۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

احمدی نژاد از چه سخن میگوید؟

ایسنا : محمود احمدی‌نژاد ظهر امروز (یکشنبه) در جمع مردم تبریز در جریان چهارمین سفر استانی به این استان در بخشی از سخنان خود با اشاره به برخی نوسانات بازار ، گفت: امروز عده‌ای در داخل و در عرصه بین‌المل دست به دست هم دادند تا آرامش بازار و خاطر مردم را به هم بریزند و بعضا می‌بینیم که مثلا در مورد یک کالا یا به بهانه‌های دیگر یک بازی‌هایی را در می‌آورند.

احمدی‌نژاد در بخش دیگری از صحبت‌های خود با بیان این‌که امیدوارم شرایطی فراهم شود که قبل از پایان دولت به مردم بگویم چه گذشت و چه کارهایی انجام شد، گفت: ما همه باید تلاش کنیم که دشمنان به اهداف خود نرسند و یک ایرانی نیز به خاطر مشکلات نشکند. ما باید بایستیم و ان‌شاءالله دشمنان از این طراحی‌های خود به نتیجه‌ای نخواهند رسید.

وی تصریح کرد: دشمن برای نفت ما محدودیت‌هایی ایجاد کرده است، کمتر نفت ما را می‌خرند و پول سخت می‌دهند و جابجا کردن پول سخت شده است، ولی مگر راه برای ملت ایران بسته شده است؟

وی خطاب به دشمنان ادامه داد: گفته‌اید نفت نمی‌خرید، بسیار خب نخرید، ما همین نفت را در داخل با کمک متخصصان و جوانان خود به کالاهای گران‌تری تبدیل می‌کنیم و به خود شما می‌فروشیم و شما ضرر می‌کنید.

مخالفت دادستانی با مرخصی مهدی تاجیک

مسئولان دادستانی تهران با مرخصی مهدی تاجیک، دانش آموخته دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، مخالفت می کنند.

مهدی تاجیک که به ٢٧ ماه حبس تعزیری محکوم شده، در بهمن ماه امسال برای اجرای این حکم به زندان اوین رفت. وی هم اکنون در بند ٣۵٠ زندان اوین نگهداری می شود.

به گزارش دانشجونیوز، مهدی تاجیک در اردیبهشت سال ١٣٨٩ با حکم قاضی پیرعباس به ٢٧ ماه حبس تعزیری و ٣٠ سال محرومیت از هرگونه فعالیت سیاسی و خبری محکوم شد.

این فعال سابق دانشجویی دو بار در سال های ١٣٨۴ و ١٣٨۵ بازداشت شد. وی سال بعد در دادگاه بدوی به دلیل انتشار مطالبی در نشریه دانشجویی به اتهام اهانت به رهبری به ٢ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد که در دادگاه تجدید نظر این حکم به جریمه نقدی کاهش یافت.

مهدی تاجیک بار دیگر در دی ماه سال ١٣٨٨، پس از وقایع عاشورا، بازداشت و به بند ٣۵٠ زندان اوین منتقل شد.

در اردیبهشت سال ١٣٨٩ تاجیک به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به دو سال حبس تعزیری، به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به نود و یک روز حبس تعزیری و همچنین به جهت توهین به ریاست جمهوری به یک میلیون ریال جریمه نقدی محکوم شد.

قاضی شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب در ادامه حکم صادره، مهدی تاجیک را به مدت ٣٠ سال از حرفه خبرنگاری، تالیف، مصاحبه، مقاله نویسی و حتی تحلیل سیاسی محروم نمود. عضویت، هواداری و همچنین فعالیت موثر در احزاب و گروه های سیاسی و به طور کل ورود در مسائل نظری سیاسی از مصادیق این ممنوعیت عنوان شده است

سخنان خاتمی پیرامون دغدغه هایش

سید محمد خاتمی روز به روز به نقطه تصمیم نزدیک تر می شود. زبان او هم روز به روز صریح تر می شود. آنچه او این روزها می گوید، جدید نیست اما صریح تر و واضح تر از گذشته است. همه آنچه دغدغه او و البته بسیاری دیگر از دلسوزان کشور است، این روزها در سخنان او خلاصه شده است. برای همین است که عمق ابهام ها، نگرانی ها، غصه ها و امیدها را درباره آینده کشور و انقلاب، یکجا در سخنان او می توان دید.

متن زیر، مشروح سخنانی خاتمی در جمع معلمان و فرهنگیانی است که به دیدار وی رفته اند تا در آستانه روز معلم، خاتمی را برای شرکت در انتخابات متقاعد کنند. او اما باز هم دغدغه های خود را با این گروه فرهیخته در میان گذاشته است:‌ آیا فقط آمدن هست که ما را به این نتیجه می رساند؟ به این طرف قضیه هم بیاندیشیم. اگر هدف اصلاح امور است و برآورده شدن مطالبات انسانی و معیشتی آیا فقط آمدن فرد خاص و گرایش خاص وضع را بهتر می کند یا بدتر؟

خاتمی تقریبا برای اولین بار به این صراحت، به محدودیت هایی که حاکمیت برای سفر رفتن او ایجاد کرده اشاره می کند، و نیز به درخواست توبه اصلاح طلبان، آن هم از سوی کسانی که در واقع خود باید به پیشگاه خدا و ملت توبه کنند.

وی گفته است: “آیا فردی که به عنوان یک شهروند عادی هم محدودیت زیادی برای صحبت کردن و اظهار نظر و سفر کردن دارد و در معرض انواع تهمت ها است، به سادگی اجازه می دهند اوضاع به دست او سپرده شود؟ وقتی می گویند و تهدید می کنند که کسانی باید توبه کنند مرادشان چیست؟ توبه از اصلاح طلبی؟ یا از حقی که هست و از آن دفاع می کنیم؟ چه جرمی رخ داده است که باید از آن توبه کرد؟”

او همچنین صراحتا به نگرانی هایی که در خصوص تقلب و دستکاری و مهندسی آرا وجود دارد، اشاره می کند و به احتمال تکرار آنچه در سال ۸۸ اتفاق افتاد اشاره می کند و می گوید:

اگر نگذارند فرد مورد نظر شما بیاید چه پیش خواهد آمد؟ حاصل کار چه خواهد بود؟ کسانی که امید بسته اند دوباره مأیوس نمی شوند؟ کینه ها بیشتر نمی شود؟ و آیا در این صورت اوضاع بدتر نمی شود و درها مسدودتر نمی گردد؟

مشروح سخنان خاتمی در جمع معلمان، که به نقل از وب سایت رسمی وی نقل می شود، حاوی فهرستی از دلنگرانی هایی است که این روزها او و بسیاری دیگر از اصلاح طلبان و سبزها را بی قرار ساخته و به فکر فرو برده است. اکثر صاحبنظران و اهل اندیشه و عمل، پیشنهادهای خود را به خاتمی و نزدیکانش منتقل کرده اند، و دیر نیست که او پس از جمع بندی آن نگرانی ها و این نظرات، تصمیم نهایی خود را اتحاذ و اعلام کند.

‌‌

بسم الله الرحمن الرحیم

خیر مقدم می گویم به همه عزیزان، معلمان و فرهنگیان محترم

یادی از شهید خانعلی شد. جبنشی که دوستان معلم عزیز ما به راه انداختند، درست است که جنبه صنفی داشت، اما آثار بزرگ سیاسی به بار آورد. یکی از بزرگترین آثار آن این بود که وزارت عوض شد و به دست کسی افتاد که باشگاه مهرگان یا معلمان را در اختیار داشت. در بحران ها و مقاطع حساس معلمان در بیدار کردن جامعه و ایجاد تحرک برای تغییر و تحول در همه عرصه های اجتماعی نقش مهمی داشتند.

در کنار دکتر مصدق معلمان بزرگی بودند. در دوران انقلاب از معلمان خاص نام برده می شود که در نهضت فکری و تحولات منجر به انقلاب نقش مهمی داشتند. شهید مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی و در رأس همه خود حضرت امام (ره) معلمان بزرگ انقلاب ما بودند. آیت الله طالقانی، شهید بهشتی و بزرگان دیگری که حضور داشتند و بالاخره سمبل معلمان بعد از انقلاب، شهیدان رجایی و باهنر هستند که انجمن اسلامی با نام آنها گره خورده و به نحوی میراث آنها است.

در دوره اخیر هم جا دارد یاد کنیم از دو معلم بزرگوار مهندس موسوی و خانم رهنورد که هر دو معلم بودند و هستند، هرچند هنرمند و سیاست مدار هم هستند.

با توجه به نقشی که معلمان در افزایش سرمایه های اجتماعی دارند، وقتی احساس می کنند حاصل تلاش و کارشان به دلیل رویه های نادرست از بین می ورد بیش از بخش های دیگر جامعه رنج می کشند.

معلمان باید احساس خشنودی کنند. دوستانی که اینجا هستند رنج کشیده اند، زندان رفته اند و تعداد قابل توجهی از معلمان امروز گرفتارند و مشکلات زیادی را تحمل می کنند.

روز معلم و هفته معلم را گرامی می داریم. امیدواریم فضایی باز شود که معلم بتواند در جامعه ما کار خود را انجام دهد. امروز برای رواج تعلیم و تربیت صحیح در جامعه ما سخت نیازمند معلمان هستیم. نسل هایی که به صحنه می آیند باید با معیارهای مردم سالاری آشنا باشند. علاوه بر آگاهی و دانش های معمولی، درس مدارا و زندگی هم باید داده شود. درس با هم زندگی کردن و آگاه کردن و بالابردن دانش جامعه برای دانستن حقوق خود و آموزش این که روی پای خود بایستند و تشکل پیدا کنند برای پیشرفت و استیفای حقوق اساسی خود.

کم و بیش در دوران گذشته سعی شد در آموزش و پروش و دانشگاه ها تحقق پیدا کند اما چون دولت مستعجل بود خلافش دوام پیدا کرد. در سطح جامعه به معلمی که ترویج کننده راستی و شفافیت و درستی باشد نیاز داریم و همین طور برای کسانی که قدرت دارند و در رأس قدرت هستند. گاهی بداخلاقی ها از بالا سرازیر می شود. کسانیکه دست اندر کار هستند الگو هم می شوند. نقشی که پیامبر اکرم در تربیت داشته الگو بودن است. رفتارها را باید با نشان دادن مصداق های عملی نشان دهند. اگر در حاکمیت دروغ و تهمت و فساد رواج پیدا کرد در جامعه پخش می شود.

باید آزادی وجود داشته باشد، نقد باشد و قدرت در مقابل افکار عمومی پاسخگو باشد تا خود اصلاحی صورت بگیرد. بودن محافل و رسانه های آزاد نقشی در جلو گیری از فساد ها دارد. امیدواریم به سوی چنان وضعیتی برویم.

در زمینه مسائل روز حرف هایم تکراری می شود. همه قبول داریم و دارند که وضع بدی است و باید از آن بیرون برویم. صحبت بر سر این که چگونه بیرون برویم.

آیا فقط آمدن هست که ما را به این نتیجه می رساند؟ به این طرف قضیه هم بیاندیشیم. اگر هدف اصلاح امور است و برآورده شدن مطالبات انسانی و معیشتی آیا فقط آمدن فرد خاص و گرایش خاص وضع را بهتر می کند یا بدتر؟

آیا فردی که به عنوان یک شهروند عادی هم محدودیت زیادی برای صحبت کردن و اظهار نظر و سفر کردن دارد و در معرض انواع تهمت ها است، به سادگی اجازه می دهند اوضاع به دست او سپرده شود؟ وقتی می گویند و تهدید می کنند که کسانی باید توبه کنند مرادشان چیست؟ توبه از اصلاح طلبی؟ یا از حقی که هست و از آن دفاع می کنیم؟ چه جرمی رخ داده است که باید از آن توبه کرد؟

اگر صحبت کردن اشتباه است، بله همه اشتباه می کنند! اما آیا فضایی ایجاد می شود که همه اقرار به اشتباه کنند. طرف قدرت و مردم بحث و آسب شناسی کنند. یک طرف خوب بوده و همه چیز درست، یک طرف همه بد و خیانت و جرم؟!

بیان اشتباه و جبران آن فضای باز و گفت و گو می خواهد. اگر این فضا باز شود مسلماً اولین کس من و شما خواهیم بود که اشتباهات را می گوییم و آسیب شناسی می کنیم. اما یک طرفه این طرف متهم می شود هرکاری کرده خیانت و جاسوسی و براندازی بوده و حتی حق دفاع هم ندارد. دادگاه ها را دیدیم چطور است

اگر نگذارند فرد مورد نظر شما بیاید چه پیش خواهد آمد؟

حاصل کار چه خواهد بود؟ کسانی که امید بسته اند دوباره مأیوس نمی شوند؟ کینه ها بیشتر نمی شود؟ و آیا در این صورت اوضاع بدتر نمی شود و درها مسدودتر نمی گردد؟

ما به فکر نجات ایران، بهبود اوضاع و تغییر فضا به صورتی هستیم که کینه ها کمتر شود و بتوانیم حرف بزنیم. برای انتخابات شرط گذاشته نمی شود، ولی آیا نباید انتظار داشت که نتیجه انتخابات تأمین آزادی ها، باز شدن فضا، تغییر فضای امنیتی به سیاسی و … باشد؟ اما نتیجه انتخابات باید این باشد و تغییر فضای امنیتی را به دنبال داشته باشد. ولی اگر کاری کنیم که محصوران و زندانیان آزاد نشوند، بلکه به تعداد زندانی ها اضافه شود و فضای امنیتی بیشتر شود به هدفمان نرسیده ایم.

دلسوزی شما را می دانم، همه در این شرایط وظیفه داریم. نباید در انتخابات را ببندیم بلکه باید سعی کنیم باز شود، انتخاباتی بهتر و مطلوب تر. فکر کنیم صحبت این که واقعاً این وضعیتی که هست و کشور و مملکت و نظام در معرص تهدید است عوض شود. هرکس بتواند فضا را به این شکل عوض کند باید استقبال کرد. اکنون زمانی نیست که کاری کنیم که خدای ناکرده کینه ها و تقابل ها بیشتر شود. هویت خودمان را نباید ازدست بدهیم. هویت ما درگیری و براندازی نیست. هویت ما اصلاح امور است. نظام هم باید بپذیرد که اصلاح پذیر باشد تا شکاف بین ملت و دولت پر شود. هویت ما عدالت خواهی و آزادی طلبی است. هویت ما دفاع از حقوق انسان ها است. هویت ما به کارگیری نیروهای شایسته، عالم و کاردان است. هویت ما تلاش برای برقراری عدالت بدون تحقیر ملت است. نباید آن را از دست بدهیم.

باید بکوشیم فضایی فراهم بیاید که آزادانه دور هم جمع شویم، معلمی کنیم و حرفمان را بزنیم و حکومت تحملش را در مقابل نقد و انتقاد بالا ببرد و قانع شود که راهی که انتخاب شده راه به نا کجا آباد است؛ با تفاهم و رفع سوء تفاهم ها.

امیدوارم تصمیمی بگیریم که خیر مردم و جامعه در آن باش

گفتگو با حسین مقیمی پیرامون انتخابات92

یکی از فعالان سیاسی بر این باور است که همه گرایش‌های فکری و سیاسی باید به عرصه انتخابات بیایند و برای مدیریت کشور برنامه ارائه کنند. نامزد‌های انتخابات یازدهمین دور ریاست‌جمهوری باید با دیدی وسیع و بلندمدت امنیت ملی و رشد کشور را تضمین کنند. لازم است تاکید کنم تجربه ثابت کرده است اصلاح‌طلبان توانایی بیشتری در این زمینه دارند.

حسین مقیمی، معاون عمرانی وزارت کشور در دولت اصلاحات در گفت و گو با روزنامه بهار گفته است: کشور در شرایطی مشابه شرایط پس از پایان جنگ تحمیلی به سر می‌برد. باید مدیران از جنس مدیران دوران جنگ و پس از جنگ بر سر کار بیایند تا اصلاح امور تضمین شود. در دوران اصلاحات و سازندگی، جز ساخت و گسترش زیرساخت‌های توسعه در کشور، نرخ ارزش پول ملی روند رو به رشدی داشت. مردم در کشور و محافل بین‌المللی به ایران و نظام سیاسی آن اعتماد داشتند. باید آرزو کنیم، کسی دولت یازدهم را تشکیل دهد که برای آینده برنامه داشته باشد، نه شعار.

متن کامل این گفت و گو به شرح زیر است:

اصولگرایان چقدر در مشکلات کشور توسط دولت شریک هستند؟
حمایت‌های همه‌جانبه برای بر سرکار آمدن احمدی‌نژاد و کمک به تشکیل دولت او که از وزرای اصولگرا تشکیل شده بود، اصولگرایان را در مشکلاتی که برای کشور پیش‌آمده است شریک می‌کند. اما مهم‌تر از حمایت اصولگرایان از دولت‌های اول و دوم احمدی‌نژاد، تسلط همه‌جانبه اصولگرایان بر ارکان‌ اصلی حکومت در طی هشت سال گذشته است. اصولگرایان بر دولت و مجلس تسلط داشتند و در تمام دستاورد‌های منفی یا مثبت این نهاد‌ها شریک هستند. با حمایت و زیر نظر اصولگرایان بود که دولت «شعار» تشکیل شد و افرادی «شعاری» به مجلس راه یافتند. به یک نمونه شعار افزایش میزان یارانه نقدی که توسط ریس هیات دولت این روزها تکرار می‌شود اشاره می‌کنم. این شعار چه هزینه‌هایی برای کشور دربردارد؟ دولت و مجلس و مردم را نسبت به مجلس بدبین می‌کند. اگر اصولگرایان فکر می‌کنند می‌توانند از هزینه‌هایی که امثال این شعار طی هشت‌سال گذشته به کشور وارد ساخته شانه خالی کنند، اشتباه کرده‌اند. اصولگرایان باید اشتباه خود را بپذیرند تا بتوانیم امیدوار باشیم از تکرار آن در آینده خودداری کنند. ما تمایلی برای حذف اصولگرایان از عرصه سیاسی و مدیریتی کشور نداریم اما چه التزامی وجود دارد که برای بار دوم مرتکب این اشتباه نشوند؟ تنها التزام قابل قبول، تضمین حضور همه خطوط فکری و اعتقادی در انتخابات آینده است. حضوری به دور از شعار.
اصولگرایان می‌توانند به واسطه انتقاد از احمدی‌نژاد خود را از اتهاماتی که به دولت احمدی‌نژاد وارد می‌شود، مبری کنند؟
از انتقاد اصولگرایان، با هر قصد و نیتی از دولت احمدی‌نژاد استقبال می‌کنم. امروز اصولگرایان با آزادی و در امنیت انتقاداتی از احمدی‌نژاد را مطرح می‌کنند که روزگاری تصور آن هم برای ما هزینه در بر داشت. این انتقادات جدا از آن‌که روحیه نقد قدرت در جامعه را رواج می‌دهد، مردم را بیشتر با مشکلاتی که دولت‌های نهم و دهم برای کشور به وجود آورده‌اند آشنا می‌سازد. نقد آزادانه قدرت به چرخش قدرت در جامعه و ترویج جمهوری‌خواهی خواهد انجامید. از سوی دیگر اصلاح‌طلبان پیش از مهیا شدن برای ورود به عرصه انتخابات پیش‌رو مجبور بودند مردم را از مشکلاتی که کشور با آن مواجه است آشنا کنند. اصولگرایان با انتقاد از احمدی‌نژاد از زحمت اصلاح‌طلبان در این زمینه می‌کاهند.
جز مواردی که اصولگرایان منتقد به آن اشاره می‌کنند، کشور با مشکلات دیگری نیز مواجه است. مشکلاتی که جامعه هدف اصلاح‌طلبی دوست دارند آن‌ها را از زبان یک اصلاح‌طلب بشنوند.
مهم‌تر از هر مشکل یا معضلی، دور شدن کشور از روندی که در سند چشم‌انداز پیش‌بینی شده بود، برای ما هزینه دربرخواهد داشت. وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور نگران‌کننده است. دولت‌های نهم و دهم عملکرد راضی‌کننده‌ای نداشتند. قرار بود نرخ بیکاری یک‌رقمی شود. اما امروز وضع بیکاری کشور چطور است؟ قرار بود تورم به زیر ده‌درصد برسد. نرخ بیکاری که به صورت رسمی اعلام می‌شود، چقدر است؟ نرخ واقعی آن چقدر است؟ قرار بود سالی هشت‌‌درصد، یعنی طی هشت سال ۸۴ تا ۹۲، ۶۸‌درصد رشد اقتصادی داشته باشیم. نرخ رشد اقتصادی کشور طی این سال‌ها آنقدر پایین بوده که حتی از تکرار آن شرم دارم. اگر آمار و ارقام واقعی اقتصادی در اختیار رسانه‌های گروهی قرار بگیرد، میزان یأس و سرخوردگی مردم بسیار بیشتر از این خواهد شد.‌درصد‌هایی که برای رشد اقتصادی این سال‌ها منتشر می‌شود، همگی بسیار پایین‌تر از سطح انتظار و پیش‌بینی‌های سند چشم‌انداز است. تازه ما مطمئن نیستیم که این آمار و ارقام واقعی باشند. واقعیت‌های اجتماعی کشور، ملموس‌تر از مسائل اقتصادی، بر مردم آشکار است. سن ازدواج به دلایل اقتصادی و فرهنگی بالا رفته. به همان نسبت سن آغاز به فحشا،‌درصد طلاق و آسیب‌های اجتماعی نیز افزایش یافته. میزان اعتیاد به انواع مخدر برای کشوری با جمعیت جوان چون ایران هشدار دهنده آینده‌ای اسفبار است. در صورت ادامه روند کنونی ظرف چند سال آینده با تلاشی اجتماعی مواجه خواهیم شد.
در حوزه فرهنگ آسیب‌های سیاست‌های غلط و شعاری دولت را می‌توان در حوزه نشر، سینما، تئاتر و مطبوعات دید. این معضلاتی که به آن‌ها اشاره کردم، مصداق مشتی از خروار مصایب بر سر راه این کشور و مردم است. از سوی دیگر دولت با ارائه آمار و ارقام غیرواقعی اعتماد مردم را از خودش سلب کرده است. در یک کلام از آنچه بنا بود طی هشت‌سال گذشته، طبق سند چشم‌انداز به آن برسیم، سال‌ها عقب هستیم.
با این توجه به شرایط کشور آیا به صلاح است که اصلاح‌طلبان برای مدیریت چهار سال آینده کشور، نامزد شوند؟
همه افرادی که دلسوز مردم، کشور و نظام هستند، باید به میدان بیایند. کسی که توانایی اصلاح امور و خارج کردن کشور از این شرایط بحرانی را دارد باید در انتخابات پیش‌رو نامزد شود. اگر انتخابات پیش رو سالم و پرشور باشد، مردم می‌توانند از بین نامزدها، بهترین گزینه را انتخاب کنند. انقلاب ما اسلامی و نظام ما جمهوری است. یک انتخابات پرشور می‌تواند هر دو وجه اسلامیت و جمهوریت نظام را حفظ کند. اگر تمام اندیشه‌ها و خطوط فکری بتواند در انتخابات پیش رو نماینده داشته باشد، اعتماد مردم به انتخابات افزایش خواهد یافت. هر چند در بین مدیران اصلاح‌طلب گزینه‌های بیشتری برای اداره کشور دیده می‌شود، امیدوارم مدیران لایق اصولگرا هم به‌دور از شعارزدگی، نامزد انتخابات شوند و برای ترمیم آسیب‌های هشت‌سال گذشته برنامه ارائه دهند. اما شرط مهم حضور در این انتخابات برای نامزد‌ها و هوادارانشان رعایت اخلاق و قانون است. دیگر نباید مردم را نامحرم فرض کرد یا با شعار‌های پوپولیستی افکار آنان را به بیراهه برد. باید واقعیت‌ها را با مردم در میان بگذاریم و از آنان برای حل مشکلات کشور یاری بخواهیم. در این صورت جدا از آن‌که چه کسی پیروز انتخابات خواهد بود، اعتماد مردم به نظام بیشتر خواهد شد. ایران رییس جمهوری می‌خواهد که بتواند از ادامه این روند رو به اضمحلال کشور در تمام عرصه‌ها جلوگیری کند. کسی که بتواند عقب‌ماندگی‌های هشت‌سال گذشته را جبران کند و کشور را به آنچه در سند چشم‌انداز پیش‌بینی شده بود، نزدیک کند.
آیا اصلاح‌طلبان در صورت ورود به عرصه انتخابات و پیروزی، می‌توانند تمام مشکلاتی را که طی دو دوره دولت گذشته پیش آمده است اصلاح کنند و کشور را به آنچه در سند چشم‌انداز پیش‌بینی شده، برساند؟
همه باید به میدان بیایند. اصولگرا و اصلاح‌طلب. باید از همه نیرو‌های کارآزموده و لایق برای مدیریت کشور استفاده کرد. تجربه دوران سازندگی و اصلاحات نشان می‌دهد که اصلاح‌طلب‌ها توانایی بیشتری در مدیریت کشور به نسبت اصولگرایان دارند. به گمان من اگر دولت قوی اصلاح‌طلب کار را در دست بگیرد، موفق به اصلاح کشور خواهد شد. اما اگر یک دولت اصولگرا نیز تشکیل شود، دولتی که برای ایران و اسلام به‌دور از شعار کار کند، امید رفع شرایط موجود می‌رود. تنها ترس ما از تشکیل یک دولت اصولگرا، تصفیه همین مدیرانی است که با روش آزمون و خطا طی هشت‌سال گذشته کار یاد گرفته‌اند. اگر دولتی اصولگرا با هدف به کار گرفتن مدیران تازه‌کار بر سرکار بیاید، اوضاع کشور شاید از این هم بدتر شود. امیدوارم که هر دولتی، چه اصولگرا، چه اصلاح‌طلب بر سرکار بیاید، از کارشناسان جدا از گرایشات سیاسی آنان استفاده کند.
جدا از استفاده از کارشناسان در عرصه مدیریت کلان و میانی، دولت آینده باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟
همه گرایش‌های فکری و سیاسی باید به عرصه انتخابات بیایند و برای مدیریت کشور برنامه ارائه کنند. نامزد‌های انتخابات یازدهمین دور ریاست‌جمهوری باید با دیدی وسیع و بلندمدت امنیت ملی و رشد کشور را تضمین کنند. لازم است تاکید کنم تجربه ثابت کرده است اصلاح‌طلبان توانایی بیشتری در این زمینه دارند.
کشور در شرایطی مشابه شرایط پس از پایان جنگ تحمیلی به سر می‌برد. باید مدیران از جنس مدیران دوران جنگ و پس از جنگ بر سر کار بیایند تا اصلاح امور تضمین شود. در دوران اصلاحات و سازندگی، جز ساخت و گسترش زیرساخت‌های توسعه در کشور، نرخ ارزش پول ملی روند رو به رشدی داشت. مردم در کشور و محافل بین‌المللی به ایران و نظام سیاسی آن اعتماد داشتند. باید آرزو کنیم، کسی دولت یازدهم را تشکیل دهد که برای آینده برنامه داشته باشد، نه شعار

حضور سعید مرتضوی متهم جنایات کهریزک در مراسم تقدیر کارگران

در مراسمی که برای تقدیر از کارگران برگزار شد، نه تنها سعید مرتضوی متهم جنایت کهریزک حضور داشت، بلکه احمدی نژاد بار دیگر از وزیر معزول کار تقدیر و تشکر کرد.

در بیست و چهارمین جشنواره ملی تقدیر از کارگران و واحدهای کارگری نمونه کشور در مجموعه ورزشی آزادی محمود احمدی نژاد به برخی برخوردها با دولت که آنها را در راستای بهانه‌جویی‌ها ارزیابی کرد نیز گریزی زد و با تقدیر از وزیر سابق کار و رفاه اجتماعی به انتقاد از استیضاح وی توسط مجلسی‌ها پرداخت.

سعید مرتضوی در حالی در این مراسم شرکت کرده است که بر اساس حکم دیوان عدالت اداری و سازمان بازرسی کشور نه حق امضا دارد و نه حق تصدی کرسی سازمان تامین اجتماعی.

احمدی‌نژاد در این مراسم در ادامه سخنان سفرهای استانی اش، به کسانی پرداخت که هیچ گاه از آنان نام نبرده است. این بار باز هم به جلسه جنجالی استیضاح اشاره کرد و گفت: آقای شیخ‌الاسلامی را ۲۸ سال است که می‌شناسم و خدا را بابت این آشنایی سپاسگذارم و او را انسانی دلسوز، پاک و از مدیران برجسته می‌دانم.

وی ادامه داد: آقای شیخ‌الاسلامی در وزارت کار بسیار زحمت کشیده‌اند اما می‌بینید که چگونه برخورد می‌کنند.

احمدی نژاد ادعا کرد: حکایت کسی است که در بیرون با یک فرد قدرتمندی درگیر شده اما حریف او نشده و حالا که زورش به او نرسیده، تلافی آن را سر اهل خانه درمی‌آورد؛ اگر با من دعوا دارید،‌ چرا با یک جوان پرکار و مومن برخورد کردید؟

احمدی‌نژاد مدعی شد: وی زحمات خوبی برای کشور کشیده است، زورشان به من نرسید وی را عزل کردند که یادآور این شعر است که می‌گوید «گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری»

رییس دولت دهم برای چندمین بار طی سالجای از کسانی سخن گفت که مانع فعالیت های او می شوند و مدعی شد: آرزوی من این است که بیت‌المال به طور مساوی بین همه ملت تقسیم شود ولی وقتی پولی در جیب ملت می‌گذاریم فریاد برخی‌ها بلند می‌شود.

احمدی نژاد در این سخنان اشاره ای به سو استفاده های کلان مدیران خود از بیت المال و پرونده های فسادی مالی آنان اشاره ای نکرد.

ادعای رییس دولت دهم در تقسیم بیت المال بطور مساوی در حالی عنوان می شود که دولت وی بعنوان فاسدترین دولت شناخته شده است

تغییر مواضع با هنر در مقابل خاتمی و موسوی

محمدرضا باهنر که طی چهار سال گذشته از هیچ توهینی علیه میرحسین موسوی و مهدی کروبی کوتاهی نکرده، در آخرین اظهار نظر خود گفته است که آقایان موسوی وخاتمی جزو سران فتنه نیستند!

گرم شدن بازار انتخابات فرصتی ایجاد کرده که در جمع و نشستی اقشار مختلف مردم باز هم از حوادث سال ۸۸ پرسش کنند و جویای وضعیت میرحسین موسوی و مهدی کروبی شوند. نزدیک به ۴ سال سیطره رسانه ای اقتدارگرایان و استفاده از همه تریبون های رسمی و غیررسمی برای القای سناریوهای دست نوشته دستگاه های امنیتی به نتیجه نرسیده و قفل بسته انتخابات همچنان در گروی تعیین وضعیت رهبران جنبش سبز است.

نایب رییس مجلس شورای اسلامی طی چهار سال گذشته در اظهار نظرهایش در خصوص حوادث پس از انتخابات و رهبران جنبش سبز نه تنها انصاف را رعایت نکرده بلکه پا را از ادب متعارف عرصه سیاست هم بیرون گذاشته به طوری که واکنش خانواده رهبران جنبش سبز را هم به همراه داشته است.

محمدرضا باهنر که در صدد است جایگاه از دست رفته خود در عرصه سیاست را بازیابد چندی پیش در خصوص رهبران جنبش سبز گفته بود: آقای موسوی یکسری صفات پنهان نفسانی‌اش بعد از انتخابات گل کرد، وی ساده‌انگاری، خوش‌باوری و توهمانی داشت که یک عده هم به این توهمات دامن زدند. ایشان تصور کرد که یک اتفاقی افتاده و اتهام سنگین و غیرقابل قبولی به نام تقلب را به نظام زد.

وی بدون در نظر گرفتن سابقه میرحسین موسوی در اداره خوب کشور که حتی همفکران باهنر هم نمی توانند آن را انکار کنند، مدعی شده بود: موسوی یک آدم مناسب جهت اداره کشور و ریاست‌جمهوری نبود و این موضع من از ۲۶سال پیش تا الان است.

اما با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری و در حالی که نگاهی به آرای وی در مجلس نهم گویای جایگاه وی در میان افکار عمومی است، برای ریاست جمهوری آینده خیز برداشته و سعی در کتمان مواضع پیشین خود داشته و به تکرار سخنان حبیب الله عسگراولادی پرداخته و گفته است: آقایان موسوی وخاتمی جزو سران فتنه نیستند اما در فتنه ۸۸ کمک‌های زیادی کردن

۱۳۹۲ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

اعدام ها مخفیانه در زندان های کشور

*پنج اعدام مخفیانه در زندان زاهدان تایید شد
* اعدام های گروهی و مخفیانه در زندان مرکزی بیرجند
* دو زندانی در زندان مرکزی مشهد اعدام شدند

پنج اعدام مخفیانه در زندان زاهدان تایید شد

اولین روز هفته جاری ۵ زندانی در زندان مرکزی زاهدان اعدام شدند که رسانه‌های رسمی ایران تاکنون از اعلان آن خودداری کرده‌اند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سحرگاه شنبه ۳۱ فروردین ماه سال جاری ۵ زندانی که دو تن از ایشان تبعه کشور افغانستان بودند، در زندان مرکزی زاهدان اعدام شدند.

جعفر سردشتی، عبد الغنی گرگی، عباس کریمی، کشمیر عالی‌زهی (تبعه افغانستان) و اقبال شه‌بخش (تبعه افغانستان) اسامی این ۵ اعدامی می‌باشد.

اتهام این ۵ تن قاچاق مواد مخدر عنوان شده است و سنین ایشان بین ۲۱ تا ۴۸ سال بوده است.

گفتنی‌است، بدلیل اعتراض دولت افغانستان به اعدام اتباع خود در ایران، رسانه‌های رسمی ایران دیگر از انتشار اخبار اعدام اتباع افغانستان خودداری می‌کنند.

اعدام های گروهی و مخفیانه در زندان مرکزی بیرجند

بنابه گزارشات رسیده به « فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» روز شنبه در یک اقدام قرون وسطایی و ضد بشری تعدادی از زندانیان در زندان مرکزی بیرجند اعدام شد.

بامداد روز شنبه ۳۱ فروردین ماه ،در طی یک اعدام گروهی و مخفیانه تعدادی از زندانیان زندان مرکزی بیرجند به دار آویخته شدند.یکی از اعدام شدگان روز شنبه علی آرنگ ۳۱ ساله که بیش از ۳ سال در زندان بسر می برد نام دارد.

هنوز از آمار دقیق اعدام شدگان روز شنبه خبری در دست نیست. اما یکی از بستگان اعدام شدگان آمار آنها را چندین نفر اعلام کرد.

دو زندانی در زندان مرکزی مشهد اعدام شدند

دو زندانی که گفته می‌شود متهم به تجاوز به عنف بودند، سحرگاه چهارشنبه در زندان مرکزی مشهد "وکیل آباد" اعدام شدند.

بنا به گزارش روزنامه خراسان، سحرگاه چهارشنبه ۴ اردیبهشت ماه، دو متهم که به ادعای این گزارش متهم به تجاوز به عنف بودند، در زندان مرکزی مشهد "وکیل آباد" اعدام شدند.

متوسل شدن به رمال و جن گیر معروف " عباس غفاری" از سوی سران حکومتی!

در فاصله حدود 50 روز تا برگزاری انتخابات، عباس غفاری، رمال و جن گیر مشهور، به طور ناگهانی از زندان آزاد شده است.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، عباس غفاری که بنابر گزارشهای اولیه قرار بود به اعدام محکوم شود و سپس حکم وی با چند مرحله لابی ها و رایزنی های گسترده به هشت سال زندان تقلیل یافت، در آُستانه انتخابات آزاد شده و به مکانی خاص منتقل شده است.

پیش از این، اخبار متفاوتی درباره وضعیت نگهداری و ارتباطات و تاثیرگذاری غفاری بر کارشناسان پرونده و بازجوهای وی منتشر شده بود؛ از جمله طلسم کردن یکی از مسئولین اطلاعاتی، بازکردن درب سلول و اخبار دیگری که فارغ از صحت و سقم آنها، در محافل موثر کشور مورد توجه واقع می شد.

همچنین اخباری در مورد هم سلول کردن عباس غفاری با سخنگوی دولت اصلاحات که برای تحت فشار گذاشتن عبدالله رمضان زاده انجام شده بود نیز موجب گردید تا افکارعمومی متوجه این پرونده گردد.

در این شرایط، آزاد کردن عباس غفاری می تواند معنای خاصی داشته باشد؛ به ویژه که گفته می شود پس از آزادی وی، عباس غفاری مراجعات زیادی مرتبط با مسایل سیاسی داشته است.

اتهام برداشت 26 میلیارد تومانی پورمحمدی از بیت المال از سوی احمدی نژاد

محمود احمدی‌نژاد بی‌آنکه نامی از مصطفی پورمحمدی ببرد٬ وی را متهم کرد با پرداخت ۲۶ میلیارد تومان به دوستان خود «کاسبی» راه انداخته و حاضر به بازپرداخت این پول نیست.

به گزارش دیگربان به نقل از خبرگزاری فارس احمدی‌نژاد روز چهارشنبه (چهارم اردیبهشت) در اصفهان گفته این فرد {پورمحمدی} پیش‌تر در دولت بوده و پنج سال است که از بازگرداندن ۲۶ میلیارد تومان خودداری می‌کند.

رئیس دولت دهم افزوده این فرد که در دوره‌ای کوتاه در دولت دهم مسئولیت داشته با صدور دو دستور «غیرقانونی» مبلغ مذکور را به «رفیقش» داده «کاسبی» کند.

محمدرضا رحیمی٬ معاون محمود احمدی‌نژاد نیز ۱۹ شهریور سال گذشته بدون آنکه نامی از پورمحمدی ببرد٬ گفته بود وی ۲۱ میلیارد‌ تومان از وزارتخانه‌ای {وزارت کشور} به طور غیرقانونی خارج کرده است.

رئیس سازمان بازرسی کل کشور نیز یک روز بعد در واکنش به این اظهارات گفته بود این مبلغ را به عنوان وام در اختیار سه هزار کارمند وزارت کشور قرار داده است.

مصطفی پورمحمدی ۲۳ مرداد ۱۳۸۴ از سوی محمود احمدی‌نژاد برای تصدی وزارت کشور به مجلس معرفی و در اردیبهشت ۱۳۸۷ از این مقام برکنار شد.

پورمحمدی در حال حاضر یکی از نامزد‌های انتخابات ریاست جمهوری آینده است که در سخنرانی‌های خود انتقاد‌ها و حملات تندی متوجه عملکرد هشت ساله احمدی‌نژاد می‌کند.

احمدی‌نژاد شنبه ۲۴ فروردین نیز طی سخنانی رئیس سازمان بازرسی کل کشور را ناظری «بی‌سواد» خوانده بود که دولت را تهدید به برخورد کرده است.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

اخبار زندانیان سیاسی

میرحسین و رهنورد به دیدار شوهر خواهر زهرا رهنورد برده شدند

کلمه : در حالی که حصر غیر قانونی رهبران جنبش سبز به هشتصدمین روز رسیده است، ماموران امنیتی میرحسین و همسرش را به دیدار مهندس نقره کار، شوهر خواهر زهرا رهنورد بردند.

به گزارش کلمه، موسوی و رهنورد در حالی به دیدار آقای نقره کار برده شده اند که محرومیت دختران موسوی و رهنورد از ملاقات با پدر و مادر خود همچنان ادامه دارد و به نظر می رسد ماموران عامدانه تلاش می کنند تا به این شیوه به آزار فرزندان موسوی بپردازند.

مهندس نقره کار، باجناق میرحسین است اما از لحاظ سیاسی به حاکمیت وابستگی دارد. او که از دوستان دانشگاهی احمدی نژاد است، در جریان انتخابات ۸۸ و پس از آن نیز به مصاحبه و موضع گیری علیه مهندس موسوی پرداخت و در مراسم هایی از بیت رهبری و در حضور آیت الله خامنه ای به انتقاد از میرحسین پرداخت.

اکنون بردن میرحسین و رهنورد به دیدار او و محروم کردن آنها از دیدار دختران، این سوال را مطرح می کند که چه اهدافی در پشت این رفتار نهفته است.

به نظر می رسد رفتارهای اخیر با خانواده میرحسین، نشانه ای از نگرانی مضاعف حاکمان از نقش تاثیرگذار مهندس موسوی در روند تحولات سیاسی کشور است که در آستانه انتخابات پیش رو، بیشتر هم شده است.

رفتارهای غیر انسانی با وبلاگ نویس زندانی در حین انتقال به دادگاه

بنابه گزارشات رسیده به «فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران » وبلاگ نویس زندانی روز گذشته با دست بند و پابند و با برخوردی وحشیانه به دادگاه برده شد.

وبلاگ نویس زندانی کاوه طاهری قرار بود روز دوشنبه ۲ اردیبهشت ماه به دادگاه انقلاب برده شود ولی در آخرین لحظات به او اطلاع داده شد که دادگاه وی تا زمان نامعلومی به تعویق افتاده است.
اما روزسه شنبه ۳ اردیبهشت ماه بدون اطلاع قبلی وی را با دست بند و پابند و زنجیراز بند سبز زندان عادل آباد شیراز همراه با یک هوطن بهایی و تعدادی از زندانیان دیگر خارج و به سمت دادگاه های مختلف از جمله دادگاه انقلاب،اطلسی، فلکه شهرداری و... بردند.

پس از ساعتها انتظار به این وبلاگ نویس زندانی و سایر زندانیان همراه وی گفته می شود که زمانی برای دادگاه آنها تعیین نشده است و مجددا به زندان بازگردانده می شوند.

از طرفی دیگر خطر جدی که می توانست جان این وبلاگ نویس زندانی و هموطن بهایی را به خطر اندازد این بود که تعدادی از دوستان زندانیان عادی در محل آمده بودند تا زندانیان عادی را فراری دهند و این مسئله می توانست منجر به درگیری مسلحانه نیروهای امنیتی با آنها گردد و عواقب فاجعه باری به بار آورد.

اعدام برای اصلاح فوتبال ایران از سوی پرویز مظلومی پیشنهاد شد!

پرویز مظلومی می گوید فساد در فوتبال را باید به شیوه چینی درمان کرد. اینکه چند نفر از فاسدین اعدام شوند تا درس عبرتی شود برای سایرین.

پرویز مظلومی در گفت و گو با خبرگزاری خبرآنلاین؛در روزهایی که دوباره بحث مبارزه با ناپاکی ها در فوتبال داغ شده است ، مظلومی می گوید:« خسته نشدند بس که شعار می دهند؟ این اتفاقات این قدر رو و واضح است که ادم شاخ در می آورد. واقعا می خواهند سالم سازی کنند ، بیایند 4 تا موبایل را چک کنند ، ببینند با این کارهای شان چطور ریشه فوتبال این مملکت را سوزانده اند. کار سختی که نیست بگیرند 4 نفر از ان دانه درشت های فساد در فوتبال را اعدام کنند تا حساب کار دست بقیه بیاید. بابا این همه پول بیت المال ، عشق مردم و آرزوهای یک جامعه می سوزد و دود می شود. چرا نبیاد ریشه این ناپاکی ها را بزنیم. این کارها مگر فرقی هم با اختلاس یا دزدی دارد ؟ بهترین راه استفاده از همان مدل چینی است.»

مظلومی که تیمش احتمالا برای ماندن در لیگ باید به پلی آف برود ، می گوید:« چرا باید لیگ را 18 تیمی کنیم.بگذارید همه مردم ایران از داشتن تیم در لیگ برتر لذت ببرند. الان برای سال بعد 3 تیم تبریزی احتمالا به لیگ می رسند اما تیمی از جنوب کشور در لیگ نمی ماند. درحالی که لیگ با همین شرایط هم می شود 18 تیمی باشد و نیازی نیست که بخواهیم تیم هایش را کاهش بدهیم.»
-------
جناب مظلومی شما که از دنیای مدرن کاملا به دوری حداقل زمانی که پیشنهاد اعدام را برای اصلاح یکی از رشته های " ورزشی" کشور میدهید روش ان را هم ذکر کنید.... مثلا " توپ سار در وسط زمین چمن ازادی"

مصطفی تاجزاده : استبداد چه ولایی با شد چه سلطتنتی در اصل فرقی نمیکند!

مصطفی تاجزاده در یادداشت کوتاهی به بیان برخی نکات پیرامون انتخابات ریاست جمهوری پرداخته است.

به گزارش نوروز، این زندانی سیاسی در تازه ترین یادداشت خود با اشاره به فرصت اندک باقیمانده تا انتخابات ریاست جمهوری ماه آینده را ماه راستی آزمایی جناح حاکم خوانده و معتقد است در این ماه مشخص خواهد شد که آیا واقعاً اصل بر خلق حماسه و مشارکت گسترده مردم است یا همه این ها شعار تو خالی است و هدف هم چنان تداوم حکومت مطلقه فردی است.

وی در بخشی از یادداشت خود آورده است :

این ماه، ماه راستی آزمایی جناح حاکم است و این که آیا واقعاً اصل بر خلق حماسه و مشارکت گسترده مردم و انتخابات ۵۰ میلیونی است یا همه این ها شعار تو خالی است و هدف هم چنان تداوم حکومت مطلقه فردی و حذف شایستگان از مدیریت اجرایی کشور است.

در این ماه مشخص می شود که آیا مخالفت با استفاده از انتخابات آزاد به دلیل جلوگیری از سوء استفاده دشمن مطرح شده یا این اقدام زمینه ساز برپایی انتخاباتی مهندسی و فرمایشی و تک اسبه است.

در این ماه و پس از ثبت نام معلوم می شود که آیا حاکمیت و به ویژه شخص رهبر از مسلم ترین حق ملت، یعنی حق تعیین سرنوشت مردم توسط خودشان، دفاع می کند و با برپایی انتخابات آزاد باور خود را به این که ملت ایران ملت زمان شناس، دشمن شناس و بصیرترین ملت جهان است، ثابت می کند یا این که از این امتحان شکست خورده بیرون می آید. روشن است که در هر حال استبداد و برده داری، استبداد و برده داری است. شکل و قالب آن ولایی باشد یا سلطنتی در ماهیت آزادی ستیزی اش تفاوت چندانی ایجاد نمی کند.

احمدی نزاد "سوآپ نفت " را غیر قانونی به محصولی واگذار کرد!

کمال‌الدين پيرموذن نماينده اردبيل، سرعين، نمين و نير در مجلس شوراي اسلامي که سابقه 7 سال شهرداري اردبيل را نيز در کارنامه خود دارد در گفتگو با باشگاه خبرنگاران به تشريح روابط "اسفنديار رحيم مشايي" با محمود احمدي‌نژاد و صادق محصولي از سال‌ها پيش و زماني كه احمدي‌نژاد استاندار اردبيل بوده پرداخت.

پيرموذن با اشاره به سابقه خدمت خود در اردبيل گفت: بنده در سال 1369 شهردار سراب بودم و پس از آنکه به عنوان شهردار نمونه کشوري انتخاب شدم، مرا به اردبيل منتقل کردند بنابراين از سال 70 تا 77 به مدت 7 سال شهردار اين استان بودم.

وي افزود: آقاي احمدي‌نژاد نيز از سال 71 تا 76 به عنوان استاندار استان اردبيل مشغول به فعاليت بود.

نماينده اردبيل در خصوص ارتباط احمدي‌نژاد و مشايي تصريح کرد: تابستان سال 1374 بود که رئيس‌جمهور وقت به استان اردبيل سفر کرده بودند و احمدي‌نژاد به عنوان استاندار اردبيل در جلسه‌اي صحبت کرد که صحبت‌هايش در حد يک استاندار نبوده و سطح پاييني داشت.

وي افزود: پس از آن جلسه احمدي‌نژاد با يک جايي تماس گرفت بنده هم که همکار بودم در آن‌جا حضور داشتم و بعدا متوجه شدم که با فردي به نام "مشايي" صحبت مي‌کند چرا که اسم مشايي را برزبان آورد و شنيدم که ماجرا را تعريف مي‌کرد و مي‌گفت اين حرف‌ها را زدم خوب بود؟ و مشايي نيز وي را تشويق و ترغيب مي‌کردند.

پيرموذن تصريح کرد: من از آن زمان يک حالت مريد و مراد بودن تهوع‌آور بين اين دو شخص ديدم که کماکان ادامه دارد.

شهردار اسبق اردبيل خاطر‌نشان کرد: مسئله‌ ديگري که بايد به آن پرداخت اعطاي سوآپ انتقال سوخت ايران به جمهوري آذربايجان و قزاقستان از طرف رئيس‌جمهور وقت به استان اردبيل بود و در آن زمان بنده عضو هيئت مديره سازمان شهرداري‌ها بودم و اين سوآپ بايد از طريق دو هيئت اجرايي انجام مي‌شد و سودآوري پيدا مي‌کرد ولي احمدي‌نژاد قسمت عمده‌اي از اين مزيت را در اختيار صادق محصولي قرار داده بود البته بايد اشاره کنم صادق محصولي و اسفنديار رحيم مشايي در آن زمان هيچ سمتي نداشته و صرفا دوست آقاي احمدي‌نژاد بودند.

وي تصريح کرد: محصولي مي‌گويد مشايي را تا قبل از دولت نهم نديده‌ام، اين سخن کذب محض است و اين دو از سالها قبل با يکديگر در ارتباط بودند.

پيرموذن تصريح کرد: من و احمدي‌نژاد همفکر بوديم ولي برخي افراطي‌گري‌هايي كه در احمدي‌نژاد مي‌ديدم و راست‌نمايي دروغي از همان موقع در شخصيت وي بود.

نمیگذارند کار کنیم ! " سخن یکسان تمامی دوره های ریاست جمهوری"

ه گزارش عصر ایران، در حالی که محمود احمدی نژاد با تکرار این سخن که نمی گذارند کار کنیم ، از پاسخگویی در قبال 8 سال ریاست جمهوری اش طفره می رود ، آرشیو خبرها حاکی از آن است که او در برابر رئیس جمهور پیش از خود ، "نمی گذارند کار کنیم" را بهانه جویی می دانست.
همچنین استفاده از امکانات دولت برای رقابت های انتخاباتی را "تمامیت خواهی" می دانست که سلامت انتخابات را زیر سوال می برد.

به چند نمونه زیر دقت کنید:

*او یکبار پیش از این که در مناظرات سال ۸۸ مورد انتقاد شدید قرار بگیرد که چرا به تخریب چهره کاندیداهای دیگر و حتی افرادی خارج از دایره رقابت پرداخته است در تاریخ ۲۸/۷/۱۳۷۹ در نقد تخریب کاندیداهای احتمالی از سوی دولت به روزنامه رسالت گفته بود: تخریب گسترده و سازمان‌یافته رقبای احتمالی از سوی دستگاه تبلیغاتی بی‌رقیب حزب حاکم (منظور دولت)، امکان رقابت سالم و برابر را (در انتخابات ریاست جمهوری) به شدت کاهش داده است. تخریب چهره رقیب به یک امر عادی و روزمره در رفتار مجموعه دست‌اندرکارانی که شعار مبارزه با تمامیت‌خواهی سر می‌دهند اما در مقام عمل به حد اعلای تمامیت‌خواهی می‌اندیشند تبدیل شده است».

*در سال ۸۳ و زمانی که هنوز به پست ریاست جمهوری نرسیده بود، به روزنامه سیاست روز می گوید: «برخی مدیران، ناکارآمدی خود را به کلیت نظام ربط می‌دهند» و چند روز بعد نیز در یادداشتی با عنوان «مدیریت تحول‌گرا»؛ که در روزنامه همشهری روز ۲۶/۱۱/۱۳۸۳ منتشر شده بود، می نویسد: « مدیری که از نگاه انقلاب فاصله گرفته است، فلسفه می‌بافد که اشکال و ضعف و ناکارآمدی در حوزه کاری خود را به گردن نظام جمهوری اسلامی بیندازد».

*بررسی سابقه سخنان رئیس جمهور نشان می دهد که او پیش از دستیابی به سمت فعلی، تقابل و دشمنی با رقبا را رفتاری خلاف فرهنگ اسلامی می دانست؛ محمود احمدی نژاد در تاریخ 30/9/81 در گفتگویی با روزنامه سیاست روز، بهانه گیری های دولت را به دلیل عدم وجود برنامه دانسته و گفته بود: « وقتی برنامه نباشد طبعا کار جدی هم اتفاق نمی افتد».
احمدی نژاد در ادامه این مصاحبه با انتقاد از صحبت های رئیس جمهور وقت که گفته بود «نمی‌گذارند کار کنیم»، پرداخته و گفته بود: سه سال، چهارسال می گویی نمی گذارند و رقیب خودش را کنار می کشد و خیلی جاها از مواضع عقب نشینی می کند و کوتاه می آید اما بالاخره در مقابل این پرسش قرار می گیرند که چه کاری انجام دادید؟ دیگر بهانه نیاور»!

مدیر ارشد فرهنگی دولت به اتهام فساد مالی و اخلاقی دستگیر شد!

یکی از مدیران ارشد فرهنگی دولت که برخی از سینماگران برجسته کشور را کم کار یا خانه نشین کرده است، به دلیل اتهامات مالی و اخلاقی بازداشت شده است.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، این مدیر ارشد فرهنگی که سینماگرانی نظیر ابراهیم حاتمی کیا، کمال تبریزی، اصغر فرهادی و بسیاری دیگر از بزرگان سینمای ایران قربانی اعمال سلیقه مجموعه وی شده اند، در حالی دستگیر شده است که متهم به انواع جرائم اخلاقی و مالی گردیده است.

گفته می شود وی از یکی از تهیه کنندگان زن سینما مبلغ 30 میلیون تومان باج گیری کرده است و وی را مجبور به رابطه غیراخلاقی نموده است.

با دستگیری این مدیر ارشد فرهنگی دولت، بخش های دیگری از پرونده وی نیز مفتوح شده است.

البته نکته تاسفبارتری در این پرونده وجود دارد که قابل انتشار نیست.

سیاست های ریاکارانه فرهنگی و ظاهرگرایی در دولت های نهم و دهم در حوزه هنر در حالی اجرا گردید که کارشناسان از ابتدا نسبت به عواقب ظاهرگرایی هشدار داده بودند و پیش بینی می کردند در پس این مقدس مآبی ظاهری، انحطاط افزونتری شکل بگیرد.

ظاهرا زمانی که امثال فرج الله سلحشور و این مدیر ارشد مشغول متهم کردن اهالی سینما به فساد و بی اخلاقی و مشکلات اعتقادی و فرهنگی بودند، طشت رسوایی خود آنها در حال افتادن از بام بود که اکنون صدای آن به گوش همه رسیده است.
----
هر چه بگندد نمکش میزنند وای به ان روز که بگندد نمک!

۱۳۹۲ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

بازدید اسماعیلی رییس سازمان زندان های کشور از بند عمومی 350 اوین...

اسماعیلی رییس سازمان زندان های کشور در بازدیدی که روز یکشنبه ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۲ از بند ۳۵۰ زندان اوین داشت به زندانیان این بند نوید خبر خوشی تا روز ولادت حضرت زهرا (ع) را داده است.

به گزارش خبرنگار کلمه، هفته گذشته اسماعیلی رییس سازمان زندان های کشور به همراه هیاتی از معاونین سازمان و مسوولین زندان اوین به بند ۳۵۰ این زندان رفته و از تمامی اتاق‌ها و بخش های دیگر بند بازدید کردند.

در این بازدید زندانیان سیاسی به طرح مشکلات، معضلات و بیان کمبود‌ها پرداختند.

عدم رعایت آیین نامه سازمان زندان‌ها، دخالت های غیر قانونی نهادهای امنیتی در مدیریت بند، نداشتن اختیارات لازم توسط سازمان زندان‌ها حتی در ابتدایی‌ترین امور زندانیان سیاسی، عدم رسیدگی پزشکی وروند ناصحیح و دشوار اعزام یک زندانی بیمار به بیمارستان خارج از زندان، کیفیت نا‌مطلوب غذای زندان، گرانی و پایین بودن کیفیت اجناس فروشگاه، محرومیت از تماس تلفنی، محدودیت ومحرومیت از ملاقات‌های حضوری، و… از جمله مواردی بودند که زندانیان بند ۳۵۰ نسبت به آن معترض بودند.

اسماعیلی در پاسخ به گفته‌های یکی از زندانیان در خصوص نداشتن اختیارات کافی و لازم از سوی سازمان زندان‌ها جهت مدیریت زندان در امور زندانیان سیاسی و امنیتی گفته است: تا روز ولادت حضرت فاطمه زهرا (ع) خبر خوشی در این زمینه برای شما خواهیم داشت

تعطیلی دانشگاه تهران در زمان انتخابات نشانه هراس مسولان نظام است!

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در نامه ای اعتراضی به فرهاد رهبر رئیس دانشگاه تهران، تغییر زمان برگزاری امتحانات را نشانه هراس حکومت از حضور دانشجویان در عرصه‌های سیاسی و تصمیم‌سازی برای کشور خوانده و خواستار تعویق تاریخ امتحانات به بعد از زمان انتخابات و پاسخگویی مسئولین در این رابطه شده اند.

به گزارش کلمه، نامه اعتراضی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در پی ابلاغ مصوبه امنیتی به مدارس و دانشگاهها صورت گرفته است.

پیش از این کلمه در گزارشی خبر داده بود که بیم برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از کودتای انتخاباتی سال ۸۸، حکومت را حتی از تعطیلی اجباری و زودهنگام مدارس و دانشگاه ها و ضربه زدن به سطح علمی کشور نیز بازنداشته است. مداخله ای که باعث به هم ریختن برنامه های از پیش تعیین شده کلاس ها و امتحانات در مدارس و دانشگاه ها شده است.

اکنون این انجمن دانشجویی در نامه خود از این اقدام امنیتی به عنوان یک اشتباه نام برده و سوال کرده: چه کسانی خواستار غیاب دانشجویان در فضای انتخابات هستند؟ مگر دانشجویان در جای جای تاریخ سده اخیر و در مقاطع حساس و تاثیرگذار از نقش‌آفرینان عرصه اجتماعی و سیاسی نبوده اند؟

این نامه یادآوری کرده که این نوع عملکرد به وضوح نشان می‌دهد مسئولین از حضور دانشجویان در عرصه‌های سیاسی و تصمیم‌سازی برای کشور، به عنوان قشری دارای تحلیل و توانایی ایجاد تغییر هراس دارند و در تلاش‌اند تا حق حضور در عرصه‌های سیاسی را از دانشجویان سلب کنند.

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران همچنین به تاکید بیش از حد وزارت علوم مبنی بر تخلیۀ خوابگاه‌ها در تاریخ انتخابات اشاره کرده و افزوده است: این امر گواهی است بر این که دانشگاه توانایی حفظ امنیت دانشجویان را ندارد و مسئولین وزارت علوم تکرار حوادثی مثل کوی ۸۸ در ایام انتخابات را محتمل می‌دانند، به همین جهت می‌خواهند دانشجویان را هر چه سریع‌تر روانه خانه‌هایشان کنند.

متن کامل این نامه به نقل از وب سایت انجمن اسلامی دانشگاه تهران به شرح زیر است:



جناب آقای دکتر رهبر
ریاست محترم دانشگاه تهران

با سلام

همان‌گونه که مستحضرید بعد از آغاز به کار دانشگاه‌ها در سال جدید، خبری مبنی بر تغییر تاریخ امتحانات پایان ترم و انتقال امتحانات به حداقل دو هفته زودتر از موعد مقرر در دانشگاه تهران منتشر شد. این تغییر که بر مبنای دستور وزارت علوم مبنی بر عدم برگزاری امتحانات در تاریخ ۲۰ خرداد لغایت ۲ تیر صورت گرفته، موجب تعجب و تحیر اساتید و دانشجویان دانشگاه تهران شده است. از این رو بر آن شدیم تا در نامه‌ای خطاب به حضرتعالی، این اشتباه صورت گرفته را متذکر شده و درخواست نماییم تا امتحانات بر مبنای نظر دانشجویان در تاریخی بعد از ایام انتخابات برگزار شود.

با توجه به این که مسئولین در دانشگاه تهران تاریخ برگزاری انتخابات را در سال گذشته و در هنگام برنامه‌ریزی برای نیم‌سال منتهی به انتخابات می‌دانسته اند، چگونه است که زیر بار چنین تصمیم غیر علمی از جانب وزارت علوم می روند و جای تعجب است که به یکباره تصمیمی می‌گیرند که گویی به تازگی از تاریخ انتخابات خرداد ماه مطلع شده‌اند. در کنار این مسئله، اهمیت اجرای قوانین آموزشی مبنی بر تشکیل کلاس‌های درس تا پایان تاریخ مقرر شده (و به تعداد ۱۶ جلسه) با توجه به تصمیمی که برای برگزاری زودهنگام امتحانات گرفته‌اید چه می شود؟ مسئولیت این رفتار غیر علمی و عدول از قانون مصوب در زمینۀ آموزشی را چه کسی بر عهده می‌گیرد؟ چه طور می‌شود به کلاس‌های جبرانی و تدریس‌های فشرده‌ای دل بست که همه می‌دانیم عملا تأثیر چندانی ندارد و به هدف رفع تکلیف و به صورت غیر جدی برگزار می‌شود؟ آیا می‌خواهیم با سخت‌گیری این کلاس‌ها را به هر قیمتی برگزار کنیم؟ آیا می‌شود مباحث آماده شده برای تدریس در شش هفته را در دو هفته ارائه کرد؟ همۀ این‌ها به کنار، اخلاقاً چطور می‌توانیم به استاد و دانشجو کلاس‌هایی را تحمیل کنیم که برای آنها برنامه‌ریزی قبلی نکرده‌اند؟

اگر خوش‌بین باشیم باید بگوییم، این‌گونه تصمیم‌گیری‌های غیر علمی ضعف برنامه‌ریزی در بدنۀ اجرایی دانشگاه تهران را به ذهن متبادر می‌نماید و بیش از پیش اثبات می‌کند که در دانشگاه تهران بر مبنای قوانین عمل نمی‌شود. اما واقعی‌تر است که گمان کنیم باز هم تصمیمات غیردانشگاهی دارد بر فضای علمی دانشگاه حکمرانی می‌کند.

در کنار مسائل آموزشی مسائل دیگری نیز مد‌نظر است و آن اهمیت حضور دانشجویان در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی است، که بر کسی پوشیده نیست. باید یادآوری کرد که حماسه سیاسی با حذف دانشجویان از عرصه‌های سیاسی محقق نمی‌شود و این شرایط موجبات دامن زدن بر رخوت و رکود فعلی در فضای کشور را فراهم می‌کند. باید بپرسیم که درگیر کردن دانشجویان به امتحانات پایان ترم علی‌الخصوص در دانشگاه تهران غیر از اهداف تنگ‌نظرانه سیاسی چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ چه کسانی خواستار غیاب دانشجویان در فضای انتخابات هستند؟ مگر دانشجویان در جای جای تاریخ سده اخیر و در مقاطع حساس و تاثیرگذار از نقش‌آفرینان عرصه اجتماعی و سیاسی نبوده اند؟

این نوع عملکرد به وضوح نشان می‌دهد که مسئولین از حضور دانشجویان در عرصه‌های سیاسی و تصمیم‌سازی برای کشور، به عنوان قشری دارای تحلیل و توانایی ایجاد تغییر هراس دارند و در تلاش‌اند تا حق حضور در عرصه‌های سیاسی را از دانشجویان سلب کنند. همچنین تاکید بیش از حد وزارت علوم مبنی بر تخلیۀ خوابگاه‌ها در تاریخ انتخابات گواهی است بر این که دانشگاه توانایی حفظ امنیت دانشجویان را ندارد و مسئولین وزارت علوم تکرار حوادثی مثل کوی ۸۸ در ایام انتخابات را محتمل می‌دانند، به همین جهت می‌خواهند دانشجویان را هر چه سریع‌تر روانه خانه‌هایشان کنند.

جناب آقای دکتر رهبر!

در نهایت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران اعلام می‌دارد که خواستار تعویق تاریخ امتحانات به تاریخی بعد از زمان انتخابات است و از مسئولین مربوطه به جهت اتخاذ چنین تصمیمی که موجب حذف یا کم رنگ شدن نقش دانشجویان در عرصۀ انتخابات می‌شود، توضیحی جامع و منطقی طلب می‌کند. عملی شدن خواسته‌های دانشجویان می‌تواند گامی مؤثر در بهبود رابطۀ دانشجویان با دانشگاه در جهت ثبات و استقلال در عرصه علمی و آموزشی دانشگاه تهران باشد.

و من الله توفیق

انجمن اسلامی دانشجویان

دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران

آیت الله حسن ممدوحی گفت: حضور تمامی سلایق در انتخابات ضرورت ندارد!جهت گیری مجلس خبرگان!

ضو جامعه مدرسین و عضو مجلس خبرگان رهبری در پاسخ به سؤالی در مورد تأثیر حضور همه سلایق سیاسی در انتخابات برای تحقق حماسه سیاسی، گفت: حضور همه سلایق سیاسی در انتخابات ضرورت ندارد.

آیت الله حسن ممدوحی در حاشیه مراسم بزرگداشت آیت الله رضوانی(ره) در مسجد اعظم قم که شب گذشته برگزار شد، در گفتگو با ایلنا افزود: باید سلیقه هایی بیایند که در شاکله نظام جمهوری اسلامی بگنجد و الا آن کسی که اصلا اعتقادی به نظام جمهوری اسلامی ندارد را بگوییم بیاید و کاندیدا شود درست نیست.

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، گفت: تفکراتی که مربوط به مملکت ما هستند و دلشان برای کشور می سوزد باید همه بیایند و آن ها هم خیلی هستند اما آن ها که اصلا اعتقادی به نظام جمهوری اسلامی ندارند و رأی هم ندارند، لزومی ندارد باشند.

وی درباره شاخص اندازه گیری این اعتقاد که آیا به روال سابق شورای نگهبان، قرار است سرنشینان نظام را به تعبیر شیخ مهدی کروبی به اندازه یک قابق تقلیل دهد، توضیحی نداد

رضا شهابی با سخنانی دل نشین به زندان اوین بازگشت

سخن اش میان انبوهی از همهمه گم می شود. اما اگر با گوش جان شنوای آن باشیم در می یابیم آنچه که او می گوید. بگذارید در معنای همین واژه “همهمه” تأمل کنیم تا شاید افقی روشن از سخنان اش بر ما گشوده گردد. آری بر واژه “همهمه” بایستم و تأمل کنیم!

علی اکبر دهخدا، بزرگ سخن دان زبان فارسی، در معنی همهمه آورده است: “برگردانیدن آواز در سینه از اندوه، بانگ کردن شیر، بانگ کردن رعد” . آری، همهمه آوای اندوهگین است که از نهاد شیر “مردی” برمی آید با همه جلال و شکوه اش. بانگی است رعد آسا که خواب فرعون را بر تخت استبداد آشفته خواهد کرد. دهخدا در باب معنی این واژه در ادامه می گوید: “سخن نرم و آواز خفی که فهمیده نشود و با گرفتگی از گلو آید.”

رضا شهابی مردی است از تبار آنانی که خاک را سبز می خواهند و زندگی را سزاوار شایسته ترین سرودها در ستایش مقام کار. او شاعر کار است. کاری که نسیان آن اکنون فلک زده روزگار عسرت ما را رقم زده است. او “مرد” است به معنی راستین و اصیل اش نه به معنی متداول امروزی اش. همان واژه مرد که از ریشه مرتن اوستایی است و با واژه مُرد و مُردن هم ریشه است. گیه مرتن (کیومرث) در زبان اوستایی به معنی زنده میرا است. گیه مرتن نامی بوده است برای آدمی از آنرو که آدمی خود را به سان موجوده زنده ای دریافت می کرد که رو به سوی مرگ دارد و با التفات به مرگ زیست می کند. او چنان عاشقانه و سترگ با زیستن عادلانه، عهدی بسته است که مرگ و مردن را یارای شکستن آن نیست. زیستن او به تمامی مصداق این شعر شاملو است:

“هرگز از مرگ نهراسیده ام

اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر بود

هراس من باری

همه از مردن در سر زمینی ست

که مزد گور کن

از بهای آزادی آدمی

افزون باشد…”

سخنان رضا شهابی در آخرین لحظات بازگشت اش به اوین به معنی دقیق کلمه “همهمه” است. آوای اندوهگین مردی است که در راه احقاق حقوق کارگران خود را به قانون مقید کرده است و طشت آبروی قانون گریزان را بر زمین قانون انداخته است.

” رضا شهابی هستم، عضو هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد… شش سال زندان…هفت میلیون جزای نقدی….پنج سال محرومیت از فعالیت سندیکایی….مرخصی من را تمدید نکردند و اعلام کردند که خودت را به زندان معرفی کن… با توجه به اینکه به این حکم اعتراض دارم و حکم ناعادلانه ای به من دادند ولی با این حال به این قانون احترام می زارم و به زندان مراجعه می کنم…از کسانی می خوام بگم که حرفی از قانون و قانون مداری می کنن ولی خودشون ارزشی برای این قانون قائل نیستند و این کارگر و طبقه کارگر هستش که در چهارچوب قانون داره حرکت می کنه…خوشحالم که در کنار همکارانم هستم… و از طرفی دیگر ناراحت هستم که از دوستان و خانواده دارم جدا می شم…امیدوارم که روزی برسه که هیچ آزادی خواه در زندان نباشد و همه زندانیان آزاد بشن… روز جهانی کارگر را به همه عزیزان و کارگران و مردم شریف ایران و شخصیت های مردمی و آزادی خواه تبریک می گم…خواهش من این است که در این روز اتحاد و همبستگی شان را یکی بکنند و با اتحاد و همرنگی این روز بزرگ را هرچه با شکوه تر جشن بگیرند…از همه شما تشکر می کنم به امید روزی که آزاد بشیم و در کنار همدیگه یک زندگی بدون دردسر داشته باشیم…”

تو بازخواهی گشت و آن روز دیر نیست که تو بازآیی و دوباره متذکر مقام کار در همه فراموشی ها ی ما گردی. آن روز به انتظار نمی نشینیم بلکه به انتظار به کار می بندیم

محاکمه مفسدان اقتصادی به نمایندگان ملت هم کشیده شد!

رونده سه نماینده مجلس هشتم در ارتباط با فساد بزرگ سه هزار میلیارد تومانی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شده و قرار است بزودی محاکمه شوند.

خبرگزاری ایرنا به نقل از سرپرست دادگاه کیفری استان تهران افزود: پرونده این نمایندگان قرار است در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران مورد رسیدگی قرار گیرد و زمان آن نیز در شرف بررسی و تعیین وقت است.

محسن افتخاری گفته است: مسئول رسیدگی به این پرونده قاضی سیامک مدیر خراسانی رئیس شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران است.

البته سرپرست دادگاه کیفری استان تهران گفته تاریخ دقیق محاکمه متهمان این پرونده هنوز در شعبه مشخص نشده و در صورت تعیین وقت به اطلاع عموم خواهد رسید.

ایرنا می نویسد: این پرونده در حالی برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شده که تاکنون به اتهامات ۵۵ متهم پرونده فساد بزرگ مالی رسیدگی و حکم اعدام چهار محکوم اصلی پرونده نیز تائید و برای اجرا به شعبه اجرای احکام دادسرای تهران ارسال شده است.

بر اساس تبصره ماده ۴ قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب اصلاحی ۸۱ تنها دادگاه کیفری استان تهران صلاحیت رسیدگی به جرائم برخی از اشخاص را دارد.

در بخش دوم تبصره ماده چهار قانون یاد شده آمده است: رسیدگی به تمامی اتهامات اعضای تشخیص مصلحت نظام، شورای نگهبان، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، وزرا و معاونین آنها، معاونان و مشاوران روسای سه قوه، سفرا، دادستان و رئیس دیوان محاسبات، دارندگان پایه قضائی، استانداران، فرمانداران و جرائم عمومی افسران نظامی و انتظامی از درجه سرتیپ و بالاتر و مدیران کل اطلاعات استانها در صلاحیت دادگاه کیفری استان تهران است؛ به استثنای مواردی که در صلاحیت سایر مراجع قضائی است.

اعتصاب در بازار آهن تهران همراه با شعار های ضد حکومتی

جمع قابل توجهی از فعالان بازار آهن تهران با پایین کشیدن کرکره های خود دست به اعتصاب زده اند.

به گزارش کلمه، این اعتصاب که از اوایل هفته آغاز شده و اکثر آهن فروشان تهران با آن همراهی کرده اند، با دست از کار کشیدن حجره داران، تعطیلی واحدهای آهن فروشی در میدان ۱۵ خرداد و نیز پایین کشیدن کرکره های بازار “شاد آباد” که از مهم ترین بازارهای فروش آهن در تهران است، همراه شده است.

اعتصاب بازار آهن فروشان تهران در اعتراض به دریافت مالیات ارزش افزوده و نوسانات نرخ ارز صورت می گیرد.

فعالان این صنف که روز گذشته در مساجد دست به تحصن زدند، اعلام کرده اند که اعتصاب خود را تا زمان رسیدگی مسئولان به وضع کنونی برای مالیات بر ارزش افزوده ادامه خواهند داد.

گزارش های رسیده به کلمه حای از آن است که در تحصن آهن فروشان شادآباد که با حضور نیروهای انتظامی در خارج از مسجد همراه بوده است، مطالبات این صنف و هم چنین اولتیماتوم آنها اعلام شده است.

خبرگزاری فارس وابسته به سپاه هم به نقل از محمد آزاد رئیس اتحادیه آهن فروشان مدعی شده که تعطیلی مربوط به واحدهای بدون پروانه است، اما برخی فعالان بازار آهن در کامنت های همین خبر به سخنان رئیس اتحادیه اعتراض کرده و گفته اند که تعطیلی منحصر به واحدهای بدون پروانه نیست و بسیاری از واحدهای دارای جواز کسب و حتی حجره دارانی با بیش از ۴۰ سال سابقه نیز به متحصنین پیوسته اند.

به گفته آنها، اعتراض آهن فروشان نه به اجرای قانون، بلکه به فرمول محاسباتی اداره مالیات و غیر منطقی و غیر عملی بودن آن است. یکی از کامنت گذاران هم خطاب به رئیس اتحادیه نوشته است که اگر تصور می کند فقط واحدهای بدون پروانه تعطیل شده اند، به پاساژهای ذوالفقار و ایران وشمس وکارخانه چی و۱۴۴ وپاساژهای دیگر سر بزند.

فعالان اقتصادی معتقدند گرفتن مالیات بر ارزش افزوده به صورت جداگانه، فقط باعث تورم مضاعف و افزایش قیمت‌های تمام شده خواهد شد. آن هم در شرایط کنونی که تولید کشور بحرانی ترین دوران خود را سپری می کند.

مشابه اعتراض و اعتصاب به مالیات بر ارزش افزوده از سوی بازاریان و فعالان اقتصادی طی سال های گذشته نیز سابقه داشته است.

تعطیلی یک به یک بسیاری از شهرک های صنعتی، واحدهای تولیدی و کارخانه های مختلف ورشکستگی‌ها و تعطیلی اجباری کارگاه‌ها و کارخانه‌ها محصول سوء مدیریت کلان کشوری و بی تدبیری دولت محمود احمدی نژاد با حمایت تام و تمام رهبری طی سال های گذشته با اجرای طرح هدفمندی یارانه ها و بحران های مختلف ارزی بوده که به ضعف و تخریب در بنیان های اقتصادی، افزایش بیکاری و تورم و قرار گرفتن کشور در وضعیت رکود تورمی منجر شده است. وضعیتی که غلامرضا مصباحی مقدم در شرح آن رشد اقتصادی کشور را زیر صفر اعلام کرده است.

آخرین سابقه اعتراضات و اعتصابات بازار به سال گذشته بر می گردد که بحران ارزی در نهایت منجر به اعتراضات گسترده در بازار در مهر ۱۳۹۱ شد که در ۱۲ مهر ۱۳۹۱ به راهپیمایی و سپس ناآرامی های گسترده در بازار تهران و مناطق اطراف آن انجامید.

در آن روز معترضان شعارهایی چون “دولت بی کفایت/ استعفا، استعفا”، “بازاری باغیرت/ حمایت، حمایت”، “سوریه رو رها کن/ فکری به حال ما کن”، “نترسید، نترسید/ ما همه با هم هستیم”، “نصر من الله و فتح قریب/ مرگ بر این دولت مردم فریب” و “توپ، تانک، فشفشه/ دلار باید نصف بشه” سر دادند و در نهایت با امنیتی کردن و بگیر و ببندها به آن خاتمه داده شد

انشار جلد هشتم از مجموعه آثار زنده یاد احمد قابل

جلد هشتم مجموعه آثار زند ‌یاد احمد قابل با عنوان «فقه، کارکردها و قابلیت‌ها» (مقالات فقهی و پاسخ به پرسش‌های دینی ۸۹-۱۳۸۲) منتشر شد.

به گزارش کلمه، این اثر که در ۲۹۰ صفحه در فضای مجازی منتشر شده است، دوازده مقالۀ فقهی از جمله مهاجرت، شادی و غم در متون شریعت، ولایت فقیه، توبیخ فقیهان، تظاهر به ساده‌زیستی، نقد اشغال سفارت آمریکا، رهاسازی اسلام از انحصار فرهنگ خاورمیانه و همچنین رؤیت هلال بخش نخست کتاب را تشکیل می‌دهد.

در این اثر برخی مباحث فقهی در ضمن پرسش و پاسخ در بخش دوم کتاب به شرح زیر است: طهارت اهل‌کتاب، حلیت کلیۀ ذبائح (به‌استثنای ذبح به‌نام غیرخدا)، تطهیر مخرج بول از طریق خشک‌کردن آن، اولی‌بودن برگزاری نمازهای یومیه در پنج وقت مجزا، جواز قرائت بین جهر و اخفات در کلیه رکعات همۀ نمازها.

این کتاب در سایت شریعت عقلانی منتشر شده و قابل دریافت است.

جلد نهم مجموعه آثار احمد قابل با عنوان «احکام بانوان در شریعت محمدی» اردیبهشت‌ماه ۹۲ منتشر خواهد شد.

۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه

کارنامه شورای نگهبان در رد صلاحیت کاندیدا های ریاست جمهوری

در فاصله کمتر از دو ماه مانده به برگزاری انتخابات یازدهمین دوره ریاست‌جمهوری در ایران، برخی از کاندیداها، علاوه بر مسایل تبلیغاتی و امکان رای‌آوری، نگران تایید صلاحیت خود از سوی شورای نگهبان هستند؛ مساله‌ای که کلید ورود آن‌ها به انتخابات است و در صورت ردصلاحیت، قادر نخواهند بود وارد رقابت‌های انتخاباتی شوند.

شورای نگهبان طبق مصوبه مجلس چهارم صاحب حق نظارت استصوابی شد. اعضاى این شورا البته پس از فوت آیت‌الله خمینی و به کرسی نشستن آیت‌الله خامنه‌ای، چنین تفسیری را از نظارت خود ارائه داده و در زمان انتخابات مجلس چهارم، اقدام به ردصلاحیت ۴۱ تن از نماینده‌های مجلس سوم کرده بودند. آن زمان احمد جنتی، پیرامون نظارت شورای نگهبان گفته بود: "نظارت شورای نگهبان محدود به هیچ حدی نیست. حتی مجلس هم نمی‌تواند مخدوش کند؛ زیرا اطلاق دارد و محدودیت مجلس بر نظارت شورای نگهبان با قانون اساسی منافات دارد و این را با صراحت به مجلس اعلام کردیم".

وزارت کشور در سال ۱۳۸۱ برای رفع ابهام در تفسیر قانون انتخابات مصوب سال ۱۳۷۴، لایحه تغییر قانون انتخابات را به مجلس ارائه کرد که طبق آن نظارت استصوابی حذف می‌شد و در صورت تصویب آن، شورای نگهبان حق نداشت بدون در اختیار داشتن مدارکی از دستگاه‌های مسوول - مانند وزارت اطلاعات، قوه قضائیه و نیروی انتظامی - صلاحیت نامزد‌ها را رد کند. این لایحه با مخالفت محافظه کاران روبرو شد و به تصویب نرسید.

نظارت استصوابی در حقیقت به تفسیر شورای نگهبان از اصل ٩٩ قانون اساسی باز می‌گردد. براساس این اصل: "شورای نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آراء عمومی و همه‏پرسی را بر عهده دارد".

تفسیر شورای نگهبان از این اصل، همواره با مخالفت بسیاری از نیروهای سیاسی نزدیک به اصلاح‌طلبان روبه‌رو شده است. آیت‌الله منتظری، رییس مجلس تدوین قانون اساسی، درباره اصل ٩٩ و تفسیر شورای نگهبان از آن، گفته بود: "تصویب کنندگان اصل ۹۹ که یکی از آنان خود من هستم هیچ‌گاه هنگام تصویب این اصل به این‌گونه نظارت استصوابی که مبنای عمل آقایان می‌‎باشد نظر نداشتیم. با مراجعه به صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی قانون اساسی، جلد ۲، صفحه ۹۶۵ راجع به این اصل و تصویب آن در جلد ۳، صفحه ۱۷۶۲ روشن می‌‎گردد که «نظارت استصوابی» هیچ‌گاه مطرح نبوده و کسی هم آن را در نظر نداشته است، و این تفسیر نسبت به این اصل صددرصد تفسیر به رأی می‌‎باشد".

شورای نگهبان ۱۲ عضو دارد که شش عضو آن روحانيون منتخب آيت الله خامنه‌ای هستند و شش عضو آن نيز حقوقدان هايی هستند که توسط رييس قوه قضائيه - که او نيز منتخب رهبر است - به مجلس معرفی و با رای نمايندگان به شورا راه می يابند. بدين ترتيب شورای نگهبان نهادی است که از لحاظ جهت گيری های سياسی با ديدگاه های رهبر جمهوری اسلامی نزديکی دارد.

در نخستین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری در جمهوری اسلامی، محمد موسوی‌خویینی‌ها از سوی آیت‌الله خمینی مسوول تایید صلاحیت کاندیداهای انتخابات شد. وی اقدام به ردصلاحیت برخی چهره‌ها برای انتخابات کرد. از آن جمله می‌توان به مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق، اشاره کرد که به دلیل عدم رای دادن به قانون اساسی جمهوری اسلامی و با فشار آیت‌الله خمینی، امکان حضور در انتخابات را نیافت. علت ردصلاحیت وی "ندادن رای به قانون اساسی" و در نتیجه "عدم الزام به قانون اساسی جمهوری اسلامی" عنوان شد و به این ترتیب نام او در ردیف اولین کسانی قرار گرفت که با "رد صلاحیت" اجازه ورود به رقابت های انتخابات ریاست جمهوری اسلامی را نیافتند.

جلال‌الدین فارسی هم از دیگر چهره‌های مشهور انتخابات نخست ریاست جمهوری بود که امکان حضور در انتخابات را نیافت. این مساله به دلیل تشکیک در ایرانی‌الاصل بودن وی رخ داد.

در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری که شورای نگهبان وجود نداشت و ۱۰۶ نامزد از ۱۱۸ نامزد ثبت نام کرده تائید شده بودند، محمد موسوی خوئینی ها ۹۰ نامزد انتخابات ریاست جمهوری را از تبلیغات تلویزیونی محروم کرد.

در دومین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری – که شورای نگهبان برای نخستین بار اقدام به بررسی صلاحیت‌ها می‌کرد - ۷۱ نفر نامزد بودند، اما با تشکیل شورای نگهبان و ورود این شورا به تائید صلاحیت نامزدها و نظارت بر اجرای انتخابات ریاست جمهوری بیش از ۹۷ درصد داوطلبان نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری یعنی ۶۷ نفر از نامزدها رد صلاحیت شدند.

شمار داوطلبان نامزدی در انتخابات سوم ریاست جمهوری ۴۶ نفر بود اما شورای نگهبان فقط صلاحیت چهار نفر شامل علی خامنه ای دبیر کل حزب جمهوری اسلامی، اکبر پرورش، رضا زواره ای و حسن غفوری فرد را تائید کرد. شمار داوطلبان نامزدی که رد صلاحیت شدند ۴۲ نفر یعنی ۹۱ درصد نامزدهای ثبت نامی بود.

در چهارمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری نیز ۵۰ نفر نامزد شدند اما شورای نگهبان صلاحیت ۴۷ نفر را رد کرد. مهدی بازرگان، اولین نخست وزیر پس از انقلاب و نماینده وقت مجلس، از مشهورترین نامزدهای این انتخابات بود که شورای نگهبان صلاحیت او را رد کرد.

هاشمی‌رفسنجانی در کتاب خاطرات خود پیرامون ردصلاحیت مهدی بازرگان در انتخابات ریاست‌جمهوری نوشته است: "صندوق رای سیار جهت اخذ رای از آیت الله سیدکاظم شریعتمداری به درب منزل ایشان در قم برده می شود لیکن ایشان از دادن رای خودداری می نماید.در زمان مراجعه صندوق سیار به بیت آیت الله مرعشی نجفی و آیت الله سید صادق روحانی ،از سوی اهالی منزل اظهار می شود که مراجع مذکور به خارج از شهر رفته اند.رسانه های خارجی دلیل امتناع آیت الله مرعشی نجفی از شرکت در انتخابات را ناخشنودی از رد صلاحیت مهندس بازرگان اعلام کردند.مهندس مهدی بازرگان رهبر نهضت آزادی ایران نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دلیل حمایت از عباس امیرانتظام که به اتهام جاسوسی برای بیگانگان در زندان به سر می برد،از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت می شود".

انتخابات پنجم کمی زودتر از موعد برگزار شد و از کل ۷۹ نفری که در این انتخابات نامزد ریاست جمهوری شدند ۷۷ نفر از سوی شورای نگهبان ردصلاحیت شدند. شورای نگهبان تنها ۲ نفر یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی و عباس شیبانی را مورد تائید قرار داد.

در ششمین انتخابات ریاست جمهوری ۱۲۸ نفر در انتخابات نام نویسی کردند که شورای نگهبان صلاحیت ۱۲۴ نفر را رد و صلاحیت تنها چهار نفر را تائید کرد.

در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۷۶ نیز افرادی چون عزت‌الله سحابی و ابراهیم یزدی توسط شورای نگهبان ردصلاحیت شدند. اتفاقی که در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۴ نیز مجددا برای یزدی تکرار شد. در انتخابات این دوره ۲۳۸ نفر به عنوان نامزد انتخابات نام نویسی کردند اما شورای نگهبان در ‌‌نهایت صلاحیت چهار نفر را تائید کرد.

در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۰ نیز ۸۱۴ نفر به عنوان نامزد ریاست جمهوری ثبت نام کردند که شورای نگهبان دست به ردصلاحیت برخی چهره‌ها از جمله ابراهیم اصغرزاده زد. اصغرزاده که عضو شورای اول شهر تهران و از نیروهای اصلاح‌طلب عضو حزب همبستگی بود، با ردصلاحیت امکان حضور در انتخابات را نیافت؛ در آن زمان حزب همبستگی به انتقاد از سیدمحمد خاتمی پرداخت که به عقیده آنان درباره تلاش برای تاییدصلاحیت اصغرزاده کم کاری کرده بود. روزنامه همبستگی نیز با انتشار مطلبی از اینکه اصلاح طلبان با "میدان دادن به شور اجتماعی، شعور اجتماعی را تعطیل کردند" و با طرح شعارهایی همچون "یاس را پاس بداریم" و "سیمرغ جهانیم اگر چند جوانیم" عرصه را بر نقد عملکرد دولت بستند، انتقاد کرد.

در انتخابات سال ۸۴ اما شاهد تعدد ثبت‌نام کنندگان بودیم. ۱۰۱۴ نفر برای حضور در این انتخابات ثبت نام کردند که شورای نگهبان تنها صلاحیت شش نفر از آن‌ها را تایید کرد. مصطفی معین، وزیر علوم دولت خاتمی، و محسن مهرعلیزاده، معاون رییس‌جمهور و رییس سازمان تربیت بدنی، از جمله ردّ صلاحيت شدگان بودند که بعدتر با نظر آیت‌الله خامنه‌ای و حکم حکومتی وی به انتخابات بازگشتند. از دیگر ردصلاحیت‌شدگان مشهور می‌توان به رضا زواره‌ای اشاره کرد که در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۷۶ از کاندیداها بود و مدتی نیز عضو حقوق‌دان شورای نگهبان محسوب می‌شد.

در این دوره از انتخابات، که پس از انتخابات مجلس هفتم برگزار می‌شد، اصلاح‎طلبان با مشکل ردصلاحیت مواجه بودند. بسیاری از چهره‌هایى که آن‌ها برای کاندیداتوری در انتخابات مدنظر داشتند، به دلیل بیم از ردصلاحیت توسط شورای نگهبان، از حضور در انتخابات امتناع کردند.

در انتخابات سال ۸۸ نیز مسایل مشابهی وجود داشت. عبدالله نوری، وزیر کشور دولت نخست خاتمی، از جمله چهره‌‎هایی بود که بحث حضور وی در انتخابات مطرح شد. برخی چهره‌های اصلاح‌طلبان اما اعلام کردند که نوری امکان عبور از فیلتر شورای نگهبان را نخواهد داشت و در انتخابات ردصلاحیت خواهد شد. وی کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری نشد.

از سوی دیگر برخی از چهره‌های سیاسی دیگر نظیر اکبر اعلمی – نماینده دوره‌های ششم و هفتم مجلس - قاسم شعله‌سعدی، نماینده دوره سوم مجلس، و رفعت بیات، نماینده مجلس هفتم نیز در انتخابات ردصلاحیت شدند.

ردصلاحیت دو نماینده نخست به دلایل سیاسی صورت گرفت، اما ردصلاحیت رفعت بیات باز می‌گشت به تفسیر شورای نگهبان از قانون اساسی که براساس آن کلمه "رجل" در شرط "رجل سياسى" را به معنای مرد تفسیر می‌کند.

با بالا گرفتن شور انتخابات یازدهم ریاست‌جمهوری، بار دیگر مساله رد یا تایید صلاحیت سایه خود را بر انتخابات انداخته است. برخی از چهره‌های سیاسی به دلیل امکان ردصلاحیت توسط شورای نگهبان قصد حضور در انتخابات را ندارند. این مشکل به اندازه‌ای جدی شده که گفته می‌شود سیدمحمد خاتمی نیز اکنون نگران آن است که توسط شورای نگهبان ردصلاحیت شود.

علاوه بر سیدمحمد خاتمی، حامیان دولت نیز نگران آن هستند که شورای نگهبان صلاحیت اسفندیار رحیم‌مشایی را برای انتخابات تایید نکند. مساله‌ای که تاکنون چندین بار مورد تاکید اعضای این شورا و همچنین چهره‌های اصول‌گرا قرار گرفته است.

نظارت استصوابی شورای نگهبان، در سال‌های گذشته یکی از عوامل موثر بر نتیجه انتخابات و کاندیداهای حاضر در آن بوده است. نظارتی که گرچه همواره موردانتقاد بوده، اما تغییری در آن رخ نداده است. آیا ممکن است که روزی این شکل از نظارت در جمهوری اسلامی تغییر پیدا کند؟

پیام اعظم طالقانی به مهدی خزعلی

اعظم طالقانی طی پیامی به مهدی خزعلی، خواستار توقف اعتصاب غذای این زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین شد.

طی روزهای اخیر، فعالان و شخصیت های مختلفی از مهدی خزعلی خواستار توقف اعتصاب غذای خود شده اند.

درخواست همسر شهیدان باکری و همت برای پایان اعتصاب غذای مهدی خزعلی

آیت الله امجد: آقای مهدی خزعلی! به اعتصاب خود پایان دهید

درخواست مادر سهراب اعرابی از مهدی خزعلی: به اعتصاب غذای خود پایان دهید

به گزارش جرس، متن پیام این فعال ملی – مذهبی به مهدی خزعلی بدین شرح است:

برادر گرامی

جناب آقای مهدی خزعلی

مدتهاست که شما در اعتصاب غذا به سر می‌برید، وجود عزیزانی چون شما که همواره با علم و دانش و تخصص خود می‌توانند خدمتگذار مردم باشند برای کشور گرانبهاست. از این رو تهدید سلامتی شما با ادامه اعتصاب غذا وضعیت جسمانی شما را با مخاطره روبرو می‌کند که موجب نگرانی خانواده محترمتان و همینطور دوستان و آشنایان شده است.

از شما خواهشمند است دست از اعتصاب غذا بردارید و این، انتظار همه دلسوزان و آنهایی است که شما و انقلاب و ایران دلبستگی دارند و قطعا رضای خدا در هم در این است. این را بدانید مشفقان نگران سلامت و وضعیت جسمانی شما هستند.

اعظم طالقانی

۳۰ فروردین ۹۲

گفتگویی پیرامون خطر استیلای تغلب /حبیب الله پیمان

حبیب الله پیمان
از نقد قدرت دست شستید یا نقد را بی‌تاثیر می‌دانید که مدت‌هاست کنشی ندارید.
کنش که دارم؛ مدتی است تلاش می‌کنم گفت‌وگوی انتقادی در جامعه شکل بگیرد.
چند وقتی است از «گفت‌وگوی انتقادی» صحبت می‌کنید؛ عنوانی که از دو کلمه «گفت‌وگو» و «انتقاد» تشکیل شده است، ‌اما در وضعیتی این نظریه را مطرح می‌کنید که «گفت‌وگو» و «انتقاد کردن» هزینه‌زا و هزینه‌افزاست؛ فکر نمی‌کنید خواستتان از واقعیت به‌دور است؟
گفت‌وگوی انتقادی بر چند واقعیت پیشینی مبتنی است. اول این‌که در جامعه انسانی اختلاف و تضاد میان قشرها و گروه‌ها بر سر منافع و علایق سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی گریز‌ناپذیر است. واقعیت دوم این است که مردمی که در یک سرزمین زندگی می‌کنند در سایه همکاری با هم می‌توانند نیازهای مشترک را برطرف کنند و چرخ‌های تولید و توزیع و مبادله را بچرخانند. این همکاری باید صلح‌آمیز باشد در غیراین صورت فرآیند تولید و شکل‌گیری و توسعه فرهنگی تحقق نمی‌پذیرد. پس از یک طرف اختلاف و نزاع داریم و از طرف دیگر ضرورت همکاری صلح‌آمیز وجود دارد؛ بنابراین مردم پیوسته با این مسئله روبه‌رو هستند که چگونه اختلافات و منازعات میان خود را به‌گونه‌ای حل کنند که همزیستی، همکاری، امنیت و توسعه پایدار محقق شود.
خب‌ روش‌های حل این اختلاف‌هاست که صلح بین گرایش‌ها را از بین می‌برد.
بله! با مروری سریع بر تاریخ اجتماعی ایران، با دو شیوه عمده حل منازعات و ایجاد شرایط امن برای چرخاندن چرخ‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آشنا می‌شویم. اول تقابل و ستیز میان گروه‌های معارض که با غلبه و زور یکی بر دیگری پایان می‌یافت و صلح و امنیت برای مدتی برقرار می‌شد و دوم، تعامل و گفت‌وگو برای رسیدن به توافق بر محور قراردادها و میثاق‌های جمعی. مشی اول در دوره صید و شکار پدید آمد یا همان ‌دوران ماقبل تاسیس جامعه و مشی دوم، در ظهور و گسترش کشاورزی و تولید که با شکل‌گیری جامعه، همراه شد، اساس همکاری و انسجام اجتماعی قرار گرفت. با این حال شیوه اول به کلی از بین نرفت و تحت شرایطی به صورت متناوب جایگزین مشی تعامل صلح‌آمیز شد. اما همیشه یکی بر دیگری غلبه داشته ‌است و در نهایت یکی جایگزین دیگری می‌شد و تا به امروز هم این وضعیت کم و بیش ادامه دارد.
تفاوت این دو شیوه حل منازعات در چیست؟
در ستیز و تقابل خصمانه، نهان طرف‌های اختلاف با خشونت و قهر همراه است و در نهایت از طریق غلبه و زور پایان می‌گیرد. یک طرف پیروز می‌شود و علایق و منافع خود را بر دیگران تحمیل می‌کند؛ بدیهی است که نیروی غالب با زور امنیت را برقرار می‌کند و در سایه این امنیت کشور می‌چرخد. اما همکاری اجتماعی که در سایه زور به‌وجود می‌آید ارگانیک نیست. اما مطابق مشی دوم طرف‌های اختلاف از طریق گفت‌وگو و تعامل به قراردادی دست پیدا می‌کنند که با آن میان منافع و علایق مختلف تعادل و توازنی برقرار می‌شود؛ به‌طوری که همگان به نسبت‌های معقولی در منافع و امتیاز‌ها شریک می‌شوند و هیچ‌کس بازنده نیست. توافق برسر چگونگی توزیع منابع قدرت‌های مادی یا سیاسی از طریق گفت‌وگوی معقول و مبتنی بر خرد جمعی و در شرایط نسبتا برابر و بدون خشونت و اعمال زور حاصل می‌شود. این دو الگو دو پایه مهم دارد؛ یکی هستی‌شناختی و دیگری منشاء جامعه‌شناختی. کنش‌های مبتنی بر ستیز و تقابل خصمانه معمولا با مقابله دفاعی و خصلت عزاداری و معمولا عاطفی مواجه است. دفاع، واکنشی است بر تهدید موجودیت فرد یا گروه، حتی گروه‌هایی که از نظر منافع یا علایق به هم نزدیک هستند، ضمن داشتن منافع مشترک اختلافاتی هم دارند. با تهدید امنیت و موجودیت، طرف مقابل احساس ناامنی می‌کند و این احساس ناامنی، در وضعیت طبیعی و در غیاب تفکر و کنش عقلانی مثل هر موجود زنده دیگری، با تغییراتی که در ارگانیسم رخ می‌دهد احساساتی را برانگیخته می‌کند که در اثر آن، فرد یا گروه به‌طور غیرارادی برای دفاع از امنیت حیاتی خود در حالی‌که دچار خشم یا ترس شده سریعا به یکی از سه شکل عمده‌ دیگر عکس‌العمل نشان می‌دهد؛ یکی این‌که با تهاجم و ستیز سعی می‌کند تا منبع تهدید را از بین ببرد؛ این را واکنش «ستیز» می‌نامیم. واکنش نوع دوم، زمانی است که عامل تهدید را قوی‌تر از خود ارزیابی می‌کند. در نتیجه ترس بر او مستولی می‌شود و راه «گریز» را انتخاب می‌کند؛ تا از منبع خطر دور شود. واکنش سوم «تسلیم» است که به طرف ضعیف‌تر امکان می‌دهد با اطاعت از قدرت مسلط، موجودیت خود را حفظ کند.
و این‌ها همگی واکنش‌های منفعلانه است.
بله. هر سه کنش غیرعقلانی، غیرارادی و منفعلانه و ماهیتا مخرب است. البته این به آن معنا نیست که شکل‌های عقلانی و اراده‌گرایانه کنش‌ها به کلی ممتنع است. اما کنش خلاق و عقلانی زمانی بروز می‌کند که انسان با فاصله‌ گرفتن از محرک‌های احساس و کنترل خشم و ترس به تفکر بپردازد؛ یعنی ارزیابی عقلانی مسئله، تا معلوم شود در چه موقعیتی قرار دارد. تنها در چنین حالتی است که تصمیم ارادی و آزاد محسوب می‌شود؛ اما در واکنش‌های سه‌گانه قبلی، این دو محقق نمی‌شوند. در نفوذ تفکر و تعقل و تا زمانی که افراد و گروه‌ها به محرک‌های احساسی بی‌اراده واکنش نشان می‌دهند امکان تعامل و گفت‌وگوی انتقادی وجود ندارد، زیرا در مقابله هر طرف تصور می‌کند پیروزی طرف مقابل به معنای شکست آن‌ها و اساسا بقای یک طرف معادل نابودی طرف دیگر است. در این وضعیت اساسا به حرف طرف مقابل گوش نمی‌دهند و قبول می‌کنند امکان گفت‌وگو میان گروه‌های متعارض با یکدیگر یا با گروه‌هایی در حاکمیت وجود ندارد.
مثل چه بازه زمانی تاریخی در ایران؟ چون شما گفتید این‌ها را براساس تاریخ می‌گویید.
مراحل آغازین تجربه نهضت مشروطیت نمونه و الگوی برجسته‌ راهبرد گفت‌وگوی انتقادی همراه با مقاومت مدنی است که ‌دستاوردهای بزرگی در راستای توسعه سیاسی و دموکراتیزه شدن کشور محسوب می‌شود. پدران ما توانستند با گفت‌وگوی انتقادی میان خود و بعد هم با حاکمیت کار بزرگی انجام دهند و نظام سلطنتی استبدادی را به نظام مشروطه تبدیل کنند. برخورد رهبران اصلی مشروطه عمدتا بر خردورزی، جامع‌نگری، واقع‌بینی و دور‌اندیشی مبتنی بود. پیروزی‌های اولیه مشروطه‌خواهان معلول گذار تدریجی استبداد به دموکراسی و مرحله به مرحله انجام ‌شد. جنبش اجتماعی متکی بر ائتلاف گسترده همه نیروهای اجتماعی و نیز ائتلاف میان رهبران میانه‌رو مردم و جناح‌های میانه‌رو و متمایل به آزادی در حاکمیت پدید آمد. طبیعی است ناراضی باید خواسته‌ها و اعتراضات خود را به نحوی بیان کند، در غیراین صورت چه‌‌بسا که حاکمان تصور کنند مشکلی وجود ندارد و تغییر و اصلاح ضروری نیست؛ در نتیجه خرابی‌ها ادامه پیدا می‌کند و حکومت‌ها عملا قبل از این‌که به فکر اصلاح بیفتند و اقدام موثری انجام دهند به مرحله فروپاشی می‌رسند. بدیهی است که از دورویی، هرج‌ومرج و آشوبی که پدید می‌آید و کشمکش‌های ستیزجویانه و خشونت‌بار استبداد جدیدی ایجاد می‌شود؛ اتفاقی که به دفعات در تاریخ ایران رخ داده است.
خب براساس مکانیسم‌هایی که گفتید، از وقتی که اعتراض‌ها برای رساندن صدای نیاز به تغییر بالا می‌گیرد «ستیز»، «گریز» یا «تسلیم» اتفاق می‌افتد و در نهایت کار با «تغلب» حاکم پایان می‌گیرد.
این در صورتی است که اولا اعتراض‌ها و تلاش‌ها ستیز‌ه‌جویانه و جنبش ساختارشکن باشد. دوما هیچ نوع تقابل و گفت‌وگو و همدلی و همکاری میان نیروهای میانه‌رو حاکمیت و بیرون از حاکمیت برقرار نباشد؛ در واقع فرهنگ اعتراض بدون خشونت حین بیان اعتراض مهم است.
یعنی مسئولیت و درک موقعیت در طرف اصلاح‌گر مهم‌تر است.
بله! یک وقتی معترضان دست‌کم وانمود می‌کنند همه‌‌چیز را تغییر داده و می‌توانند اساس نظام و حاکمیت را برهم بزنند، در این صورت حاکمیت هم می‌بیند مسئله مرگ و زندگی است؛ پس با تمام امکانات و با خشونت تمام‌عیار به مقابله برمی‌خیزد. ولی اگر هدف اعتراض‌های مردمی نه الزاما تعویض اشخاص بلکه تغییر و اصلاح رفتار و سیاست‌ها باشد و طرف حاکم ببیند موجودیت انسانی (فردی و گروهی‌شان) تهدید نمی‌شود دست‌کم جناح‌های میانه‌رو حاکمیت، راه مدارا و گفت‌وگو با منتقدان و معترضان را بر اعمال خشونت ترجیح می‌دهند.
خب این‌گونه اعتراض شاید چندان به‌کار نیاید؛ یعنی منتقدان چیزی می‌گویند که نمی‌توانند پیگیر آن باشند. حاکمیت هم خیالش راحت است که فشار خطرناکی بر آن وارد نمی‌شود و احتمالا وضع همان که هست باقی می‌ماند.
فراموش نشود راهبرد گفت‌وگوی انتقادی بخشی از جنبش اجتماعی ‌گذار تدریجی و مرحله به مرحله به سوی تعمیق و گسترش دموکراسی و عدالت است. نیروی اجتماعی مردم در راهبرد گفت‌وگوی انتقادی حضور موثر دارد ولی این حضور مدنی و مسالمت‌آمیز است. از همان نوع که در جنبش مشروطه و نهضت ملی کردن نفت اتفاق افتاد. مردم در مساجد یا میدان‌ها، بدون خشونت، تجمع و تحصن می‌کردند. طومارها تهیه می‌شد، روزنامه‌ها به بیان خواسته‌ها می‌پرداختند و برای حاکمیت مسلم می‌شد نارضایتی و شکایت از نابسامانی‌ها جدی و گسترده است، اوضاع بسامان نیست و بخش بزرگی از مردم معترض‌اند؛ پس به این نتیجه می‌رسید که ادامه آن وضع می‌تواند عوارض سختی داشته باشد. در ضمن طرف حاکم می‌دید اعتراض‌های منتقدان مدنی است و نه قهر‌آمیز و اصلاحات و تغییرات درخواستی، حذف و نابودی کامل آنان را در پی ندارد. این راهبرد دست‌کم بر بخش‌هایی از حاکمیت که عقلانیت بیشتری دارند و منافع و علایق خود را در تضاد ریشه‌ای با دموکراسی و عدالت توسعه و همبستگی ملی و صلح گره نزده‌اند، تاثیر مثبت می‌گذارد و با معترضان همنوایی می‌کند. معمولا گفت‌وگوی انتقادی و تقابل با این بخش از عناصر و جناح‌های حاکم انجام می‌گیرد و اگر نتیجه دهد جبهه گسترده‌تری برای حل مسئله عمومی به‌وجود می‌آید. به همین خاطر بود که در جنبش مشروطه‌خواهی بسیاری از اعضای حاکمیت و دربار از همان شاهزادگان و دوله‌ها و سلطنه‌ها و فرزندان اعیان و خان‌ها که دیدی بازتر داشتند، با تمایلات آزادیخواهی و مشروطه‌طلبی مردم همراه شدند و به سهم خود در موثرشدن جنبش و تاسیس قانون اساسی حاکمیت قانون و اراده و رای مردم کمک کردند. پس تحقق این هدف‌ها با کمترین هزینه و کمترین خشونت همراه بود.
اما در همان جنبش مشروطه هم در نهایت مجلس به توپ بسته و قانون اساسی کنار گذاشته شد و در نهایت زور غلبه کرد.
زمانی دستاوردها بر باد رفت که گروه‌هایی با تندروی و افراطی‌گری و دست‌زدن به خشونت و ترور، مشی ستیزجویانه پیش گرفتند و موجب تقویت و غلبه افراطیون حاضر در قدرت شدند. در نهضت ملی کردن نفت هم این راهبرد موثر واقع شد. رهبران نهضت ملی و دکتر مصدق خردمندانه بخش‌هایی از عناصر میانه‌رو حاکمیت را با خواسته‌های مردم همراه کردند و آنان از روی درایت و با آگاهی و تجربه مشهودی که از وضعیت جامعه ایران داشتند همانند رهبران مشروطه بیش از آن‌که به تغییرات ساختاری حکومت از بالا فکر کنند با اصالت دادن به دو عنصر آگاهی و عقل انسانی، برنامه اتحاد جنبش اجتماعی را دنبال کردند؛ بدون آن‌که نقش حکومت را در تسهیل فرآیند توسعه سیاسی و اجتماعی و استقلال ملی یا ایجاد مزاحمت و کارشکنی در برابر آن نادیده بگیرند؛ چنان‌که از عامل سوم یعنی سیاست‌های بین‌الملل نیز غافل نبودند به همین دلیل توانستند بدون خشونت و مقاومت یکپارچه حاکمیت گام‌های بلندی به جلو بردارند. متاسفانه در سال‌های اخیر هم به نحو دیگری تجربه مشروطه تکرار شد. در رخدادهای ۱۳۷۶ و ۱۳۸۸ هم شکل‌گیری و اوج و پیروزی‌های اولیه مرهون ترکیب و تجمع هر سه عاملِ تکیه بر آگاهی انسانی میان نیروهای اجتماعی و حاکمان، دوم همبستگی گسترده میان نیروهای میانه‌رو و میان آنان با میانه‌روهای درون حکومت و بالاخره رعایت اصل تدریجی و مرحله‌ای بودن فرآیند توسعه سیاسی و اجتماعی و التزام به مشی عدم خشونت بود. اما این سه عامل تا زمانی کارساز بود که افراطیون منتقد و افراطیون حاکمیت از حوزه تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری بیرون بودند. اما به محض آنکه ابتکار عمل به دست افراطیون افتاد خشونت غلبه کرد، تعامل و گفت‌وگو قطع شد و تقابل و ستیز گفتمان مسلط و جنبش زمین‌گیر شد. شما باید ببینید نیروهای منتقد حکومت چقدر با هم و با طرف مقابل رقابت و ستیز و چقدر تعامل و گفت‌وگو دارند؛ چقدر حرف هم را گوش می‌دهند و به اشتراک تکیه می‌کنند و چقدر بر تضادها. هرکس دیگری را که رقیب خود می‌داند تصور می‌کند اگر او پیروز شود موجودیت آنان را نفی می‌کند یا نه.
الان منتقدان و حاکمان را در چه وضعی می‌بینید، در وضعیت حاکم شدن «مشی تغلب» یا آمادگی برای گفت‌وگوی انتقادی؟
در حال حاضر آمادگی حاکمان و منتقدان ایران برای گفت‌وگوی انتقادی بسیار اندک است.
خب من هم که از ابتدای گفت‌وگو همین را می‌گویم؛ فضا برای راهبرد «گفت‌وگوی انتقادی» مورد نظر شما مهیا نیست. شما تاریخ را توضیح می‌دهید.
اما نمی‌توان الان منتظر ماند تا خودبه‌خود فضا باز شود، بلکه تنها راه گشوده این است که با تبلیغ و عمل به این مشی از شدت بی‌اعتمادی و ترس و ناامنی ناشی از تهدید و ستیز کاسته شود؛ پس باز هم پیشنهاد من برای برون‌رفت کشور از وضع موجود گفت‌وگوی انتقادی است.
اما راهی راه است که شدنی باشد.
در حال حاضر طرف مقابل با این تصور که قدرت‌های غربی و گروه‌های مخالف از خارج یا داخل قصد براندازی دارند، شرایط را امنیتی کرده و در میان مخالفان هم عده‌ای با اصلاح‌ناپذیر خواندن وضع موجود و ضرورت تغییر جدی، موضوع گفت‌وگو را بی‌فایده و مردود می‌دانند و در این شرایط بسیاری که اصلاح‌طلب و طرفدار گفت‌وگو هستند، عملا از انجام اقدام موثری در این زمینه ممنوع و محروم شده‌اند. به عبارت دیگر هر طرف، طرف دیگر را تهدیدی علیه خود تلقی می‌کند؛ حاکمیت‌، منتقدان را تهدید می‌بیند و مخالفان هم برعکس.
اما عملا و متناسب با توان و تجهیزات دو طرف، اقدام عملی جدی از این دو طرف علیه هم دیده نمی‌شود.
بله! اما زمانی هم که تهدید واقعی وجود ندارد، تصور یا توهم وجود تهدید، همان واکنش‌های تدافعی ستیزه‌جویانه را به‌دنبال دارد؛ یعنی آن‌ها بیشتر با «نمودهایی» تهدیدآمیز که بنیان حقیقی ندارند ولی در نقش محرک ظاهر می‌شوند، ناخودآگاه و از روی احساس ترس و ناامنی به هم عکس‌العمل نشان می‌دهند. گفت‌وگوی انتقادی به همه طرف‌ها فرصت می‌دهد از گرفتاری در مدار بسته محرک- پاسخِ عاطفی و غیرارادی رهایی یافته، با تفکر در امور، درباره میزان واقعی بودن تهدیدها و کم و کیف آن‌ها و امکانات و راه‌های مسالمت‌آمیز حل مسائل و عبور از بحران‌ها، تحقیق و بررسی و گفت‌وگو کنند. چه‌بسا که بعضی منتقدان ممکن است به‌گونه‌ای عمل کرده باشند که برخلاف هدف و نیت حقیقی‌شان، یعنی اصلاح امور، رفتارشان نمود براندازانه و تلافی‌جویانه پیدا کرده باشد.
پس این تهدید‌های غیرواقعی یا بدون اصالت منتقدان و حاکمیت علیه هم، ریشه بسیاری از اتفاق‌های ناگوار و برخوردهای ناراحت‌کننده واقعی است.
در حال حاضر در ایران نمود‌های واقعی و غیرواقعی تهدید و واکنش نسبت به تهدید، وضعیت را برای دوطرف به کلی ناامن کرده است. بنابراین شرایط و فرصت‌ها برای گفت‌وگوی انتقادی میان منتقدان و حاکمیت به حداقل رسیده و این برای آینده ایران خطرناک است.
‌و گفت‌وگوی انتقادی که ممکن است بین حاکمیت و منتقدان و نخبگان با هم و با مردم اتفاق بیفتد قرار است به چه نتیجه‌ای برسد؟
رسیدن به توافق و اجماع بر سر‌ تعریف و تعیین فوری‌ترین و در دسترس‌ترین مسائل و معضلاتی که ابعاد ملی دارند و اکثریت افراد جامعه از آن‌ها آسیب می‌‌بینند. بعد‌ پذیرش این‌که حل این مسائل از عهده یک فرد یا یک گروه و حزب خارج است و مشارکت همه را می‌طلبد. سوم‌ تعیین آن مسائل و راه‌حل‌های موثر، برگزاری یک گفت‌وگوی ملی با شرکت همه نیروهای موثر ضرورت دارد و در نهایت‌ از درون این گفت‌وگو بر سر یک برنامه یا میثاق ملی به اجماع برسند و همگان به اجزا و حمایت از آن ملزم شوند.
و در این شرایط امکان اجرای این چهار مرحله هست.
بله، هنوز هم فرصت گفت‌وگوی انتقادی به طور کامل از بین نرفته است.
این حرف شما یک جور اصرار بر خوشبینی است یا ناشی از یک نوع بی‌عملی و روزمرگی و بدون چاره ماندن بعد از انتقادهای ویژه به حاکمیت؟
نه، این خوشبینی مبتنی بر برخی واقعیت‌های اساسی و نیز تجربیات جنبش‌های اصلاحی یک سده اخیر است.
واقع‌گرایی یا توجیه‌سازی برای اثبات دیدگاهتان؟
نه! واقعیت‌هایی برآمده از درک نقادانه تاریخ اجتماعی و فرهنگی مردم ایران و ویژگی‌های سرزمینی و تاریخی این مرز و بوم است.
پس به‌طور مشخص بگویید این واقعیت‌ها چیست؟
یکی این‌که برخلاف تصور اولیه، الگوی غالب بر رفتار و روابط مردم ایران به‌ویژه نیروهای مولد گفت‌وگو و همکاری صلح‌آمیز بوده است. عنصر غالب در انسجام و همبستگی ملی و عامل حفظ هویت ملی و موجودیت جامعه ایرانی در برابر قوای مهاجم و مخرب، همکاری صلح‌آمیز و پایداری مدنی، تولید مادی و آفرینش فرهنگی و جذب و هضم و تغییر ماهیت نیروهای مهاجم در هاضمه فرهنگی ایرانیان بوده و هست. پس تصادفی نیست که ایرانیان، ناپایداری و شکست‌های خود را در میدان‌های نبرد مسلحانه و خشونت‌آمیز با اشغالگران یا خشونتگران و مهاجمان و مستبدان داخلی، با پایداری در عرصه تداوم تولید مادی و مقاومت و آفرینش فرهنگی و حفظ همبستگی و تعامل اجتماعی و تعامل در سپهر مدنی جبران کرده و می‌کنند. به این واقعیت هم توجه کنید که نباید ضرورت‌های تاریخی، زیست‌محیطی، خشکی سرزمین و دشواری تامین معیشت را نادیده گرفت که در این وضع بدون دوام همکاری متقابل زندگی ناممکن بوده و بدون برقراری صلح و امنیت پایدار تمدن و فرهنگ پدید نمی‌آمده است. به علاوه شرایط سیاسی و جغرافیایی مقابله با هجوم‌های متوالی از چند سو را ناگزیر می‌کرد و قرار داشتن در محل تلاقی فرهنگ‌های گوناگون و بالاتر از همه ویژگی تکثر و تنوع قومی در درون سرزمینی واحد و ملی به مردم ایران آموخته که جز با مدارا و گفت‌وگو و تعامل و همکاری صلح‌آمیز با یکدیگر قادر به حفظ موجودیت خود، آباد کردن سرزمین و توسعه نیستند. واقعیت دیگر، تلاش‌های بی‌ثمر و پی‌درپی اجرای پروژه‌های توسعه مبتنی بر نظریه ساخت‌گرای نوسازی (مدرنیزاسیون) پهلوی پدر و پسر در ایران و بعد هم ناکارآمد بودن تحمیل شکل خشن آن توسط آمریکا برای تحمیل دموکراسی لیبرال از پایگاه قدرت به دو کشور عراق و افغانستان است؛ دو کشوری که باوجود هزینه‌های سنگین مادی و معنوی و مصائب بی‌شمار انسانی، تاکنون ثمری از این نوع مدرن شدن به دست نیاورده و جای صلح و همکاری سازنده و توسعه پایدار میان اقوام و گروه‌های متنوع این دو کشور را که قرن‌ها با هم در صلح زندگی کردند ستیز لجام‌گسیخته گرفته است. واقعیت دیگر ناکامی تجربه شکل نرم‌تر اجرای نظریه نوسازی لیبرال‌دموکراتیک ساخت‌گرا و با تکیه بر اهرم‌های قدرت حکومت توسط رهبران جنبش اصلاحات خرداد ۷۶ است. همه این‌ها تجربیات معاصر و آخرین آن در آستانه انتخابات سال ۸۸ نشان می‌دهد امکان گفت‌وگوی انتقادی هنوز هم وجود دارد. حتی در شرایط بدتر از ۸۸ یعنی در شرایطی که فضا امنیتی‌تر از الان بود هم امکان گفت‌وگوی انتقادی منتفی نبود، منتها این گفت‌وگو می‌تواند با تاخیر و در یک فرآیند طولانی‌تر به نتیجه برسد. الان چون بی‌اعتمادی بین دوطرف زیاد است محافظه‌کاران و افراطیون در هر دو سو میدان‌داری می‌کنند و ندای میانه‌روی و اصلاح‌طلبی با وجود برخورداری از تمایل اکثریت مردم جامعه، در محاق است و ناشنیده می‌ماند.
و چطور باید میانه‌رو‌ها میدان‌دار شوند؛ چون بعد از همین فرصت سال ۸۸ به قول شما، با نوع تقابل دو طرف عملا خیلی از میانه‌روهای دو طرف از تندروهای قبلی تند‌رو‌تر و مرز تندروی و میانه‌روی بسیاری تغییر کرد.
درست است که نارضایتی از نابسامانی‌ها گسترده است و خواست اصلاح قوی و مقاومت‌ناپذیر، اما هر دو طرف منتقدان ، گوش‌هایی برای شنیدن سخن دیگران وجود دارد و پتانسیل برای حمایت از گفت‌وگوی ملی بالاست؛ پس همه روزنه‌ها به روی گفت‌وگو بسته نیست.
یعنی چه همه روزنه‌ها بسته نیست؛ شما یک روزنه باز نشان بدهید.
باوجود محدودیت‌های شدید در عرصه‌های مستقل از حکومت و جامعه سیاسی، یعنی در عرصه خصوصی، مدنی، صنفی، فامیلی، علمی و هنری این گفت‌وگوها جریان دارد.
و این چه کمکی می‌کند؛ گفت‌وگوی عده‌ای موافق تغییر با هم، آن هم نه ساختارمند؟
این گفت‌وگو‌ها یا ممکن است بیشتر به غلبه و فوران عاطفه برای جبران سرخوردگی و خشم‌های فروخورده منجر شود، یا با دادن آگاهی به سرعت سازنده، عقلانی و مستدل و خلاق شود و دامنه گفت‌وگوی انتقادی از طرف این حوزه‌ها با لایه‌های میانه‌رو حاکمیت به وجود بیاید که تا حدودی در جریان است.
و چه زمانی این گفت‌وگو‌ها گسترده می‌شود و تاثیرش عیان.
میان عناصر و طیف‌هایی از حاکمیت با طیف‌هایی از اصلاح‌طلبان گفت‌وگوی انتقادی در جریان است و اگر همه کنشگران اصلی و به‌ویژه رهبران و نخبگان به لوازم این راهبرد پایبند بمانند دامنه گفت‌وگوی انتقادی تدریجا توسعه می‌یابد.
نگفتید این گفت‌وگو‌های انتقادی که به نظر شما در جریان است کی ثمر می‌دهد.
در حال حاضر گفت‌وگو در عرصه عمومی جریان دارد؛ یعنی نیروهای فعال در قلمرو حائل میان دولت و منتقدان؟ آن‌ها به مسائل عمومی جامعه می‌پر‌دازند. گفت‌وگوی مستدل و عقلانی میان این نیروها در وضعیت آزاد، برابر و مستقل، برای رسیدن به اجماع بر سر راهبردهای توسعه ضروری است. اگر تمامی نیروهای اثرگذار در این سپهر که شامل احزاب و گروه‌های اصلاح‌طلب نیز می‌شود به یک راهبرد مشترک میان خود نرسند گفت‌وگوی انتقادی‌شان با حاکمیت فایده چندانی ندارد. باید همگان روی اصل این راهبرد و الزام و عمل به لوازم آن به توافق برسند و هماهنگ عمل کنند. ضمن آن‌که لازم است، با نگاهی نقادانه به عملکرد گذشته، اقدامات و تاکتیک‌های مغایر با این راهبرد را نقد و ریشه‌یابی کنند. این کار هم از تکرار اشتباهات پیشین جلوگیری می‌کند و هم به جلب اعتماد بیشتر مردم و نیز عناصر میانه‌رو حاکمیت کمک می‌کند. با این اقدامات یخ روابط و موانع موجود در برابر گفت‌وگوی انتقادی میان مردم با منتقدان و منتقدان با حاکمیت به تدریج ذوب می‌شود.
و چه کسی باید گرمابخش این ذوب شدن باشد.
انتظار این‌که حاکمیت ابتکار عمل را برای تغییر به دست بگیرد و گفت‌وگو با مخالفان را آغاز کند دست‌کم در شرایط کنونی به جا نیست، نه این‌که چنین پتانسیلی در هیچ‌یک از عناصر و طیف‌های حاکمیت وجود ندارد؛ به این دلیل که مطمئن نیستند با باز کردن در گفت‌وگو با منتقدان و باز شدن فضای سیاسی، زمام امور از دست‌هایشان خارج نشود و حاکمیت و امنیت آن‌ها و البته موجودیتشان در مخاطره نیفتد، به‌ویژه که خطر قدرت‌های غربی هم بیشتر شده. میانه‌روهای حاکمیت نگران تکرار حوادث پرمخاطره دو تجربه پیشین‌اند؛ یعنی خرداد ۱۳۷۶ و خرداد ۱۳۸۸ که مهار آن‌ها پرهزینه بوده است.
و منتقدان و اصلاح‌طلبان برای قانع کردن طرف حاکم به هزینه‌زا نبودن باز کردن فضای سیاسی کشور چه کار می‌توانند بکنند؟ چون عملا کاری نمی‌کنند که با دست کشیدن از آن مثلا امتیازی به طرف مقابل داده باشند.
به نظر من مسئولیت افراطیون هر دوسو بر عهده رهبران اصلاح‌طلب است.
مسئولیت‌پذیری ویژه‌ای را از رهبران اصلاح‌طلب انتظار دارید گویا؛ کسانی که برخی از آنان نشان می‌دهند چندان حاضر به پذیرش رهبری اصلاحات هم نیستند.
رهبران اصلاحات با پذیرش مسئولیت خود در مورد افراطیون دو طرف در واقع باید قدم پیش بگذارند و گفت‌وگوی انتقادی را بعد از تفاهم میان خود با طیف‌های میانه‌رو حاکمیت آغاز کنند.
و رهبران اصلاح‌طلبی که مدت‌هاست دیگر آن روابط گذشته را با حاکمیت ندارند چطور این کار را می‌کنند؟ دقیقا به کجا پا پیش می‌گذارند؟
حاکمیت هنوز هم یکپارچه نیست و انعکاس تکثر نیروهای اجتماعی هنوز هم در آن مشاهده می‌شود.
الان این تکثر را دقیقا در کجای حاکمیت می‌بینید؟
همین چند صدایی که از درون مجلس یا از میان عناصر محوری یا حاشیه‌ای در بدنه حاکمیت به گوش می‌رسد نشانه این تکثر است.
این البته شاید بیشتر رقابت درونی گروهی قدرتمندان سر منافع باشد تا روزنه‌ای امید‌بخش برای گفت‌وگوی انتقادی میان منتقدان و طرف مقابل.
البته رقابت درونی بر سر نحوه توزیع قدرت سیاسی و منافع اقتصادی میان جناح‌های حاکمیت قابل‌انکار نیست. اما اطلاعاتی که جدا از این کشمکش‌ها از تهدیدهای خارجی و مشکلات داخلی به گوش اعضای طرف مقابل می‌رسد موجب بروز واکنش‌های متفاوت آنان می‌شود. به‌طور نمونه، تصادفی نیست اگر الان در مورد وقایع بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم ۸۸ با اظهارنظرهای متفاوتی از طرف عناصر حاکمیت روبه‌رو می‌شویم در حالی‌که هنوز بسیاری از محافظه‌کاران، رهبران جنبش سبز را فتنه‌گر می‌خوانند، بعضی دیگر، آنان را از این اتهام مبرا اعلام می‌کنند و به طور ضمنی از آشتی و مدارا سخن می‌گویند.
یعنی می‌خواهید بگویید با کلمات بازی می‌کنند تا فضا را باز کنند؟
بله، در گذشته هم به همین ترتیب بوده است. ضمن آن‌که همه جناح‌های طرف مقابل دنبال تامین منافع خود هستند اما بعضی از آن‌ها با نگاه بازتر و دوراندیشی بیشتر به ارتباط میان منافع و علایق شخصی و حزبی از یک‌سو و حوادث و واقعیت‌های درون جامعه و عواقب بی‌اعتنایی به اعتراض‌ها و خواست اصلاح و تغییر می‌اندیشند و به این نتیجه می‌رسند که از کنار بحران‌ها سرسری نمی‌توان عبور کرد. این نوع واکنش‌ها و ظهور گرایش‌های مختلف در درون حاکمیت خود نشانه‌ای از فقدان یکپارچگی کامل است.
‌پس این‌که بعضی می‌گویند حاکمیت یک‌دست است و هیچ روزنه‌ای در آن دیده نمی‌شود بیشتر یک «نمود» می‌دانید تا یک «بود» اصیل.
همین نمود یکپارچگی هم تا وقتی به‌نظر کامل می‌رسد که اساس و موجودیت جریان مقابل از طرف معترضان تهدید می‌شود؛ حتی اگر این تهدید واقعی نباشد کسانی را که در حاکمیت طرفدار تغییر روش کشورداری و همدلی با ناراضیان هستند خاموش باقی می‌گذارد؛ یا در این شرایط در صورت اعتراض به سیاست‌های جاری کنار زده می‌شوند. بنابراین اغلب آنان یا جرات نمی‌کنند یا صلاح نمی‌دانند زبان به انتقاد باز کنند در نتیجه ابتکار عمل در دست نیروهای متصلب و محافظه‌کار باقی‌ می‌ماند. اما به محض این‌که کنش نیروهای معترض از رویکرد ستیزه‌جویانه به پایداری مدنی و گفت‌وگوی انتقادی و اصلاح وضع موجود تبدیل می‌شود عناصر میانه‌رو در حاکمیت هم با دست بازتری آماده گفت‌وگو با نیروهای مخالف می‌شوند.
پس شما رواج گفتمان خواستار تغییر ساختاری میان منتقدان وضع موجود را به ضرر تغییر واقعی می‌دانید چون دست‌کم دست آنانی که در حاکمیت می‌توانند راه را برای تغییر باز کنند، می‌بندد.
بله، حتما.
اگر این‌گونه است و از این موضوع اطلاع دارید چرا خود شما و جریان معروف به «ملی- مذهبی» حرف‌هایی می‌زنید که همواره از طرف حاکمیت به عنوان یک جریان رادیکال و تند معرفی می‌شوید و به قول خودتان باعث بسته شدن دست آنانی می‌شوید که در حاکمیت می‌توانند راه را برای تغییر باز کنند؟
طرز تلقی و داوری درباره ملی- مذهبی‌ها دست‌کم در دوره بعد از انقلاب نادرست بوده است. بی‌تردید در دهه‌های پیش از انقلاب، ملی-مذهبی‌ها هم بعضا همانند بسیاری گروه‌های مبارز دیگر در گفتار یا در عمل نشانه‌هایی از تندروی یا اصطلاحا چپ‌روی در هدف‌گذاری و راهبرد از خود بروز داده‌اند. از مشروطیت تا سال‌های نخستین بعد از انقلاب و در سطح محدودتری تا امروز، همیشه گروه‌ها خواستار تغییر یک‌شبه بوده‌اند. تسلط این نوع گرایش‌ها روند حرکت به سمت دموکراسی را مختل می‌کرد اما بعد از چند تجربه در ایران وضع فرق کرده است و نظریه‌ها و راهبردهای ساخت‌گرا و قهرآمیز موفقیتی بدست نیاورده است.
می‌دانید که گفتن این مسائل با این مساوی است که منتقدان شما را به سازش محکوم کنند.
بله! اما این یک واقعیتی است که نظریه قهرآمیز و تغییر ساختار در‌ گذار به سوی دموکراسی و عدالت اجتماعی و توسعه پایدار موفقیتی به‌دست نیاورد؛ جنبش‌های جدیدی پدید آمدند که اساس حقانیت و راهبرد خود را بر تاکید بیشتر بر محافل انسانی و آگاهی گذاشته و بر تاکید یک‌جانبه بر اهمیت قدرت دولتی در پیشبرد فرآیند دموکراسی‌خواهی خودداری کردند و تغییرات مرحله‌ای، تدریجی و مسالمت‌آمیز با مشارکت همه نیروهای پرتلاش را بر تغییرات ساختاری سریع و قهرآمیز ترجیح دادند. راهبرد گفت‌وگوی انتقادی و تاکید بر اهمیت عامل انسانی و تغییراتی تدریجی در عرصه عمومی، بدون غفلت از اهمیت قدرت سیاسی و شرایط مساعد بین‌‌المللی در پیشرفت توسعه سیاسی، از همان سال‌های اولیه دهه۵۰، مورد توجه بسیاری از نیروهای ملی‌- ‌مذهبی و مشخصا «جنبش مسلمانان مبارز» قرار گرفت و این راهبرد در آستانه انقلاب و بعد از آن سرلوحه فعالیت‌های ملی‌-مذهبی شد و به‌رغم رویدادهای تند و آشوب‌های آن سال‌ها، همراه با دیگر نیروهای همسو به این راهبرد وفادار ماند، تا روزی که نتایج ثمره آشکار و برجسته‌تر آن در دهه ۷۰ ظاهر شد. انتقاد به این مشی حق مسلم هر فرد یا گروهی است، اما نقد باید مستدل و مستند به واقعیت‌ها و شواهد تجربی باشد. این‌که شما می‌گویید به سازش متهم می‌شویم هم وجود دارد اما سازش در جایی مخرب است که بر سر اهداف اساسی و ارزش‌های پایه باشد وگرنه انعطاف در راهبردها تا زمانی که مغایر با ارزش‌ها نباشد مجاز و اساسا لازم است. توجه به عملکرد و مشی پیامبر در مواجهه با مشرکانی که راه عبور مسلمانان در مکه را سد کردند در حالی که قصد مسلمانان تنها زیارت کعبه و دیدار از خانه نشان بود، در این زمینه بسیار راهگشاست؛ پیامبر با وجود توانایی و حتی برتری نیروی مسلمانان، حاضر به جنگ برای رسیدن به مکه نشد. سازش و صلح با سران شرک را بر نبرد قهرآمیز ترجیح داد. اهمیت عبور صلح‌آمیز و بدون خشونت به مکه و غلبه کلمه توحید از طریق گفت‌وگو و مدارا و مشی مسالمت‌آمیز به اندازه‌ای بود که پیامبر حاضر به دادن امتیازاتی به طرف مقابل شد که تلاش آن برای بسیاری حامیان تندرو پیرامون وی،‌گران آمد و زبان به اعتراض گشودند. پیامبر برای پرهیز از جنگ و خشونت حاضر شد از نوشتن بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم در آغاز نامه و عنوان رسول‌الله در جلو نام خود در زیر قرارداد صرف‌ نظر کند و حاضر شد عزیمت به مکه را به تقاضای مشرکان، ۱۰سال به تاخیر اندازد و کسانی را که از مکه و از جنگ اشراف فرار می‌کردند و به مسلمانان پناه می‌آوردند بازپس دهد، با این باور که تنها راه گسترش و اعتلای حقیقی و پایدار کلمه توحید و نظام ارزش‌های تازه، طریق گفت‌وگو، صلح و مدارا است. به هر جهت برای مومنان کاربرد قهر تنها به عنوان آخرین چاره در دفاع از جان و کاشانه خود مجاز شناخته شد. پس این‌که من به سازش متهم شوم مهم نیست.
از بعد عملگرایانه مهم است چون تعداد نخبگانی که با شما همراهی می‌کنند کمتر و راهبردتان از عملی شدن دورتر می‌شود.
در این مورد تصور می‌کنم قضیه برعکس است، البته قبول این راهبرد برای عده‌ای چه به دلایل صرفا احساسی و چه ملاحظه امتناع طرف مقابل از هر نوع تساهل و گفت‌وگو و مصالحه دشوار است اما با گذشت زمان اثبات ناکارآمدی یعنی غیرواقع‌بینانه یا نامطلوب بودن راهبردهای بدیل، نظرها را بیش از پیش به راهبرد گفت‌وگوی انتقادی جلب می‌کند. فراموش نکنیم باوجود امتناعی که در حال حاضر برای باز کردن فضای سیاسی مشاهده می‌شود، اغلب نیروهای حاکمیت هم دیر یا زود به این واقعیت اذعان می‌کنند که حل مسائل پیچیده کنونی از عهده یک گروه خارج است و آن‌ها بدون مشارکت و همکاری موثر همه نیروهای فعال قادر به غلبه بر نابسامانی‌ها و ایجاد ثبات و توسعه و امنیت پایدار نیستند. سرانجام ابتکار عمل در طرف مقابل همه دست نیروهای میانه‌رو‌تر می‌افتد. آنچه این فرآیند را تهدید می‌کند اتخاذ روش‌هایی از جانب منتقدان و اصلاح‌گران برای پافشاری بر خواستشان است که به تداوم تهدید، ترس و ناامنی و در نتیجه واکنش دفاعی خشونت‌گرایانه برای حفظ وضع موجود از سوی نیروهای حاکمیت می‌انجامد. همه رهبران خردمند تاریخ، از جمله خود انبیا، زمانی که شرایط به گونه‌ای بوده که ناگزیر بوده‌اند مرحله‌ای عمل بکنند و انتقادها را به جان بخرند این‌گونه کرده‌اند. در مکه مسلمانان را شکنجه کردند ولی حضرت محمد نمی‌توانست از یارانش محافظت کند و می‌گفت صبور باشید. بعد می‌گوید از مشرکان فاصله بگیرید، نمی‌گوید ستیزه بجویید. بازهم به گفت‌وگو دعوت می‌کند؛ گفت‌وگوی نرم، پسندیده و اثرگذار.
الان البته صدر اسلام نیست و اصلاح‌طلبان هم پیامبر نیستند؛ عدم پافشاری بر خواسته‌ مردم طرفدار اصلاحات باعث ریزش در بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان می‌شود.
بله! اما اصلاح‌طلبان و منتقدان لازم نیست از مطالبات اصلاح‌طلبانه کوتاه بیایند تا متهم به سازش بر سر اصول و ارزش‌ها شوند. روی اصل هدف‌ها که همان توسعه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است نباید سازش کرد ولی ایستادگی در این زمینه، مغایرتی با انتخاب راهبردهای واقع‌گرایانه، مدارامحور و کم‌هزینه ندارد.
خب در این صورت اگر اصلاح‌طلبان از مطالباتشان کوتاه نیایند تبدیل به یک تهدید امنیتی می‌شوند و احتمال برخورد قهرآمیز با آنان و تسلط آنچه شما ‌به آن می‌گویید «تغلب» بیشتر می‌شود. بعد هم براساس دیدگاه شما کار به گریز، تسلیم یا ستیز می‌کشد.
به نظر من دست‌کم در مورد نیروهای اصلاح‌طلب و منتقدان داخل کشور و البته بسیاری از این دست در خارج، تاکید و اصرار و پافشاری بر هدف‌ها و مطالبات عمومی نظیر حاکمیت قانون و دولت پاسخگو است. تاکید بر انتخابات قانونی و سالم، آزادی بیان و عقیده و حق برابر مشارکت سیاسی و اجتماعی، استقلال قوه‌قضاییه، در نفسش تهدید امنیتی بر ضد حاکمیت تقلی نمی‌شود و بسیاری از مسئولان درجه اول نظام هم دست‌کم در گفتار با این خواست‌ها موافقت دارند. زمانی طرف مقابل از این خواست‌های اصلاح‌طلبان احساس تهدید می‌کند که راهبرد طرف اصلاحگر ستیزه‌جویانه می‌شود یا شعارها ماهیت و سمت و سوی براندازی پیدا می‌کند؛ به‌ویژه زمانی که حاکمیت حس می‌کند، ارتباطی میان تهدید داخلی و خارجی وجود دارد. تجربه مراحل نخستین شکل‌گیری جنبش خرداد ۷۶ و خیزش انتخاباتی سال ۸۸ نشان می‌دهد که صرف بیان نظر و مطالبه این خواسته‌ها، واکنش خصمانه و تندی در پی ندارد. هماهنگی راهبردی میان نیروهای منتقد و مخالف در کاستی از فشار امنیتی بسیار اثرگذار است، پس ابتدا باید توافقی در این زمینه میان منتقدان پدید آید و بعد این توافق میان منتقدان با جریان مقابل گسترش یابد. یادتان باشد عملگرایی بر دو گونه است؛ یک عملگرایی این است که شما نگاه می‌کنید ببینید در هر موقعیت چه کاری از جانب شما مفید است، به همان بسنده و عمل می‌کنید هرچند مخالف ارزش‌های شما باشد.
که این البته بیشتر ابن‌الوقت بودن است.
یک عمل‌گرایی هم این است که شما از اهداف و اصول خود صرف‌نظر نمی‌کنید اما با تدریجی دیدن سیر تحول، در هر موقعیت و مناسب با توان خود و ظرفیت موجود و توازن قوا، در مسیر تحقق هدف‌ها به جلو گام برمی‌دارید و دستاوردها را تثبیت می‌کنید و دستاوردهای جدید را سکوی برداشتن گام‌های بعدی قرار می‌دهید. به عبارت دیگر هماهنگ با افزایش ظرفیت جامعه با آهستگی حرکت می‌کنید که اکثریت نیروهای فعال از همراهی شما سر باز نزنند. مثلا شما می‌گویید ما الان از دموکراسی فقط می‌توانیم یک مشروطه داشته باشیم و نه بیشتر.
و الان شما با این دومی موافقید؟
این را می‌گویند ‌گذار تدریجی و مرحله‌ای به سوی هدف؛ اصلاح‌طلبان ایرانی باید دنبال یک راهبرد و تغییر مرحله‌ای باشند چون ظرفیت هر دوره حدی دارد.
و الان در مرحله موجود ظرفیت گفت‌وگو بین حاکمیت و منتقدان وجود دارد.
بله! این امکان در حال حاضر به صورت بالقوه هست و برای عملی کردن آن با ابتکارات درست نخبگان و رهبران اصلاح‌طلب به تدریج راه باز و هموار می‌شود. فراموش نکنیم که در جنبش‌های اجتماعی مبنی بر عامل آگاهی و انسانی، برخلاف راهبرد‌های ساخت‌گرا هیچ چیز از قبل به‌طور کامل و دقیق مشخص و تعیین‌شده نیست، لذا ابتکارات و خلاقیت‌های کنشگران و نخبگان فکری و سیاسی، در هموار کردن راه یا برعکس مسدود کردن آن نقش تعیین‌کننده دارد. اگر تاریخ را مرور کرده باشید می‌دانید که در شرایط بسته‌تر از الان هم امکان گفت‌وگو وجود داشته است.
می‌دانم که وقایع تندتری در سال‌های گذشته و… اتفاق افتاده است. اما تفاوت‌هایی در نگاه مردم به ایدئولوژی حاکم، چه در بعد رسانه‌ها و انتقال مفاهیم، چه در سرعت ایجاد کنش با آن زمان وجود دارد.
بله! اما معتقدم پتانسیل گفت‌وگوی انتقادی با حاکمیت در نیروهای اصلاح‌طلب به میزان قابل قبولی وجود دارد. در طرف حاکمیت هم این پتانسیل وجود دارد، هر چند در حد کمتری.
و مردم چطور؛ آنان هم با توجه به وقایع ۸۸ به بعد و شرایط اقتصادی موجود، ظرفیت پذیرش یک گفت‌وگوی انتقادی بین اصلاح‌طلبان و حاکمیت دارند؟
معتقدم بخش بزرگی از مردم ایران در حال حاضر از اوضاع ناراضی هستند و عصبانی و سرخورده به نظر می‌آیند. مردم نارضایتی فروخورده خود را در محافل خصوصی و به صورت شفاهی در قالب طنز و شوخی‌های نه چندان دوستانه و خوشایند، بیان می‌کنند اما زمانی که قدم به میدان اقدام عملی جمعی و مسئولانه می‌گذارند، اکثرا معقولانه‌تر عمل می‌کنند. پس منتقدان و اصلاح‌طلبان نباید از اعتراض‌های کوچه بازاری برداشت اشتباه و فکر کنند باوجود مردم آماده و پذیرای اقدامات تند هستند. در عمل اکثریت مردم ایران رویکرد مسالمت‌آمیز و مدنی را بر خشونت ترجیح می‌دهند.
بر چه اساسی این را می‌گویید؟
براساس نگاه به تجربیات تاریخی و موقعیت‌های بحرانی که درگیری‌های مبتنی بر خشونت‌های گسترده بر کشور و مردم تحمیل کرده است. در این‌گونه موارد مردم در بیشتر اوقات عقب‌نشینی را بر پایداری بی‌ثمر و پرهزینه ترجیح داده، در عوض در سنگر مقاومت فرهنگی و مدنی موضع می‌گرفتند. طول تاریخ بخش عمده‌ای از مردم ایران، در مبارزات خشونت‌بار برای تغییر شرکت جدی نداشته‌اند. یا حتی با خارجیان جنگ‌های بزرگ را طولانی نکرده‌اند و در عوض با برخورد نرم فضا را تغییر داده‌اند. مزیت جامعه ایرانی مقاومت مدنی- فرهنگی بوده است. اگر موجودیت ایران باوجود این همه تهاجم و اشغال‌های طولانی‌مدت برقرار مانده است راز آن را باید در مقاومت‌های مدنی و فرهنگی جست. با هر تهاجم شدید خارجی و بعد از یک مقابله پرشور و احساساتی توازن قوا ایجاد شده؛ توازنی که به زیان متجاوزان بوده چون به محض آن‌که فضا اندکی باز و نرم می‌شده مردم و نخبگان به سمت گفت‌وگو و همکاری با حاکمان می‌رفتند و با اتکا به کاردانی در مدیریت سیاسی ایفای نقش می‌کردند. هم‌زمان به احیا و بازسازی زبان، ادبیات و فرهنگ، سنت‌ها و شعائر ملی‌شان می‌پرداختند و فرهنگ و میراث ملی خود را یکی یکی احیا و به مدیران حکومت تحمیل می‌کردند. نهایتا استقلال فرهنگی و مدنی و سپس سیاسی خود را تجدید می‌کردند. الان هم مردم منتظر شروع گفت‌وگوی انتقادی اصلاح‌طلبان و حاکمان نمی‌مانند. به محض مساعد آمدن شرایط صدای اعتراضشان به نابسامانی‌های جامعه را به‌گوش حکومتگران می‌رسانند و با اشکال متنوع مقاومت مدنی و فرهنگی بر خواست‌های خود تاکید و برای ابقای حقوق تضیع‌شده‌شان اصرار و پافشاری می‌کنند.
مثلا چه می‌کنند؟
شکل‌های مختلف اعتراض‌های نرم، تجمع‌ها و راهپیمایی‌های قانونی و مسالمت‌جویانه، اعتصاب آرام و تجمع بدون خشونت، نامه و طومارنویسی، نشر مقاله، بیانیه.
خب این‌که حاکمیت را تهدید می‌کند و فضا را برای برگزاری گفت‌وگوی انتقادی می‌بندد.
نه این‌ها تهدید جدی و براندازی تلقی نمی‌شود. در این تجمع‌ها، مردم خواهان چیزهایی هستند که به ندرت حاکمیت‌ها دست‌کم به‌طور رسمی با آن‌ها مخالفت دارد. مردم خواهان حقوق قانونی و مشروع خود می‌شوند. این امر با اقدام به براندازی فرق دارد؛ به همین جهت در موارد بسیاری اعتراض‌های مردمی از سوی حاکمان تحمل می‌شود.
اما «تجمع» یک اقدام درشت علیه وضع موجود است و تبعات امنیتی دارد.
اگر هنوز شرایط برای تجمعات مدنی آرام و اعتراض‌آمیز فراهم نیست به این علت است که طرف مقابل فکر می‌کند در ورای این تجمعات دست‌هایی وجود دارد که قصدشان برانگیختن مردم به تغییر نظام و تسخیر قدرت و خلع آنان از حکومت است. اما زمانی که این نگرانی و بدبینی وجود نداشته، مثل دوران اصلاحات و روزهای منتهی به انتخابات ۸۸ تجمعات آرام و معترضانه بدون برخورد برگزار شده، در حالی که حاکمیت همان حاکمیت قبل بوده است. می‌خواهم بگویم این تصور که اگر رهبران اپوزیسیون در اتاق‌های در بسته با حاکمیت به گفت‌وگو بنشینند، به توافق می‌رسند و خواسته‌هایشان به‌طور کامل برآورده می‌شود اشتباه است. گفت‌وگوی انتقادی بخش مهم و لاینفک جنبش اجتماعی و راهبرد فرآیند تدریجی و درازمدت ‌گذار به دموکراسی است و بدون تکیه بر عنصر آگاهی انسانی پیش نمی‌رود.
مردمی که الان به قول شما از وضع موجود ناراحت هستند این مسئله را به عنوان یک سازش از سر ذلت می‌دانند یا یک کنش از سر درایت؟
اپوزیسیون باید با مردم بحث‌های راهبردی را در میان گذارد؛ اگر گفتمان انتقادی با حاکمیت مورد اجماع کنشگران قرار بگیرد، اعتماد توده‌های مردم به منتقدان جلب شود.
چطور می‌توانید این کار را بکنید وقتی شرایط امنیتی موجود اجازه ابزارسازی برای ایجاد یک موج گفتمانی نمی‌دهد.
تصور نمی‌کنم جز معدودی محافظه‌کار افراطی، کسی از حاکمیت با طرح و تبلیغ راهبرد گفت‌وگوی انتقادی میان معترضان و توده مردم مخالف باشد و آن را تهدیدی علیه اساس نظام تلقی کند. ضمن آن‌که باید توجه و حساسیت حاکمیت را به این نکته مهم جلب کرد که مسائل ایران چندجانبه و به قدری پیچیده است که حل آن به دست یک فرد یا یک گروه ناممکن و نیازمند تصمیمی مبتنی بر خرد جمعی از راه برگزاری گفت‌وگوی ملی است؛ البته این درست است که قبول این راهبرد و پذیرش گفت‌وگوی انتقادی از سوی حاکمیت مستلزم پرداخت هزینه‌هایی به سود کشور و تجدید نظر در توزیع منابع و برقراری توازن عادلانه‌تر قوا و پاسخگویی و مشارکت با مردم است. مقاومت‌هایی از جانب عده محدودی از طرف مقابل پیش می‌آید اما بخش گسترده‌ای از حاکمیت هم می‌داند انجام آن براعتبار و مشروعیت حاکمیت میان مردم می‌افزاید و باعث ثبات سیاسی می‌شود. اپوزیسیون نیز باید به حاکمیت اذعان کند که به تنهایی و بدون همکاری باقی اقشار و نیروهای جامعه نمی‌تواند مشکل‌ها را حل کند و آماده است از هر دولتی که تصمیم به اجرای برنامه ملی برآمده از گفت‌وگوی ملی است و پاسخگو در برابر همه اقشار ملت و نمایندگان آن‌ها، حمایت همه‌جانبه کند.
سوال من این است که نیروهای اصلاحگر چگونه می‌خواهند این را برای مردم جا بیندازند؛ با کدام ابزار؟
اول با اشاره به این واقعیت که در گذشته نه چندان دور دست‌کم در دو مرحله فضای باز سیاسی و وضعیت گفت‌وگو و تعامل میان همه نیروها و از جمله با حاکمیت پدید آمده؛ یکی در سال ۷۶ که صلاحیت نامزد اصلاحات تایید و بعد هم پیروز انتخابات شد. در واقع حاکمیت از سال‌های ۷۵- ۷۴ شروع کرد به بازکردن فضا و تایید صلاحیت بعضی شخصیت‌ها که بیشتر رد صلاحیت می‌شدند، با تعدادی از روشنفکران و معترضان تماس برقرار و درباره مسائل عمومی و دغدغه‌های دوطرف گفت‌وگو شد، تا کشید به انتخابات و آن ماجرا؛ یعنی جناح‌هایی از حاکمیت همراه با مردم پذیرفتند که غلبه بر بحران‌های جامعه ایران مستلزم مشارکت نیروهای متعدد اصلاح‌طلب است. دوم، با نقد بی‌طرفانه عملکرد هشت‌ساله دولت اصلاحات برای نشان دادن دستاوردها و عوامل پیشرفت و توسعه در برخی ابعاد و نیز بررسی و تعیین اقداماتی که در موفقیت یا در توقف آن حرکت تاثیرگذار بودند؛ باید از طرف اصلاح‌طلبان به مردم گفته شود در دوران دولت اصلاحات چه کارهایی بهتر بود انجام نشود که شد و چه ابتکاراتی مناسب و مفید بود که باید انجام می‌شد که نشد.
لابد می‌خواهید بگویید اصلاح‌طلبان رقیب را می‌ترساندند و این مهم‌ترین کاری است که انجام شد و نباید می‌شد.
بله! با شناختی که اصلاح‌طلبان در زمان دولت اصلاحات از حساسیت‌ها و مخالفت‌های بالفعل و بالقوه طرف مقابل داشتند، واقع‌بینی ایجاب می‌کرد با تمهیداتی از حاد شدن اوضاع و بروز حادثه‌های مخرب جلوگیری می‌کردند. از جمله با بیان این نکته که مسائل جامعه جز با مشارکت همه نیروها و خصوصا رقبای انتخاباتی قابل حل نیست. اصلاح‌طلبان باید از شکست‌خوردگان سال ۷۶ برای همکاری با دولت در اجرای برنامه‌های اصلاحات دعوت می‌کردند. البته این همکاری تنها با جناح میانه‌رو محافظه‌کار امکان‌پذیر بود.
و بعد اصلاح‌طلبان چگونه مردم را به شریک کردن محافظه‌کاران در قدرت توجیه می‌کردند؛ مردمی که به تغییر رای داده بودند؛ به دور شدن محافظه‌کاران از قدرت.
معتقدم با اعتمادی که مردم به رهبران اصلاح‌طلب داشتند و با روحیه صلح‌جویانه و وحدت‌طلبانه که در اکثر مردم می‌توان سراغ گرفت اگر با مردم گفت‌وگو می‌شد، مردم شریک شدن محافظه‌کاران را در دولت اصلاحات می‌پذیرفتند. نگرانی از تندروی یا فرصت‌طلبی برخی گروه‌های اپوزیسیون نباید مانع از برقراری ارتباط بیشتر و تعامل و گفت‌وگوی منظم رهبران اصلاح‌طلب بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶ با مردم و دیگر نیروهای سیاسی و اجتماعی و گرد آوردن آن‌ها در تجمعات عمومی می‌‌شد. اکثریت مردم به روش معتدل و مسالمت‌آمیز گرایش دارند. تجربه نهضت ملی و رهبر آن دکتر مصدق را در برابر داریم. تندروی‌ها و مزاحمت‌های حزب توده با آن توان تشکیلاتی و قدرت تبلیغاتی بی‌نظیر نتوانست نهضت ملی را در مسیر اعتدال و چارچوب اهداف ملی خود منحرف سازد؛ چراکه وجدان عمومی جامعه درستی راه مصدق را درک می‌کرد. در حال حاضر هم باوجود نارضایتی و بی‌اعتمادی شدید، اکثریت مردم راهبردهای معتدل و مسالمت‌جویانه را برای رسیدن به خواسته‌های خود بر روش‌های تند و ستیزه‌جویانه ترجیح می‌دهند و اصلاح‌طلبانی را که برای هموار کردن راه اصلاح و تغییر با مردم و همه قشرها و از جمله نیروهای میانه‌رو حاکمیت وارد گفت‌وگو شدند، مورد حمایت قرار خواهند داد. چنان‌که در این سه دهه دعوت به اقدامات تند و براندازانه، از سوی معدود گروه‌های افراطی راست یا چپ از طرف مردم به دفعات بدون جواب مانده است. درست است که مردم خواهان تغییر در شیوه اداره کشورند اما نه با هر روش و با هر هزینه‌ای؛ رهبران اصلاح‌طلب آگاه به همان اندازه که در وفاداری و پیگیری اهداف ملی و مردمی سرسختی نشان می‌دهند، باید در اتخاذ راهبردها و روش‌های متناسب با موقعیت‌ها و موانع و فرهنگ‌ها، انعطاف نشان دهند و از پیش آمدن روش‌های ضداخلاقی و ضدانسانی پرهیز می‌کنند.
نگفتید سال ۷۶ چگونه باید بخش اصلاحگر شریک شدن محافظه‌کاران را در قدرت برای مردم توجیه می‌کرد.
با بیان حقایق و واقعیت‌ها؛ با توضیح موانع سر راه و محدودیت‌ها و فرصت‌های در دسترس برای ادامه مسیر اصلاحات؛ با ارائه تجربیات تاریخی و تبیین دلایل پیروزی و شکست‌های متوالی جنبش‌های ملی معاصر در ایران و برخی کشورهای دیگر. همه دیدیم اکثریت مردم در سال ۷۶ با وجود نارضایتی و سرخوردگی‌های بسیار از حوادث دهه پیش از آن، به محض مشاهده بارقه‌ای از امید در افق سیاسی کشور با علاقه و شور و شوق و آرامش و متانت پای صندوق‌های رای رفتند. ولی این مردم چرا آمدند پای صندوق‌های رای در حالی که اکثرا آقای خاتمی را نمی‌شناختند؟ چون شنیدند با لحن دیگری سخن می‌گوید و بر قانونگرایی تاکید دارد. چون حس کردند تغییراتی مثبت و راهگشا در پیش است؛ تغییراتی که هدفش زیرورو کردن مملکت و تغییر نظام نبود؛ اصلاح امور در چارچوب نظام کنونی بود. هدفی دست یافتنی، با مشی بدون خشونت و با کمترین هزینه. الان هم می‌شود همان راه خرداد ۷۶ را رفت.
چرا فکر می‌کنید الان هم می‌شود راه منتهی به خرداد ۱۳۷۶ را رفت؛ در حالی برخی معتقدندکه تاکید بر کم هزینه بودن این نوع تغییر الان دیگر توجیه‌پذیر نیست. چون وقایع اخیرنشان داد رای دادن و حضور پای صندوق رای هم اگر با هدف اصلاح‌گری باشد احتمال دارد هزینه داشته باشد.
نه، هزینه‌های سال ۸۸ که تا الان هم ادامه داشته ربطی به آمدن مردم پای صندوق رای نداشت؛ درکل، نحوه پیگیری سرنوشت آرا و پیامدهایش هزینه داشت؛ در واقع اعتراض‌های بعد از انتخابات هزینه داشت.
خب من هم همین را می‌گویم؛ پیگیری آن رایی که در صندوق می‌ریزید برایتان هزینه ایجاد می‌کند؟
گفتم که در پیگیری حق باید سماجت و سرسختی نشان داد اما در انتخاب راه و روش این پیگیری باید منعطف و واقع‌گرا بود. این واقعیت داشت که‌ میلیون‌ها نفر از رای‌دهندگان سال ۱۳۸۸ نسبت به درستی نتایج اعلام شده ناباور و معترض بودند. اما آنان ‌باید تا روشن شدن حقیقت به کوشش‌ها و پیگیری خود ادامه می‌دادند و از موضع انتقاد نسبت به نحوه شمارش و اعلام نتایج سوال می‌کردند؛ ولی باید در انتخاب روش‌های پیگیری این خواسته و اعلام نارضایتی و اعتراض خود به روند برگزاری انتخابات واقعیت‌ها و از جمله ظرفیت همه طرف‌های منازعه را در نظر می‌گرفتند و با آگاهی که از واکنش‌های احتمالی، تا آنجا که در اختیار و اراده آنان بود مردم را از نزدیک شدن به موقعیت‌های مستعد خشونت و درگیری باز می‌داشتند. در نهایت هم منتقدان و اصلاح‌طلبان باید ضمن حفظ موضع اعتراضی، برای تضمین حقوق رای‌دهندگان و حتی اصلاح نظام برگزاری انتخابات راهبرد گفت‌وگوی انتقادی و تعامل با مردم و حاکمیت را ادامه می‌دادند. آن هم در حالی که‌ میلیون‌ها نفر از مردم از اقدامات اصلاح‌طلبان با روش‌های مدنی و مسالمت‌آمیز حمایت می‌کردند. البته این هم پوشیده نیست که در جناح محافظه‌کاران کسانی هستند که تن به هیچ نوع اصلاحاتی که کمی از امتیازات آن‌ها به سود مردم و جامعه بکاهد و منابع قدرت را عادلانه توزیع کند نمی‌دهند و حضور آرام و مسالمت‌آمیز مردم و اصلاحات حداقلی را نیز برنمی‌تابند. اما زمانی که همدلی و ائتلافی میان طیف‌های میانه‌رو در حکومت و تحول خواهان شکل گیرد، قدرت آنان در چارچوب قوانین محدود خواهد شد. البته این به شرطی است که در این سو نیز اصلاح‌طلبان از طرح شعارها و انجام اقدامات افراطی و بیرون از ظرفیت جامعه، خودداری کنند.
و اگر این کار را بکنند چه می‌شود؟
اقدامات افراطی اصلاح‌طلبان و منتقدان با بزرگ‌نمایی که می‌شود، میانه‌روهای درون حاکمیت را هم ترسانده و باعث می‌شود احساس خطر کنند و فضای سیاسی جامعه امنیتی شود؛ در این صورت فرصت و مجال اندکی برای گفت‌وگوی انتقادی و حضور و مشارکت سیاسی کم‌هزینه باقی می‌ماند. الان یک راه پیشگیری از این وضعیت این است که رهبران اصلاحات حدود اصلاحات و تغییراتی را که برای سامان بخشیدن به کشور لازم است مشخص و طرح یک گفت‌وگوی ملی با شرکت طرف‌های دیگر را پیشنهاد کنند تا میانه‌روهای درون حاکمیت با اعتماد بیشتری آماده شرکت در گفت‌وگوی ملی شوند. زمانی که دکتر مصدق برنامه دولت خود را در دو ماده، یکی اجرای قانون ملی کردن نفت و دیگری اصلاح قانون انتخابات محدود و مشخص کرد برای همه روشن شد که نهضت ملی هدفی جز قطع مداخله استعمار خارجی در حاکمیت ملی ایران و اجرای درست قانون اساسی ندارد. برای حاکمیت هم این روشن بود که قصد ساختارشکنی و براندازی در میان نیست.
خب من هم می‌گویم شما بگویید الان برای این‌که مردمی که به قول شما عصبانی‌ و ناراحت‌اند این کنش مدارا مدار شما را بپذیرند از چه ابزاری استفاده می‌کنید، اما شما نتیجه‌های مدارا را توضیح می‌دهید. اول بگویید این مدارا را چگونه به مردمی که باید مدارا کنند می‌قبولانید؟
توجه کنید که این وضعیت و روحیه تنها مانع پیشرفت حرکت اصلاح‌طلبان نیست، بیشتر از آن به زیان طرف مقابل است که اگر‌ درصدد چاره‌جویی برنیاید و راه را برای اصلاح و تغییر هموار نکند، با بحران‌های سخت‌تری روبه‌رو خواهد شد. درک دقیق این معنا برای همه طرف‌ها، حاکمیت، مردم و نیروهای تحول‌خواه وقتی حاصل می‌شود که بدون مرزبندی هویتی و سیاسی با یکدیگر گفت‌وگو کنند؛ همه با هم بدون خط‌کشی میان خودی و غیرخودی یا اصلاح‌طلب بدلی و اصیل. مطلوب آن است که نیروهای میانه‌رو داخل حکومت ابتکار عمل آن طرف را در دست بگیرند و نیروهای منتقد و اصلاح‌طلب و تحول‌خواه از هر گرایش، سبز، ملی مذهبی، دوم خردادی، سکولار تکنوکرات، دانشگاهی، روزنامه‌نگار… روی مسائل عمومی و حیاتی کشور با هم گفت‌وگو کنند. آن وقت مردم هم یک کنش مدارامحور را می‌پذیرند.
توان توافق دارند؟
اگر گفت‌وگو بر سر مسائل مطرح میان همه طبقات و اقشار جامعه و گروه‌های سیاسی و قومی و مسلکی باشد که پیش‌نیاز طرح مطالبات خاص هر گروه است، مشکلی پیش نمی‌آید. اما دشواری وقتی است که گروه‌ها با مطالبات خاص ایدئولوژیک خود وارد بحث شوند. در حالی که طرح بسیاری از مطالبات موکول به تحقق یک رشته مقدمات اولیه و مشترک است. ما در مرحله ماقبل زیست دموکراتیک هستیم و نباید با «این همانی» کاذب با جوامعی که در آن‌ها این پیش‌نیازها در صورت برگشت‌ناپذیری محقق شده است، وارد کشمکش بر سر مطالباتی شویم که بر سر آن‌ها توافق نداریم. عامل دیگری که به جلب اعتماد میان طرف‌های درگیر کمک می‌کند نقد تجربیات نزدیک اصلاح‌طلبی در دو دوره ۷۶ و ۸۸ است؛ این‌که چه عواملی فرصت اصلاح پدید آورد و گام‌های مثبتی به جلو برداشته شد و چه عواملی از هر دو سو، سد راه و موجب توقف شد. سهم هر نیرو در متوقف شدن جریان اصلاحات مشخص شود و هر گروه تنها بر نقش طرف مقابل خود در زمین‌گیر شدن اصلاحات تاکید نکند.
خب این چه سودی دارد؟
این نقد بر افکار عمومی اثر مثبت و اعتمادبخش می‌گذارد به شرطی که هم حاکمیت و هم اصلاح‌طلبان سهم خود را در مسدود شدن باب تعامل و گفت‌وگوی منصفانه تعیین و بپذیرند. این نقدها زمینه و اعتماد لازم را برای برقراری یک رشته گفت‌وگوهای تازه نه فقط میان گروه‌ها و فعالان در عرصه عمومی که گفت‌وگو با عناصر و طیف‌های اجتماعی میانه‌رو درون و حاشیه حاکمیت ایجاد می‌کند و گفت‌وگو‌ها آن‌قدر توسعه می‌یابد که برگزاری گفت‌وگوی ملی برای تدوین یک برنامه و میثاق ملی به یک خواست عمومی گریزناپذیر تبدیل شود. زمانی که این گفت‌وگو در تمام سطح‌ها پیشرفت کند و به یک خواست عمومی تبدیل شود در نهایت طبیعی است که از حاشیه به راس و سطوح بالای حاکمیت خواهد رسید.
و این خواست چیست؟
برگزاری گفت‌وگوی ملی.
این امر زمان‌بر نیست؛ بعد هم گفت‌وگوی ملی معمولا با توافقی در راس اتفاق می‌افتد.
بله زمان می‌برد. اما یادتان باشد زمانی‌که اصلاح‌طلبان با حاشیه‌های حاکمیت گفت‌وگو می‌کنند همان تاثیر را می‌گذارد که وقتی با راس گفت‌وگو می‌کنند؛ چون این‌ها پایه‌ها و ابزار دست حاکمیت‌اند. پس پیشنهاد من گفت‌وگوی انتقادی با حاشیه‌های حاکمیت است که هم شدنی است، هم کم هزینه. این ممکن است به انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۲ نرسد ولی شروع آن فضایی پدید می‌آورد که برای انتخابات ۹۲ هم مفید است. اما من حد را انتخابات نگذاشتم؛ یعنی اگر ما فرهنگ گفت‌وگو را رایج نکنیم مسائل عمده جامعه ایران حل نمی‌شود و هرچند‌بار هم قدرت دست اصلاح‌طلبان بیفتد باز هم اگر همکاری و مشارکت همگانی نباشد در نهایت اصلاحات شکست می‌خورد.
این گفت‌وگوی ملی شما مقداری رویاپردازانه نیست؟
چرا رویا پردازانه؟
چرا نه؛ نگاه کنید به دیدگاه منتقدان به حاکمیت و حاکمیت به منتقدان.
دشوار است ولی راه بی‌بدیل برون رفت از بحران‌ها و دستیابی به صلح، آزادی و عدالت، توسعه در جامعه است؛ اما باید با صبوری دنبال شود. اصلاح‌طلبان چه شرایط برای حضور موثر آن‌ها و معرفی نامزد انتخاباتی‌شان فراهم باشد و در انتخابات ۹۲ حاضر شوند ، چه در این انتخابات حاضر نباشند، می‌توانند با طرح این خواسته و اقدام عملی در راستای آن، فضای سیاسی جامعه را تحت‌تاثیر و تغییر دهند.
الان مشاوران خاتمی بیانیه‌ای داده‌اند به نام «بیم‌ها و امیدها». این را قدمی در این راستا می‌دانید؟
بهتر بود در آن درخواست گفت‌وگو مطرح می‌شد و اعلام می‌کردند ما اصلاح‌طلبان از برنامه‌ای که در یک گفت‌وگوی ملی به اجماع برسد حمایت می‌کنیم. بهتر است این تصور دامن زده نشود که اصلاح‌طلبان تصور می‌کنند به تنهایی و بدون مشارکت و همکاری دیگر نیروهای اجتماعی، می‌توانند کشتی توفان‌زده کشور را به ساحل راهبر شوند و در این کار همه صلاحیت‌ها، منابع انسانی و لوازم نظری و راهبردی و اندوخته‌های تجربی لازم را در اختیار دارند. در تدوین اهداف و برنامه‌های اصلاحات، توجه به ویژگی‌های دورانی و شرایط و ضرورت‌های مرحله‌ای (مرحله‌گذار) اهمیت فوق‌العاده دارد. چون جامعه سیاسی و روشنفکری به لحاظ ذهنی به موازات تازه‌ترین تحولات و دستاوردهای فکری و نظری جوامع مدرن غربی، حرکت می‌کند و نو می‌شود، این امر گاهی به این تصور غلط منجر می‌شود که گویا به لحاظ عملی و دورانی هم جامعه ما هم‌رده و همزمان با جوامع مدرن است و در نتیجه انتظارات و خواسته‌هایی را نه براساس واقعیت و مرحله تاریخی و زمانی جامعه خود، بلکه عینا در سطح آنچه در آن جامعه‌ها قابل طرح و پیگیری است، به میان می‌گذاریم؛ در حالی که ما هنوز مرحله دستیابی به پیش‌نیازها را نگذرانده‌ایم. این شتاب‌زدگی و مرحله‌سوزی‌ها یا خلط زمان تقویمی با زمان تاریخی یک جامعه، تاکنون فرصت‌های زیادی را برای پیشرفت واقعی از کف کنشگران جامعه ما ربوده است. اگر از یک اقلیت که در هر جامعه هستند و از پذیرش هر نوع مشارکتی با دیگران سر باز می‌زنند بگذریم، اکثریت مردم کشور را می‌توان، براساس یک رشته ارزش‌های مشترک و منافع و مصالح همگانی و آگاهی‌های بین ذهن‌ها (وجدان یا خرد جمعی)، دور هم گرد آورد و آماده همکاری کرد، بی‌آن‌که لازم باشد هویت‌های گوناگون قومی، ملی، دینی و جنسیتی و ایدئولوژیک آن‌ها را نفی کرد. تنها رهبران و نخبگانی که دانش، تجربه و هنر انجام این مهم را دارند، توانسته‌اند جامعه را با یک گام بلند از موانع تاریخی عبور دهند و آثاری ماندگار بر جای گذارند. نیاز مشترک جامعه ایجاد شرایطی است که همگان امکان حضور و بیان نظر و گفت‌وگو و مشارکت با دیگران را داشته باشند؛ چون مسائل عمومی جامعه را یک نفر نمی‌تواند حل کند و باید همه مشارکت کنند. اصلاح‌طلبان باید تاکید کنند برایشان چندان مهم نیست چه کسی حکومت کند. مهم این است که حاکم پاسخگوی مردم باشد و برنامه‌ای را اجرا کند که از یک گفت‌وگوی ملی برآمده و به تصویب نمایندگان مردم رسیده است. اصلاح‌طلبان باید بگویند هرکس با این ویژگی رییس‌جمهوری شود به او کمک می‌کنند. اگر همه اقشار ملت خود را در برنامه و اهداف اصلاح‌طلبان سهیم نبینند در موقعیت‌های بحرانی از آنان حمایت نمی‌کنند و رای نمی‌دهند. در دورن اصلاحات برنامه اصلاح‌طلبان به گونه‌ای نبود که علاقه همگان را جلب کند، عده‌ای هم کارشکنی کردند و بحران آفریدند عده‌ای هم اصلا کمک نکردند در نتیجه کار به جایی رسید که بخش چشمگیری از طبقه متوسط از پیگیری اصلاحات کنار کشید و در انتخابات ۸۴ اصلا رای نداد. بسیاری از توده مردم نیز در جست وجوی نان و عدالت و امنیت، راه خود را گم کردند. بنابراین هر برنامه‌ای که از طرف اصلاح‌طلبان ارائه شود باید همه را در بر بگیرد.
خب سال ۸۸ میرحسین موسوی سعی کرد این کار را انجام دهد اما دیدید که نشد.
من این‌گونه نمی‌بینم، به عکس، آن جامع‌نگری در آغاز ورود به صحنه، نه‌تنها‌میلیون‌ها نفر را به خود جلب و بر سر شوق و شور و امید آورد بلکه علاقه و اعتماد بسیاری را در میان نیروهای بدنه حاکمیت، سپاه، بسیج، نیروهای خط امام و اصلاح‌طلبان جلب کرد و همه را متحد ساخت. به گمان من اگر تاکتیک‌های بعدی متناسب و سازگار با همین راهبرد و جامع‌نگری و واقع بینی انتخاب می‌شدند، شاید نتیجه با آنچه پیش آمد متفاوت می‌بود. در سنت جامعه ایرانی آن‌جا که کار بر عهده مردم گذاشته می‌شود، اکثرا مشکلات میان خود را با مشورت و کدخدامنشی حل و فصل می‌کنند. همین الان هم اظهارات پراکنده، از ناحیه بعضی افراد در حکومت درباره حوادث انتخابات ۸۸ نشان می‌دهد که رویکرد واقع‌بینانه و نگاه همه‌جانبه مهندس موسوی به مسائل و مسئولیت‌های پیش‌رو آثار مثبت و ماندگاری بر جای گذاشته است؛ به‌طوری که این افراد ادامه سیاست فعلی را به سود نظام نمی‌دانند و به نوعی خواستار تغییر در این سیاست‌ها هستند، چه بسا که کمی بعدتر ادامه حصر آقایان موسوی و کروبی را نه تنها بی‌فایده که حتی برای کشور و نظام زیان‌بار ارزیابی کنند.
اما اگر الان این حرف‌ها را بزنند بخشی از ریزش‌های نظام حساب می‌شوند و پتانسیل غیرفعال میانه‌روهای درون حاکمیت هم کم می‌شود و این به ضرر گفت‌وگوی انتقادی است. در صورت به‌نتیجه‌نرسیدن گفت‌وگوها و ادامه وضع موجود مسئولیت کدام بخش بیشتر است؛ اصلاح‌طلبان یا حاکمیت؟
این عادت و رسم غلط که هرکس در معرفی مقصر انگشت خود را به سوی دیگران اشاره می‌کند، باید قطع شود، زیرا مانع از دیدن خود و نقد خویش شده و می‌شود. بهتر است هرکس از خودش شروع کند. قضایا را همه‌جانبه ببیند.
به جای تکرار اتهامات و اشتباهات یکدیگر با فاصله‌گیری از عواطف هویتی، در مقام یک ناظر مستقل و داور بی‌طرف، به بررسی واقعیت‌ها و ارزیابی و تحلیل حوادث و کنش‌ها بپردازیم و با تفکیک حیثیت و هویت انسانی افراد و گروه‌ها، از عقاید، گفته‌ها و عملکردهایشان، نقد و ارزیابی را معطوف به رفتار کنیم.
در واقع مسئولیت به نتیجه نرسیدن یا رسیدن این گفت‌وگو را متوجه اصلاح‌طلبان می‌دانید. اما اصلاح‌طلبان الان چند مشکل دارند. مثلا آیا کسانی را دارند که با حاکمیت این گفت‌وگو را انجام دهند و مورد پذیرش مردم هم باشند؟
قطعا کسانی در میان طیف اصلاح‌طلبان هستند که هم‌اکنون با افرادی از حاکمیت گفت‌وگو می‌کنند و برخی میانه‌روهای حاکمیت هم از این گفت‌وگوها استقبال می‌کنند. بالاخره عده‌ای از اصلاح‌طلبان هستند که حاکمیت هم با آنان مشکل چندانی ندارد. این‌ها حلقه‌های واسط‌اند که هم می‌تواند با حاکمیت گفت‌وگو کند هم اصلاح‌طلب هستند.
معتقدید این‌ها در اصلاح‌طلبان نفوذ کلام دارند و مثلا چنانچه بعضی از افراد می‌گویند، بدلی نیستند؟
اصلاح‌طلب بدلی برای اینان عنوان مطلوب و مناسبی نیست، زیرا وقتی مواضع افراد روشن و شفاف است و تفاوت‌ها قابل تشخیص، دیگر سکه اصل و بدل بی‌معنا می‌شود. در امور انسانی و اجتماعی قالب‌بندی ریاضی و مکانیکی کاربرد ندارد و جواب نمی‌دهد. طیفی از گرایش‌های نزدیک و دور وجود دارد و بعضا هم‌پوشانی‌هایی دارند. منطق «ایستا» قادر به توضیح واقعیت‌های انسانی- اجتماعی نیست؛ چه کسی یا گروهی شاخص و معیار و محک اصلاح‌طلبی است تا بشود گفت اصلاح‌طلب اصل یا بدل کدام‌اند؟
پس با این توضیحات شما مخالف تحریم انتخابات و شرکت نکردن در آن هستید؟
می‌توانم درباره رای خودم تصمیم بگیرم، نمی‌توانم برای دیگران تعیین تکلیف کنم که حتما رای بدهند یا ندهند، اما اساسا نمی‌توانم نقش انتخابات ادواری و فرصتی که برای حضور و گفت‌وگوی تاثیرگذار به دست می‌دهد، کم اهمیت تلقی کنم.
و موافق شرکت در انتخابات به چه نحوی هستید؟
معتقدم تصمیم در این‌باره به روشن شدن نتایج گفت‌وگوی انتقادی موکول شود.
به نظرتان با توجه به وقایع سال ۸۸ و بعد از آن، حاکمیت رغبت می‌کند به برگزاری یک گفت‌وگوی انتقادی مجال دهد؟
نقد عملکردها نباید محدود به اصلاح‌طلبان یا گروه خاصی شود، جناح‌های مختلف حاکمیت هم باید از عملکرد خود انتقاد کنند. آقای موسوی در سال ۸۸ رویکردی تعاملی و مثبت با همه گروه‌ها و اقشار ملت داشت. این نحوه برخورد و اظهارنظرها و تعامل‌ها در همان ماه‌های کوتاه پیش از رای‌گیری، نتایج قابل ملاحظه‌ای در تلطیف فضای سیاسی و روابط بین گروه‌های مخالف و موافق حاکمیت پدید آورد، مرزهای خودی و غیرخودی کمرنگ شد و نوعی احساس همبستگی و اشتراک روی ارزش‌های ملی، فرهنگی، دینی، اخلاقی و دغدغه‌های مشترک اجتماعی و سیاسی پدید آمد.زیرا در صورت ادامه آن در سایه همبستگی و وفاق و آشتی ملی که پدید می‌آمد، کشور با بحران‌های سخت داخلی و بین‌المللی، چنان‌که امروز هست، روبه‌رو نمی‌شد؛ مضافا به این‌که در چارچوب ظرفیت‌های قابل ملاحظه قانون اساسی بسیاری از حقوق دموکراتیک مردم تامین می‌شد و عدالت اجتماعی در راستای یک توسعه پایدار به سمت تحقق حرکت می‌کرد؛ اما متاسفانه این فرصت گرفته شد. عملکرد اشتباه دو طرف البته. در زمان اعتراض‌های انتخاباتی سال ۸۸رهبران اپوزیسیون باید براساس تجربه‌های تاریخی با مردم گفت‌وگو می‌کردند و ضمن تایید دلایل نارضایتی‌شان از اتفاقاتی که افتاده است آنان را به صبوری و پرهیز از شتاب‌زدگی دعوت می‌کردند و البته در پیگیری خواسته‌های آنان با روش‌های قانونی و مدنی، اصرار می‌ورزیدند. طرف مقابل هم باید به مردم قول می‌داد که به اعتراضاتشان رسیدگی می‌کند و عملا چنین می‌کرد.
دیدیم روزهای اول این اتفاق افتاد؛ یعنی حاکمیت نمایندگان چهار نامزد را خواست.
دو طرف و خصوصا اصلاح‌طلبان باید به سهم خود اجازه نمی‌دادند گفت‌وگوها قطع شود یا امکان ادامه حضور قانونی و پذیرفته شده یک نیروی معترض و منتقد چند‌میلیونی در عرصه حیات سیاسی و اجتماعی از بین برود. برای این منظور شاید لازم بود تحقق برخی مطالبات اصلاح‌طلبانه در فرصت‌های مساعد‌تر پیگیری می‌شد.
خب آن وقت رهبران اصلاحات به سازش متهم می‌شدند و عبارت معروف «همه سر و ته یک کرباسند» از جانب مردم باز هم مطرح می‌شد؛ در واقع دعوت به سکوت در مواجهه با پدیده ۸۸ می‌کنید، اما سوال این است که سکوت چه سودی داشت؟
نمی‌دانم چرا شما نام این را سکوت می‌گذارید، گویی ساکت نبودن فقط زمانی است که هرروز شاهد درگیری‌های خیابانی و بگیر و ببند باشیم؛ در ازای این به قول شما سکوت، جنبش به حیات قانونی خود ادامه می‌داد.
بعد هم تاثیرگذاری ویژه بر انتخابات روال می‌شد.
نه این‌گونه نیست. شما به عنوان یک اپوزیسیون قانونی پذیرفته می‌شدید، با یک نیروی چند‌میلیونی و آن وقت حق داشتیم دفاتر استانی و رسانه‌های خود را داشته باشید و به اتکای حمایت افکار عمومی خواست خود را برای تضمین یک انتخابات و سالم و بدون نظارت به شیوه‌ای مسالمت‌آمیز و مدنی پیگیری کنیم.
خب وقتی که شما هنوز آن نیروی‌ میلیونی را نداشتید تحمل نشدید و به گمان برخی با میل مهندسی انتخابات روبه‌رو شدید، حالا چرا باید چند سال بعد و با حضور یک پشتوانه‌میلیونی پذیرفته می‌شدید؟
اولا آن نیروی اجتماعی‌میلیونی در روزهای انتخابات و در روز رای‌گیری در خیابان‌ها ظاهر شده بود. دوما چرا شما همه‌چیز را ثابت فرض می‌کنید، تعامل اجتماعی با حضور احزاب و جنبش‌های اجتماعی و مدنی در طول زمان بسیاری معادلات را به سود مردم تغییر می‌دهد و توازن جدیدی برقرار می‌کند.
پس بنا به نظر شما اصلاح‌طلبان نباید به خیابان می‌آمدند چون در هر صورت و با توجه به واکنش احتمالی طرف مقابل، حضور در خیابان بازی اصلاح‌طلبانه نبود.
راهپیمایی و تظاهرات خیابانی اگر مسلحانه و تخریبی نباشد، غیرقانونی نیست، نفس مخالفت با آن، امر حق را از مردم سلب نمی‌کند؛ اعمال قدرت برای کنترل و محدود کردن دامنه تظاهرات و اعتراضات خیابانی در همه‌جا عمومیت دارد. اما این برخوردها و خشونت‌ها به تنهایی موجب توقف فعالیت سیاسی نمی‌شود. این امر بستگی به ارزیابی واقع‌بینانه یک نیروی سیاسی، وسعت تلاش‌های اعتراضی را با توجه به واقعیت‌ها و آستانه تحمل‌ها به گونه‌ای انتخاب می‌کند که به حذف موجودیت یا حضور واقعی و موثر آن در صحنه حیات سیاسی و اجتماعی کشور بینجامد. هرچند شکل این حضور می‌تواند متفاوت باشد و در طول زمان تغییر کند، اما استقبال از حوادثی که به حذف عملی آن نیرو منجر می‌شود به جز در وضعیت‌های بسیار نادر، عقلانی به‌نظر نمی‌رسد.
شما الان طرفدار کنش کم هزینه‌اید؟
اصلاح‌طلبان باید دنبال راهبردی باشند که امکان عملیاتی شدن را در ظرف شرایط کنونی داشته باشد.
و اهمیت دارد دولت ۹۲ تا ۹۶ در دست چه گروهی باشد.
اگر دولتی بر سر کار بیاید که در برابر نیازها و خواسته‌های مشروع مردم، رویکردی مثبت و سازنده داشته باشد نه منفی و مخرب و بازدارنده، فضای سیاسی جامعه نرم‌تر و بازتر می‌شود و امکان و فرصت بیشتری برای گفت‌وگوی انتقادی فراهم می‌شود.
شما همچنان اصلاح‌طلبان را در موقعیت انجام یک کنش مسالمت‌آمیز برای تغییر می‌بینید؟
بله! اصلاح‌طلبان از خط مشی کنش مسالمت‌آمیز عدول نکرده‌اند، هرچند ممکن است بعضا در همه‌جا و موقعیت‌ها به لوازم آن عمل نکرده باشند.
طرف مقابل چطور؛ یک کنش صلح‌آمیز را می‌پذیرد در نهایت؟
به‌نظر می‌رسد بخش‌هایی از حاکمیت، یعنی میانه‌روها، آمادگی بیشتری برای پذیرش کنش صلح‌آمیز با مخالفان داشته باشند اما اگر در نمای اول حاکمیت در کلیت خود این کنش را نمی‌پذیرد شاید برای آن است که گفتمان افراطی در فضای سیاسی در حال حاضر غلبه بیشتری دارد؛ ولی این وضع ثابت نمی‌ماند، با کنش مناسب اصلاح‌طلبان و فشار محسوس و نامحسوس که از ناحیه افکار عمومی وارد می‌شود و نیز بحران‌هایی که از همه سو فشار می‌آورد و شرایط به تدریج تغییر می‌کند.
امید شما به تغییر شرایط موجود شاید خوشایند باشد اما عملی بودن یا نبودنش دلیل می‌خواهد.
تغییر شرایط کشورعملی است؛ ضرورت و فوریت حل مشکلات پیش روی حاکمیت ایجاب می‌کند فضای سیاسی کشور به سوی نرم‌تر شدن سوق داده شود؛ زیرا اگر قرار است برای بحران‌های فزاینده و مشکلات روزافزون مردم حداقل در زمینه اقتصادی- اجتماعی چاره‌ای اندیشیده و اقداماتی موثر انجام گیرد ناگزیر دولت آینده باید برای جلب مشارکت نیروهای فعال جامعه، فضا را باز و از فشار امنیتی بر جامعه بکاهد؛ البته تغییر محسوس و معنی‌دار در سیاست‌های جاری زمانی رخ می‌دهد که حاکمان به ضرورت تجدید نظر در راهبردهای بنیادی در زمینه دفاع از امنیت ملی و سیاسی کشور پی ببرند و به عامل‌های همبستگی و مشارکت مردمی، مشروعیت بالای سیاسی، شفافیت نظام سازوکار تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری اهمیت دهند.

منبع: روزنامه بهار