۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

آزادی های یواشکی و نسرین ستوده!

بارها شنیده بودیم که نسرین ستوده وکیلی که به خاطر وکالت و دفاع از حقوق زنان و زندانیان و فعالان حقوق بشر خودش زندانی شده بود، در زندان برای انتخاب پوشش خود آشکارا و علنی مبارزه می کرد از او خواستم تا خاطره روزهای زندانش را برای این صفحه ارسال کند. متن زیر خاطره پر نکته و آموزنده اوست برای همه ما:

آزادی های یواشکی ....

آزادی های یواشکی عبارتی کنایه آمیز از بسیاری از جریاناتی است که در ایران جاری است. 

میدانید که وقتی کاری یواشکی است, دیگر آزادی نیست. آزادی یواشکی نشان دهنده ی فشاری است که در متن ماجرا وجود دارد. موضوعی که به دلایل مختلف جدی، شوخی برگزارش می کنند. توجه داشته باشیم فعالیت های مدنی با یواشکی میانه ای ندارد . اما وقتی در بطن جامعه وجود دارد بی آنکه انکارش کنیم، به اصلاح آن روش فکر می کنیم. 
اما از من خاطره خواسته اند، پس اجازه دهید به ذکر آن بسنده کنم.

می دانید سالیان طولانی است زندانیان زن را مجبور به استفاده از چادر می کنند . جا دارد در اینجا به این نکته اشاره کنم که هر اجباری که در بیرون از زندان باعث ناراحتی می شود ,در داخل زندان ناراحتی و احساس فشار بیشتری را به انسان تحمیل می کند..شاید این حس که زندانبانان تصور می کنند به دلیل زندانی بودن افراد قدرتی پیدا می کنند که هر اراده ای را به زندانی تحمیل کنند , باعث می شود تا چنین حس تلخی در وجود فرد ایجاد شود و شاید همین حس تلخ مرا وا می داشت تا روز های متمادی با دستور دهندگان بحث کنم و دلایل قانونی اینکه چرا حق ندارند مارا مجبور به استفاده از چادر کنند , ارائه دهم .اما معاون زندان آشکارا دنبال بحث قانون نبود و دست آخر تکرارمیکرد که باید چادر سر کنید، تا اینکه بالاخره یک روز به او گفتم اگر خون مرا جلوی این در بریزید، چادر سر نمی کنم. 

می دانید داستان حجاب زنان زندانی و اجبار زندانیان زن اعم از عادی و سیاسی به استفاده از چادر ومبارزه ی زنان زندانی سیاسی با آن, مختص این دهه نیست. از همان دهه ی شصت زنان زیادی به این اجبار اعتراض داشتند که به دلایل متعدد و از جمله فقدان شبکه ی اینترنتی , باز تاب شایسته ای پیدا نکرد.

اما همچنین در بند ما چند تن از زنانی بودند که سن شان از بقیه بیشتر بود و چادری بودند . چادر آنان انتخاب خودشان بود و بی شک برایم احترام بر انگیز بود . آنان در دورانی که ممنوع الملاقات بودم , هر بار که می خواستند به ملاقات بروند , ضمن خداحافظی, کلی ابراز همدردی می کردند تا راهی ملاقات می شدند . آنان تاکید می کردند که چادر شان ربطی به امر و نهی های رایج ندارد، و من به آن ها اطمینان می دادم که انتخاب شان برایم محترم است . 
مثل همیشه آرزو می کردم که کاش حکومت ها اجازه می دادند آدم ها خودشان سبک زندگی شان را انتخاب کنند . در آن صورت شک ندارم بیش از حکومت ها به انتخاب یکدیگر احترام می گذاشتند.

هیچ نظری موجود نیست: