۱۳۹۳ خرداد ۱۰, شنبه

رتبه آزادی اقتصادی ایران : 173 در میان 178 کشور جهان

 
خبر آنلاین : ایران در مدت 19 سال سابقه حضور در فهرست جهانی تنها 4 امتیاز از نظر شاخص آزادی اقتصادی پیشرفت کرده است.

رتبه 173 از میان 178 کشور جهان سهم ایران در آزادی اقتصادی شد. براساس گزارش آزادی اقتصادی کشورهای جهان که هر ساله بنیاد هریتیج (Heritage Foundation) منتشر می کند، ایران از بین 10 شاخص مورد بررسی و 100 امتیاز تنها توانست 40.3 امتیاز کسب کند. در حالی که میانگین امتیاز کشورها 60.3 است.

در این گزارش نوشته شده ایران با کسب رتبه 15 در میان 15 کشور منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی بدترین جایگاه آزادی اقتصادی را دارد. براساس این گزارش ایران در مدت 19 سال سابقه حضور در فهرست جهانی تنها 4 امتیاز از نظر شاخص آزادی اقتصادی پیشرفت کرده است. در این گزارش با جای دادن اقتصادی ایران در بین «اقتصادهای سرکوب شده یا تحت فشار از نظر آزادی اقتصادی» نوشته شده: «اقتصاد ایران به صورت کلی از نظر آزادی بازار، نیروی کار، آزادی مالیاتی و فساد در وضعیت نامطلوبی قرار دارد.»



در متن این گزارش آمده است که مداخله بالای دولت در بسیاری از جنبه ها فعالیت بخش خصوصی به رکود اقتصادی ایران در بخش غیر نفتی و سلب پویایی از اقتصادی کشور انجامیده است. همچنین محدودیت فضای کسب و کار امکان رشد سرمایه گذاری را برای بخش خصوصی از بین برده است. از سوی دیگر این گزارش درباره دلایل مواجه اقتصاد ایران با مشکلات متعدد نوشته: « اقتصاد ایران به واسطه اجرای برنامه پرداخت یارانه ها، بخش دولتی حجیم، تورم بالا، آثار تحریم های اقتصادی و کاهش فروش نفت با چالش های بسیاری رو به رو شده است.» در این گزارش، هنگ کنگ بیشترین امتیاز را کسب کرده و جایگاه نخست فهرست را دارد و بدترین کشور از نظر آزادی اقتصادی، کره شمالی نام برده شده است.

وکیل مه آفرید: نیروی انتظامی به بازماندگان مه آفرید اعلام کرد که از برگزاری مراسم ختم خودداری شود


هفته نامه صدا در تازه ترین شماره خود گزارشی از حواشی این مراسم تهیه کرده است.

در این گزارش آمده است: روی سردر ساختمان با خط آبی رنگ  نوشته شده است: «موقوفات مسجد حضرت رسول (ص)». تابلو مطب پزشکان مختلف با خط قرمز رنگ هم ردیف کنار همین تابلو جا خوش کرده اند. بر سر در ساختمان با درشت ترین فونت خط نوشته اند: «سالن نیایش». مقابل سالن سمند نیروی انتظامی با یک درجه دار و یک سرباز توقف کرده اند. هر دو مجله ای را روی پاهایشان گذاشته اند و مطالبی را می خوانند. کنار سمند نیروی انتظامی نیز چند جوان با ته ریش و پیراهن های روی شلوار نشسته اند و آن هم اتفاقا روزنامه می خوانند.

مراسم ختم «مه آفرید امیرخسروی» قرار بود در همین سالن برگزار شود ولی بعد از ظهر روز خاکسپاری نیروی انتظامی به بازماندگان مه آفرید اعلام کرد که از برگزاری مراسم صرف نظر کنند. ماموران نیروی انتظامی نیز مقابل تالار نیایش سعادت آباد آمده اند تا از ازدحام های احتمالی و البته اشتباهی برخی از همراهان یا کارگران و اقوام مه آفرید جلوگیری کنند.

در خیابان اصلی سعادت آباد، فروشگاه های برنده های مختلف به کارشان ادامه می دهند، ماموران راهنمایی و رانندگی از میان ماشین های مدل بالا برخی را دستچین می کنند و برگه جریمه را به دست راننده می دهند و در هوای گرم هم روزسه شنبه هم  تعداد کمی راننده جوان خیابان بالایی میدان کاج را بالا و پایین می کنند. شاید هیچ کدام از آنها خبر از سالن کنار دستی میدان کجا ندارند، سالنی که قرار بود مراسم یادبود مهمترین چهره اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در آن برگزار شود. روز یکشنبه هفته گذشته رماسم خاکسپاری مه آفرید امیرخسروی با حاشیه هایی اندک مواجه شده بود.

اعتراض در بهشت زهرا، تعطیلی در سعادت آباد
 در میان جمع یک هزار نفری، 2 نفر از کارگرانش با فریاد در غم مرگ کارفرمایشان فریاد سر داده اند. همین دو نفر به سرعت دستبند به دست بازدداشت شده اند تا مراسم خاکسپاری مه آفرید امیرخسروی با کمترین جنجالی به پایان برسد. مه آفرید امیرخسروی بیش از 19 هزار کارگر و کارمند را تحت حمایت شرکت های خود داشت. از جمع پرتعداد کارگرانش تنها 1000 نفر فرصت و جرات پیدا کردند تا بهشت زهرا حاضر شوند و در کنار اسکورت نیروی انتظامی چند قطره ای اشک برای مرگ مالک یکی از بزرگترین هلدینگ های ایران بریزند.

مه آفرید امیرخسروی صبح روز شنبه هفته گذشته ناگهان بالای دارکشیده شد و تقریبا با خبر فوتش، تمامی رسانه های ایران را شوکه کرد. ظهر همان روز خبر در شهر پیچیده بود. راننده تاکسی پشت فرمان وقتی خبر اعدام مه آفرید را شنید، یکی از مهمترین پرسش های شهروندان ایرانی را مطرح کرد: «با اعدام که کاری ندارم، آن سه هزار میلیارد تومان چه شد و آن همه همکار دولتی این آدم کجا رفتند؟» او اشاره به خاوری مدیرعامل فراری بانک ملی و مدیرعامل بانک صادرات داشت که هر کدام سرنوشتی متفاوت از مه آفرید امیرخسروی یافتند. سرمایه دار معروف ایرانی شنبه هفته قبل سرش بالای دار رفت ولی پرونده مربوط به او مجازاتش همچنان در ذهن فعالان اقتصادی ایران باز خواهند ماند.

غلامعلی ریاحی، وکیل مه آفرید امیرخسروی به صدا می گوید: «از ما خواسته اند تا در تهران هیچ برنامه ای نداشته باشیم. به همین دلیل مراسم ختم او که قرار بود در سعادت آباد تهران برگزار شود هم لغو شد. البته مراسمی ختمی در روستای محل تولد او در رودبار برگزار می شود ولی در تهران مراسم دیگری نخواهیم داشت.»

به گفته وکیل مه آفرید امیر خسروی «بعد از این صورت جلسه ای تنظیم شد که خانواده مه افرید امیر خسروی حق نداشته باشد که مراسم تهران را برگزار کند». ریاحی در ادامه توضیح داد: «ولی در همان صورتجلسه ذکر شد که در رودبار و روستای محل تولد مه آفرید برگزاری مراسم بر اساس ضوابط اشکالی ندارد. این صورت جلسه توسط من به عنوان وکیل خانواده امیر خسروی و برادر آن مرحوم و سه نفر از مقام های امنیتی امضا شد.» البته براساس گفته های ریاحی برای برگزاری مراسم ختم مه آفرید در رودبار هم مشکلاتی ایجاد شده بود.  مه آفرید خسروی ناگهان اعدام شد، اتفاقی که ریاحی نیز آن را چنین توصیف می کند:« ما هم از اعدام ناگهانی خبر نداشتیم.»

مه آفرید امیرخسروی یکی دیگر از سرمایه داران ایرانی به شمار می آید که سرش بالای دار رفت. مدت ها قبل دیگرانی نیز بودند که یا گلوله های سعید عسگر نصیبشان شد، یا گردنشان با تنا دار آشنا شد یا اینکه اموالشان به حکم داده مصادره شد.

نرگس محمدی: به اتهامات جدیدی که از آنها بی خبرم متهم شده ام!


نرگس محمدی، فعال حقوق بشر که از سوی دادسرای اوین به اتهامات جدیدی متهم شده است به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت علیرغم پیگیری های وکیلش هنوز از مفاد پرونده جدید و اتهاماتش بی اطلاع است. این فعال حقوق بشر گفت در طی کمتر از یکماه از سوی دادسرای اوین و دادگاه انقلاب ۴ احضاریه گرفته که طبق آخرین احضاریه اگر ظرف سه روز خود را به دادسرای اوین معرفی نکند بازداشت خواهد شد.

نرگس محمدی، نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر به کمپین گفت: «روز یکشنبه ۱۱ خرداد ماه به دادسرای اوین خواهم رفت. من و وکیلم ظرف کمتر از یکماه چهار احضاریه از تاریخ دهم اردبیهشت ماه تا هفتم خرداد ماه گرفته ایم که به نظرم این یک نوع اعمال فشار و تهدید به شمار می رود.»

نرگس محمدی به کمپین گفت: «اولین احضاریه از سوی شعبه دوم دادسری اوین برایم در تاریخ دهم اردبیهشت ماه فرستاده شد که بر اساس آن مجددا ممنوع الخروج شده بودم. بنده در سال ۸۸ وقتی راهی سفر به گواتمالا بودم ممنوع الخروج شدم و پاسپورتم نیز توسط نهاد ریاست جمهوری مستقر در اوین ضبط شد و من حتی از آن تاریخ پاسپورت ندارم به همین دلیل برایم تعجب آور است که چرا دوباره ممنوع الخروج شده ام.»

این فعال حقوق بشر ادامه داد: «اما دوباره یک احضاریه روز ۱۵ اردبیهشت ماه از دادگاه انقلاب گرفتم که بر اساس آن مطلع شدم پرونده جدیدی برایم گشوده شده است. وکیلم نیز روز ۳۰ اردبیهشت ماه یک احضاریه گرفت و هفته پیش برای پرس و جو به شعبه دوم دادسرای اوین مراجعه کرد اما وقتی پرسیده بود مفاد پرونده جدید من و اتهاماتم چیست و چرا برای دومین بار ممنوع الخروج شده ام هیچ پاسخی به او نداده بودند. وکیلم گفت که فقط می داند برایم پرونده جدیدی باز شده است.»

نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر گفت: « روز چهارشنبه هفتم خرداد ماه چهارمین احضاریه را گرفتم. جالب این است که در آن احضاریه نوشته شده به دلیل اتهامات مندرج در پرونده جدید باید به دادسرا مراجعه کنم اما نه در آن احضاریه و نه احضاریه های قبلی و نه وقتی وکیلم برای پیگیری رفته است توضیحی داده شده که موارد اتهامی من چیست.  در آخرین احضاریه نوشته شده اگر تا ظرف سه روز خود را به شعبه دوم دادسرای اوین معرفی نکنم حکم بازداشتم صادر خواهد شد. »

نرگس محمدی با اظهار تعجب از احضار مجددش گفت: «از دی ماه ۱۳۸۷ که دفتر کانون مدافعان حقوق بشر پلمب شد من مورد بازجویی قرار گرفتم تا همین چند ماه گذشته. من واقعا متعجبم که با ۴۲ سال سن مگر چقدر فعالیت کرده ام که ۴ سال است من را بازجویی می کنند و هنوز هم تمام نشده است. فعالیت های من فقط در حیطه کاریم در کانون بود که محدود به نوشتن مطلب برای رسانه ها و شرکت در سمینار و کنفرانس در داخل و خارج از کشور در ارتباط با فعالیت های کانون بوده است. من اصلا متعجبم که مگر کانون چقدر فعالیت کرده که اینقدر بازجویی از اعضایش صورت می گیرد.»

خانم محمدی با اظهار اینکه هیچ تصوری از اتهامات جدیدش ندارد، گفت: «من در ۲۰ خرداد ماه ۱۳۸۹ بازداشت شدم اما اتهاماتم را که در بازجویی گفتند قبول نداشتم  اما بر اساس همان اتهاماتی که به نظر من واهی بود به ۱۱ سال حبس محکوم شدم ، بنابراین من الان حتی نمی توانم تصور کنم اتهامات جدیدم چیست. واقعا نمی دانم و فقط متعجبم.»

نرگس محمدی ۲۰ خرداد ماه ۱۳۸۹ بازداشت شد و در مهرماه ۱۳۹۰ از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی ( این شعبه اکنون منحل شده است) به سه اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و تبلیغ علیه نظام به ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شد که این رای در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر به ۶ سال حبس کاهش یافت.

فایل صوتی گفتگو با مادر و خواهر عاطفه نویدی

چند روز است که خبر سربریدن دختری به جرم داشتن دوست پسر را شنیده ام ولی مثل خیلی از شما باورش برایم سخت بود .از یکی از بستگانش خواستم که عکسی از این دختر و آرامگاه او را برایم بفرستد. با مادر و خواهر عاطفه نویدی گفتگویی انجام دادم که صحبت کردن در این مورد برای شان آسان نبود چون هنوز فکر می کنند که آبروی خانواده شان رفته است. این صدای خانواده عاطفه نویدی دختری است که اول گشت منکرات او را به جرم راه رفتن با یک پسر در خیابان بازداشت کرد و سپس پدرش او را کشت مادرش می گوید این پسره دخترم را می خواست ولی دخترم سالم و با ایمان بود من و پدرش لیاقت داشتن چنین دختری را نداشتیم.... قادر به گفتگوی طولانی نبود.

۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

نرخ تورم در اردیبهشت سال جاری را ۲۸.۴ درصد!!!

رکز آمار ایران نرخ تورم در اردیبهشت سال جاری را ۲۸.۴ درصد اعلام کرد که نشان از روند نزولی تورم در یک سال گذشته دارد.
 
آخرین آمار این موسسه که روز چهارشنبه، ۷ خرداد منتشر شده است، بیان می‌کند نرخ تورم شهری در ۱۲ ماه منتهی به اردیبهشت سال ۱۳۹۳ نسبت به همین دوره زمانی در فروردین ماه ۱.۸ درصد کاهش داشته است.
 
بر همین اساس دسته‌بندی قیمت‌ها به دو گروه «خوراکی‌ها، آشامیدنی‌ها و دخانیات» و «کالاهای غیرخوراکی و خدمات» نیز گویای کاهش شیب تورم در هر دو زمینه است، چنان چه ﺗﻐﯿﯿﺮات ﮔﺮوه اول در ۱۲ ﻣﺎه ﻣﻨﺘﻬﯽ ﺑﻪ اردﯾﺒﻬﺸﺖ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ دوره ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺳﺎل ﻗﺒﻞ ۳۶.۱ درﺻﺪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ فروردین ماه ۴.۲ کاهش داشته و تغییرات گروه دوم نیز از ۲۶ درصد در فروردین ماه به ۲۵.۱ درصد در اردیبهشت رسیده است.
 
این گزارش همچنین می‌گوید، افزایش شاخص کل تورم در اردیبهشت ماه نسبت به ماه مشابه سال قبل یا همان تورم نقطه به نقطه نیز به ۱۷.۲ درصد رسیده است در حالی که تورم نقطه به نقطه در فروردین ماه عدد ۱۷.۶ درصد را نشان می‌داد.
 
مرکز آمار ایران اما تاکید می‌کند، شاخص کل در اردیبهشت سال جاری عدد ۱۸۳.۶ را نشان می‌دهد که نسبت به فروردین ماه ۰.۷ افزایش داشته است.
 
در همین حال واحد مرکزی خبر نیز گفته‌های سخنگوی دولت ایران را بازتاب داده است که پیش‌بینی می‌کند نرخ تورم تا پایان سال جاری به زیر ۲۰ درصد برسد.
 
محمدباقر نوبخت روز چارشنبه در پایان جلسه هیات وزیران گفت: «با وجود این که در اردیبهشت مرحله دوم هدفمندسازی یارانه‌ها اجرا شد و بر آن اساس نرخ حامل‌های انرژی افزایش یافت، اما روند کاهنده تورم حفظ شده است و این انتظار وجود دارد که نرخ تورم در پایان سال ۱۳۹۳ حتی کمتر از ۲۰ درصد که مجامع بین‌المللی پیش‌بینی کرده‌اند برسد.»
 
پیش از این حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، وعده داده بود که نرخ تورم در پایان سال ۱۳۹۳ به ۲۵ درصد برسد.

این در حالی است که نرخ تورم در ماه‌های آغازین دولت آقای روحانی به ۴۰ درصد رسیده بود.

صبا آذر پیک، خبرنگار سیاسی و مجلس در تهران بازداشت شد

منابع خبری از ایران گزارش داده‌اند که صبا آذر پیک، خبرنگار سیاسی و مجلس صبح چهارشنبه هفتم خرداد، در تهران بازداشت شده‌است.

به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، خانم آذرپیک صبح چهارشنبه با حکم قضایی در خانه‌اش بازداشت شده‌است.

این درحالی است که به گفته برخی نزدیکان و دوستان صبا آذر پیک، او در دفتر نشریه «تجارت فردا» بازداشت شده‌است.

خانم آذرپیک که با روزنامه اعتماد نیز همکاری داشت، علاوه بر پوشش خبرهای پارلمانی، در فضای مجازی نیز فعال بود و گزارش‌ها و خبرهایی در برخی شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کرد.

او پیش از این در بهمن ماه ۱۳۹۱ و به همراه چند روزنامه‌نگار نزدیک به اصلاح‌طلبان به اتهام ارتباط با برخی رسانه‌های خارج از کشور بازداشت شده بود.

هنوز معلوم نیست که صبا آذرپیک از سوی چه نهادی بازداشت شده و اتهام او چیست.

در هفته‌های اخیر برخی مقامات قضایی جمهوری اسلامی و وب‌سایت‌های نزدیک به اصولگرایان یا سپاه پاسداران از برخورد با برخی فعالان رسانه‌ای که در شبکه‌های اجتماعی فعالند، خبر داده بودند.

در همین حال بنا بر برخی گزارش‌ها، دادگاه انقلاب تهران در هفته گذشته ۸ تن را «در ارتباط با فعالیت‌های مجازی» از جمله حضور در شبکه اجتماعی فیس‌بوک، به زندان‌هایی «از ۷ تا ۲۰ سال» محکوم کرده‌است.

وب‌سایت کلمه، نزدیک به میرحسین موسوی، از رهبران معترضان به انتخابات سال ۸۸ که در حبس خانگی به سر می‌برد، می‌گوید این احکام در «شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی»، به ریاست «قاضی مقیسه» صادر شده و این افراد «اواسط سال گذشته به دست واحد سایبری اطلاعات سپاه پاسداران» بازداشت شده بودند.

خبر بازداشت  برخی افراد در ایران به اتهام‌هایی همچون فعالیت در اینترنت یا شبکه‌های اجتماعی پیش‌تر نیز منتشر شده بود، از جمله در آذر ماه سال گذشته خبرگزاری فارس از بازداشت «چند فعال سایبری مرتبط با بیگانگان» به دست «سازمان اطلاعات سپاه در کرمان» خبر داده بود.

یک قاضی در استان فارس برای مارک زوکربرگ، بینانگذار شبکه اجتماعی فیس بوک احضاریه صادر کرده است!

به گفته یکی از اعضای سازمان بسیج استان فارس، یک قاضی در این استان برای مارک زوکربرگ، بینانگذار شبکه اجتماعی فیس بوک احضاریه صادر کرده است.
روح‌الله مومن‌نسب، از مسئولان "مرکز فضای مجازی بسیج کشور" بدون ذکر نام قاضی یا محل دادگاه، و با "صهیونیست" خواندن بینانگذار فیس بوک،  به خبرگزاری ایسنا گفته است که عده ای از هموطنان از نرم افزارهای اینتساگرام و واتس آپ که فیس بوک مالک آن است، بخاطر نقض حریم خصوصی آن ها  شکایت کرده بودند و دادگاه حکم به مسدود کردن این نرم افزارها داده است.
اصولگریان تندرو در ماه های اخیر سعی داشته اند این شبکه های اجتماعی  را نیز مانند فیس بوک در ایران فیلترکنند  اما حسن روحانی گفته است که دولت با اینکار مخالف است.

دستگیری شادی


درآستانه دو روزخردادی که طغیان "رهبرانقلاب اسلامی" و ارتحال "او بعد از "پیروزی شکوهمند" را درتاریخ ایران به خط خون نوشته اند، شادی را دستگیر می کنند و "پیام نظام مقدس" برخاسته از "حماسه خمینی" را دیگربار به گوش جهانیان می رسانند.
رئیس جمهورمجری توافق پنهانی نظام-ـ آمریکا که هنوز یک سال نشده چاره ای جزحرف درمانی ندارد، می گوید: "شادی حق مردم است.ما نباید در مورد رفتارهایی که باعث خوشی می‌شود سخت‌گیرانه برخورد کنیم. این‌همه هر روز در زندگی مردم دخالت نکنیم. مردم خودشان راه بهشت را انتخاب می‌کنند، نمی‌شود مردم را با زور و شلاق به بهشت فرستاد. اجازه دهیم مردم راحت باشند و این‌همه هر روز در زندگی مردم دخالت نکنیم".
این سخنان شاید نیروی اجتماعی دمکراسی خواه را که به امید تغییر به حسن روحانی رای داد، بتواند بازهم پشتیبان نگه دارد، اما "طالبان شیعه"- به تعبیر مصطفی تاج زاده- که هفته گذشته سرنخشان رادر "اتاق فکر سپاه" داد واین هفته درمتن "اشرافیت سپاهی" با نام مشخصشان کرد؛ فضا را تنگتر و روزنه ها را مسدود تر می کنند.
احمد خاتمی که حضور دائمش یادآور غیاب طولانی محمد خاتمی است، حرف های رئیس جمهور را به سخره می گیرد و از آن چَشم ها می گوید که به درآوردن چِشم ختم می شود. ظاهرا بعدازدرآوردن چشم "فتنه" نوبت چشم تدبیر و امید است.
آیت‌الله مکارم شیرازی- فرمایش "شکر" انه می فرماید: "اسلام برای خنده٬ گریه، تبسم، خواب و بیداری و برای همه چیز برنامه دارد. حتی مسائل معمولی مانند خمیازه و عطسه و این نشانه‌های جامعیت است".
و برای اثبات فرمایش ایشان دو ماده از برنامه فوق بلافاصله به اجرا در می آید. درتهران گروه "شادی" رادستگیر می کنند که دراصل جوابی عملیاتی به سخنان حسن روحانی است و مسئول تبلیغاتی کمپین او را در نشانه دارد. در کن فرانسه هم لبخند را بر لبان لیلا حاتمی جراحی می کنند.
اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، از برخورد پلیس با سه میلیون و ۶۰۰ هزارشهروند ایرانی طی یک سال ودر ارتباط با حجاب اجباری خبر می دهد.
توضیحات، احمدی مقدم نشان می دهد چرا برای ششمین بار توسط آیت اله خامنه ای در این مقام تثبیت شده است: "ناجا محدود کننده آزادی نیست، بلکه مدافع امنیت و هویت مردم است. استقلال هزینه دارد و مردم ایران با ایستادگی این هزینه را متقبل شده‌اند. روزی منافقان با شعار دموکراسی در کنار ملت بودند و امروزه در قالب روزنامه نگاری و مدافعان آزادی گرداننده سایت‌های آن ور آبی هستند و در صف دشمن قرار گرفته و تبلیغ بی حجابی می‌کنند و می‌گویند چرا مستقل هستید بیایید و وابسته شوید. سلاح رسانه بسیار گمراه کننده است. این افراد در لباس دوست ظاهر می‌شوند و ما نباید به دشمنان اعتماد کرده و همواره باید آماده و هوشیار باشیم".
دادگاه انقلاب تهران، پس از انتشار فرمایشات فرمانده محبوب "حضرت آقا"حکم هشت نفر از پسران و دختران فعال در فیس بوک را که مجموعا بالغ بر ۱۲۳ سال حبس است، صادر می کند. همکاران روز، فضا را درگزارشی چنین تصویر می کنند: روحانی دعوت می کند، قاضی زندانی.
فعالان محیط زیست اصفهان و شیراز که نه "آن ورآبی" هستند و نه" اهل رسانه" مورد حمله خشونت بار چکمه پوشان فرمانده نیروی انتظامی قرار می گیرند. گرد هم آیی در بستر خشک زاینده رود، بدون حمل پلاکارد و یا حتی سر دادن شعار برگزارمی شود، وزنجیره انسانی تنها برای نجات باغ فرزانه شیراز، تنها ریه تنفسی مرکز این شهر، آن را چون نگین سبزی در میان گرفته بود.
هفته گذشته خبرازمرگ نزدیک چهاردریاچه داده شد، این هفته نفس دریاچه زریوارکردستان به شماره می افتد. دکتر عیسی کلانتری، دبیر ستاد احیای دریاچه ارومیه، وعده سر خرمنی برای دهسال دیگر می دهد: "این دریاچه طبق نظر کار‌شناسان و با تصمیمات این ستاد و اجرای مصوبات دولت تا ۱۰ سال آینده احیا و به تراز اکولوژیک خود بر می‌گردد".
دریاچه های میهن یکایک می خشکد و ثروت ملی در مقیاس افسانه ای صرف حفظ دیکتاتور دمشق می شود. بهنوشته مجید رفیع زاده سه دهه از سرمايه‌گذاری استراتژيک، ژئوپلتيک و اقتصادی با رهبری جمهوری اسلامی - و يا دقيق‌تر، رهبری، سپاه پاسداران، نيروهای سپاه قدس و وزارت اطلاعات – می گذرد. تصویری که از قاسم سلیمانی٬ فرمانده نیروی "قدس" سپاه در کنار خانواده هلال اسد پسر عموی بشار اسد، این هفته به رسانه ها راه می یابد، براین رابطه پرتو تازه ای می افکند. هلال اسد فرمانده لباس شخصی‌های سوریه موسوم به "شبیحه‌ها" درفروردین ماه سال ۱۳۹۳ دردرگیری با نیرویهای ارتش آزاد سوریه در "لاذقیه" نزدیکی مرزترکیه کشته شد.
"رفقا"ی دو قدرت کمونیست ورقیب سابق که حالا دست دردست هم به غارت ایران مشغولند، از حق وتو سوءاستفاده ای شرم‌آور- به نوشته فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشر- می کنند: "وتوی قطعنامه بی‌سابقه پیشنهادی فرانسه و لیتوانی برای ارجاع پرونده سوریه به دادگاه بین‌المللی جزایی را در شورای امنیت سازمان ملل. این وتو مانع واکنش جامعه بین‌المللی به جنایت‌های بین‌المللی از جمله جنایت‌های جنگی و جنایت‌های علیه بشریت و حقوق بشردر درگیری‌های سوریه است."
سوریه یکی ازسه حلقه شومی است که "نظام مقدس" برگردن ایران انداخته است ودر نقض حقوق بشر دست دردرست جمهوری اسلامی دارد.
وزارت خزانه‌داری آمریکا، مرتضی تمدن، استاندار سابق تهران، را به دلیل دست داشتن در سانسور و دیگر فعالیت‌های ضد آزادی بیان و آزادی تجمع شهروندان ایرانی در فهرست تحریمی خود قرار می دهد.
سناتور جمهوری خواه مارک کرک و سناتور ران وایدن از حزب دموکرات آمریکا، به همراه ۲۱ سناتور دیگر و تنی چند از اعضای مجلس نمایندگان، در نامه ای به باراک اوباما رییس جمهوری ایالات متحده نسبت به وضعیت حقوق بشر و نقض ادامه دار آن در ایران ابراز نگرانی می کنند و خواستار طرح آن در گفتگوهای هسته ای با ایران می شوند.
 و باز نوبت "پرونده هسته ای" می شود. روزهایی است که نخستین دیدار غیررسمی محمدجواد ظریف وزیر خارجه نظام با کاترین اشتون رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، بعد از شکست مذاکرات وین، در استانبول انجام می شود. رضا تقی زاده - تحلیلگر سیاسی- شرح می دهد که چگونه ابلاغ دستورالعمل خاص برای مذاکره کنندگان اتمی، مبنی بر رعايت الزامی پنج خط قرمز تازه،  توسط آیت اله خامنه ای -ـ با مهر شورای امنيت ملی نظام ـ- مذاکرات وين را بيش از آغاز، محکوم به شکست کرد.
باز همه راهها به سید علی حسینی خامنه ای می رسد. "دکتر پور فلاح" که برصندلی سعید امامی نشسته و نخستین کسی در این سمت است که تصویرش رسانه ای می شود، می گوید: "رکن و اساس نظام اسلامی، ولایت فقیه می‌باشد که وظیفه ما جذب سرباز برای اردوگاه رهبری است و اگر کسی قصد خروج از آن را داشته باشد باید او را به سمت این اردوگاه هدایت نمود..."
مه آفرید خسروی، ناگهان اعدام می شود و گمانه زنی ها در باره علت امر به نامه ای راه می برد که سه روز قبل ازاعدام برای رهبرجمهوری اسلامی نوشته است. و بیماری استکبار ستیزی علی خامنه ای، در حساس ترین فصول مذاکرات اتمی، بار دیگر عود می کند. او "مروجان سازش در سیاست خارجی" را خائن می خواند و بر ادامه مبارزه با "جبهه استکبار" تاکید می کند:" همه، از جمله مسئولان مذاکرات خارجی باید بدانند در حال مبارزه‌اند." دلیل هم می آورد:" علت تأکید بر ادامه مبارزه، جنگ‌طلبی نظام اسلامی نیست بلکه عقل و خرد حکم می کند که انسان برای عبور از منطقه‌ای مملو از دزدان دریایی، خود را مجهز کند و توانایی و انگیزه دفاع از خود را داشته باشد"؛ دیدگاهی که بازبان "آنور آبی" در نشریه فارین پالیسی هم بچشم می آید.
هفته دو خرداد ماه بسرمی شود. هنوز حرف های شنیدنی هست:
صادق زیباکلام از "دیپورت" باند احمدی نژاد خبرمی دهد: "به جریان افتادن پرونده رحیمی، بازداشت شریف‌زاده و داوری علامت و هشداری است به احمدی نژاد که شما تمام شده هستید و نباید به عرصه سیاست بازگردید."
محمد باقر قالیباف که برپشت موتورهزارجوانان را در ۱۸ تیر چوب زنی می کرد، نقاب بیشتر از چهره می گیرد و دقیقا ادبیات برادر حسین بازجو رابکار می برد: "آنهایی که دنبال «تعادل» هستند جامعه را به سعادت نمی‌رسانند٬ امروز به «وادادگی و انفعال» لقب «عقلانیت» داده شده و مذاکرات باید با «فرهنگ جهادی» صورت بگیرد و نه «فرهنگ لیبرالیستی». افرادی که بدنبال «عدل» نیستند برای اداره جامعه «سیاست فروش و سیاست باز»ی می کنند."
روزآخرهفته برای "نگاه هفته"- چهارشنبه- پر ازخبرهای داغ است:
- ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﻣﻨﯿﺘﯽ ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﻫﻔﺘﻪﻧﺎﻣﻪ "ﺗﺠﺎﺭﺕﻓﺮﺩﺍ"، ﺻﺒﺎ ﺁﺫﺭﭘﯿﮏ‌ ـ- روزنامه نویس-ـ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ می کنند. هنوز از علت بازداشت و ارگان بازداشت کننده، خبری در دست نیست.
- خبر دستگیری نفر۱۶ از فعالان مذهبی سنی کرد توسط ماموران اطلاعات طی هفته های گذشته رسانه ای می شود. علت بازداشت این افراد برگزاری نماز اعیاد مطابق کشورهای دیگر اسلامی اعلام می شود.
- ۳۵ تن از دراویش‌ساکن استان فارس به مجموع ۸۵ سال حبس تعزیری و پرداخت دیه محکوم می گردند.
و البته برای اینکه مردم دنیا فکر نکنند درام القرای اسلام فقط و فقط خبر بگیروببند هست، یک رکود جدید جهانی برای جمهوری اسلامی ثبت می شود. سایت ایرلندی "BALLS" در گزارشی به رده‌بندی پیراهن تیم‌های حاضر در جام جهانی ۲۰۱۴ از روی طراحی و زیبایی آنها می پردازد و پیراهن تیم ملی فوتبال ایران در رده‌بندی بین ۳۲ تیم در جای ۳۰ قرار می گیرد. دو تیم هم گروه ایران ـ- نیجریه و بوسنی ـ- در رده‌های بعدی قرار دارند.
- خبرگزاری فارس که ارگان سپاهیان امنیتی است، از "استاد سخن مفتون همدانی" شعری منتشر می کند که انتشار یک مصرع آن سبب بر باد رفتن هرروزنامه ای می شودو به کشف یک شبکه جاسوسی برای تخریب " اسلام و نظام"می انجامد. طبیعتا چون چاقو دسته خودش را نمی بُرد، هیچ اتفاقی نمی افتد.
- وسرانجام یکی از "دادستان" های استان فارس، مارک زاکربرگ، بنیان‌گذار و مدیرعامل شبکه اجتماعی فیس‌بوک، را به دادگاهی در شیراز احضار می کند. اتهام؟ لطفا از خنده خودداری فرمائید: "در مورد نقض حریم خصوصی آنها و مشکلات پیام‌رسان واتس‌اپ و نرم‌افزار اینستاگرام..."

خانم ها! آقایان!
هفته اول خرداد تمام می شودو به سرعت بسوی "سرچشمه" انقلاب اسلامی رویم که سرنگونی "طاغوت" و جایگزینی "حکومت عدل علی" را تبلیغ می کرد.
سیدحسین میردامادی، قرآن پژوه، مترجم و استاد سابق دانشگاه و دایی مقام رهبری که فرزندش سراج الدین میر دامادی اکنون بندی پسرعمه است، در یادداشتی از تجربه‌ ساواک نظام شاهنشاهی با آن شکنجه‌های فنی عجیب و غریب و گسترده می نویسد که نشان داد روش خشونت‌آمیز نه تنها در حفظ نظام طاغوت هیچ کارآمد نبود، به عکس به انسجام و یکپارچگی انقلابیون انجامید.
خطاب او به رهبری است: "معمولا مقام و ریاست و قدرت، غرور و کبریائی می‌آورد که صفت کبریائی مختص ذات باری‌تعالی -تقدست اسمائه- است، سعی کنید در برابر شعارهای ظاهری همواره روحیۀ خضوع و فروتنی راستین را در خود رشد دهید و هرگز خود را به تکبر و خود بزرگ‌بینی نیالایید که صفتی بسیار نکوهیده است و برای کسی در جایگاه شما تنها خسرانش به نفس و باطن خود شما نمی‌رسد بلکه کشوری ضرر خواهد کرد".
سیدحسین میردامادی در پایان ضمن توصیه‌ دوباره به آزاد کردن تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی و رفع حبس خانگی، تصریح می کند: "این نکته را خوب می‌دانید که تذکرات یاد شده، خواست اکثر علما و مراجع تقلید عظام و انسان‌های دلسوز انقلاب و نظام است که از
بیم فشار چماقداران ابراز نمی‌کنند."
و شعر شفیعی کدکنی، وقتی "دستگیری شادی" عنوان هفته است، طنین دیگری می گیرد:
طفلی به نام شادی، دیری‌ست گم شده‌‌ست
با چشم‌های روشن براق
با گیسویی بلند، به بالای آرزو.
***
هر کس ازو نشانی دارد،
ما را کند خبر
این هم نشان ما:
یک سو خلیج فارس
سوی دگر، خزر.

هاشم خواستار: بدتر از شاه کردند/ فرشته قاضی


می گوید که در زندان، هم دانشجو بوده، هم معلمی کرده، هم خبرنگاری و نویسندگی. هاشم خواستار، معلم بازنشسته و نماینده کانون صنفی معلمان در خراسان که از سال ۸۳ تاکنون بارها زندانی شده و در نامه هایی از داخل زندان به افشاگری درباره آنچه که در زندان وکیل آباد مشهد میگذرد پرداخته، اکنون هم که آزاد شده در مصاحبه با "روز" از تجربه زندان اش می گوید.
او می گوید: ما حرف مان را در چارچوب قانون خودشان هم می زنیم، نمی توانند تحمل کنند. ما انقلاب نکردیم به چنین روزی بیفتیم. ما تصور هم نمی کردیم قدرت که از شاه گرفته شود روحانیت بیاید و چنین برداشت ظالمانه ای از اسلام بکند. ما پیامبر را نگاه می کردیم که پیامبر رحمت بود. حضرت علی شمع بیت المال را وقتی یک نفر حرف خصوصی داشت خاموش میکرد. الان ببینید میلیاردها غارت می کنند و بعد می گویند حکومت ما حکومت علی است. متاسفانه بدتر از شاه کردند.

آقای خواستار زندان چگونه بود؛ تجربه ای که کردید؟
من چون حرف برای گفتن داشتم و ۴۲ سال است که برای آزادی و دموکراسی مبارزه می کنم از همان قدیم می دانستم که اگر انسان پایش به زندان برسد و در برابر همه سختی ها و شکنجه ها، برای عقیده اش بتواند مقاومت کند حرفی که برای گفتن دارد خریدار دارد. ممکن است شکنجه ها جسمی نباشد و شکنجه های روحی باشد. سال ۸۳ که به زندان افتادم سه رسالت برای خودم قائل شدم. یکی اینکه دانشجو باشم، یعنی به زندانیان به صورت مواد خام نگاه کنم؛ به عبارت دیگر به هر کدام از زندانیان به عنوان یک کتاب نگاه کنم و یاد بگیرم. دوم اینکه معلم باشم، چه برای زندانبان ها و چه برای زندانیان. به معنای واقعی معلم باشم هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی، و تا جایی که بتوانم کمک کنم و در عمل اینکار را هم کرده ام. هم نویسنده و خبرنگار باشم تا بتوانم هرآنچه در زندان می گذرد را به صورت عریان و برای جامعه آشکار کنم. این را بارها هم گفته ام و نوشته ام و ثابت کرده ام؛ چه در دفاعیات ام، چه در نامه هایی که از زندان نوشته ام که زندان اصولا برای تربیت افراد است نه مثل زندان های قرون وسطایی که انسان ها را به انواع بیماری های روحی و روانی و جسمی دچار می کند. این دفعه که رفتم زندان، البته آنها دوست نداشتند من بروم زندان و مرا جریمه نقدی کرده بودند، اما من گفتم نه خیر من زندان را انتخاب می کنم ، جریمه را ندادم و رفتم زندان. این بار دیدم علاوه بر سوسک و شپش که در زندان فراوان بود، ساس هم فراوان بود. وحشتناک بود. بعد بسیار شنیع و زننده بازرسی می کنند، من واقعا خجالت می کشم که اینها با چه عنوانی و چطور چنین می کنند. لخت می کنند و به صورت زننده بسیار زشت داخل مقعد را هم نگاه می کنند. من معلم هستم، با بچه ها سرو کار داشتم شاید برای خودشان این مسائل عادی باشد اما برای من عادی نیست. شاید اینکارها را می کنند که ما بترسیم اما فکر نمی کنند که اینها بیرون منعکس می شود؟ آخر یک معلم یا زندانی سیاسی را به این صورت بازرسی بدنی می کنند؟ ممکن است ما داخل مقعدمان مواد مخدر گذاشته باشیم؟ کجای دنیا قبول میکند با یک معلم یا یک زندانی سیاسی و عقیدتی چنین برخوردی شود؟ یا از نظر درمانی و رسیدگی به زندانیان بیمار وضعیت اصلا خوب نیست. درست است که برخورد اکثر کادر زندان و کادر بهداری با زندانیان خوب است اما امکانات نیست. مرا که برده بودند جراحی کردند متوجه شدم که دادستانی، دکتر را بسیار تحت فشار قرار داده که چرا نوشتی او برود بیمارستان و جراحی کند، او شرایط بیمارستان رفتن نداشت و توی سایت ها نوشته اند به تخت زنجیر کرده اند و... گفتم خب اگر کار زشتی است انجام ندهید اگر خوب است به دنیا اعلام کنید که بله این قانون ما است و می کنیم. در شرایط فعلی زندان های ما، رفتن به زندان مثل خبرنگاری است که می رود جبهه جنگ. آنجا ممکن است گلوله ای بیاید و جانش را بگیرد ولی در عوض اخبار روز آن جبهه جنگ را گزارش می دهد. زندان های ما هم همین حالت را دارد.

گفتید سه رسالت برای خود قائل شده بودید در زندان. در کدام زمینه موفق شدید؟ شرایط اجازه می داد آنچه می خواستید را انجام دهید؟
من در همه موارد موفق شدم. سال ۸۸ که ۴۵ روز زندان بودم و با وثیقه آزاد شدم، برای من حکم بدوی ۶ سال زندان دادند. همکارانم که دیدن ام آمدند گفتم شما نگران نباشید اگر من داخل زندان بروم نویسنده خواهم شد. خوشبختانه باز دوباره برگشتم زندان و نوشتم. حتی خانم ام را که تبرئه کردند من مطمئن هستم پیش خودشان گفته اند ۸۸ که خواستار را گرفتیم، به اینجا رسیدو یک چهره و شخصیت به جامعه معرفی شد. همسرم پا به پای من بود، هر زمان که زندان می رفتم ، می گفتند جرم خانم ات خیلی سنگین است یکی به خاطر نامه هایی که از زندان بیرون آورده و دیگری مصاحبه های مختلفی که کرده، ولی تبرئه اش کردند. یک ۵- ۶ ساعتی که بازداشت اش کرده بودند مقاومت کرده و همه جا منعکس شده بود و به این نتیجه رسیدند که زندانی اش کنند هزینه برای خودشان دارد. به من هم حکم بسیار سبکی دادند با اینکه معاون اطلاعات مشهد در سال ۹۰ به من گفت جرمت خیلی سنگین تر است اما حکم سبکی دادند چون نمی خواستند در زندان نگهت دارند. این به خاطر این است که من آدم ناآرام و ناراضی ای هستم و در زندان ساکت نمی نشینم و در هر شرایطی اطلاعات را بیرون می دهم برای همین در پرونده دیگر مرا جریمه نقدی کردند که هم از نظر مالی تحت فشار قرار بگیرم، هم زندان نروم اما زندان رفتم و جریمه را ندادم و کتابی را که در زندان نوشتم با ۷۰ سال آزادی عوض نمی کنم. چون توانستم مسائلی را که قبلا غفلت کرده بودم در زندان ببینم و بنویسم. قبلا سال ۹۰ کتابی با عنوان فراموش شدگان ۱ منتشر کرده بودم که درباره زندانیان عادی بود و این بار کتابی با عنوان فراموش شدگان ۲ نوشتم که درباره زندانیان سیاسی است و منتشر می شود.

آقای خواستار اصلا از ابتدا مشکل شان با شما چی بود و چرا بازداشت شدید؟
اصولا یکسری افراد هستند که عقیده دارند و روی عقیده شان بسیار محکم می ایستند. آقایان فکر می کنند اینها را بفرستند زندان می ترسند واز مواضع شان عقب نشینی می کنند و دیگر حرکتی انجام نمی دهند. اما نتیجه عکس می گیرند. چه سال ۸۳ و چه سال ۸۸ که مرا زندانی کردند نتیجه عکس گرفتند. مرا شکنجه جسمی نمی دادند اما در داخل زندان مرا تبعید می کردند به بند قاتلان اعدامی. به بند قاچاقچیان مواد مخدر که آنها هم اکثرا اعدام و یا حبس ابد داشتند. من فقط براساس قانون با اینها برخورد می کردم. حتی قاضی اولیه فکر نمی کرد به اینجا برسد و من اینقدر بنویسم. چون روز اول که گفتم می روم زندان و می نویسم گفت این حق شما است که بنویسید. فکر نمی کرد اینقدر بنویسم. خلافکار های بسیار بزرگ خودشان هستند ولی خرابکارهای بسیار کوچک را زندانی می کنند. من توی زندان کسی را دیدم که به خاطر سه کیلو گوچه سبز زندانی بود. همبند من بود در بند قرنطینه. یک عده چطور و با چه چپاول گری و غارت گریهای بیت المالی آزاد هستند و پست می گیرند. خب اینها دوست ندارند افرادی باشند که این مسائل را رو کنند.

سئوال من درمورد قبل از زندان شما است. شما چه نوع فعالیتی داشتید که با شما برخورد کردند؟
من نماینده کانون صنفی معلمان در خراسان هستم. شما نگاه بکنید در کشور ما حقوق معلم به معنای واقعی ضایع می شود. معلم در تمام دنیا در کشورهای پیشرفته و دارای دموکراسی حقوق بسیار بالا و منزلتی دارد. یک جایی خواندم حقوقدان ها به خانم مرکل می گویند که چرا حقوق معلم ها از ما بیشتر است می گوید که آنها استاد شما هستند شما را تربیت کردند باید حقوق آنها بیشتر باشد. اما در ایران ببینید چه در مدارس ابتدایی، چه دبیرستان ها و چه در سطوح دیگر، حقوق معلم ها بسیار پایین است. در حالیکه باید در سطحی باشد که بتوانند مطالعه کنند اندیشه و سوادشان را گسترش دهند. ولی در شرایطی که معلم در کشور ما وقتی مجبور است برای گذران زندگی چندین جا کار کند یا تاکسی تلفنی کار کند یا مغازه کار کند یا جاهای مختلف، کجا می تواند کارکردش مفید باشد. به خاطر همین مسائل در سال ۸۳ مرا گرفتند.

یعنی شما در راستای حقوق معلمان فعالیت می کردید و به خاطر همین بازداشت شدید؟
سال ۸۸ که مثل همه کسانی که بعد از انتخابات بازداشت کردند اتهام اقدام علیه امنیت ملی زدند و بعد هم به خاطر نامه هایی که از زندان می نوشتم اتهام نشراکاذیب و تشویش اذهان عمومی. سال ۸۳ وضعیت کاملا امنیتی بود بخصوص برای تشکل های نصفی امکان هیچ گونه فعالیتی نبود. من از تشکل های صنفی خواستم در خانه من جلسه بعدی شان را بگذارند چون هیچ جای دیگری امکانش نبود. مرا احضار کردند و تحت فشار گذاشتند که این جلسه را لغو کنم اما من نپذیرفتم. خود بازجو -استثنائا سال ۸۳ من بازجوهایم را می دیدم- وقتی من آزاد می شدم به من گفت هر اتفاقی در خراسان ـ-آن موقع هنوز سه استان نشده بودـ- بیفتد ابتدا شما را می گیریم. گفتم من همیشه آماده هستم. آن سال به من در نهایت سه سال حبس تعلیقی دادند. سال ۸۶ از تخلفات اداری استان با خواست اطلاعات سراغ من آمدند و حقوق مرا کسر کردند. به من گفتند اعتصابات معلم های خراسان زیر سر شما است. اینقدر تحمل ندارند که اعتصاب و تجمع براساس قانون اساسی حق تمام افراد است. ما حرف مان را در چارچوب قانون خودشان هم می زنیم نمی توانند تحمل کنند. ما انقلاب نکردیم که به چنین روزی بیفتیم. ما تصور هم نمی کردیم که قدرت که از شاه گرفته شود روحانیت بیاید و چنین برداشت ظالمانه ای از اسلام بکند. ما پیامبر را نگاه می کردیم؛ پیامبر رحمت بود. حضرت علی شمع بیت المال را وقتی یک نفر حرف خصوصی داشت خاموش میکرد. الان ببینید میلیاردها غارت می کنند و بعد می گویند حکومت ما حکومت علی است. متاسفانه بدتر از شاه کردند. من در یکی ازنامه هایم از زندان نوشته بودم کاری کردند که جوان ها دین گریز شدند اما از زندان که آزاد شدم دیدم پیرها و کسانی که سنی از آنها گذشته هم دین گریز شده اند. همه نسبت به دین بسیار بدبین شده اند و این عملکرد بد حاکمیت به نام دین است که مردم از دین برگشته اند.

وضعیت زندانیان سیاسی در زندان عادل آباد چطور است آقای خواستار؟ آیا مثل بند ۳۵۰ زندان اوین بندی جدا از سایر زندانیان است؟
اسما یک اتاقی به نام مشاوره ۶ دارند زندانیان سیاسی، ولی در عمل همین الان مثلا آقای فرزین که زندان است در بخش مشاوره ۳ نه تلفن دارد نه چیزی و هر ۴۵ روز یکبار ملاقات می دهند. زندانیان منتسب به مجاهدین خلق را برده اند به بند مشاوره ۲ و زندانیان سیاسی را در تمام بندها می توان دید ولی اسما می گویند در بند ۶/۱ زندانیان سیاسی و امنیتی را نگاه میداریم. من که وارد زندان شدم اصلا شوک شدم و تکان خوردم چون دیدم دوستانی که زندانی هستند چقدر حقوق شان ضایع می شود. به آقای جلایر وحدت از زندانیان بهائی ۴ سال است یک روز هم مرخصی ندادند. آقای داور نبیل زاده دیگر زندانی بهائی فقط یکبار مرخصی چند روزه رفته سه زندانی بالای ۶۴ سال است آقای عبادی، آقای میرزایی و آقای کبیری که با اتهام ارتباط با مجاهدین خلق بیش از ۵ سال است در زندان هستند و یک روز مرخصی نداده اند. آخر این رحم و شفقت کجا رفته که می گوییم بسم الله الرحمان الرحیم؟ که اینقدر با بی رحمی با اینها برخورد می کنند. همین سه نفری که در ارتباط با مجاهدین خلق زندان هستند اصلا فعالیتی نداشتند فقط از خانواده های اعدام شدگان دهه ۶۰ بودند یا از بستگان شان ، عضوی از خانواده در اشرف بوده. یک جشن تولدی گرفته اند و در این جشن تولد از پدر یکی از اعدام شدگان با عنوان شهید اسم برده شده و بعد آمدند و اینها را گرفتند و اتهام ارتباط با مجاهدین خلق زدند. آقای عبادی روحانی است و الان ۶۵ سال سن دارد و آدم خیلی معتقدی هم است.. من نگاه که می کنم چه زندانیان بهائی و چه این ها واقعا هیچ کاری نکرده اند. انگار فقط خواسته اند همین طوری اینها را زندان بیندازند اما چه نتیجه ای می خواهند بگیرند؟ آقای میرزایی را با آن سن و سال چنان زده بودند که گوشش کر شده بود و مدام می گفت گوش من مشکل دارد و درد دارد و مرا بفرستید بهداری و نمی فرستادند. بارها چنین اتفاقی می افتاد ، زندانیان سیاسی را با مشت و لگد می زدند به سر و صورت و گردن و بیضه ها و پاهایشان. من در کتابم هم نوشته ام همه اینها را و نوشته ام که یا تکذیب می کنید یا سکوت می کنید اما اگر راست می گویید یک هیات مستقل بفرستید تا من تک تک مسائل را به آنها نشان دهم. باد می کارند و سونامی درو خواهند کرد و متوجه هم نیستند. 

اعتراض چند چهره‌ فرهنگی و مدنی ایران به اعدام امیرخسروی

اعتراض چند چهره‌ فرهنگی و مدنی ایران به اعدام امیرخسروی
جمعی از چهره‌های فرهنگی و مدنی ایران در نامه‌ای که چهارشنبه، ۷ خرداد‌، منتشر شده، اعدام مه‌آفرید امیرخسروی، متهم پرونده موسوم به «اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد تومانی» را محکوم کردند.
بابک احمدی، سیمین بهبهانی، نسرین ستوده، جعفر پناهی، علیرضا جباری، فریبرز رئیس دانا، نرگس محمدی، فریده مرادخانی، اسماعیل مفتی زاده، محمد ملکی و محمد نوری زاد، اصغر فرهادی در قالب کارزار «لغو گام به گام اعدام در ایران» (لگام)، در نامه خود اعدام مه‌آفرید امیرخسروی را «گزینشی» خوانده‌اند.
در نامه‌ آن‌ها که در صفحه فیس‌بوک کارزار لغو گام به گام اعدام در ایران نیز منتشر شده، ضمن اشاره به دستگیری امیر‌خسروی، با ابراز ناخرسندی از وضعیت اقتصادی و برخورد جناح‌های سیاسی در ایران آمده است: «از زمان دستگیری تا زمان اعدام او، هیچ نشانی هم از بهبود اوضاع به چشم نمی خورد، بلکه برعکس این مصیبت اجتماعی مهلک ادامه دارد و فقط گاه به گاه آن هم در نتیجه برخوردهای متقابل گروه‌های قدرت، فسادهای بزرگ‌تر، پیچیده‌تر و اسرار‌آمیزتری رو می‌شوند.»
این فعالان در نامه خود «سخت‌گیری‌های متعدد قضایی» و «مجازات اعدام» و «حبس‌های سنگین» برای جرائم مالی واداری را باعث «خشم و ناامیدی مردم» دانسته‌اند.
آنها همچنین در مورد عدم تأثیرگذاری اعدام امیرخسروی نوشته‌اند: «کمتر کسی است که انتظار داشته باشد مجازات‌های اعمال شده گزینشی، و از جمله این آخرین مجازاتِ اعدام یکی از چهره‌های شاخص شبکه فعالیت های اقتصادی آمیخته با خلاف و کژروی، بتواند باعث مهار جدی، همه جانبه و اساسی فساد شود.»
فعالان کارزار لغو گام به گام اعدام، مجازات امیرخسروی را «بی‌ثمر و خلاف حقوق انسانی» خوانده‌اند. آن‌ها همچنین افزوده‌اند: «معتقدیم باید ریشه‌های اجتماعی فساد معدوم شود.»
آن‌ها همچنین در مورد امیرخسروی و پشتیبانان او در اقدام به اختلاس افزوده‌اند: «متهم از همکاری شبکه‌ای گسترده‌تر از آنچه در محضر دادگاه مطرح شده است، برخوردار بوده است و خود او نیز از افراد و موسسات پشتیبان و همکار خود نام برده است، که البته خیلی‌هاشان مصون مانده‌اند.»
کارزار «لگام» در سال ۱۳۹۲ با فراخوان هشت تن از چهره‌های فرهنگی و فعالان مدنی‌ای که از جمله محکوم‌کنندگان اعدام مه‌‌آفرید امیرخسروی نیز هستند، آغاز به‌ کار کرد.
سیمین بهبهانی (شاعر)، پروین فهیمی (مادر سهراب اعرابی از کشتگان ناآرامی‌ها پس از انتخابات ۸۸)، محمد ملکی (فعال سیاسی)، بابک احمدی (نویسنده و پژوهشگر)، فریبرز رئیس‌دانا (اقتصاددان)، محمد نوری‌زاد (روزنامه‌نگار)، علی‌رضا جباری (نویسنده) و اسماعیل مفتی‌زاده (فعال حقوق بشر)، با امضای فراخوانی هدف آغاز کارزار لگام را لغو «شیوه‌های بی‌رحمانه اعدام» اعلام کرده بودند.
--------
پرونده اختلاس سه هزار ميليارد تومانی که سال گذشته فاش شد همان پرونده‌ای است که مقامات ارشد نظام از هاشمی‌ شاهرودی، محسن رضایی و رحیم مشائی تا مصطفی پور محمدی وزیر دادگستری دولت تدبیر و امید، در اين پرونده دست داشته اند و همان پرونده اي كه علی‌ خامنه ای در سخنانی از رسانه ها خواست تا «اين قضيه را کش ندهند.»

۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

پاسخ رییس قوه ‌قضاییه به حسن روحانی حرف احساسی نزنید؛ فضای مجازی باتلاق است

کاربران ایرانی فضای مجازی در کمتر از ۲۴ ساعت مرز نگرانی تا شادی را طی کردند. دستگیری دست‌اندرکاران نسخه ایرانی کلیپ "خوشحال" موجی در فضای مجازی به راه انداخت و خیلی زود به سرخط‌های خبری نشریات دنیا هم راه پیدا کرد. آزادی سریع این جوانان هم انعکاس زیادی داشت و در این بین، کاربران نگران و خشمگین توانستند با "ریپورت" کردن، یک صفحه فیس بوکی که فراخوان شناسایی مروجین "بی بند و باری" را داده بود، از دسترس خارج کنند.
این همان فضایی است که حسن روحانی به تازگی دعوت به مشارکت در آن کرده و رییس قوه قضاییه در پاسخ گفته است: کسانی که مسمومیت فضای مجازی را قبول ندارند، آن را نمی‌شناسند.

توییتر روحانی و اینستاگرام "خوشحال" آزاد شده
"شناسایی مروجین بی بند و باری در فضای مجازی" عنوان صفحه‌ای بود که خود را منتسب به حزب‌الله می‌دانست و در پی شناسایی دخترانی بود که عکس‌های بدون حجاب خود را به صفحه‌ فیس بوکی دیگری به نام "آزادی‌های یواشکی زنان در ایران" ارسال کرده بودند. این صفحه که توانسته ظرف چند روز هزار لایک کسب کند، مدعی شده بود که دست‌اندرکاران کلیپ "خوشحال" را هم آنها شناسایی کرده‌اند. اما در همان روزی که فضای مجازی تحت تاثیر دستگیری خوشحال‌های ایرانی قرار داشت، این صفحه ریپورت و از دسترس خارج شد.
کاربران ایرانی فضای مجازی که با هشتگ freehappyiranians در مورد سازندگان نسخه ایرانی کلیپ خوشحال، اطلاع‌رسانی می‌کردند و نگران وضعیت آنها بودند، در ساعات اولیه دستگیری به سخنی از حسن روحانی ارجاع داده و او را مورد پرسش قرار داده بودند. روحانی در نخستین سخنرانی‌اش به عنوان رییس‌جمهور گفته بود که "شادی و نشاط حق مردم است. خیلی سختگیری نکنیم. مردم خودشان اخلاقمدار هستند." توییتر منسوب به روحانی نیز روز چهارشنبه همین سخن او را به زبان انگلیسی بازنشر کرد که مورد توجه بسیار قرار گرفت.
ریحانه طراوتی، کارگردان هنری این اثر هم که پیش از این در فیس‌بوک فعالیت زیادی داشت، پس از آزادی در صفحه اینستاگرامش عکسی از خود منتشر و از همه آنهایی که برایشان نگران بودند، تشکر کرد. منابع خبری گزارش داده‌اند که به جز ساسان سلیمانی، کارگردان این اثر بقیه دست اندرکاران هم به قید وثیقه آزاد شده‌اند.

سیم خاردار کشیدن دور باتلاق فضای مجازی
آیت‌الله صادق لاریجانی، رییس قوه‌قضاییه روز چهارشنبه از مضرات فضای مجازی گفت و بدون اشاره به نام حسن روحانی، از او انتقاد کرد. لاریجانی گفت: "اینترنت و تلفن همراه و فناوری‌های مرتبط با آن، فرصتهای بسیار مهمی برای محققان پدید می‌آورد ولی در عین حال فرصتی غنیمت برای دشمنان نیز خواهد بود که به راحتی و فارغ از مرزهای جغرافیایی و تنها با زدن یک کلید تا پستوی خانه‌های مردم ورود پیدا کنند."
او همچنین در پاسخ به روحانی که خواستار اعتماد به جوانان شده بود، تاکید کرد: "صحبت درباره تهدیدهای مربوط به گسترش فضای سایبری و ارتباطات و فناوری‌های نوین و ضرورت تدوین راهکارهای مناسب برای مقابله با آن به معنی بی‌اعتمادی به مردم و به‌ویژه جوانان نیست."
عالی ترین مقام قضایی حتی سخنان رییس‌جمهور را به تمسخر گرفت و گفت: "اگر می‌گوییم که جوانان ما مورد اعتمادند و خودشان به خوبی همه چیز را می‌فهمند پس با این استدلال چرا با مواد مخدر مقابله می‌کنیم؟ با چنین استدلالی باید پخش و استفاده از مواد مخدر را نیز آزاد بگذاریم!"
او فضای مجازی را یک باتلاق توصیف کرد که باید دور آن سیم‌ خاردار کشیده شود و آن را به معنای بی‌اعتمادی به مردم و جوانان ندانست.
لاریجانی همچنین تاکید داشت که "تدوین برخی ضوابط و محدودیت‌ها" منافاتی با آزادی ندارد چرا که آزادی مطلق بی‌معناست. او خواستار این شد که مسوولان در مواجهه با امور ارتباطاتی و سایبری و امور فرهنگی "سخنانی موجه و منطقی" بر زبان بیاورند و از "حرف‌های هیجانی، موردی و احساسی" بپرهیزند تا راه برای تدوین راهکارهای مناسب هموارتر شود.
به اعتقاد رییس قوه‌قضاییه، "در چگونگی مقابله با سوء استفاده دشمن از معصومیت جوانان و خانواده‌ها همه باید تابع قانون باشیم و این طور نباشد که یکی بگوید خوشم می‌آید و یکی بگوید بدم می‌آید."
حسن روحانی روز ۲۷ اردیبهشت ماه، با تحسین امکانات و تحولات فضای مجازی، دعوت به مشارکت بیشتر در فضای مجازی کرد. او گفته بود که "ما باید دنیای سایبری را به عنوان یک فرصت ببینیم و تلقی کنیم. امروز این همه ما جوان، دختران و پسران تحصیلکرده و دانشگاه دیده داریم. دختران و پسرانی که علاقه‌مند به کشورند و فضای بزرگی در اختیار آنهاست تا بتوانند از هویت ایرانی و اسلامی دفاع کنند. چرا این همه در تزلزل هستیم؟ چرا به جوانان خود اعتماد نمی‌کنیم؟"
روحانی در بخشی از سخنانش با انتقاد از سیاست‌های فرهنگی عنوان کرده بود که "ما در فرهنگ هنوز سپر به دست گرفته‌ایم. گاهی نیز شمشیر به دست می‌گیریم که این شمشیر چوبی است. می‌ترسیم به کنجی می‌خزیم که مبادا تیری به ما برخورد کند. اگر تهاجم فرهنگی وجود دارد - که وجود دارد ـ راه مواجهه با آن، شمشیر چوبی نیست. ما باید با ابزار مدرن البته نه منفعلانه و ترسو بلکه فعال و شجاع وارد عرصه شویم و بخش بزرگی از این فضای اجتماعی و شبکه‌های اجتماعی را جوانان، دانشجویان، ایران دوستان و اسلام دوستان، به تصرف درآورند و هویت اسلامی، ایرانی و اسلام رحمانی را به دنیا معرفی کنند."

طرحی از توکا نیستانی

قتل های زنجیره ای به روایت مدیر سابق وزارت اطلاعات/ فرشته قاضی

غلامرضا مکعیان معروف به رضا ملک، از مدیران سا بق وزارت اطلاعات است که پس از ۱۳ سال از زندان آزاد شده است. درباره علل بازداشت او صحبت‌های زیادی مطرح می‌شود؛ از انتشار فیلم‌های بازجویی همسر سعید امامی تا افشای اسناد محرمانه و جزوه‌هایی درباره قتل‌های زنجیره‌ای و.. سراغ او رفته‌ام تا از خود او بپرسم به چه دلیل بازداشت شد و در زندان چه بر او گذشت.

شما به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شده بودید اما بیش از ۱۳ سال در زندان بودید، ممکن است توضیح دهید چرا شما را با پایان حکمتان آزاد نکردند؟
بله پرینت زندان نیز موید ۴ سال حبس است، ولی تا تاریخ اول اردیبهشت ۹۰ و بدون هیچ دلیل و استنادی مرا در زندان نگاه داشتند. به عبارت بهتر حاکمان بر قوانین دست ساخت خود سرگین می‌پاشند؛ یعنی بر دهان قانون گذارانشان. یعنی ۶ سال بدون حکم.

گفتید تا اول اردیبهشت ۹۰ بدون هیچ دلیل و حکمی در زندان نگه‌تان داشتند. بعد از آن چطور؟ شما در این تاریخ هم آزاد نشدید.
 در این تاریخ یعنی بهار ۹۰ که شش سال مرا اضافه نگه داشته بودند، شعبه ۱۰ بیدادگاه انقلاب و متعاقب آن شعبه ۵۴ تجدید نظر با دفاعیه دکتر سلطانی برایم حکم برائت صادر کرد که البته وزارت اطلاعات و دادستانی اعتراض کردند و شعبه ۲۸ حکم یک سال حبس و ۵۰ ضربه شلاق را صادر کرد، و با توجه به اینکه رییس شعبه۵۴ تجدید نظر تغییر کرده بود این حکم تایید شد. جالب اینجاست؛ آن روز که لایحه‌ ی غیر قانونی بودن این حکم در شعبه ۲۸ از طرف دکتر سلطانی به بیدادگاه انقلاب آورده شده بود تا به پرونده الصاق شود، بدون آنکه لایحه را از ایشان اخذ کنند دکتر سلطانی را به دادسرای اوین احاله دادند و دستگیر می‌کنند.

این یکسال حبس و ۵۰ ضربه شلاق برای چه بود؟
این یک سال حبس و ۵۰ ضربه شلاق به خاطر تهیه فیلم در سلول‌های ۲۰۹ ودر زیر شکنجه صادر گردید که به عنوان دادخواهی برای دبیر کل محترم سازمان ملل ارسال شده بود؛ که ذره‌ای بود از خروار‌ها ظلم وجنایت. متعاقبا پس از یک سال از صدور این حکم در روز ۲۷ فروردین ۹۱ و در حالیکه مرا به زیر زمین دادسرای اوین برده بودند و نامه آزادی نیز در دست سرباز همراهم بود، رئیس اجرای احکام، شلاق را به دست مجری آن داد و گفت بزن تا آدم شود. سناریوی من این بود که با هر ضربه شلاق یک بار مرگ بر خامنه‌ای شکنجه گر بگویم و این چنین کردم. با هر ضربه فریاد، بلند‌تر می‌شد. صحن داد سرا یک پارچه از فریاد مرگ بر خامنه‌ای شکنجه گر پر گردید. فریاد‌هایی که تا مغز استخوان مزدوران نشست یعنی ۵۰مرگ و نفرین با ۵۰ ضربه شلاق. در طول آن ۳ بار از حال رفتم و مجبور شدند آب به رویم بریزند تا دوباره آماده شوم. ولی هر بار فریاد‌های ضد یزید و ضد معاویه وضد دیکتاتور، که در واقع یک نفرین محسوب می‌شد بلندو بلند‌تر می‌شد. طی یک صورت جلسه همه‌ جلادان تایید کردند که یزید زمان را با تمامی یال وکوپالش یک تنه به زیر کشیده‌ام. در ادامه آن‌ها بجای آزادی، قصد داشتند مرا به ۲۰۹ یا ۲۴۰ بفرستند ولی خبر طی چند دقیقه به بیرون درز کرد و روی آنتن‌ها نشست، که من در همینجا از خانواده بزرگ حقوق بشر کمال تشکر و امتنان را دارم. این حمایت‌ها سبب شد تا مجددا مرا بجای قبلی یعنی سالن ۲ اندرزگاه ۷ بازگردانند. هرچند طی این ۳۶ ساعت بسیار مورد آزار و اذیت معاون زندان، یعنی مومنی قرار گرفتم. اما شدت ضربات، خون و زخم و سیاهی پشتم چنان بود که زندانیان را به تعجب واداشته بود زیرا شلاق ظلم، تعزیری بود و نه حد. حتی رییس بند ۷ یعنی عباسی که سابقه ۳۰ ساله جنایت‌های فراوانی دارد با دیدن این زخم‌ها عصبانی شد، و داد سرا را به باد فحاشی‌های رکیک گرفت. نهایتا ۲ ماه طول کشید تا با استفاده از روغن زیتون آثار شلاق از بین رفت. مدتی بعد دوباره مرا به شعبه ۲۸ مقیسه بردند و این خبیث به خاطر ۵۰ فقره نفرین به یزید زمان ۲ سال حبس برایم برید. امیدوارم این ملعون به خاطر هزاران جنایتش توسط محافظینش به جهنم فرستاده شود.

و بالاخره فروردین ماه امسال آزاد شدید.
 با تقویم زندان ۱۶ فروردین ۹۳ روز آزادی من بود. ولی برای متفرق کردن دوستان واقوام از مقابل زندان و به دلایل ضد بشری، رژیم ترسو با دو روز تاخیر مرا در ساعت ۷: ۳۰ شب از زندان ترخیص نمود.

آقای ملک شما از مدیران وزارت اطلاعات بودید. ممکن است توضیح دهید در وزارت اطلاعات چه می‌کردید؟
من از نیرو‌های به اصطلاح اطلاعاتی سپاه بودم. ورودم به سپاه ابتدای سال ۵۹ است. پیش از آن به علت مجروحیت و عوارض آنکه در زمان به اصطلاح انقلاب حادث شده بود منتظر الخدمت بودم تا پس از بهبودی، رسما وارد سپاه شوم. به همین دلیل با‌‌ همان بدن مجروح و عصا به دست، یک سالی را در روستا‌ها، چه در منطقهٔ سیاهکل و چه در اطراف مس کرمان در خدمت روستاییان بودم. مدت قابل توجهی نیز در زمان‌های مختلف و در طول جنگ به عناوین مختلف در جبهه حضور داشتم. در بدو تشکیل وزارت اطلاعات، این نیرو‌های اطلاعات سپاه و نخست وزیری بودند که وزارت را راه اندازی کرده اند- اطلاعات سپاه در آن مقطع هنوز امتحانش را پس نداده بود. آن مقطع هنوز این جنایت‌های امروز وخباثت‌ها را از خود بروز نداده بود. شاید بتوان گفت هنوز جنایتکار بچه‌ای بود تا آنکه امروز عفریتی پیر و یکی از سرهای اژدهای هفت سر باشد. سپس اطلاعات کمیته‌ها و نیرو‌های دادستانی وارد وزارت شدند که بعد‌ها تمامی مشکلات وقتل‌ها و شکنجه‌ها و جنایات دستگاه وزارت اطلاعات را این نیرو‌ها سبب گشتند. در طول این سال‌ها وبعد از آن به علت آنکه مانند بسیاری افراد در بخش‌های بررسی وزارت بودم، کارم جمع آوری اطلاعات می‌دانی وتحقیقاتی ومطالعاتی در بخش‌های امنیتی و دادن تحلیل از شرایط در موضوعات بود. این تحلیل‌ها در قالب بولتن و تحلیل موضوعی و همچنین کتاب جهت مسئولین اعم از دستگاه خمینی، هاشمی و بعدا خامنه‌ای ارسال می‌شد. البته مدتی هم در جماران بودم. بد نیست خاطره‌ای بشنوید؛ به یاد دارم روزی مرحوم بازرگان با خمینی ملاقات داشت، که چند نفر با دادن شعار به او اهانت کردند، بازرگان هنوز آنجا بود که اطلاعیه خمینی مبنی بر اینکه هر کس به میهمانان من اهانت کند جایش در بیت نیست صادر شد. متعاقبا با آن چند نفر بر خورد کردیم. کار ما در وزارت به این معنا بود که ریز‌ترین مسایل و شاید ده‌ها و صد‌ها اخبار و آیتم‌های ریز و درشت را برای نگاشتن یک تحلیل صحیح و واقعی از شرایط به کار می‌بستیم. می‌خواهم بگویم، به همین دلیل همواره همه رئوس هرم حکومتی در جریان ریز‌ترین کژی‌های نیروهای امنیتی و دولتی و ارگانی قرار داشتند. هر چند ممکن بود برخی افراد در گلوگاه‌ها، گزینشی به بالا خوراک دهند. یکی از وظایف وزارت، انعکاس اخبار و اطلاعات صحیح به همراه آخرین تحلیل‌ها از شرایط موجود به رئوس حاکمیتی بود. این وظیفه در بخش‌های مختلف امنیت داخلی خارجی، بررسی و... در موضوعات مختلف صورت می‌گرفت و می‌گیرد، مثلا در خصوص زندان‌ها و عملکرد دستگاه‌های ذیربط پس از بررسی جامع و تحقیق می‌دانی وسیع در زمستان ۶۴ کتابی تحت عنوان زندان در جمهوری اسلامی نوشتم و برای خمینی و سران قوا و بسیاری سران ذیربط ارسال کردم. این کتاب بعد‌ها با مهر سری در کتاب خانه دانشکده وزارت اطلاعات در اختیار دانشجویان قرار گرفت. آنچه به طور عمده پس از بیان وضعیت زندان‌ها تا آن تاریخ بدان اهتمام ورزیدم، پیش بینی جامعه‌شناختی نتایح رفتار‌ها و عملکرد دستگاه‌ها در زندان و نقش ماندگار این ضعف‌ها در آیندهٔ جامعه بود. خلاصه کلام اینکه وضعیت امنیتی و غیر امنیتی جامعه امروز ناشی از عملکرد دیروز حاکمیت در زندان هاست، که در کتاب مزبور، ۳۰ سال پیش، پیش بینی شده بود. این کتاب با دستگیری من از کتاب خانه جمع آوری گردید.

درباره بازداشت شما حرف و حدیث و گمانه زنی زیادی مطرح است. برخی می‌گویند شما فیلم شکنجه همسر سعید امامی را منتشر کردید و برخی دیگر می‌گویند جزوه‌ای درباره قتل‌های زنجیره‌ای نوشته‌اید و به همین دلایل بازداشت شدید. خودتان بفرمایید چرا شما را بازداشت کردند؟
 در واقع وزارت اطلاعات همیشه جاده صاف کن جنایات دستگاه قضا بوده وهست. طی سال‌های اخیر، جاده صاف کن دیگری به نام سپاه هم وارد صحنه شده که به یقین از وزارت اطلاعات خشن‌تر و وحشی‌تر است. به عبارت دیگر برادر بزرگ‌تر، قلدر‌تر و خونریز‌تر. در مقطع زمانی پس از دوم خرداد که عده‌ای با تفکر اصلاح طلبی با استفاده از شرایط عاصی بودن جامعه علیه حاکمیت روی کار آمدند هم این اژدهای هفت سر زر و زور و تزویر بود که به قول خاتمی هر ۱۹ روز یک بحران آفرید. رهبر هم مترسک آن‌ها بود. در جریان قضیه قتل‌های زنجیره‌ای ابتدا تصمیم گرفتند تعدادی از اعضای وزارت اطلاعات از جمله سعید اسلامی (امامی) و همسرش را به زیر شکنجه ببرند. جنایت کاران که نیازی، رئیس وقت دادسرای نظامی وحاج احمد غدیریان، صحنه گردانان آن بودند توسط باز جویان و خون خوارانی از وزارت اطلاعات به زیر شکنجه برده شدند. پس از مدتی پیکر نیمه جان همسر سعید امامی در طبقه هفتم بیمارستان بقیه الله کشف شد، در حالی که از شدت شکنجه به زیر دیالیز برده شده بود. با کشف این زن، داستان تغییر کرد. داستان اینگونه طراحی شده بود که با فشار وشکنجه، زن سعید را به اعترافات غیره اخلاقی و غیره انسانی وادارنمایند. سپس مجبور به اتهام زنی به نیرو‌های اطلاعات سپاه سابق که هنوز به عنوان مانعی برای جنایات بیشتراژدهای هفت سر در وزارت اطلاعات حضور داشتند نمودند. این کودن‌ها و صحنه گردان‌ها می‌خواستند‌‌ همان گونه که از خمینی بیمار برای قتل عام سال ۶۷ امضا گرفتند، برای ۱۳۰ نفر از این نیرو‌ها هم که حاضر به همراهی باخشونت طلبان و فرقه موتلفه و همفکرانشان نشده بودند، پرونده بسیار سنگینی که در دادسرای نظامی و مشخصا توسط نیازی و جنایتکار دیگری بنام می‌ری بسته شده بود، توسط حاج احمد غدیریان که هرروز بایستی نمازش را با خامنه‌ای بجای می‌آورد تاییدیه و توشیح بگیرند. ۱۳۰ نفری که همراه بسیاری در‌‌ همان ابتدای تشکیل وزارت اطلاعات بصورت ماموریت از اطلاعات سپاه به وزارت منتقل شدند ولی در سال ۶۹ با بقیه حاضر به بازگشت به سپاه نشدند. به اذن خداوند، درست اندکی قبل از امضای این قتلنامه توسط خامنه‌ای، همسر مکرمه سعید پیدا شد. او در محیط مخفی بیمارستان، ایزوله کامل بود و تحت عنوان مجاهد خلق به علت شدت شکنجه زیر دیالیز درمان می‌شد. موضوع به اطلاع خاتمی رسید و او به سرعت و قبل از توشیح نزد خامنه‌ای رفت ولی خامنه‌ای به هیچ وجه نمی‌پذیرفت. به نظر می‌رسید ساده لوحی او سبب فریبش شده بود، لذا این سناریو را نیز واقعی می‌دانست ولی بالاخره قبول کرد تا مروی، معاون وقت رییس قوه نزد این زن به بیمارستان برود، البته با اکراه. چند روزی پی در پی مروی با این زن صحبت کرد و به او اطمینان و تامین داد، ولی به او گفته بودند بگوید: من مجاهدم و آمده‌ام ترور کنم. روز آخر به تعهد مروی اعتماد کرد و پرده از جنایات اسلام سنتی‌ها ودستگاه فاسد قضا واین فرقه شیاد برداشت ـ بعید نیست مروی که اندکی متفاوت عمل می‌کرد بعلت همین جنایات دق کرده و مرده باشد ـ برای خامنه‌ای افشا شد آنچه که باید می‌شد. آنچه که دیگران هزارانش را دیده بودند. فیلم‌های شکنجه نیز به طرقی به بیرون درز کرد. فیلم‌هایی که در اصل ضمیمه پرونده نزد خامنه‌ای بود ولی کپی آن در جای دیگری نگهداری می‌شد.

گفته می‌شود شما این فیلم‌ها را منتشر کردید و به همین دلیل هم بازداشت شدید.
این فیلم‌ها به طرقی منتشر شده بود اما قبل از انتشار این فیلم، کتاب ۳۰۰ صفحه‌ای این حقیر آماده پخش گردید. کتابی که پس از کوچک شدن فونت‌هایش به کتاب ۸۰ صفحه‌ای معروف گشت ودر اوایل بهار ۸۰ منتشر شد. این کتاب حامل صد‌ها و هزاران عملکرد و کیس جنایت کارانه بود. به ویژه پشت پرده تقلب‌های انتخاباتی. عنوان کتاب عدم مشروعیت و عدم مقبولیت رژیم نام داشت ولی به علت آنکه مسئله روز (قتل‌های زنجیره‌ای) بود به کتاب ۸۰ صفحه‌ای افشای قتل‌های زنجیره‌ای معروف گشت. البته بعد از انتشار این کتاب یکی از شکنجه گران همسر محترمه سعید امامی یعنی جواد آزاده، برای تحت الشعاع قرار دادن کتاب ۸۰ صفحه‌ای افشای قتل‌های زنجیره‌ای، کتابی به نام کتاب ۸۰ صفحه‌ای منتشر کرد ـ این کتاب با خباثت تمام و به دستور حفاظت فرماندهی کل قوا تهیه شد ـ در ادامه باید عرض کنم کتاب من در اختیار مدیران مسئول مطبوعات، مدیران سیاسی و اساتید دانشگاه اطلاعات، نمایندگان مجلس ششم و بسیاری از متفکران جامعه قرار گرفت. کتاب روی سایت خودم به نام سایت انگاره که در واقع نام انتشارات متعلق به خودم بود گذاشته شد. ولی طی ۲۴ ساعت توسط دادستانی و اطلاعات حذف و تابلوی ورود ممنوع روی سایت قرار گرفت اما بلافاصله روی سایت گویا نیوز نقش بست، لذا توصیه می‌کنم علاقه مندان از آرشیو سایت گویا آن را تهیه کنند. هر چند ۱۳ سال از آن روز گذشته است. پس از انتشار کتاب روی سایت، من همچنان در محل کار خود در وزارت اطلاعات حضور داشتم که حفاظت وزارت اطلاعات شرایطی فراهم کرد تا من متواری گردم. چون از دید و نظر آن‌ها این کتاب که غوغا و جنجالی نجومی در بین نیرو‌های امنیتی و حاکمیتی و نیرو‌های دولتی ایجاد کرده بود می‌بایستی خاستگاه و سر چشمه‌ای تشکیلاتی و عظیم داشته باشد. این اتفاق یعنی چاپ کتاب و تاسیس سایت مربوط به اوایل فروردین سال ۸۰ می‌شد. مدتی کوتاه از فرارم گذشت و تیم تعقیب و مراقبت بدون به دست آوردن نتیجه‌ای مرا دستگیر کرد. البته این کار را برای آن صورت داد که مدتی گذشته بود و آن‌ها مرا کاملا گم کرده بودند. طی این مدت مقابل منزل تمام اقوامم دوربین کار گذاشته بودند ولی اثری از من نبود تا اینکه به محض پیدا کردن من تیم تعقیب و مراقبت مجبور شد مرا دستگیر کند. در آن شب باز جویی و مباحثه نظری تا ساعت ۳ بامداد ادامه داشت ولی‌‌ همان شب ساعت ۴ صبح از زیر زمین ساختمان عراقی یعنی ساختمان حفاظت وزارت اطلاعات که در شرایط حفاظتی بسیار شدید امنیتی قراردارد متواری شدم. از فردا شروع به انتشار بیانیه‌های سری و به کلی سری نمودم. از جمله انفجار مرقد امام رضا و قتل ساختگی مهدی نحوی که حتی هاشمی رفسنجانی هم پشت صحنه‌اش را نمی‌دانست، اطلاع رسانی کردم. وزارت اطلاعات و دادستانی تمامی خانه‌های خود واقوامم را با دوربین تحت کنترل داشتند و تا حدود ۲ ماه از هر وسیله‌ای استفاده کردند. آن‌ها وابستگی من را به فرزندانم خوب می‌دانستند. لذا با گستاخی تمام به هر اقدامی دست می‌زدند. در پایان در حالی که گاردم را باز کرده بودم، در حضور فرزندانم به شکل بسیار وحشیانه‌ای دستگیر شدم، که نشان از عقده چند ماهه تعقیب بیهوده آنان داشت. آنان بلافاصله مرا به سلول ۷۶ بند ۲۰۹ انتقال دادند ومن نیز در اعتراض به ضرب و شتم اولیه دست به اعتصاب غذا زدم.

بازجویی‌های شما به چه صورتی بود؟ از‌‌ همان شیوه‌ای درباره شما استفاده می‌کردند که روی مته‌مان دیگر اعمال می‌شد؟
 بیش از پنجاه، شصت بار زیر باز جویی شدید قرار گرفتم ولی صحبت نکردم. تا نمایندگان مجلس ششم پس از چند ماه از دستگیری به دیدنم آمدند. آقایان خویینی و آقایی را در۲۰۹ ملاقات کردم. خبر شکنجه‌ها به مجلس درز کرده بود. چند روز قبل از آمدن آن‌ها من را از روی تخت شکنجه به جمع شش، هفت نفری بردند. مطالب زیادی طی چند روزنوشتم و به جناب خویینی دادم. خودم بعد‌ها شاهد ضربات سنگین شلاق بر بدن و جمجمه خویینی در ۲۰۹ بودم. ماموران می‌گفتند خامنه‌ای گفته حالش را جا بیاورید. در ادامه بعد از بردنم به بیدادگاه یعنی حدود چهار پنج ماه پس از بازداشت، یک روز سربازجویی به نام کریمی آمد. او جزو بازجویان دستگاه‌های امنیتی وابسته به معاونت حفاظت فرماندهی کل قوا مستقر در حفاظت وزارت اطلاعات بود. او یک روز به سراغم آمد و یک بسته دستنویس به قطر تقریبی ۲ بسته کاغذ A۴ به دستم داد و با عصبانیت گفت بخوان. من که عینکم در دسترس نبود، فقط مقداری از تیتر‌های آن را خواندم، تا آنکه پس از نیم ساعتی به او گفتم: نمی‌دانم این‌ها چیست. او گفت این‌ها پاسخ کتاب توست که توسط حفاظت نوشته شده. به او گفتم نمی‌دانم از کدام کتاب حرف می‌زنی و او باعصبانیت دست نوشته‌ها را گرفت و رفت. بعد‌ها یعنی یک سال ونیم پس از دستگیری‌ام در بیمارستان وزات اطلاعات در حالی که ۳۸ روز به شدت روان گردان می‌شدم برای فاز دادن، کتابی توسط یکی از اعضای قتل‌های زنجیره‌ای به نام رضا روشن به دستم رسید به نام «شنود اشباح». وقتی ساعتی تی‌تر‌ها و برخی مطالب آن را نگاه کردم مشاهده نمودم این کتاب قطور‌‌ همان دست نویسی است که باز جو به عنوان پاسخ کتاب ۸۰ صفحه‌ای قتل‌های زنجیره‌ای در بازجویی به من داد، کتاب را به فرد مزبور پس دادم و گفتم این کتاب توسط حفاظت نوشته شده و داستان را برای او باز گو کردم. اما بیدادگاه نظامی بدون وکیل و در جوی به شدت سنگین به من ۴ سال حبس داد، بی‌آنکه اجازه دفاع دهد و اجازه دهد من حکم و محتوای پرونده و یا کیفر خواست را بخوانم. اینجانیان طی چند ماه اول دستگیری من، به شدت سبب آزار اطرافیان، زن وفرزند، فامیل دور و نزدیک و به ویژه پدر و مادر پیرم شده بودند که این آزار برای برخی‌ها سال‌ها ادامه پیدا کرده بود. اطلاعات حتی دایی من را با چشم بند به سلول انفرادی برده بود تا شاید بتوانند مقابل یزید زمان خوش رقصی کند، ولی به اذن الله داغ خوش رقصی را با گرفتن هزینه کلان از این نا‌بخردان بر دلشان گذاردم. اطلاعات حتی از آزار همسر و فرزندان من نیز کوتاهی نکرد. با اینکه مخبر اطلاعات بود طی سال‌ها مطالبی را که شب‌ها در منزل برای اداره می‌نوشتم گزارش می‌کرد و اگر مطلبی در خانه جا می‌ماند تحویل حفاظت وزارت می‌داد وکوچک‌ترین مسائل حتی شخصی و بسیار خصوصی خانوادگی را از او بصورت گزارش اخذ می‌کردند، که البته تنها مربوط به همسر من نبود بلکه با بسیاری از پرسنل وزارت این گونه عمل می‌کردند. با این حال پس از دستگیری من بار‌ها او را به دادسرای نظامی بردند تا گزارش جامع تری از او بگیرند. یکی از صد‌ها خباثت‌هایی که سربازان گمراه و رسوای خامنه‌ای شکنجه گر، این سمبل فساد و تباهی برای شکستن من و فاز دادن و به قول خودشان براندن من به کار می‌بستند، این بود که آن‌ها همسر مرا بالای سرم حاضر می‌کردند و چند نفر پزشک به بهانه معاینه دکمه‌اش را باز می‌کردند و ریه و قلب او را بدون اینکه مشکل خاصی داشته باشد معاینه می‌کردند زیرا به لحاظ فرهنگی، تعصبی، حساسیت و وابستگی شدید مرا می‌شناختند ولی به اذن الله نه تنها دستگاه وحشی خامنه‌ای نتوانست مرا بشکند، بلکه هزاران بار طی ۱۳ سال و در طول بازجویی‌ها صدای شکستن و فروریختن پیکره بت بزرگ را با فریاد‌های مرگ بر خامنه‌ای به گوش ستمگران رساند.

اشاره کردید به قرص‌های روانگردان و.. قضیه چه بود؟ یعنی در خصوص شما از قرص‌های روانگردان استفاده می‌کردند؟
در پنجاه و دومین روز اعتصاب غذا از زندان رجایی به بیمارستان وزارت اطلاعات به نام قمربنی هاشم در خیابان رسالت منتقل شدم. روزی که تازه سختی اصلی دوران حبس آغاز شد ـ و آن ۳۸ روز جنایت و شقاوت بود که با روانگردان توسط پزشکان حفاظت فرماندهی کل قوا به شکلی ضد بشری و غیر قابل باورادامه پیدا کرد ـ آنان روزانه ۱۷ قرص اکستازی مدل بنزی، قرص‌های متادون، فنوبارویتال و... به خورد من می‌دادند. فاز‌ها به قدری قوی بود که اینک فکر کردن به آن ممکن است دیوانه‌ام کند. تازه متوجه شدم بریدن و لب به اعتراف باز کردن یعنی چه؟ البته قبلا می‌دانستم، برای به زانو در آوردن متهمین همیشه از طریق روان گردان عمل می‌کنند. به همین دلیل در غذایشان از این مواد ریخته می‌شد که پس ازقطع این مواد متهمین به خود می‌آمدند و اکثرا به سمت خود کشی می‌رفتند، زیرا نزد وجدان خود شرمنده بودند. ولی خود نمی‌دانستند که چه شده است. متهم آنقدر برای اعتراف عطش داشت و برای دادن اطلاعات خود اصرار می‌ورزید که زبان به اغراق گویی می‌گشود و یک کلاغ و چهل کلاغ می‌کرد. در مورد دست گیری‌های ۸۸ به طور وسیع از این مواد استفاده شد. حالا تصور فرمایید برای مقابله با این حالات عجیب و وحشتناک، من باید چگونه عمل می‌کردم تا سر سوزنی مزدوران خامنه‌ای نتوانند سوء استفاده کنند. واقعا حالاتم را نمی‌توانم کامل بیان کنم. ذره‌ای از آن فاز‌ها و حالات مانند فازهای خودکشی، فاز مصاحبه، فاز اعتراف، فاز گریه و فاز توبه برای کسی که معجزه آسا مقاومت می‌کرد، دوزخی آتشین بود. آن‌ها حتی دوربین را به بیمارستان منتقل کرده بودند تا فاز مصاحبه بدهند. طی ۳۸ روز سخت‌ترین شکنجه دوران حبسم را متحمل شدم. زمان اجرای این روان گردان از شب حمله آمریکا در شب عید۸۲ به مدت ۳۸ روز بود. نمونه‌هایی از قرص‌های روان گردان را از بیمارستان برای عزیزانی در مجلس ششم و دولت خاتمی ارسال کردم ولی هیچیک قادر نبودند در مقابل اژدهای هفت سر زر و زور و تزویر و دیو جهل و نکبت خامنه‌ای و دستگاه‌های وحشی او اقدام موثری انجام دهند. به طور خلاصه بگویم‌‌ همان گونه که در فیلم شکنجه در ۲۰۹ گفته‌ام بیشتر از هر شکنجه‌ای دو نوع شکنجه را روی من اعمال می‌کردند. شکنجه‌های دیگر مانند آویزان، جوجه کباب، بیخوابی و قپان طولانی مدت از دیگر جنایات بازجو‌های منتخب رهبر بود. یک نوع شکنجه نیز به شدت ناراحت کننده بود و یک سگ را به جان زندانی می‌اندازند و بار‌ها این کار را برایم کردند تا آنکه خبر استفاده از سگ روسی در ۲۰۹ به سایت‌ها درز کرد. اما شکنجه‌های اصلی من درسیاهچال زیر زمین و اتاق هایشکنجه ۲۰۹ «صلابه» بود که حداکثر یک هفته استفاده می‌شدکه خیلی وحشتناک بود، که همین مورد را برای من ده‌ها بار اجرا کردند. شکنجه دیگری که ۳۰ تا۴۰ روز هم ادامه پیدا می‌کرد بستن روی تخت با دو دست بند ویک پا بند به صورت طاق باز بود و هر‌گاه قصد باز جویی داشتند شلاق بدست وارد اتاق می‌شدند. اما صلابه. صلابه بسیار سخت بود و وحشیانه. اولا اکثر شکنجه گران ۲۰۹ رزمی کارند. در اتاق صلابه ۲ نیمکت کنار هم قرار دارد. قربانی را روی سینه بر روی ۲ نیمکت می‌خوابانند ابتدا پا‌ها را با پا بند به زیرپایه‌ها می‌بندند سپس چهار پنج نفره آن قدر دستان قربانی را به سمت بالای نیمکت می‌کشند تا بتوانند دستانش را به زیر پایه‌ها با دست بند ببندند. در این حالت تمامی مفاصل از هم فاصله می‌گرفت، به طوری که بدن به ویژه سینه روی نیمکت پرس می‌شد ومیچسبید. لذا برای نفس کشیدن، سینه نمی‌توانست بالا وپایین رود. به عبارت دیگر سینه کمتر از یک پنجم هوا را در خود جای می‌داد. درست موقع شکنجه که سرعت تنفس بیشتر می‌شود و نیاز اکسیژن بالا می‌رود. در این وضعیت شکنجه گران دست به کابل می‌بردند. ساعت‌ها می‌زدند و شلاق را به دیگری می‌دانند. آنان قبل از نشستن برای استراحت‌‌ همان گونه که رزمی کاران با آرنج، بلوک سیمانی می‌شکنند بار‌ها برکمرم می‌زدند که علت ضایعه کمر و سیاتیک پای راستم، آن ضربات ناجوانمردانه است. در فاصله استراحت شکنجه گران، سئوالات شروع می‌شد و چون من حرفی برای گفتن نداشتم به آن‌ها می‌گفتم، جواب ابلهان خاموشی است. آن‌ها با فحاشی و اهانت دوباره شروع می‌کردند. آن‌ها سیلی‌های محکم به صورتم وشلاق‌های پی در پی برسرم می‌زدند که باعث خرد شدن دندان‌ها و وجود اشیا خارجی در جمجمه‌ام گشته است. این وضع تا چهار پنج روز روی تخت صلابه ادامه پیدا می‌کرد. هر چه درخواست می‌کردم برای ادای نماز از تخت صلابه بازم کنند در پاسخ آنچه که لیاقت رهبرشان بود، حواله‌ام می‌کردند. تازه پس از باز شدن دستبند و پا بند قادر به حرکت نبودم. از تمام روزنه‌های بدنم خون بیرون زده وخشک شده بود، طوری بود که تا ساعت‌ها قادر به حرکت نبودم و سپس با کشیدن خودم به روی زمین نماز می‌خواندم. طی‌‌ همان دو سال اول تمام دندان‌هایم خرد شد یعنی طوری بود که هر چه دستشان می‌اید به سر و رویم می‌کوبیدند. به طوری که در شب عید ۸۲، شبی که آمریکا به عراق حمله کرد وقتی پس از۵۲ روز اعتصاب غذا به بیمارستان اطلاعات منتقل شدم و دکتر موحدی متخصص سر و گردن وزارت با دستگاه پرتابل عکسی از جمجمه‌ام گرفت، باتعجب پرسید این اشیا خارجی در جمجمه‌ات چیست؟ وقتی گفتم باقی مانده وسایل شکنجه است، او بسیار متاثر شد ولی متعاقبا شکنجه گران و پزشکانی که از حفاظت فرماندهی کل قوا برای روان گردان، بالای سرم حاضر بودند دکتر موحدی را تا زمانی که من در بیمارستان بستری بودم ممنوع الورود کردند.

چه مدتی در سلول‌های انفرادی و تحت بازجویی بودید؟
 من ۷۷ ماه معادل شش سال و پنج ماه در ۲۰۹ بودم و به جز ده ماه آخر که در یک اتاق جمعی و قبل از انتقال‌ام به قزل حصار محبوس بودم، بقیه یعنی ۶۷ ماه را در سلول‌های مختلف به سر بردم و با احتساب ده ماهی که در بند انفرادی ۲۴۰ محبوس بردم جمعا۷۷ ماه متحمل سلول انفرادی شدم. البته در اتاق جمعی۲۰۹ نیز دو نفر از زندانیان مزدور، مامور این بودند که روزی دو سه پاکت سیگار را در صورت من دود کنند و من با وجود می‌گرن شدید شرایط دهشتناکی را متحمل می‌شدم. سپس ۱۹ ماه را نیز در زندان قزل حصار در اتاق‌هایی که سیگار و موادمخدر دود می‌کردند سپری کردم. در تاریخ ۲۸/۲/۸۸ مرا به ۲۴۰ انتقال دادند این انتقال توسط اطلاعات و با حکم حیدری فرد که آن جنایات را در زندان کهریزک مرتکب شد صورت گرفت. در سلول‌های ۲۴۰ نیز به مدت ۱۰ ماه به صورت متناوب و نوبه‌ای در سلول انفرادی بودم. از کل انفرادی‌هایم (۷۷ماه) ۱۰ ماهش رادر سگدانی‌های زندان رجایی شهر یعنی انفرادی‌های بندامنیتی رجایی شهر به سر بردم که ۵۲ روز آخر را در اعتراض به شرایط سخت سلول، اعتصاب غذا کردم. گرمای شدید در تابستان و سرمای شدید در زمستان، تحمل انفرادی را با شرایط بیماری‌ام بسیار سخت کرده بود. من سه بارهم اعتصاب غذا داشتم که تماما در سلول انفرادی بود؛ اعتصاب غذای ۲۳ روزه، از بدو دستگیری در ۲۰۹ که همراه بود با ۹ روز اعتصاب آب، ۱۲ شبانه روزاعتصاب خواب، ۱۲شبانه روز اعتصاب داروی می‌گرن و قلب در اعتراض به ضرب وشتم. بار دوم اعتصاب ۲۵ روزه در۲۰۹ و در پایان سال سوم در اعتراض به تداوم شکنجه‌ها و سلول انفرادی بود و بار سوم اعتصاب غذای ۵۲ روزه در اعتراض به شرایط سخت انفرادی در سلول‌های امنیتی رجایی شهر، معروف به سگ دانی، که وزنم از حدود ۹۰ کیلو به ۳۷ کیلو رسید. اینک پس از آزادی مواجهم با ۱۳ سال کارهای عقب افتاده اطرافیانم که به نوعی با من مرتبط هستند، به ویژه مادرم که در بستر بیماریست. بیماریهای خودم که هریک داستانیست؛ ضایعاتی مثل ضایعه کمری، سیاتیک، فتخ، مشکلات شدید گوارشی به علت بیش از ده سال زندگی بدون دندان، مشکل جمجمه و رعشه هایی ناشی از ضایعات، بخشی ازین داستان است. امیدوارم با اولویت بندی بتوانم ضمن ادامه مبارزه با حاکمیت ظالم، وحشی و نامشروع برکوهی از مشکلات فایق آیم.

ویدئویی از تهران که پس از فراخوان فارل ویلیامز روی یوتیوب قرار گرفت و دست به دست شد و پس از یک ماه از انتشار برای سازندگانش دردسرساز

ویدئویی از تهران که پس از فراخوان فارل ویلیامز روی یوتیوب قرار گرفت و دست به دست شد و پس از یک ماه از انتشار برای سازندگانش دردسرساز.
در این فراخوان، فارل ویلیام از هوادارنش درخواست داشت تا روی آهنگش به نام خوشحالی برقصند و آن را روی اینترنت بگذارند.
این گروه در تهران نسخه ایرانی ویدئوموزیک را ساختند که مورد استقبال واقع شد.
اما خبر دستگیری این گروه توسط نیروی انتظامی و پخش فیلم اعترافات از یکی از بخش‌های خبری تلویزیون دولتی ایران باعث واکنش‌های زیادی ابتدا در فضای فارسی شبکه‌های اجتماعی و پس از آن در تمام دنیا شد.

فردی با نام کاربری کلیکخودش در توییتر نوشته است:
کارشون قشنگ بود ولی خب با قوانین فعلی ایران مغایرت داشت. انتظاری جز گرفتنشون داشتیم؟!
اما بسیاری از کاربران این اقدام را نشانی از دشمنی حکومت ایران با هر گونه شادی می‌دانستند.
کاربری به نام کلیکتلرنس در توییترش نوشته است:
نخد ... نخند... آره هیچ‌وقت نخند. مگه نمی‌دونى جرمه؟
برخی دیگر این اقدام را منافی سیاست‌های دولت جدیدی ایران و روش‌های اعلام‌شده توسط آقای روحانی می‌دانستند.
کاربری به نام کلیکوانتد فول نوشته است:
اینا اصلا توی فضای خصوصی خودشون رقصیدن یعنی توی خونه خودت هم نباید شاد باشی! این بود اهدافت آقای روحانی؟
همین طور کلیکشهرزاد که نوشته است:
هپی بودنمون رو هم فیلتر کردن: این بود دولت تدبیر و امید؟ آقای روحانی؟ گفته بودی اومدیم تا شادی رو به ایرانی‌ها برگردونیم! یادته؟
برخی از کاربران معتقد هستند که باید ویدئوهای مشابهی را برای مقابله ساخت. از جمله کلیکرضا که توییت کرده:
اگه ایران بودم می‌گفتم واکنش درست تولید صدها ویدئوی مشابهه. البته من رقص بلد نیستم. توی ویدئو دست می‌زدم
بخشی دیگر از کاربران از نیروی انتظامی شکایت داشتند که به جای دستگیری افرادی که تبلیغ خوشحالی می‌کنند چرا به سراغ متهمان اختلاس نمی‌رود. کلیکامیر ارسلان برای مثال نوشته است:
اگه دستگیری رانت خوارهای اسم و رسم‌دار به سرعت دستگیری بچه‌های کلیپ هَپی بود غمی نبود.
کلیکآزاده هم در توییترش نوشته است:
ایران جایی‌ست که اگر کسى در آن هَپى باشد سریعا به زندان می‌رود و اگر هَپى نباشد، می‌تواند حتى میلیاردها اختلاس کند!
واکنش‌های مجازی به این اتفاق دست به دست شد تا به گوش کلیکفارل ویلیامز رسید:

واکنش او به این جملات ختم شد:
این خیلی غم‌انگیز است که این بچه‌ها برای گسترش شادی دستگیر شده‌اند.