او می گوید: ما حرف مان را در چارچوب قانون خودشان هم می زنیم، نمی توانند تحمل کنند. ما انقلاب نکردیم به چنین روزی بیفتیم. ما تصور هم نمی کردیم قدرت که از شاه گرفته شود روحانیت بیاید و چنین برداشت ظالمانه ای از اسلام بکند. ما پیامبر را نگاه می کردیم که پیامبر رحمت بود. حضرت علی شمع بیت المال را وقتی یک نفر حرف خصوصی داشت خاموش میکرد. الان ببینید میلیاردها غارت می کنند و بعد می گویند حکومت ما حکومت علی است. متاسفانه بدتر از شاه کردند.
آقای خواستار زندان چگونه بود؛ تجربه ای که کردید؟
من چون حرف برای گفتن داشتم و ۴۲ سال است که برای آزادی و دموکراسی مبارزه می کنم از همان قدیم می دانستم که اگر انسان پایش به زندان برسد و در برابر همه سختی ها و شکنجه ها، برای عقیده اش بتواند مقاومت کند حرفی که برای گفتن دارد خریدار دارد. ممکن است شکنجه ها جسمی نباشد و شکنجه های روحی باشد. سال ۸۳ که به زندان افتادم سه رسالت برای خودم قائل شدم. یکی اینکه دانشجو باشم، یعنی به زندانیان به صورت مواد خام نگاه کنم؛ به عبارت دیگر به هر کدام از زندانیان به عنوان یک کتاب نگاه کنم و یاد بگیرم. دوم اینکه معلم باشم، چه برای زندانبان ها و چه برای زندانیان. به معنای واقعی معلم باشم هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی، و تا جایی که بتوانم کمک کنم و در عمل اینکار را هم کرده ام. هم نویسنده و خبرنگار باشم تا بتوانم هرآنچه در زندان می گذرد را به صورت عریان و برای جامعه آشکار کنم. این را بارها هم گفته ام و نوشته ام و ثابت کرده ام؛ چه در دفاعیات ام، چه در نامه هایی که از زندان نوشته ام که زندان اصولا برای تربیت افراد است نه مثل زندان های قرون وسطایی که انسان ها را به انواع بیماری های روحی و روانی و جسمی دچار می کند. این دفعه که رفتم زندان، البته آنها دوست نداشتند من بروم زندان و مرا جریمه نقدی کرده بودند، اما من گفتم نه خیر من زندان را انتخاب می کنم ، جریمه را ندادم و رفتم زندان. این بار دیدم علاوه بر سوسک و شپش که در زندان فراوان بود، ساس هم فراوان بود. وحشتناک بود. بعد بسیار شنیع و زننده بازرسی می کنند، من واقعا خجالت می کشم که اینها با چه عنوانی و چطور چنین می کنند. لخت می کنند و به صورت زننده بسیار زشت داخل مقعد را هم نگاه می کنند. من معلم هستم، با بچه ها سرو کار داشتم شاید برای خودشان این مسائل عادی باشد اما برای من عادی نیست. شاید اینکارها را می کنند که ما بترسیم اما فکر نمی کنند که اینها بیرون منعکس می شود؟ آخر یک معلم یا زندانی سیاسی را به این صورت بازرسی بدنی می کنند؟ ممکن است ما داخل مقعدمان مواد مخدر گذاشته باشیم؟ کجای دنیا قبول میکند با یک معلم یا یک زندانی سیاسی و عقیدتی چنین برخوردی شود؟ یا از نظر درمانی و رسیدگی به زندانیان بیمار وضعیت اصلا خوب نیست. درست است که برخورد اکثر کادر زندان و کادر بهداری با زندانیان خوب است اما امکانات نیست. مرا که برده بودند جراحی کردند متوجه شدم که دادستانی، دکتر را بسیار تحت فشار قرار داده که چرا نوشتی او برود بیمارستان و جراحی کند، او شرایط بیمارستان رفتن نداشت و توی سایت ها نوشته اند به تخت زنجیر کرده اند و... گفتم خب اگر کار زشتی است انجام ندهید اگر خوب است به دنیا اعلام کنید که بله این قانون ما است و می کنیم. در شرایط فعلی زندان های ما، رفتن به زندان مثل خبرنگاری است که می رود جبهه جنگ. آنجا ممکن است گلوله ای بیاید و جانش را بگیرد ولی در عوض اخبار روز آن جبهه جنگ را گزارش می دهد. زندان های ما هم همین حالت را دارد.
گفتید سه رسالت برای خود قائل شده بودید در زندان. در کدام زمینه موفق شدید؟ شرایط اجازه می داد آنچه می خواستید را انجام دهید؟
من در همه موارد موفق شدم. سال ۸۸ که ۴۵ روز زندان بودم و با وثیقه آزاد شدم، برای من حکم بدوی ۶ سال زندان دادند. همکارانم که دیدن ام آمدند گفتم شما نگران نباشید اگر من داخل زندان بروم نویسنده خواهم شد. خوشبختانه باز دوباره برگشتم زندان و نوشتم. حتی خانم ام را که تبرئه کردند من مطمئن هستم پیش خودشان گفته اند ۸۸ که خواستار را گرفتیم، به اینجا رسیدو یک چهره و شخصیت به جامعه معرفی شد. همسرم پا به پای من بود، هر زمان که زندان می رفتم ، می گفتند جرم خانم ات خیلی سنگین است یکی به خاطر نامه هایی که از زندان بیرون آورده و دیگری مصاحبه های مختلفی که کرده، ولی تبرئه اش کردند. یک ۵- ۶ ساعتی که بازداشت اش کرده بودند مقاومت کرده و همه جا منعکس شده بود و به این نتیجه رسیدند که زندانی اش کنند هزینه برای خودشان دارد. به من هم حکم بسیار سبکی دادند با اینکه معاون اطلاعات مشهد در سال ۹۰ به من گفت جرمت خیلی سنگین تر است اما حکم سبکی دادند چون نمی خواستند در زندان نگهت دارند. این به خاطر این است که من آدم ناآرام و ناراضی ای هستم و در زندان ساکت نمی نشینم و در هر شرایطی اطلاعات را بیرون می دهم برای همین در پرونده دیگر مرا جریمه نقدی کردند که هم از نظر مالی تحت فشار قرار بگیرم، هم زندان نروم اما زندان رفتم و جریمه را ندادم و کتابی را که در زندان نوشتم با ۷۰ سال آزادی عوض نمی کنم. چون توانستم مسائلی را که قبلا غفلت کرده بودم در زندان ببینم و بنویسم. قبلا سال ۹۰ کتابی با عنوان فراموش شدگان ۱ منتشر کرده بودم که درباره زندانیان عادی بود و این بار کتابی با عنوان فراموش شدگان ۲ نوشتم که درباره زندانیان سیاسی است و منتشر می شود.
آقای خواستار اصلا از ابتدا مشکل شان با شما چی بود و چرا بازداشت شدید؟
اصولا یکسری افراد هستند که عقیده دارند و روی عقیده شان بسیار محکم می ایستند. آقایان فکر می کنند اینها را بفرستند زندان می ترسند واز مواضع شان عقب نشینی می کنند و دیگر حرکتی انجام نمی دهند. اما نتیجه عکس می گیرند. چه سال ۸۳ و چه سال ۸۸ که مرا زندانی کردند نتیجه عکس گرفتند. مرا شکنجه جسمی نمی دادند اما در داخل زندان مرا تبعید می کردند به بند قاتلان اعدامی. به بند قاچاقچیان مواد مخدر که آنها هم اکثرا اعدام و یا حبس ابد داشتند. من فقط براساس قانون با اینها برخورد می کردم. حتی قاضی اولیه فکر نمی کرد به اینجا برسد و من اینقدر بنویسم. چون روز اول که گفتم می روم زندان و می نویسم گفت این حق شما است که بنویسید. فکر نمی کرد اینقدر بنویسم. خلافکار های بسیار بزرگ خودشان هستند ولی خرابکارهای بسیار کوچک را زندانی می کنند. من توی زندان کسی را دیدم که به خاطر سه کیلو گوچه سبز زندانی بود. همبند من بود در بند قرنطینه. یک عده چطور و با چه چپاول گری و غارت گریهای بیت المالی آزاد هستند و پست می گیرند. خب اینها دوست ندارند افرادی باشند که این مسائل را رو کنند.
سئوال من درمورد قبل از زندان شما است. شما چه نوع فعالیتی داشتید که با شما برخورد کردند؟
من نماینده کانون صنفی معلمان در خراسان هستم. شما نگاه بکنید در کشور ما حقوق معلم به معنای واقعی ضایع می شود. معلم در تمام دنیا در کشورهای پیشرفته و دارای دموکراسی حقوق بسیار بالا و منزلتی دارد. یک جایی خواندم حقوقدان ها به خانم مرکل می گویند که چرا حقوق معلم ها از ما بیشتر است می گوید که آنها استاد شما هستند شما را تربیت کردند باید حقوق آنها بیشتر باشد. اما در ایران ببینید چه در مدارس ابتدایی، چه دبیرستان ها و چه در سطوح دیگر، حقوق معلم ها بسیار پایین است. در حالیکه باید در سطحی باشد که بتوانند مطالعه کنند اندیشه و سوادشان را گسترش دهند. ولی در شرایطی که معلم در کشور ما وقتی مجبور است برای گذران زندگی چندین جا کار کند یا تاکسی تلفنی کار کند یا مغازه کار کند یا جاهای مختلف، کجا می تواند کارکردش مفید باشد. به خاطر همین مسائل در سال ۸۳ مرا گرفتند.
یعنی شما در راستای حقوق معلمان فعالیت می کردید و به خاطر همین بازداشت شدید؟
سال ۸۸ که مثل همه کسانی که بعد از انتخابات بازداشت کردند اتهام اقدام علیه امنیت ملی زدند و بعد هم به خاطر نامه هایی که از زندان می نوشتم اتهام نشراکاذیب و تشویش اذهان عمومی. سال ۸۳ وضعیت کاملا امنیتی بود بخصوص برای تشکل های نصفی امکان هیچ گونه فعالیتی نبود. من از تشکل های صنفی خواستم در خانه من جلسه بعدی شان را بگذارند چون هیچ جای دیگری امکانش نبود. مرا احضار کردند و تحت فشار گذاشتند که این جلسه را لغو کنم اما من نپذیرفتم. خود بازجو -استثنائا سال ۸۳ من بازجوهایم را می دیدم- وقتی من آزاد می شدم به من گفت هر اتفاقی در خراسان ـ-آن موقع هنوز سه استان نشده بودـ- بیفتد ابتدا شما را می گیریم. گفتم من همیشه آماده هستم. آن سال به من در نهایت سه سال حبس تعلیقی دادند. سال ۸۶ از تخلفات اداری استان با خواست اطلاعات سراغ من آمدند و حقوق مرا کسر کردند. به من گفتند اعتصابات معلم های خراسان زیر سر شما است. اینقدر تحمل ندارند که اعتصاب و تجمع براساس قانون اساسی حق تمام افراد است. ما حرف مان را در چارچوب قانون خودشان هم می زنیم نمی توانند تحمل کنند. ما انقلاب نکردیم که به چنین روزی بیفتیم. ما تصور هم نمی کردیم که قدرت که از شاه گرفته شود روحانیت بیاید و چنین برداشت ظالمانه ای از اسلام بکند. ما پیامبر را نگاه می کردیم؛ پیامبر رحمت بود. حضرت علی شمع بیت المال را وقتی یک نفر حرف خصوصی داشت خاموش میکرد. الان ببینید میلیاردها غارت می کنند و بعد می گویند حکومت ما حکومت علی است. متاسفانه بدتر از شاه کردند. من در یکی ازنامه هایم از زندان نوشته بودم کاری کردند که جوان ها دین گریز شدند اما از زندان که آزاد شدم دیدم پیرها و کسانی که سنی از آنها گذشته هم دین گریز شده اند. همه نسبت به دین بسیار بدبین شده اند و این عملکرد بد حاکمیت به نام دین است که مردم از دین برگشته اند.
وضعیت زندانیان سیاسی در زندان عادل آباد چطور است آقای خواستار؟ آیا مثل بند ۳۵۰ زندان اوین بندی جدا از سایر زندانیان است؟
اسما یک اتاقی به نام مشاوره ۶ دارند زندانیان سیاسی، ولی در عمل همین الان مثلا آقای فرزین که زندان است در بخش مشاوره ۳ نه تلفن دارد نه چیزی و هر ۴۵ روز یکبار ملاقات می دهند. زندانیان منتسب به مجاهدین خلق را برده اند به بند مشاوره ۲ و زندانیان سیاسی را در تمام بندها می توان دید ولی اسما می گویند در بند ۶/۱ زندانیان سیاسی و امنیتی را نگاه میداریم. من که وارد زندان شدم اصلا شوک شدم و تکان خوردم چون دیدم دوستانی که زندانی هستند چقدر حقوق شان ضایع می شود. به آقای جلایر وحدت از زندانیان بهائی ۴ سال است یک روز هم مرخصی ندادند. آقای داور نبیل زاده دیگر زندانی بهائی فقط یکبار مرخصی چند روزه رفته سه زندانی بالای ۶۴ سال است آقای عبادی، آقای میرزایی و آقای کبیری که با اتهام ارتباط با مجاهدین خلق بیش از ۵ سال است در زندان هستند و یک روز مرخصی نداده اند. آخر این رحم و شفقت کجا رفته که می گوییم بسم الله الرحمان الرحیم؟ که اینقدر با بی رحمی با اینها برخورد می کنند. همین سه نفری که در ارتباط با مجاهدین خلق زندان هستند اصلا فعالیتی نداشتند فقط از خانواده های اعدام شدگان دهه ۶۰ بودند یا از بستگان شان ، عضوی از خانواده در اشرف بوده. یک جشن تولدی گرفته اند و در این جشن تولد از پدر یکی از اعدام شدگان با عنوان شهید اسم برده شده و بعد آمدند و اینها را گرفتند و اتهام ارتباط با مجاهدین خلق زدند. آقای عبادی روحانی است و الان ۶۵ سال سن دارد و آدم خیلی معتقدی هم است.. من نگاه که می کنم چه زندانیان بهائی و چه این ها واقعا هیچ کاری نکرده اند. انگار فقط خواسته اند همین طوری اینها را زندان بیندازند اما چه نتیجه ای می خواهند بگیرند؟ آقای میرزایی را با آن سن و سال چنان زده بودند که گوشش کر شده بود و مدام می گفت گوش من مشکل دارد و درد دارد و مرا بفرستید بهداری و نمی فرستادند. بارها چنین اتفاقی می افتاد ، زندانیان سیاسی را با مشت و لگد می زدند به سر و صورت و گردن و بیضه ها و پاهایشان. من در کتابم هم نوشته ام همه اینها را و نوشته ام که یا تکذیب می کنید یا سکوت می کنید اما اگر راست می گویید یک هیات مستقل بفرستید تا من تک تک مسائل را به آنها نشان دهم. باد می کارند و سونامی درو خواهند کرد و متوجه هم نیستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر