۱۳۹۴ شهریور ۲۵, چهارشنبه

نابودی اسراییل طی ۲۵ سال آینده!!!!!!!!!

تانیاهو،‌ هیلاری کلینتون و دانلد ترامپ اخیرا در سخنانی به اظهارات آیت الله خامنه‌ای واکنش نشان دادند. خامنه‌ای طی سخنانی وعده نابودی اسراییل طی ۲۵ سال آینده را داده بود.
در واکنش به اظهارات آیت الله خامنه‌ای پیرامون مساله هسته‌ای، اسراییل و روند مذاکرات، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسراییل گفت: «خامنه‌ای جای کوچک‌ترین توهمی برای حامیان توافق هسته‌ای ایران باقی نمی‌گذارد. او آشکارا امریکا را شیطان بزرگ می‌خواند و از قصد ایران برای نابودی اسراییل می‌گوید،‌ نتیجه‌ای که می‌شود از حرف‌های رهبر خودکامه تهران گرفت این است که همه کشورهای مسوول باید برای توقف تجاوز و ترور ایران -که متاسفانه به واسطه توافق تشدید می‌شود- همکاری کنند.»
 نتانیاهو که در لندن به سر می برد با تاکید بر قدرت نظامی کشورش گفت: «اسراییل قوی‌ است و قوی‌تر از قبل هم خواهد شد»، :
آیت الله سید علی خامنه‌ای  روز چهارشنبه (۱۸ شهریور-۹ سپتامبر) در یک سخنرانی که بازتاب گسترده‌ای در خبرگزاری‌های جهان داشت، گفت که اسراییل تا ۲۵ سال آینده وجود نخواهد داشت.
علی خامنه‌ای در سخنان خود با تاکید بر این‌که جمهوری اسلامی با همه‌ی دنیا به جز امریکا و اسراییل مذاکره می‌کند، اظهار داشت: «بعد از اتمام این مذاکراتِ هسته‌ای، شنیدم صهیونیست‌ها در فلسطین اشغالی گفته‌اند فعلا با این مذاکراتی که شد، تا ۲۵ سال از دغدغه‌ی ایران آسوده‌ایم و بعد از ۲۵ سال فکرش را می‌کنیم.
 بنده در جواب عرض می‌کنم اولاً شما ۲۵ سال آینده را نخواهید دید، تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی، چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت؛ ثانیاً در همین مدت هم روحیه‌ی اسلامیِ مبارز و حماسی و جهادی، یک لحظه صهیونیست‌ها را راحت نخواهد گذاشت.»
در واکنشی دیگر به اظهارات رهبر جمهوری اسلامی، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق امریکا روز چهارشنبه در یک سخنرانی در اندیشکده‌ی بروکینگز گفت: «ما هرگز نمی‌توانیم این صحبت‌ها را جدی نگیریم. به خصوص که ایران موشک‌های پیشرفته برای حزب ‌لله لبنان می‌فرستد و خامنه‌ای استراتژی مشخصی برای نابود کردن اسراییل عرضه کرده و در این باره صحبت می‌کند که چطور اسراییل تا ۲۵ سال آینده وجود نخواهد داشت، همان طور که امروز این کار را کرد.»
هیلاری کلینتون که هم اکنون کاندیدای حزب دموکرات برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ امریکا است، خطاب به آیت الله خامنه‌ای گفت: «امریکا هرگز به شما اجازه نخواهد داد که به بمب هسته‌ای برسید. در مقام رییس جمهوری هر اقدامی که لازم باشد برای محافظت از امریکا و متحدان‌مان انجام خواهم داد. اگر ایران بخواهد به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند، من در توسل به گزینه نظامی تردیدی از خود نشان نخواهم داد.»
دیگر کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده از حزب جمهوری خواه، دانلد ترامپ نیز در یک سخنرانی در جمع مخالفان توافق اتمی با ایران در مقابل کنگره آمریکا گفت: «آن‌ها ما را فریب می‌دهند؛ پول‌مان را می‌گیرند؛ ما را احمق فرض می‌کنند؛ و بعد برمی‌گردند به همانی که واقعا هستند.
وی با تاکید بر اشتباه بودن مذاکرات و توافق هسته‌ای با ایران افزوده: ما به وسیله افراد خیلی خیلی احمقی رهبری می‌شویم و ما نمی توانیم اجازه دهیم که این وضعیت ادامه پیدا کند، ایران نمی خواهد اسراییل وجود داشته باشد و وظیفه ما است که این وضعیت را تغییر دهیم.

روزی که جرمی کوربین اعدام‌های ۶۷ را محکوم کرد

روزی که جرمی کوربین اعدام‌های ۶۷ را محکوم کرد
رهبر جدید حزب کارگر، ۲۷ سال پیش نگران جان ایرانیان مخالف رژیم ایران بود

رهبر جدید حزب کارگر انگلستان، ۲۷ سال پیش وقتی پلیس انگلیس مراقب جان نویسنده‌ی«آیات شیطانی» بود، ضمن اشاره به اعدام‌های سال ۶۷، خواستار چنین حفاظتی برای ایرانیانی شد که در معرض خطر عوامل نظام بودند.
انتخاب جرمی کوربین به رهبری حزب کارگر انگلستان به مذاق خیلی‌ها خوش نمی‌آید، به‌ویژه به خاطر رابطه خوبش با شبکه پرس‌تی‌وی جمهوری اسلامی.
وقتی آیت‌الله خمینی با تحریک اطرافیانش علیه جان سلمان رشدی فتوایی برای کشتن نویسنده‌ی کتاب «آیات شیطانی» صادر کرد، کمتر کسی انتظار داشت که یک نماینده‌ی جوان حزب کارگر در پارلمان انگلستان، خواستار مراقبت از جان ایرانیانی شود که در معرض خطر از سوی عاملان جمهوری اسلامی بودند.
در دهه ۸۰ میلادی، گروهی از ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی در اروپا ترور شدند و معلوم شد در انگلستان نیز، گروهی از فعالان مخالف رژیم تهران، در وضعیت تهدید آمیزی به سر می‌برند.
بعد از اعلام خبر فتوای آیت‌الله خمینی برای گرفتن جان سلمان رشدی، دولت انگلستان برای مراقبت از جان این شهروند خود، تمهیداتی اندیشید و گروه‌های مختلفی شبانه‌روز از رشدی محافظت می‌کردند.
جرمی کوربین، نماینده منطقه ایزلینگتون در مجلس عوام در جلسه‌ی در همین باره خطاب به وزرای دولت چنین گفت: «علاوه بر مراقبتی که به درستی برای دفاع از جان سلمان رشدی ارائه شده، آیا وزیر محترم خارجه با دوست خود وزیر محترم کشور تماس می‌گیرد تا چنین مراقبتی از ایرانیانی که در این کشور زندگی می‌کنند که ممکن است در معرض حمله‌ی مامورانی باشند که از جانب جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند؟ آیا می‌دانند که بر اساس گفته‌ی دوست من، آقای وینیک نماینده محترم والسال به آن اشاره کرده‌اند، بعد از آتش‌بس (جنگ ایران و عراق) بیش از ۳۰۰۰ نفر به خاطر فعالیت‌های سیاسی‌شان در ایران اعدام شده‌اند و عده‌ی زیادی در انتظار اجرای حکم اعدام‌شان هستند؟»
کوربین در ادامه گفت: «این مساله اهمیت زیادی دارد که همه مقابل آنچه دولت ایران با مردم خودش و دیگر نقاط دنیا می‌کند، بایستند. بر همین مبنا، هرگونه تجارت و داد و ستد و اعطای اعتبار به این کشور، خطا است و از همه مهم‌تر فروش هر گونه سلاحی از سوی هر کشوری [به ایران] که می‌تواند برای سرکوب سیاسی مردم ایران مورد استفاده قرار گیرد، مایه‌ی انزجار است.»

