۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

نشست پراگ پیرامون دموکراسی در ایران از دید فرخ نگهدار

مقصود از این نوشته شناخت خطوط اصلی استراتژی سیاسی و سمت گیری فکری و نیز حد موفقیت کنفرانسی است که در روزهای ۱۷ و ۱۸ نوامبر۲۰۱۲، با شرکت بیش از یکصد تن از کادرهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، در شهر پراگ برگزار شد. برگزار کنندگان نام «اتحاد برای دموکراسی» یا «پیشبرد اتحاد برای دموکراسی» را برای خود برگزیده اند.

این گامی به پیش است

به نظر من جلسه پراگ جلسه ای موفق بود. این جلسه کمک بسیار بزرگی می کند که صف و سیمای یکی از گرایش های طرفدار «تغییر رژیم» تا حدود زیادی معنا و از گرایش هایی که خواهان اصلاح نظام اند تفکیک شود. برای معنا کردن این گرایش به قطع نامه پایانی یا «اسناد» این نشست نمی توان و نباید رجوع کرد. آنقدر تجربه و دوراندیشی در میان سازمان دهندگان این نشست انباشته شده است که بدانند برای تعریف خود به نوشتن برنامه و صدور قطع نامه نیازی ندارند. تداوم حضور شخصیت هایی که جایگاه و نگاه خود را طی سال ها برای هموطنان تعریف کرده اند بهترین ضامن اعتماد افراد به تشکلی است که در حال شکل گیری است. این سنت چپِ دموکرات است که هموندی درونی خویش را در قالب سند و کنگره آشکار سازد. خصلت تشکلی که در حال شکل گیری است به گونه ایست که اگر بخواهد سنت چپ دموکرات را تقلید کند از هم می پاشد. اتحاد جمهوری خواهان ایران تشکلی در تداوم سنت چپ دموکرات است. شکل گیری گرایشی با خصلت راست میانه در ایران ناگزیر است. خوشحالم از این که این نشست یکی از مهم ترین گره های مبارزان اپوزیسیون ایران را باز کرد. مولفه های فکری و مواضع سیاسی که توسط تک تک بنیان گذاران این تشکل عرضه می شود راستاهای یک حزب سیاسی نوین بر اساس نوعی لیبرالیسم راست میانه پشتیبان غرب را بازتاب می دهد. این راستاها البته یک طیف است؛ مثل هر حزب سیاسیِ روزآمد شده.

کسانی می گویند آنچه تا کنون تحت عنوان «اتحاد برای دموکراسی» شکل گرفته همان نطفه یا جنینی است که میرود چیزی شبیه «شورای ملی سوری» را برای ایران تاسیس کند. بررسی دیدگاه های اصلی ترین چهره های بنیان گذار این جریان برای من تردیدی باقی نمی گذارد که آنها مایلند در موقعیت شورای ملی سوری قرار گیرند و توسط دولت های اروپایی و ایالات متحده «جدی» گرفته شوند. اما پیش رفت در این مسیر از یک سو بستگی دارد به تحولات منطقه و سیاست غرب در قبال ایران، و از سوی دیگر بستگی دارد به خردمندی و تدبیر جمعی که در پراگ گرد هم آمده اند؛ و بالاخره به مسیری که در روندهای آتی رهبری جمهوری اسلامی ایران در پیش می گیرد. این که این نطفه به جنین، و آن جنین در سیمای شورای ملی سوری متولد خواهد شد، یک اظهار نظر غیرقطعی است.

کسانی می گویند پراگ موفق نشده است قطع نامه جان داری صادر کند و یا ارگان رهبری تشکیل دهد. این حرف اندکی ناوارد است. همه احزاب سیاسی در ایران قرار نیست مدل احزاب سیاسی چپ و دموکراتیک را تکرار کنند. کنگره تشکیل دهند و شورای مرکزی و هیات سیاسی (بر اساس یک نفر یک رای) انتخاب کنند. رهبران احزاب غیرچپ اکثرا «خود-منصوب» اند. نباید انتظار داشت آنها عضوگیری آنچنانی داشته باشند، تشکیلات درست کنند و انتخاب رهبران را به اعضاء واگذارند. نباید انتظار داشت که آنها فعالیت خود را بر صدور اعلامیه های سیاسی متمرکز کنند. آنها به «مذاکره»، «جلب پشتیبانی»، «تریبون»، «یارگیری» و کارهایی از این دست خیلی بیشتر بها خواهند داد. احتمال بسیار کمی دارد گردانندگان این جریان برای توافق بر سر جمله ها و قطع نامه ها وقت بگذارند و جر و بحث کنند. حزب آنها حزب رجال است. رجالی که به لحاظ انتخاب های سیاسی و اجتماعی سمت گیری معین و همسو دارند. مولفه های نظری، تحلیلی و سیاسی فکر آنان هم اکنون بسیار شکل گرفته است. این حرف که گفته می شود عمر آنان کوتاه است اصلا واقعی نیست. یگانگی اصولی دیدگاه ها شانس ماندگاری بالایی برای این جریان پدید آورده است.

این چنین حزبی دیرتر یا زودتر در ایران باید تشکیل شود و می شود. دموکراسی در ایران بدون حضور حزبی با چنین دیدگاه هایی ناقص و شکننده است. بخش معینی از جامعه ما واقعا مثل پراگ فکر می کند. من خوشحالم که روند تاسیس چنین حزبی به تاخیر نیافتاد. از دیرباز انتظار این بوده است که از پی استقرار دموکراسی در کشور و دست یابی به انتخابات آزاد چنین حزبی در ایران قد علم کند. این خوب و به موقع است که این ها اکنون، که حوادث کورانی نیست، دست به کار شده اند. باید کمک کرد که پروسه زایمان بی درد تر و روشن بینانه تر طی شود. اعمال فشارهایی از این دست که در زمینه منابع مالی شفاف نیستند، یا درمیان خود اختلاف دارند، یا افراد با گرایش سلطنت و با پیشینه فلان در میانشان هست به نظر من نباید اساس قرار گیرد. شفافیت و خودکفایی مالی البته فضیلتی بزرگ و پرسش در باره آن ضروری است. اما این پرسش نباید این احساس را منتقل کند که پرسشگر اساسا با تاسیس یک حزب لیبرال پشتیبان غرب در ایران مشکل دارد. دیدگاه های حاکم بر نشست پراگ دیدگاه های بخشی از ایرانیان است. باید راه باز کرد و فرصت داد این دیدگاه ها شکل حزبی به خود بگیرند. این شکل یابی برای ایران یک ضرورت است.

هدف مشترک - استراتژی مشترک

گفته می شود این تشکل تازه خواهان جمع آمد همه نیروهای اپوزیسیون زیر یک چتر واحد است. اتحاد برای دموکراسی البته این را شوق مندانه مطرح می کند. آنها نه می خواهند و نه می توانند تمام اپوزیسیون ایرانی را حول استراتژی واحد متحد کنند. تبلیغ یک فکر یک چیز است و اجرای آن چیز دیگری. جمع آمد خط «اصلاح نظام» با خط «تغییر رژیم»‌ هم ناممکن است و هم به شدت مخرب. تلاش ها در پراگ برای نزدیک کردن آن به خط و برنامه اعلام شده از طرف آقایان موسوی و کروبی همانقدر خرابکارانه است که تلاش ها برای نزدیک کردن مواضع آقایان موسوی و کروبی به مواضع آقایان خادم و آهی. تداوم کار «اتحاد برای دموکراسی» به همه فرصت می دهد که بدانند ما در ایران حداقل «دو نوع اپوزیسیون» داریم که هر یک استراتژی سیاسی جداگانه دارند. اختلاف نظر آقایان موسوی و کروبی با آقایان آهی و خادم رفع شدنی نیست.

دموکراسی، رعایت حقوق بشر، رفع تبعیض، برابری زنان، انتخابات آزاد، و از این قبیل، ایده آل هایی همگانی و مشترک است. در جهان امروز حتی مدافعان خردمند و روزآمد استبداد هم خواهان دموکراسی، حقوق بشر، برابری زنان، انتخابات آزاد و غیره هستند. مخالفت با این ایده آل ها مثل این می ماند که کسی با اشتغال کامل یا توسعه پایدار مخالفت کند. «پیشبرد اتحاد برای دموکراسی» نه بر اساس همگونی در تعریف ایده آل ها که بر اساس همسویی در استراتژی سیاسی تشکیل شده است.

رئوس استراتژی اتحاد تازه

من با شناختی که از مواضع بنیانگذاران «اتحاد برای دموکراسی» به دست آورده ام عناصر استراتژی سیاسی مورد قبول بنیان گذاران آن را در ۱۵ بند این طور جمع بندی می کنم:

1 ما اتحاد فراگیرِ همه ی نیروهای مخالف حکومت، با هر فکر و عقیده، را حول استراتژی «تغییر نظام» امری ممکن و ضرور می شناسیم.

2 ما اعتقاد داریم اختلاف بر سر نظام آتی، سوابق افراد، و یا عقاید مختلف مانع این اتحاد نیست. اختلاف بر سر نظام آتی امری جزیی است.

3 ما به اختلافات و رقابت های درون نظام و جناح های جمهوری اسلامی توجه می کنیم اما تکیه نمی کنیم. این ها اختلافاتی جزئی یا بر سر قدرت است. وحدت حاکمان در مقابل اپوزیسیون، و بر سر حفظ نظام، قطعی است. ما باید شکاف در حکومت را بیشتر کنیم اما نه از طریق حمایت از یک جناح.

4 باید راس نظام هدف قرار داده شود. تمام اختیارات در راس نظام متمرکز است. خامنه ای مسوول همه فجایع است. تمامیت حکومت فاسد و بی کفایت است. خامنه ای کسی نیست که عقب نشینی کند. یک قدم عقب نشینی او معادل فروپاشی نظام است.

5 فضای سیاسی رو به بسته شدن و شدت استبداد در حال افزایش است. این روند را فقط با تغییر نظام می توان متوقف کرد. همه نیروهای سیاسی باید خود را برای برخورد خشن تر حکومت آماده کنند.

6 منزوی کردن استراتژی اصلاح طلبان و جریان های مطالبه محور و تلاش برای «ارتقاء» سطح جنبش مطالباتی به جنبش برای تغییر نظام رکن مهم استراتژی سیاسی است. مبارزه مطالباتی مبارزه ای سترون و بی حاصل است. وضع مردم به تدریج رو به وخامت می رود. باید مبارزات مطالباتی را به سمت مبارزه سیاسی ارتقاء داد.

7 رژیم جمهوری اسلامی ایران رژیمی اصلاح ناپذیر است. اصلاح طلبی رفتن از پی سراب است. تا این حکومت هست هیچ اصلاحی در امور کشور متصور نیست. اصلاحات بنیادین فقط با تغییر نظام ممکن است.

8 انتخابات در جمهوری اسلامی قادر نیست در سرنوشت کشور تغییری جدی پدید آورد. شرکت در انتخابات تطهیر حکومت است. انتخابات در بهترین حالت کشاکشی بر سر قدرت است و تاثیری عمده ای در اوضاع کشور ندارد. تا این رژیم هست برگزاری انتخابات آزاد در ایران میسر نیست.

9 جلب جریان های قوم گرا به ائتلاف همگانی از مهم ترین ارکان هر راهبرد سیاسی برای تغییر نظام است.

10 مبارزه قانونی و مبارزه برای التزامِ حکومت به قانون اساسی مبارزه ای بیهوده و سترون و برای تحکیم نظام است. باید به جای دعوت از حکومت به رعایت حقوق قانونی شهروندان خواهان سرپیچی آنان از قانون و نظم حاکم شد.

11 مسوولیت هر نوع خشونت بر عهده حکومت است. ما به خشونت متوسل نمی شویم. ما خواهان راه صلح آمیز برای گذار به دموکراسی هستیم. اما مقاومت در برابر خشونت حکومتی حق «مردم» است.

12 امکان استقرار رهبری مبارزات مردم در داخل کشور منتفی است. چهره های سیاسی مقیم داخل یا مجبور به سکوت اند و یا تبعیت از خواسته های حکومت.

13 فشار بین المللی بر جمهوری اسلامی را باید افزایش داد. انزوای بیشتر ایران و تشدید تقابل کشورها با حکومت به سود اپوزیسیون است. باید برای حمایت فعال تر "جامعه بین المللی" از "اپوزیسیون" تلاش کرد. بدون حمایت بین المللی برداشتن نظام فعلی غیر قابل تصور است.

14 تا جمهوری اسلامی ایران هست تضاد با جامعه بین المللی تشدید می شود. دیپلماسی قادر به حل این تضاد نیست. مذاکره غرب با جمهوری اسلامی بی حاصل است. جمهوری اسلامی عقب نخواهد نشست. ماندن جمهوری اسلامی متضمن تشدید خطر حمله نظامی به کشور است.

15 منافع کشور ما در آن است که متحد استراتژیک غرب باشیم. بیطرفی کشور در رقابت بین شرق و غرب به زیان ایران است. اختلافات میان نیروهای سیاسی ایرانی (به شمول نیروهای حاکم) دنباله اختلاف میان غرب و شرق است. اپوزیسیونِ ایران متحدِ نیرومند، غرب - و غرب متحد نیرومند اپوزیسیون ایران - است.

در تنظیم این مواضع فرض گرفته ام که خود یکی از پایه گذاران «اتحاد برای دموکراسی» هستم و پیش نویس سندی را تنظیم می کنم که باید مورد تائید جمع قرار گیرد. به زبان دیگر در تنظیم سند سعی شده که مواضع و زبان طوری گزین شود که با فهم و درک پایه گذاران آن اتحاد کمترین زاویه را داشته باشد.

من خطوط اصلی راهنمای عمل نیروهای اصلاح طلب (سبز‍) ایران را در یک مقاله تحلیلی مبسوط تحت عنوان « گونه شناسی اپوزیسیون ایرانی» برشمرده ام. به نظرم در دوره های آتی به جاست که تفاوت در نگرش سیاسی رهبران جنبش سبز (اصلاح طلب) با نگاه های مسلط بر پراگ با دقت و شفافیت بیشتر مورد موشکافی قرار گیرد. متمایز شدن سیمای استراتژیک حرکت اصلاح طلبان از حرکتی که در پراگ سازمان دهی می شود خود یک گام بزرگ به سوی دموکراسی است. بسیار مناسب خواهد بود که حامیان هر دو جریان تصمیم خود به پیوستن به هر یک از این دو گرایش را برای جامعه سیاسی ایرانی در داخل و خارج کشور مسجل سازند.
در ده دوازده ساله اخیر- که موضوع تشکیل «اتحاد» به جای تشکیل احزاب مطرح شده است - موضوع عضویت همزمان یک نفر در اتحاد و در سازمانی که در آن عضو است مورد بحث و مورد اختلاف بوده است. اکنون تجربه نشان می دهد که عضویت در دو سازمان وقتی مشکل ساز است که دیدگاه های استراتژیک حاکم بر دو تشکل ناهمآیند باشند. در چنین وضعی برخورد و بحران اجتناب ناپذیر است. تفاوت دیدگاه های غالب بر دو اتحاد، یعنی «اتحاد جمهوری خواهان» و «اتحاد برای دموکراسی» تفاوتی استراتژیک است. با وجود این تفاوت عضویت همزمان فرد در این دو تشکل به مرور دشوارتر و دشوارتر می شود.

چشم انداز

میزان قدرت و میدان داری «اتحاد برای دموکراسی» بیش از هر چیز به روند اوضاع سیاسی بستگی دارد. تا زمانی که نیروهای مخالف مذاکره مستقیم با امریکا همچنان در حکومت دست بالا را داشته باشند، این اتحاد و جریان های مشابه، که به امکان توفیق دیپلماسی در عادی سازی روابط ایران و غرب امید یا اعتقاد ندارند، زمینه ای نیرومندتر خواهند یافت. میزان اهمیت این نوع اتحاد با میزان تقابل ایران و غرب مربوط است.
چنانچه اوضاع بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران مناسبات با غرب رو به وخامت رود، بخصوص اگر کار رژیم سوریه تا آن زمان یکسره شده باشد، باید انتظار داشت که در رابطه با نیروهای ایرانی «جایگزین» نیز تحرکات و فعل و انفعالاتی از نوع آنچه که در دوحا در هفته گذشته جاری شد، در رابطه با شکل دادن یک «اپوزیسیون گسترده تر» از اتحاد برای دموکراسی آغاز و تلاش ها برای پیوند دادن این سه مولفه از هر سو پی گرفته شود. با توجه به خارج شدن مجاهدین از لیست ترور و با توجه به پیوستن برخی کادرهایی که با رضا پهلوی کار می کنند به پراگ نخستین پیش شرط ها در این مسیر زمینی شده است. با این حال به نظر می رسد حد بسته بودن و عقب افتادگی فرهنگی سازمان مجاهدین هم چنان یک مانع جدی و غیرقابل عبور است.

گرچه اتحاد برای دموکراسی موفق شده است مجرب ترین کادرهای نومید از جنبش ها و روندهای اصلاح طلبانه را در خود گرد آورد اما به لحاظ شمار هواداران در داخل و خارج کشور قادر به رقابت با طرفداران شاهزاده رضا پهلوی و سازمان مجاهدین خلق نیست. این ارزیابی واقع بینانه است که هرگاه کادرهای سیاسی مجرب و به لحاظ فرهنگی روزآمد مبنا باشد نه سازمان مجاهدین و نه حامیان شاهزاده قادر به رقابت نیستند. و هرگاه زمینه و نیروی اجتماعی مبنای وزن کشی باشد اتحاد برای دموکراسی با فاصله زیاد در آخر صف ایستاده است.

چنانچه از پی انتخابات ریاست جمهوری در خرداد آینده نیروهای مخالف مذاکره مستقیم با امریکا منزوی و از مراکز حساس قدرت حکومتی دور شوند، و در حکومت عزمی و انسجامی برای روند مهار مناقشات با غرب و گفتگوی مستقیم با امریکا شکل گیرد، آنگاه این نوع اتحادها نیز باید همچنان منتظر بماند تا زمانی دیگر اهمیت سیاسی قابل اتکایی پیدا کنند.

یک ارزیابی واقع بینانه هنوز حکم نمی کند که ایران به سمت آینده ای خواهد رفت که بنیان گذاران «اتحاد برای دموکراسی» طراحی می کنند. انتخابات بهار آتی فرصتی بی نظیر برای چرخش اوضاع و باز گشایی فضای سیاسی و نیز باب مذاکره مستقیم با امریکا و برداشتن تحریم هاست. هنوز می تواند وضع چنان شود که جنبش اصلاح طلب و مطالبه محور چه در حکومت است و چه در جامعه مهم ترین وپر قدرت ترین جناح اپوزیسیون ایران بماند. هم اکنون هم اگر قرار باشد وزن کشی اجتماعی صورت گیرد، بخشی از جامعه ما که به روش های اصلاح طلبانه پای بندی نشان می دهد نسبت به بخشی که تحول اوضاع را بدون مداخله خارجی ناممکن می شمارد تفوق و برتری کمی و کیفی دارد. وضع این طور نیست که اکثریت جامعه ایرانی امید، اعتماد یا اتکایی بر فشار خارجی برای حل مسایل داخلی داشته باشد. محبوبیت اجتماعی دیدگاه های حاکم بر اتحاد برای دموکراسی و متحدین بالقوه آن - علیرغم وزن اجتماعی غیرقابل انکار آن - با محبوبیت اجتماعی دیدگاه های رهبران جنبش سبز قابل مقایسه نیست. چنانکه دیدیم به محض باز شدن فضای سیاسی و رونق گیری مجدد انتخابات[1] در ایران بخش بزرگی از شهروندان به تنگ آمده ی ما رو به سوی صندوق ها خواهند رفت و باز از طریق ارایه رای خود تحول سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه خویش را پی خواهند گرفت.

فرخ نگهدار
farrokh1946@gmai.com

[1] بحث انتخابات آتی ریاست جمهوری و تولید یک استراتژی روشن سیاسی برای ثمربخش ساختن آن موضوع این مقاله نیست. من در نوشته ای دیگر فرصت ها و ظرفیت های اپوزیسیون اصلاح طلب (سبز) ایران - برای کمک به برون برد کشور از مسیری که به تقابل بیشتر با غرب می انجامد و ارتباط آن با صندوق رای - را جداگانه خواهم شکاف. باید نشان داد که چرا و چگونه وضع کشور به گونه ایست که باید، با تولید و پیگیری یک استراتژی سیاسی روشن، کشور و اراده حاکم بر آن را به سویی سوق داد که شرایط برای مشارکت فعال و شور انگیز مردم در انتخابات با شعار «برداشتن تحریم ها و مهار تورم» حقیقی شده و کشور از لبه یک پرتگاه دهشتناک دور گردد.

هیچ نظری موجود نیست: