۱۳۹۱ آبان ۲۱, یکشنبه

مختصری از زجر خانواده بانو ستوده.. مقاومتی ستودنی

از دادستاني تماس گرفتند و گفتند بچه‌ها نامه‌ي ملاقات حضوري دارند. ظرف يك ساعت با...
يد خودم را به دادستاني كه در بازار تهران است ميرساندم، مهراوه را از مدرسه و نيما را كه سرما خورده است از خانه بر ميداشتم و سر ساعت در سالن ملاقات حاضر مي‌شديم.
سالن ملاقات كه هميشه با نامه‌ي دادستاني ملاقات حضوري ميدهد اعلام كرد كه ملاقات شما از درب اصلي زندان و محلي كه زندانيان رفت و آمد مي‌كنند بايد صورت بگيرد.
با اين حال درب اصلي نامه‌ي دادستاني را از ما گرفت و درست سه ساعت و نيم ما را مقابل زندان منتظر گذاشت. سرفه‌هاي آسم نيما كه سرما خورده است در هواي آلوده‌ي آنجا شروع شد.
بخش اداري زندان تعطيل شد و يك ساعت پس از تعطيلي زندان دست از پا درازتر برگشتيم. 3 ساعت و نيم چشم بچه‌ها به در زندان بود و با هردفعه باز و بسته شدن منتظر بودند كه آنها را براي ملاقات صدا ميكنند. اما هيچوقت اين اتفاق نيفتاد.
اين هم ملاقات حضوري دادستاني بود براي بچه‌هايي كه مادرشان در اعتصاب غذا است و 4 ماه است كه از ملاقات حضوري بچه‌هايش محروم است.
همه‌‌ي آنها دست به دست هم دادند تا امروز حسابي حال بچه‌ها و ما را بگيرند. مطمئنا بازيهاي بدتري هم الان با نسرين در داخل سلول مي‌كنند و اگر موفق شوند كشور ما آباد اقتصاد ما پررونق، فقر، اعتياد و بيكاري ريشه‌كن و در مقابل كشورهاي ديگر سربلند خواهيم شد
 محمد ناصری وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر 

هیچ نظری موجود نیست: