۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه

خطای آن روز موسوی باعث شکست جنبش شد!

خطای آن روز موسوی باعث شکست جنبش شد
امروز محمد و محمد رضا خاتمی زمزمه اعتراف به خطا از سوی موسوی را در گوشها زمزمه میکنند و دیری نخواهد گذشت که به عرصه مطبوعات هم خواهند کشاندش. من نمیدانم آقای موسوی از آقای خامنه ای با چه زبان و بیانی عذرخواهی خواهد کرد و چگونه خود ذلیل و خوار تاریخ خواهد نمود، و حتی نمیدانم که آیا اینکار را خواهد کرد یا نه. ولی او امروز از سوی دوستان دیروزش تحت فشار است که این جام زهر را سربکشد و خود را از بام حیثیت پرتاب کند.
اما در اینکه آقای موسوی خطای عظیمی را مرتکب شده است تردیدی نیست اما این خطا نه آن خطای مورد ادعای آقایان محمد و محمد رضای خاتمی است. آنان پافشاری موسوی را بر حقوق قانونی خود خطا میدانند و معتقدند که همانند خود آقایان محمد و محمد رضای خاتمی میبایستی او هم برای اجرای قانون اساسی چند تائی نق میزد و میرفت دنبال نقاشی کشیدنش و خیلی راحت میخواهند بگویند که تو و ما چه سه نقطه ای هستیم که در برابر اراده آقا به ایستیم و ابراز وجود نمائیم
امروز کمتر کسی هست که نداند که آقای موسوی که بحق کار عظیمی را بر دوش کشید و از پلکان سرفرازی بالا رفت دیگر به اندازه آن روزها مورد قبول هوادارانش و همچنین افراد همسو با وی نیست و تقریبا تنها مانده است . دلیل این تنهائی را بسیاری نمیدانند و در این رابطه دری وری هائی از قبیل در افتادن با آقای خامنه ای و یا عدم حفظ حرمت روز عاشورا عنوان میشود که این آخری بیشتر به یک هذیان شبیه است هر چند آن ماقبل آخری فقط دری وری است
تاریخ مملو است از شواهد فراوانی که نشان می دهد آنکه شکست میخورد در انزوا می ماند. موسوی هم درست به همین دلیل در انزوا مانده و کار به جائی کشیده است که رئیس جمهور تدارکاتچی اصلاح طلبان او را به سه نقطه خوری دعوت میکند. همچنین تاریخ مملو است از شواهدی که سه نقطه خوران همیشه بازندگان بازی سیاست بوده اند. منتها در سه نقطه خوری حیثیت تاریخی خود را هم باخته اند.
اما خطای آنروز موسوی چه بود که هم او را به حصر و انزوا وادار کرد و هم جنبشی آزادیخواهانه را به شکست کشانید؟
بر خلاف ادعای برادران خاتمی خطای موسوی نه آن دری وریها و نه آن هذیان گوئیهائی است که خاتمی ها بر زبانش میکذارند. خطای او یک حرکت خطا در بازی شطرنج سیاست بود که حرکتی به غایت نادرست و غلط بود و همین حرکت غلط یا از سر آگاهی و یا از سر نا آگاهی که بوده باشد تفاوتی ماهوی ندارد و نتیجه آن جز شکست جنبش و نهایتا شکست موسوی و انزوای وی چیز دیگری نمیتوانست که باشد. نگارنده طی مقالاتی به نامهای بررسی علل ناکامی جنبش سبز و فردا خیلی دیر است هم موسوی را از این حرکت غلط برحذر داشته و هم علت شکست جنبش را حتی قبل از بیست و دوم بهمن هم پیش بینی کرده و توضیح داده است. در این پیش بینی و توضیح بر اصلاح مورد، قبل از ورود به مرحله شکست نهائی تاکید کرده بود.
خطای موسوی اصرار بر تداوم طولی حرکت اعتراضی پس از پاتک موفقیت آمیز نیروهای خیابانی جنبش به نیروهای دیکتاتوری در روز عاشورا بود. روز عاشورای 88 روز تاریخی و نقطه عطفی در تکامل طولی حرکات اعتراضی محسوب میشود و طبق اصول تئوری گسترش از فردای آن روز میبایستی به دستور علنی رهبران جنبش کلیه راهپیمائی های عمومی خیابانی یعنی حرکت طولی اعتراضات تعطیل و دستور نا فرمانی ملی صادر گردد. در این دستور هر فرد معترض در هرجای کشور باید در سر کار حاضر ولی کارش را انجام نمیدهد. فرض بر این است که همه آحاد مردم که بخش عظیمی از آنها در فاصله میان معترضین و دیکتاتوری قرار دارند و حاضر به آمدن به خیابان نیستند در سر کار به جنبش به پیوندند. این مرحله مرحله توسعه عرضی جنبش نامیده میشود و جنبش را همگانی میکند تا مرحله مذاکره برای انتقال قدرت فرا برسد. من این را بسیار فشرده نوشتم تا حوصله خواننده سر نرود و در اینجا باید اضافه کنم که آقای موسوی جاهلانه و یا عامدانه جنبش را به مرحله توسعه عرضی دعوت نکرد، بلکه بر تداوم طولی آن اصرار نمود. لذا نیروهای زخم خورده دیکتاتوری توانستند با زدن ضربه های شکننده جنبش را از هم به پاشند و خود موسوی را هم منزوی و محصور نمایند

هیچ نظری موجود نیست: