۱۳۹۵ خرداد ۱۹, چهارشنبه

از «اصلاحات» تا «اعتدال»

خواندن یادداشت پرستو فروهر، در باره تجربه سفر اخیرش به ایران، بسیار دردناک بود. مرا به ۱۶ سال پیش برد که بسیاری از ما امیدوارم بودیم شاهد روند متغیری در ایران باشیم و از نظامی غیردموکراتیک و دینی، به ساختاری دموکراتیک پیش برویم، آن‌هم با پذیرش این نکته که «اصلاح» تدریجی است. چند سال بعد، بعضی از ما، فهمیدیم که پذیرش قاعده این بازی، می‌تواند به معنای از دست دادن وجدان‌مان باشد. وقتی مانی حقیقی، کارگردان سینما در روزی که رای داد عکسی از انگشت مهر زده‌اش انداخت که روی کاغذی با نام‌های محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، پروانه فروهر و داریوش فروهر قرار داده بود همراه با این جمله که امیدوارم کار درستی کرده باشم» و «به ياد اين چهار نفر، با ترديد، به ليست كامل اصلاح طلبان راى دادم» فهمیدم که چقدر داشتن وجدان می‌تواند چیز خوبی باشد و حداقل مانی حقیقی برای توجیه خودش، سعی کرده علامت سوالی باقی بگذارد. شاید دانسته اشتباهی کرده و حال می‌خواهد اعتراف کند که اشتباه کرده.

می‌گویند سید محمد خاتمی  لیست‌ نمایندگان خبرگان «یاران امید و اعتدال» را تایید کرده است. این تایید، مسوولیتی اخلاقی هم بر روی دوش او می‌گذارد و هم روی دوش حامیان و تبلیغ کننده‌های این فهرست.
سید محمد خاتمی کسی است که در سال ۱۳۷۷، دری نجف‌آبادی را برکنار کرد.  خاتمی، قول داد پرونده قتل‌های زنجیره‌ای را تا آخر دنبال کند و با مردم کشور در میان بگذارد. 
سید محمد خاتمی، اما، چنین نکرد. حالا او حضور دری نجف‌آبادی را در لیست «یاران اعتدال» تایید می‌کند...
بسیاری از ما، آن‌ زمان، به دولت اطمینان داشتیم. شاید برای من لحظه جادویی زمانی فرا رسید که سه روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۰، روبه‌روی سید محمد خاتمی در ساختمان ریاست جمهوری نشسته بودم، و در باره مشکلات آب و سیاست‌های خطای وزارت نیرو حرف می‌زدم. در باره اینکه باید به داد سفره‌های آب زیرزمینی برسد. باید به دنبال احیای آبخوان‌ها و قنات‌ها بود چون روز مبادا اگر فرا برسد، باید ذخیره‌ای داشته باشیم.
خاتمی مدارک بسیاری تحویل گرفت، اما بعدا که فهمیدم چه کسانی را مامور بررسی ماجرا کرده، یعنی همان حامیان مشارکتی سدسازی را، نا امید شدم. وقتی همان مشارکتی‌ها مانع یادداشت‌های انتقادی در باره سدسازی و سیاست‌های وزارت نیرو شدند، در روزگاری که «دانستن حق مردم» بود و «ایران برای ایرانیان» بود.
خاتمی اما، شاید همین موجودی بوده که امروز می‌بینیم؛ بزدل، ترسو، متملق قدرت، محافظه‌کار، ساکت در برابر ظلم به حقوق مردم و جنایت‌های تحت امر خمینی و ساختار جمهوری اسلامی. اشکال از خاتمی نیست، از مایی است که چیزی دیگری را باور کردیم. اشکال از ما است که دنبال قهرمانی بودیم که از ابتدا سوراخ بود و نخواستیم لختی پادشاه را ببینیم و باور کنیم.
اشکال کار از من نوعی ایرانی است که نمی‌خواهم بدانم. اشکال کار از من است که باور می‌کنم حرف امثال بهنود و جلایی‌پور و نبوی و گنجی را.
خاتمی، کسی که مسوول ستاد تبلیغات جنگ بود، به هر شکل باید مسوول بخشی از جان‌های از دست رفته در سال‌های جنگی شناخته شود که می‌بایستی همان سال‌های اول پایان می‌یافت، اما جماعت خواهان تداومش بودند. 
خاتمی، نماینده‌ای تندرو در مجلس بود. او کسی است که وزارتش، مهر سانسور بر کتاب‌های بسیاری زد. خاتمی در دو دولت موسوی و دولت اول هاشمی رفسنجانی وزیر بود. خاتمی دو دوره رئیس جمهوری این نظام بوده است و عملا جز در این ساختار نمی‌تواند زندگی کند.
اگر بخواهیم خاتمی را درک کنیم، بیشتر باید او را همانی ببینیم که هست، نه کسی که دوست داریم باشد. 
ما در برابر سیاسیون، شاید بهتر باشد واقعیت‌شان را ببینیم، نه چیزی که دوست داریم باشند. بسیاری از ما نخواستیم خاتمی واقعی را ببینیم. ما شاید نخواهیم دروغ‌های ظریف و روحانی را ببینیم با این خیال که نکند امیدمان از میان برود. به نظر می‌رسد ما از ترس واقعیت، خودمان را به امیدی غیرممکن معتاد کرده‌ایم تا شاید روزی به رویایی که داریم نزدیک شویم.
همه ما رویاهایی داریم. باید داشته باشیم. اما رویا آیا هدف ما است، یا هدف‌مان رویایی؟ افتادن در وادی رویا، ما را از واقعیت‌‌ها دور می‌کند. اما چیزی که برای من عجیب است، سطح پایین رویاهای بسیاری از هم‌وطنان است. هم‌میهنانی که هنوز باورشان نشده خشک‌سالی و بحران فعلی آب می‌تواند همه سرمایه‌های‌شان را بر باد بدهد. در روزگاری که بی‌آبی زندگی همه را به شکلی ارعاب‌آمیز تهدید می‌کند، سیاست، مردم‌سالاری، اصلاحات و بقیه، عملا محلی از اعراب ندارد.

هیچ نظری موجود نیست: