تازهترین نمونه از این نامهها را محمد ملکی، از فعالان پیشکسوت سیاسی به او نوشته است. او در نامهاش به آیت الله خامنهای هشدار داده که جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است و او باید هر چه زودتر استعفا دهد.
شرایط جمهوری اسلامی به گونهای بوده که همواره نشانههایی از بحران را با خود داشته است. حتی بعضی مفسران مخالف حکومت ایران استدلال میکنند که این حکومت «با بحران زنده است».
چنین تفسیری از دوران پرالتهاب اول انقلاب تا زمان جنگ وجود داشته. دوره بعد از جنگ، به گفته اصلاح طلبانی مثل عباس عبدی، دورهای بود که اگر به همان منوال پیش میرفت سقوط نظام حتمی و تجزیه ایران محتمل میبود. بنا به این تحلیل، دوم خرداد مانع این اتفاق شد و عمر یک حکومت بحران زده را تمدید کرد.
بعد از دوم خرداد، که اصلاح طلبان دریافتند پیشبرد برنامههایشان به این سادگیها نیست، دوباره القا حس خطر و بحران را شدیدتر از هر زمان از سر گرفتند. اوج این روند نامه ۱۲۷ تن از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم در سال ۱۳۸۱ خطاب به آیت الله خامنهای بود: «شاید در تاریخ پر فراز و نشیب معاصر ایران، هیچ زمانی را به حساسیت امروز نتوان یافت. با این حال و روز کشور، فرصت چندانی باقی نمانده است. اگر جام زهری باید نوشید قبل از آنکه کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد باید نوشیده شود».
تحلیل اصلاح طلبان این بود که لشکرکشی آمریکا به افغانستان خطر حمله آمریکا به ایران را نیز افزایش داده و ایران باید برای پیشگیری از این اتفاق نشان دهد که هم در عرصه داخلی و هم در عرصه خارجی عقب نشینی کرده است. تحلیل اطلاح طلبان این بود که اگر آمریکا ببینید در ایران اصلاحات شده و رهبرانش کوتاه آمدهاند، فکر حمله به ایران را کنار خواهد گذاشت.
اما آنچه در عمل اتفاق افتاد کمکهای پنهان ایران به آمریکا برای سرنگونی طالبان بود. آمریکا پاسخی را که ایرانیان انتظار داشتند به این همکاری نداد، اما اگر خطر جنگ برای ایران وجود داشت از سر گذشت. ایران حتی حاضر شد فعالیتهای هستهای خود را در معرض نظارت بیشتر بازرسان قرار دهد.
در حکومت ایران قدرت مطلق در اختیار آیت الله خامنهای است، اما این حکومت همچنان ظرفیت آن را دارد که با جابجایی مدیریتهای اجرایی از طریق ساز و کار انتخابات رویههای خود را تغییر دهد"
طرفداران اصلاحات احساس میکردند که اگر آیت الله خامنهای به بعضی خواستههای آنها تن داده، پس ابتکار عمل را از او ربودهاند. آنچه آنها با بکارگیری و رواج دادن عبارت «جام زهر» در پی آن بودند یک نمایش آشکار ضعف از طرف آیت الله خامنهای بود. اما او نگذاشت انعطافهایش برای افکار عمومی نشانه ضعف تلقی شود زیرا همواره مراقب بود که موازنه قوای سیاسی به نفع خودش حفظ شود.
منتقدان حکومت ایران و یا طرفداران اصلاحات گاهی تمایل به هشدارهای آخرالزمانی پیدا میکنند و نابسامانی اوضاع اقتصادی و تنش در سیاست خارجی ایران را با یکسره شدن کار جمهوری اسلامی یا تیره بختی کشور یکی فرض میکنند.
چنین گرایشهایی در دهه اول انقلاب هم بین مخالفان و تبعیدیان دیده میشد تا جایی که پایان جنگ را پایان عمر حکومت میخواندند.
ایران در سالهای ریاست جمهوری محمد خاتمی با بودجهای بسیار کمتر از درآمدهای هنگفت ایران طی سالهای اخیر اداره میشد. مخالفان و منتقدان حکومت این نکته را مدام برای بیاعتبار کردن دولت محمود احمدینژاد یادآوری میکنند. نتیجهای که آنها میکوشند با این یادآوری القا کنند، این است که آیت الله خامنهای باید با نوشیدن جام زهر از مواضع خود عقب نشینی کند.
در حکومت ایران قدرت مطلق در اختیار آیت الله خامنهای است، اما این حکومت همچنان ظرفیت آن را دارد که با جابجایی مدیریتهای اجرایی از طریق ساز و کار انتخابات رویههای خود را تغییر دهد بدون آنکه نگران بقا خودش باشد.
تحریم هیچ حکومتی تاکنون به سقوط آن حکومت منجر نشده حتی اگر باعث فقر شدید در یک کشور شود. علاوه بر آن حکومتها لزوما به خاطر خودکامگی و سرکوب مخالفان محکوم به شکست نیستند. ترساندن آیت الله خامنهای از سقوط نظامش به دلیل تحریمها یه با دلیل فقدان دمکراسی مبنای تاریخی ندارد.
در شرایطی که مخالفان و منتقدان آیت الله خامنهای او را به انعطاف یا حتی کناره گیری ترغیب میکنند، باید در نظر گرفت که او چه انگیزههایی میتواند برای قبول این درخواستها داشته باشد.
برای آیت الله خامنهای طبعا اولویتش حفظ و بقا نظام است. اگر او به این برداشت نرسد که نظام در خطر است، دلیلی برای تغییر جهت یا سپردن زمام امور به دیگران ندارد.
شاید اگر اکبر هاشمی رفسنجانی یا حتی محمد خاتمی زمام اجرایی کشور را بدست بگیرند، فضای سیاسی کشور باز شود و مخالفان نفسی بکشند. اما بقا و اقتدار جمهوری اسلامی لزوما در گرو این نیست که زندانیان سیاسی آزاد، حقوق بشر رعایت یا سخت گیری شورای نگهبان کمتر شود. چه بسا بقا و اقتدار نظام به شکل موجودش با این کارها به خطر هم بیفتد.
در نامههایی که گاه بطور پی در پی از طرف شخصیتهایی مثل محمد ملکی، احمد قابل، محمد نوری زاد یا عبدالکریم سروش برای ایت الله خامنهای فرستاده میشود آنها سعی کردهاند برای تحقق خواستههایشان او را از سقوط نظام بترسانند"
آیت الله خامنهای دلیلی نمیبیند برای رفع خطری که وجود آن را قبول ندارد عقب نشینی کند یا به منتقدانش میدان بدهد. کشور با سپردن امور اجرایی به چهرههای وفادار به شخص رهبر به اندازه کافی فضا برای مانور خواهد داشت و او نیازی به بازی دادن چهرههای منتقد یا مخالف یا قبول درخواستهای آنها احساس نمیکند.
آیت الله خامنهای نشان داده که اگر مصحلت نظام را در گرو نرمش نشان دادن ببیند این کار را خواهد کرد. نمونه آن دستورش به شورای نگهبان مبنی بر تائید کردن نتیجه انتخابات شورای شهر تهران، تائید کردن افتتاح مجلس ششم، دستور به آزادی یک نماینده اصلاح طلب آن مجلس از زندان و یا دستور به تائید دو نامزد ریاست جمهوری سال ۱۳۸۰ بود که توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شده بودند.
در نامههایی که گاه بطور پی در پی از طرف شخصیتهایی مثل محمد ملکی، احمد قابل، محمد نوری زاد یا عبدالکریم سروش برای ایت الله خامنهای فرستاده میشود آنها سعی کردهاند برای تحقق خواستههایشان او را از سقوط نظام بترسانند.
این کار تاکنون جواب نداده و این گونه پیش بینی های منتقدان و مخالفان در سالهای ممتد عمر جمهوری اسلامی درست از آب در نیامده است.
آیت الله خامنهای نشان داده که دستکم تا الان خطر چالشهای پیش روی حکومت خود را بهتر از منتقدانش تشخیص داده و دلیل آن هم پابرجایی این حکومت است.
«نظام» همچان برقرار است و به دلیل ترکیبی از شانس، تدبیر و سرکوب، امروز در اقتدار کامل بسر میبرد هر چند اقتدار حکومت و بهتر شدن اوضاع کشور لزوما یکی نیستند.
-------
با درود بر محمد ملکی پیشکسوت عرصه مقومت سیاسی و از منتقدان حکومت فعلی از این دست از اخطاریه ها و هشدار نامه بسیار منتشر شده است چه از نوع نامه های آقای نوری زاد وچه از انواع دیگر...کو گوش شنوا؟
زمانی که یک حکومت استبدادی با رهبری دیکتاوری پیش میرود چه انتظار میرود که حتی نیم نگاهی به این دست از نامه ها بشود؟
در اصل حکومت دیکتاتوری یعنی خود کامه گی و عدم توجه به نظر دیگران...یعنی خود رایی و فکرو منطق خویش را بر دیگران ارجح و اصلح دانستن ...حال از چنین طرز تفکری چگونه میتوان انتظار توجه به چنین نامه هایی راداشت؟در ضمن اگر شخصی همچون ایت الله خامنه ای رهبر حکومت ایران که هر جا صلاح بداند و نفع خویش در آن باشد از حکم حکومتی و یا همان "وتوی" فرنگی استفاده میکند در طی این سالها میخواست توجه ای به این قضایا کند تا کنون بر سر جایش تکیه نزده بود.
به هر حال از روی دیگر این دست نامه ها به گونه ای در منظر اهل فن به قسمی نامه خود رهایی و اتمام حجت مینماید.
شرایط جمهوری اسلامی به گونهای بوده که همواره نشانههایی از بحران را با خود داشته است. حتی بعضی مفسران مخالف حکومت ایران استدلال میکنند که این حکومت «با بحران زنده است».
چنین تفسیری از دوران پرالتهاب اول انقلاب تا زمان جنگ وجود داشته. دوره بعد از جنگ، به گفته اصلاح طلبانی مثل عباس عبدی، دورهای بود که اگر به همان منوال پیش میرفت سقوط نظام حتمی و تجزیه ایران محتمل میبود. بنا به این تحلیل، دوم خرداد مانع این اتفاق شد و عمر یک حکومت بحران زده را تمدید کرد.
بعد از دوم خرداد، که اصلاح طلبان دریافتند پیشبرد برنامههایشان به این سادگیها نیست، دوباره القا حس خطر و بحران را شدیدتر از هر زمان از سر گرفتند. اوج این روند نامه ۱۲۷ تن از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم در سال ۱۳۸۱ خطاب به آیت الله خامنهای بود: «شاید در تاریخ پر فراز و نشیب معاصر ایران، هیچ زمانی را به حساسیت امروز نتوان یافت. با این حال و روز کشور، فرصت چندانی باقی نمانده است. اگر جام زهری باید نوشید قبل از آنکه کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد باید نوشیده شود».
تحلیل اصلاح طلبان این بود که لشکرکشی آمریکا به افغانستان خطر حمله آمریکا به ایران را نیز افزایش داده و ایران باید برای پیشگیری از این اتفاق نشان دهد که هم در عرصه داخلی و هم در عرصه خارجی عقب نشینی کرده است. تحلیل اطلاح طلبان این بود که اگر آمریکا ببینید در ایران اصلاحات شده و رهبرانش کوتاه آمدهاند، فکر حمله به ایران را کنار خواهد گذاشت.
اما آنچه در عمل اتفاق افتاد کمکهای پنهان ایران به آمریکا برای سرنگونی طالبان بود. آمریکا پاسخی را که ایرانیان انتظار داشتند به این همکاری نداد، اما اگر خطر جنگ برای ایران وجود داشت از سر گذشت. ایران حتی حاضر شد فعالیتهای هستهای خود را در معرض نظارت بیشتر بازرسان قرار دهد.
در حکومت ایران قدرت مطلق در اختیار آیت الله خامنهای است، اما این حکومت همچنان ظرفیت آن را دارد که با جابجایی مدیریتهای اجرایی از طریق ساز و کار انتخابات رویههای خود را تغییر دهد"
طرفداران اصلاحات احساس میکردند که اگر آیت الله خامنهای به بعضی خواستههای آنها تن داده، پس ابتکار عمل را از او ربودهاند. آنچه آنها با بکارگیری و رواج دادن عبارت «جام زهر» در پی آن بودند یک نمایش آشکار ضعف از طرف آیت الله خامنهای بود. اما او نگذاشت انعطافهایش برای افکار عمومی نشانه ضعف تلقی شود زیرا همواره مراقب بود که موازنه قوای سیاسی به نفع خودش حفظ شود.
منتقدان حکومت ایران و یا طرفداران اصلاحات گاهی تمایل به هشدارهای آخرالزمانی پیدا میکنند و نابسامانی اوضاع اقتصادی و تنش در سیاست خارجی ایران را با یکسره شدن کار جمهوری اسلامی یا تیره بختی کشور یکی فرض میکنند.
چنین گرایشهایی در دهه اول انقلاب هم بین مخالفان و تبعیدیان دیده میشد تا جایی که پایان جنگ را پایان عمر حکومت میخواندند.
ایران در سالهای ریاست جمهوری محمد خاتمی با بودجهای بسیار کمتر از درآمدهای هنگفت ایران طی سالهای اخیر اداره میشد. مخالفان و منتقدان حکومت این نکته را مدام برای بیاعتبار کردن دولت محمود احمدینژاد یادآوری میکنند. نتیجهای که آنها میکوشند با این یادآوری القا کنند، این است که آیت الله خامنهای باید با نوشیدن جام زهر از مواضع خود عقب نشینی کند.
در حکومت ایران قدرت مطلق در اختیار آیت الله خامنهای است، اما این حکومت همچنان ظرفیت آن را دارد که با جابجایی مدیریتهای اجرایی از طریق ساز و کار انتخابات رویههای خود را تغییر دهد بدون آنکه نگران بقا خودش باشد.
تحریم هیچ حکومتی تاکنون به سقوط آن حکومت منجر نشده حتی اگر باعث فقر شدید در یک کشور شود. علاوه بر آن حکومتها لزوما به خاطر خودکامگی و سرکوب مخالفان محکوم به شکست نیستند. ترساندن آیت الله خامنهای از سقوط نظامش به دلیل تحریمها یه با دلیل فقدان دمکراسی مبنای تاریخی ندارد.
در شرایطی که مخالفان و منتقدان آیت الله خامنهای او را به انعطاف یا حتی کناره گیری ترغیب میکنند، باید در نظر گرفت که او چه انگیزههایی میتواند برای قبول این درخواستها داشته باشد.
برای آیت الله خامنهای طبعا اولویتش حفظ و بقا نظام است. اگر او به این برداشت نرسد که نظام در خطر است، دلیلی برای تغییر جهت یا سپردن زمام امور به دیگران ندارد.
شاید اگر اکبر هاشمی رفسنجانی یا حتی محمد خاتمی زمام اجرایی کشور را بدست بگیرند، فضای سیاسی کشور باز شود و مخالفان نفسی بکشند. اما بقا و اقتدار جمهوری اسلامی لزوما در گرو این نیست که زندانیان سیاسی آزاد، حقوق بشر رعایت یا سخت گیری شورای نگهبان کمتر شود. چه بسا بقا و اقتدار نظام به شکل موجودش با این کارها به خطر هم بیفتد.
در نامههایی که گاه بطور پی در پی از طرف شخصیتهایی مثل محمد ملکی، احمد قابل، محمد نوری زاد یا عبدالکریم سروش برای ایت الله خامنهای فرستاده میشود آنها سعی کردهاند برای تحقق خواستههایشان او را از سقوط نظام بترسانند"
آیت الله خامنهای دلیلی نمیبیند برای رفع خطری که وجود آن را قبول ندارد عقب نشینی کند یا به منتقدانش میدان بدهد. کشور با سپردن امور اجرایی به چهرههای وفادار به شخص رهبر به اندازه کافی فضا برای مانور خواهد داشت و او نیازی به بازی دادن چهرههای منتقد یا مخالف یا قبول درخواستهای آنها احساس نمیکند.
آیت الله خامنهای نشان داده که اگر مصحلت نظام را در گرو نرمش نشان دادن ببیند این کار را خواهد کرد. نمونه آن دستورش به شورای نگهبان مبنی بر تائید کردن نتیجه انتخابات شورای شهر تهران، تائید کردن افتتاح مجلس ششم، دستور به آزادی یک نماینده اصلاح طلب آن مجلس از زندان و یا دستور به تائید دو نامزد ریاست جمهوری سال ۱۳۸۰ بود که توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شده بودند.
در نامههایی که گاه بطور پی در پی از طرف شخصیتهایی مثل محمد ملکی، احمد قابل، محمد نوری زاد یا عبدالکریم سروش برای ایت الله خامنهای فرستاده میشود آنها سعی کردهاند برای تحقق خواستههایشان او را از سقوط نظام بترسانند.
این کار تاکنون جواب نداده و این گونه پیش بینی های منتقدان و مخالفان در سالهای ممتد عمر جمهوری اسلامی درست از آب در نیامده است.
آیت الله خامنهای نشان داده که دستکم تا الان خطر چالشهای پیش روی حکومت خود را بهتر از منتقدانش تشخیص داده و دلیل آن هم پابرجایی این حکومت است.
«نظام» همچان برقرار است و به دلیل ترکیبی از شانس، تدبیر و سرکوب، امروز در اقتدار کامل بسر میبرد هر چند اقتدار حکومت و بهتر شدن اوضاع کشور لزوما یکی نیستند.
-------
با درود بر محمد ملکی پیشکسوت عرصه مقومت سیاسی و از منتقدان حکومت فعلی از این دست از اخطاریه ها و هشدار نامه بسیار منتشر شده است چه از نوع نامه های آقای نوری زاد وچه از انواع دیگر...کو گوش شنوا؟
زمانی که یک حکومت استبدادی با رهبری دیکتاوری پیش میرود چه انتظار میرود که حتی نیم نگاهی به این دست از نامه ها بشود؟
در اصل حکومت دیکتاتوری یعنی خود کامه گی و عدم توجه به نظر دیگران...یعنی خود رایی و فکرو منطق خویش را بر دیگران ارجح و اصلح دانستن ...حال از چنین طرز تفکری چگونه میتوان انتظار توجه به چنین نامه هایی راداشت؟در ضمن اگر شخصی همچون ایت الله خامنه ای رهبر حکومت ایران که هر جا صلاح بداند و نفع خویش در آن باشد از حکم حکومتی و یا همان "وتوی" فرنگی استفاده میکند در طی این سالها میخواست توجه ای به این قضایا کند تا کنون بر سر جایش تکیه نزده بود.
به هر حال از روی دیگر این دست نامه ها به گونه ای در منظر اهل فن به قسمی نامه خود رهایی و اتمام حجت مینماید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر