاران تبعیدی با دولت «تدبیر و امید» است که به زودی تبلیغ برای مشارکت مردمی در انتخابات سال آینده را در شبکه‌های اجتماعی کلید خواهند زد.

از «فیش‌های حقوقی» حسن روحانی قبل از اعطای مدرک دکترای کالدونین گلاسکو به او چه خبر؟

 روحانی که در دوره اول مجلس با عنوان «دکتر» بر مسند نمایندگی نشست، عملاً تا سال ۱۳۷۸ چنین مدرکی نداشته و دو دهه با عنوان نداشته‌اش، حقوق کامل دارندگان مدرک دکترا را دریافت کرده است.بیشتر بخوانید۱- در فاصله سال‌های مجلس اول تا سال ۷۴* که ایشان مدرک دکترا گرفته‌اند از حقوق و امتیازات عنوان «دکتر» استفاده نموده‌اند؟ اگر بلی با چه مجوز قانونی و شرعی؟۲- چگونه همزمان با تحصیل در انگلستان در پست‌های خطیری مثل نایب رئیس مجلس، دبیر شورای عالی امنیت ملی و ... انجام وظیفه شده است.۳- ایشان در هیئت ممیزه کدام دانشگاه و با کدام سوابق پژوهشی موفق به کسب عنوان «استاد تمام» شده‌اند؟۴- در دوران تحصیل از بورس استفاده کرده‌اند یا با هزینه شخصی در انگلستان درس خوانده‌اند؟ اگر بورسیه بوده‌اند با شرکت در کدام آزمون و یا با کدام مجوز قانونی از بورسیه استفاده نموده‌اند؟»این روزها، بحث فیش‌های حقوقی نزدیکان حسن روحانی و برادرش، بحث برانگیز شده اما، بسیاری فراموش کرده‌اند که مدارک مرتبط با حسن روحانی در همه دوره‌ها مساله‌ساز بوده است. با این حال، مشکل بزرگ شاید این باشد که رسانه‌های جریان اصلی به جای انجام کار حرفه‌ای خود در مطالعه و بررسی سابقه و عملکرد روحانی، در هنگامه رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲، بیشتر به تضعیف رقبای او پرداختند تا بررسی سوابقش.بررسی کتاب خاطرات حسن روحانی و به‌ویژه، سند شماره ۶۵ کتاب در همان زمان نشان می‌داد که او تنها از ابتدای سال ۱۳۵۷ تا بهمن ماه آن سال در انگلستان و اروپا به‌سر برده ونمی‌توانسته با مدرک لیسانس حقوق دانشگاه تهران، به‌طور ناگهانی در کمتر از یک سال و بدون زبان‌دانی کافی، مدرک دکترای حقوقی را بگیرد که در گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی ادعای داشتنش را کرده بود.حسن روحانی در کتابش ادعا کرده بود که در پاییز سال ۱۹۷۸ یا ۱۳۵۷، در دانشگاه LSE لندن ثبت نام کرده بود. بررسی‌های خودنویس و پرسش از دانشگاه نشان داد که هیچ سندی از ثبت نام از «حسن فریدون» و یا «حسن روحانی» در این مرکز دانشگاهی وجود ندارد.به هر تقدیر، برای اثبات این‌که حسن روحانی از دانشگاه کم اعتبار کالدونین گلاسکو دکترایش را در سال ۱۳۷۸ گرفته، فیلمی کوتاه از مراسم اعطای نشان دکترا به او پخش شد. این در حالی است که دانشگاه کالدونین گلاسکو حاضر نشد رساله دکترای روحانی را آزاد کند و در اختیار عموم بگذارد و خلاصه یا ابسترکت چند پاراگرافی رساله او نیز حاوی بخش‌هایی کپی شده از کتاب یک استاد افغان بود که در مالزی مدیریت یک مرکز مطالعاتی اسلامی را بر عهده داشت؛ جایی که مدتی برادر حسن روحانی، سفیر ایران بوده است. این تحقیق شهروند خبرنگاران خودنویس، به رسانه‌های معتبر غربی از جمله فارین پالیسی هم کشیده شد.سال ۱۳۹۳، نامه‌ای در میان نمایندگان مجلس پخش شده بود که از سوی حامیان روحانی محکوم شد. بعداً معلوم شد که کوچک‌زاده، نماینده وقت تهران این نامه را تنظیم کرده و البته آنقدر سریع که متوجه خطایش در مورد زمان گرفتن دکترای دانشگاه کالدونین نشده بود:«بسم‌الله ‌الرحمن الرحیمحسب مندرجات اسناد مجلس شورای اسلامی، آقای حسن روحانی رئیس‌جمهور از دوره اول مجلس شورای اسلامی با عنوان «دکتر» عهده‌دار سمت نمایندگی بوده‌اند در حالی که مطابق مندرجات سایت مرکز تحقیقات استراتژیک (تحت مدیریت خود ایشان) ایشان طی سال‌های منتهی به 74 برای تحصیل در دوره‌های کارشناسی ارشد و دکترا در یکی از دانشگاه‌های انگلستان ثبت نام نموده‌اند و اکنون نیز حسب اظهارات معاون خود آقای نوبخت استاد تمام دانشگاه بوده و از آن محل حقوق دریافت می‌دارند! در این رابطه سؤالاتی به شرح زیر مطرح است که لازم است مراجع ذیربط برای روشن شدن اذهان و افکار عمومی بدان پاسخ دهند.به عبارت دیگر، بر اساس بررسی‌هایی که جناح راست مجلس یک سال بعد از انتخابات ۱۳۹۲ انجام داد و البته نتیجه مثبتی هم برای نخستین وزیر علوم کابینه روحانی نداشت، به دروغ و سندسازی رئیس جمهوری اعتراض شد، اما رئیس مجلس اجازه بررسی و پیگیری بیشتری را به نمایندگان نداد.به هر تقدیر، حسن روحانی از بهار ۱۳۵۹ تا پایان مجلس پنجم، یعنی بهار ۱۳۷۹، هم در مجلس و هم در مراکز دیگر، با عنوان «دکتر روحانی» از حقوق و مزایایی فراتر از یک دارنده مدرک لیسانس حقوق دانشگاه تهران بهره‌مند بوده است.به نظر می‌رسد حالا که برخی رسانه‌ها نتوانسته‌اند در ارتباط با مساله فیش‌های حقوقی سکوت کنند، شاید بتوان امیدوار بود که هم پرونده مدرک تحصیلی روحانی مورد بررسی مجدد قرار گیرد و هم «فیش‌های حقوقی» او از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۹ بررسی شود. شاید از این میان، مدارک مهم دیگری هم کشف شود. *- حسن روحانی بر اساس اسناد در سال ۱۳۷۸ از دانشگاه کالدونین گلاسکو مدرک دکترایش را گرفت.

مراسم بزرگداشت هفت سال با جنبش سبز در کلن برگزار شد

هم‌زمان با هشتمین سال برآمدن جنبش سبز و در کنفرانسی که با عنوان «هفت سال با جنبش سبز» شنبه‌ی گذشته (۲۹ خردادماه/ ۱۸ ژوئن) در شهر کلن آلمان برگزار شد، شماری از فعالان سیاسی به ارزیابی وضع امروزین جنبش سبز پرداختند.

به گزارش سایت ملی مذهبی اردشیر امیرارجمند، محمدجواد اکبرین، مرتضی صادقی، مرتضی کاظمیان، و علی کشتگر سخنرانان این مراسم، هریک از زاویه‌ی خود، به وجهی از جنبش اعتراضی متولد شده پس از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ پرداختند و نسبت آن را با جامعه و حکومت مورد ارزیابی قرار دادند.
تداوم جنبش سبز و پویایی گفتمان و زنده بودن حرکت آن زیر پوست جامعه، با وجود سرکوب طولانی مدت و تبلیغ و تحریف حاکمیت، وجه برجسته‌ی دیدگاه‌های ابراز شده بود.
 امیرارجمند؛ جنبش سبز و اصلاحات جامعه‌محور
اردشیر امیرارجمند، سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید در سخنان خود جنبش سبز را «پرده و مرحله‌ای دیگر از جنبش‌های آزادی‌خواهانه و دموکراسی‌طلبانه از نهضت مشروطه بدین سو» توصیف کرد و گفت: «در سال‌های پیش از ۸۸ کشور شاهد کوشش‌هایی برای اصلاح از درون حاکمیت بود؛ جنبش سبز نیز در ادامه‌ی همین روند متولد شد اما با تاکید بر جامعه‌محوری.»
امیرارجمند جنبش سبز را دارای دو «پا» دانست: «پایی برای اصلاح در حکومت، و پایی برای تکوین نیروی اجتماعی». او تاکید کرد: بدون فشار اجتماعی، اصلاح کامیاب نخواهد بود.
مشاور ارشد میرحسین موسوی در بخش دیگری از سخنان خود به بررسی منش و روش و بینش رهبران جنبش سبز اشاره کرد و گفت: موسوی نمی‌خواست در گذشته‌ی خود باقی بماند؛ او به عقب نمی‌نگریست؛ نگاهی رو به جلو داشت. و هر جریانی که نخواهد نگاه رو به آینده داشته باشد به فرقه سیاسی تبدیل خواهد شد.
امیرارجمند بیانیه شماره ۱۷ موسوی را سند و شاهد مهمی دال برای این حرکت رو به جلو موسوی خواند و پیشنهادی مهم برای شکستن بن‌بست توصیف کرد. وی همچنین تاکید کرد که موسوی کوشید صدای همه شهروندان تغییرخواه باشد و کنار آنان و حق‌خواهی معترضان ایستاد؛ همان‌گونه که در جنگ در متن صحنه و کنار سربازان و پاسداران می‌ایستاد.
به باور امیرارجمند: «موسوی همان روشنفکر انقلابی صلح‌جو و مومن و سخت پایبند به ارزش‌های انسانی و اخلاقی و دلسوز و خادم اقشار محروم است که خلاقیت و هنر تقلیل پارادوکس‌های خود را یافته است.» وی اضافه کرد: یکی از نقاط قوت موسوی، «نقد خویش» بود و تلاش برای حل و رفع تناقض‌ها.
او همچنین میرحسین موسوی را اصلاح‌گری دانست که «اصلاح را از خود شروع می‌کند.
وی افزود: «میرحسین هنر بازخوانی و بازیابی و اصلاح مستمر خود را یافته و این نعمت بزرگ الهی برای او و امیدی بزرگ‌تر برای ما مردم است. او اکنون سرمایه‌ای پایدار است.»
سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید، «انتقاد ار خود» را وظیفه همه جریان‌های سیاسی دانست و تاکید کرد که همه باید مسئولیت اقدام‌ها و سخنان خود را بپذیرند و ضمن نقد خویش، توضیحات لازم را به افکار عمومی و پرسشگران ارائه کنند.

اکبرین: تضعیف خشت به خشت اقتدارگرایی
محمدجواد اکبرین، روزنامه‌نگار سخنران بعدی مراسم بود. وی با اشاره به بخشی از بیانیه شماره ۹ میرحسین موسوی که در آن آمده بود: «در ابتدا هدف همه ما از شرکت در انتخابات آن بود که عقلانیت دینی به فضای مدیریت کشور بازگردد، لیکن در میانه مسیر به اهدافی بسیار بلندتر هدایت شدیم. ما در این بین می‌خواستیم ارکان ذیربط نظام به یاد آورند که در ورای تمامی آنان و ما فوقشان میزانی به نام رای و عزم مردم وجود دارد که آنها نه حق دارند و نه می‌توانند آن را نادیده بگیرند»؛ فضای سیاسی ـ اجتماعی پس از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ را «دوران پساانتخابات» توصیف کرد. وی توضیح داد: «در این دوران، مشارکت در انتخابات، به تعبیر موسوی، هدفی بسیار فراتر از انتخابات دارد.»
اکبرین افزود: «در دهه‌ی پسا۸۸، هدف از انتخابات فقط انتخاب اشخاص با معیار عقلانیت دینی (که برآیند شرایط مندرج در قانون اساسی ا‌ست) نیست؛ بلکه تضعیف هیمنه‌ی کسانی است که می‌خواهند رأی و عزم مردم را نادیده بگیرند.»
این روزنامه‌نگار تصریح کرد که «بدون تضعیف تدریجی این هیمنه، تغییر حقیقی و حقوقیِ وضع موجود، دشوارتر از محاسبات ماست.»
وی همچنین با اشاره به واکنش رهبر جمهوری اسلامی به نتایج انتخابات مجلس خبرگان ۱۳۹۴، افزود: هیچ‌کس به اندازه آقای خامنه‌ای خسارت تحمیل شده به حاکمیت را از مشارکت هدفمند و موثر سبزها، متوجه نشد.
اکبرین تاکید کرد که خواست رهبران جنبش سبز تغییر تدریجی و دور از خشونت وضع نامطلوب مستقر بود. او اضافه کرد: «بجز تضعیف خشت به خشت دیوار اقتدارگرایی بنا شده در برابر خواست ملت، تغییر ممکن نیست.»
این تحلیلگر سیاسی فعالیت در میدان انتخابات و تکرار مطالبات را تداوم جنبش سبز ـ با وجود همه محدودیت‌ها و موانع و فشارها ـ توصیف کرد.

صادقی: جنبش مدنی پویا و موثر
مرتضی صادقی از فعالان سیاسی چپ، «بزرگترین دست‌آورد و خدمت» جنبش سبز به ایران را «گذاشتن نقطه پایان بر فصل‌الخطاب بودن رهبری و رسواسازی اقتدارگرایی حاکم» دانست.
این فعال سیاسی جمهوری‌خواه، جنبش سبز را «اشاعه‌دهنده فرهنگ بود احترام به حقوق شهروندی» خواند و در همین راستا به ملاقات معنادار فائزه هاشمی با فریبا کمال‌آبادی (زندانی بهایی) به‌عنوان یک نمونه مهم اشاره کرد.
وی همچنین با ستایش از همراهی رهبران جنبش سبز با شهروندان معترض و ایستادگی آنان در افزون بر ۵ سال گذشته زیر فشار حصر خانگی، به تجلیل از نامه اخیر کروبی به رییس جمهور پرداخت و آن را دستآورد و سندی مهم برای جنبش سبز دانست.
صادقی همچنین در مقام نقد جنبش سبز به پیوند نخوردن آن با جنبش‌های کارگری و صلح‌طلبی اشاره و بر اهمیت حمایت از جنبش ضدخشونت نیز تاکید کرد. وی افزود: «اگرچه منطقه ما منطقه اعمال کریه‌ترین اشکال خشونت در سالهای اخیر بوده اما کشور ما نیز متاسفانه از ظرفیتی غریب در اعمال خشونت برخوردار بوده است.» صادقی افزود: «ایران را می‌توان پایتخت اعدام جهان نامید و صادق لاریجانی را شهردار آن.»
او به اعدام دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ اشاره کرد و موضع‌گیری آیت‌الله منتظری (به‌مثابه پدر معنوی جنبش سبز)، زهرا رهنورد (از رهبران جنبش سبز) و مصطفی تاج‌زاده (از فعالان جنبش سبز) را بسیار مهم خواند.
این فعال سیاسی چپ در ادامه سخنان خود، جنبش سبز را جنبشی اصلاحی دانست که متکی بر نیروی مدنی، خود را همچون آلترناتیوی مطرح کرده و به شکل «پویا و تاثیرگذار در جامعه حضور دارد». صادقی در همین راستا به مشارکت جهت‌دار و هدفمند و موثر بخش مهمی از سبزها در انتخابات اسفند ۱۳۹۴ اشاره کرد.
کاظمیان: جنبش اجتماعی پایان نیافته
مرتضی کاظمیان، روزنامه‌نگار و فعال ملی ـ مذهبی، سخنران بعدی برنامه بود. وی تاکید کرد: «اگرچه جنبش سبز برآمده از اعتراض به نتیجه انتخابات بود، اما تداوم آن در تغییرات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیک ریشه داشت. جنبشی اعتراضی که ابتدا واکنش به پیروزسازی نامزد مطلوب هسته اصلی قدرت بود، و آنگاه، تغییر وضع نامطلوب مستقر را در دستور کار قرار داد و بر لزوم برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه تاکید کرد.»
کاظمیان جنبش سبز را «نتیجه‌ی کنش گروهی و محل تبلور احساس محرومیت لایه‌های مختلف اجتماعی» توصیف کرد که «وضع و مطالبات آنان با هویت جنبش پیوند خورده»؛ جنبشی اعتراضی علیه دروغ و فریب و سرکوب و ناکارآمدی و اقتدارگرایی.
وی افزود: «نارضایتی و تغییرخواهی موجود در لایه‌های اجتماعی (طبقه متوسط فرهنگی، جوانان، زنان،  فارغ‌التحصیلان دانشگاهی بیکار، و کارگران و معلمان) در گفتمان مشترک ـ یا برخوردار از خطوط مشترک متعدد ـ خود را زیر سایه‌ی سرکوب تداوم بخشیده است.»
این فعال ملی ـ مذهبی با ذکر برخی شواهد، و همچنین با اشاره به تداوم ایستادگی رهبران محبوس جنبش سبز و نیز واکنش‌های تند رهبر جمهوری اسلامی و برخی دیگر از بازیگران سیاسی اقتدارگرا، افزود: «ابتنا و اتکای جنبش سبز بر تغییرات اجتماعی و خواسته‌های تحول‌طلبانه‌، این پتانسیل را داراست که در هر مجال و بزنگاهی که کنشگران از منظر‌ برآورد واقع‌بینانه و محاسبه‌ عقلانی و «هزینه ـ فایده»‌ کنش، موجه تشخیص دهند و موثر، خود را متبلور کند.»
این تحلیلگر سیاسی تصریح کرد که «مطالبه حقوق اساسی و مدنی، مرکز ثقل این جنبش اجتماعی زنده است؛ جنبشی که با وجود سرکوب سنگین و تبلیغ منفی و گسترده حکومت علیه آن و رهبرانش، همچنان پایان‌نیافته نشان می‌دهد.»

کشتگر: تداوم جنبش زیر پوست جامعه
علی کشتگر، فعال سیاسی چپ، سخنران آخر این برنامه بود. وی با اشاره به اقدام رهبر جمهوری اسلامی و نیروهای نظامی ـ امنیتی همسو برای تحقق «بزرگترین تقلب انتخاباتی تاریخ جمهوری اسلامی»، اظهار داشت: «پاسخ مردم هشیار تهران و شهرهای بزرگ کشور اعتراض مدنی مسالمت‌آمیز به گستاخی کودتاچیان و دزدان رأی ملت بود.»
او با طرح این پرسش که «آیا جنبش سبز زنده است؟» اظهار داشت: «جنبش سبز ادامه جنبش اصلاحات و صورت تکامل یافته آن است. گفتمان و روش‌های سیاست‌ورزی جنبش اصلاحی، در جنبش سبز کامل و همه‌جانبه شده است.»
این فعال سیاسی جمهوری‌خواه تاکید کرد: «جنبش سبز مثل همه جنبش‌های اصلاح‌طلبانه، مخالف خشونت‌ورزی و قانون‌گریزی و افراط‌گرایی، و خواهان تغییرات اصلاح‌طلبانه از طریق صندوق‌های رای است. اما با توجه به تجربه ۸ ساله دوران خاتمی و ناکارآمدی استراتژی حکومت‌محور به هر دو جنبه سیاست‌ورزی در بالا و پائین تکیه دارد.»
به باور کشتگر، فضای سیاسی امروز ایران و تحولات سیاسی کشور در هفت سال گذشته تحت تاثیر گفتمان، مطالبات و مقاومت جنبش سبز بوده و «این جنبش، بیشترین تاثیر ممکن را در نزدیکی و همدلی جریان‌های سیاسی دموکراسی خواه ایران ایفا کرده است.»
وی همچنین جنبش سبز را دارای «گفتمان جاری و زنده» دانست و افزود که جنبش سبز به این اعتبار و نیز به پشتوانه‌ی مطالبات تحقق نیافته آن که در فرصت‌های مختلف ابراز می‌شود، مقاومت رهبران جنبش، و نفوذ عمیق آن در جامعه مدنی بویژه در میان طبقه متوسط فرهنگی کشور (که نزدیک به بیست میلیون از جمعیت ایران را تشکیل می دهد و نقش رهبر و مرجع جنبش‌های اجتماعی و سیاسی را برعهده دارد) جنبشی زنده و پویاست.
این تحلیلگر سیاسی تاکید کرد که «جنبش سبز بی‌تردید در تحولات آینده ایران نقش راهبردی و رهبری خواهد داشت.»
پس از طرح دیدگاه‌های یادشده توسط سخنرانان، حاضران در جلسه ـ با مدیریت میترا شجاعی ـ به طرح نقدها و پرسش‌های خود و نیز اظهارنظر درباره موضوع جلسه پرداختند.