آخرین سِلفی!!!

آخرین سِلفی (کارتون مسابقه فیلترنت)

آیا در اسلام شکنجه مجاز است؟

آیا در اسلام شکنجه مجاز است؟

download
جهت بررسی ممنوعیت و یا جواز شکنجه در قوانین ایران، با توجه به این که حقوق ایران برگرفته از فقه اسلامی می‌باشد، شایسته است در ابتدا حکم شکنجه را در فقه و شریعت اسلامی بررسی کنیم. در زمان ظهور اسلام و حتی پیش از آن، شکنجه در جامعه وجود داشت و حتی بسیاری از پیروان ادیان جدید، توسط معاصران خویش تا سرحد مرگ شکنجه می‌شدند، شکنجه‌ی عیسی مسیح و حواریون او و شکنجه‌ی ایمان آورندگان به پیامبر اسلام، از نمونه‌های بارز شکنجه در دوران کهن بود. اما علی‌رغم ثبت این شکنجه‌ها در تاریخ ادیان، در منابع کهن دینی، شکنجه، به عنوان فصل مستقلی مورد بررسی قرار گرفته نشده؛ زیرا شکنجه‌ها در قالب و چارچوب‌های دیگری اِعمال می‌شده است. لذا در ابتدا “حکم شکنجه را در فقه و شریعت اسلامی با توجه به انگیزه‌های متفاوت آن” بررسی می‌کنیم. سپس در بخش دوم به “منع شکنجه در قوانین مدون ایران” می‌پردازیم.
بررسی فقهی شکنجه با توجه به انگیزه‌های متفاوت آن
با توجه به این‌که از دیرباز، شکنجه، در قالب و چارچوب‌های متفاوت و با انگیزه‌های مختلفی اِعمال می‌شده است، برخی از واژه‌های عربی، مثل “تعذیب” (رنج دادن و عذاب کردن) و “ایذاء” (اذیت و آزار رسانیدن) به معنای شکنجه، سر فصل جدیدی از مباحث فقهی شد. سپس احکام مرتبط با شکنجه، در ابواب مختلف فقهی، بیان گردید. از جمله در کتبی مثل وسائل الشیعه، در باب‌های مختلفی با عناوین ذیل، بحث شکنجه مطرح شده است: “حرام بودن کتک زدن بناحق دیگری”، “حرام بودن کتک زدن به ناحق مسلمان”، “اقرار با شکنجه و اذیت و آزار” و غیره
پراکندگی منابع و سرفصل‌های بحث شکنجه در فقه، ناشی از بی‌توجهی پیام آور و شارع و مفسران نخستین دین نسبت به این پدیده نبود، بلکه هم‌چنان که در سطور پسین مشاهده خواهیم کرد، شرع بیش‌ترین حساسیت‌ها را به مصادیق شکنجه نشان داد. به عبارتی دیگر، مقابله و مبارزه شرع با مصداق‌های شکنجه بود که تحت نام‌ها و عناوین دیگری در نهادهای عرفی آن دوران جاخوش کرده بودند و به عنوان یک سنت عرفی جایز شمرده می‌شدند. شکنجه‌های آن دوران، با عناوینی مثل “مثله کردن”، “انتقام گیری”، “قصاص”، “مجازات” و غیره تعریف می‌شدند. به همین دلیل برای بررسی نظر فقهی اسلام در زمینه‌ی شکنجه، بایستی به مصادیق کاربرد شکنجه توجه کرد و نظر اسلام را در آن ابواب مورد مطالعه قرار داد.
به نظر می‌رسد که شکنجه در دوران کهن و در زمانه‌ی ما، می‌تواند به یکی از دلایل پنج گانه‌ی زیر انجام شود: “شکنجه برای اعتراف گیری”، “شکنجه برای تنبیه”، “شکنجه برای ارعاب و اجبار به انجام عمل”، “شکنجه‌ی تبعیض گرایانه” و “شکنجه جهت انتقام گیری”.
ماده‌ی اول معاهده منع شکنجه و سایر مجازات‌ها و رفتارهای خشن، غیر انسانی و تحقیرآمیز، سازمان ملل (نیویورک ۱۹۸۴)، شکنجه را این‌چنین تعریف می‌کند: “در این معاهده واژه‌ی شکنجه بیانگر هرگونه عملی می‌شود که به سبب آن، تعمداً درد و رنج شدیدی، خواه جسمی و یا روحی بر فردی اعمال شود، تا بدانوسیله از او یا از یک شخص ثالث، اطلاعات با اعترافاتی گرفته شود، یا با هدف مجازات برای عملی که او یا فرد ثالث مرتکب شده یا مظنون به ارتکاب آن است، یا با هدف ارعاب و فشار بر او یا بر شخص ثالث انجام شود، یا با هر انگیزه‌ی دیگری بر مبنای دلایل تبعیض آمیز از هرنوع که باشد، زمانی که چنین درد و رنجی از سوی یک مقام و نماینده‌ی دولتی یا هر فرد رسمی، با به دستور وی و یا با رضایت صریح یا ضمنی وی، اعمال شده باشد. شکنجه شامل درد و رنج ناشی از اجرای احکام قانونی، چه ناشی از ذات اجرای این احکام و چه به صورت موردی ناشی از آن باشد، نمی‌شود.”
ماده‌ی فوق، در تعریف شکنجه، به چهار نوع شکنجه صراحت دارد ولی شکنجه‌ی پنجم را در تعریف ذکر نمی‌کند. به نظر می رسد، شکنجه‌ی نوع پنجم (انتقام گیرایانه) با توجه به این که در حقوق معاصر، مجازات‌ها از جنبه‌ی فردی خارج شده است و قربانیان به انتقام از مجرمان نمی‌پردازند، بلکه مجازات‌ها جنبه‌ی تنبیهی به خود گرفته است و “تنبیه” نیز وظیفه‌ی حاکمیت‌هاست، بنابر این “شکنجه‌ی انتقام گیری” می‌تواند در ذیل ‌”شکنجه‌ی تنبیهی” جای داده شود.
در ذیل به بررسی منع و یا جواز فقهی شکنجه در رابطه با انگیزه‌های پنج گانه‌ی فوق، می‌پردازیم.
۱- شکنجه برای اعتراف گیری
شکنجه برای اعتراف گیری، هم برای فقها و حقوقدانان و هم برای دولتمردان و سیاستمداران، کاری وسوسه کننده بوده است. حتی در بین برخی از مخالفین شکنجه، منع شکنجه جهت اقرار و اعتراف، مورد شک و تردید قرار داده شده است. مثال فرضی مشهور آن، در خطر بودن جان شهروندان و اطلاع داشتن فردی است که اطلاعات خویش را در اختیار نهادهای مربوطه قرار نمی‌دهد. این‌جا بین دو واقعه قرار می‌گیریم یا با ایجاد فشار و شکنجه دادن، از این فرد مطلع اطلاعاتی به دست آورده شود و جلوی فاجعه گرفته شود و یا این که با رعایت اصل ممنوعیت شکنجه، وی را رها کرده و شاهد فاجعه و کشتار باشیم.
همین مثال فرضی، به هنگام بررسی و تصویب اصل منع شکنجه در قانونی اساسی (اصل ۳۸)، در مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مطرح شد. در آن جلسه، آیت الله مشکینی، این اصل پیشنهادی را با پرسش ذیل به چالش کشید: “شکنجه به هر نحو برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است ما معتقدیم که این یک امر، غیر اسلامی و غیر انسانی است و رای هم به این می‌دهیم ولی بعضی از مسائل باید مورد توجه قرار گیرد مثل این‌که احتمالاً چند نفر از شخصیت‌های برجسته را ربوده‌اند و دو سه نفر هستند که می‌دانیم این‌ها از ربایندگان اطلاع دارند و اگر چند سیلی به آن‌ها بزنند ممکن است کشف شود آیا در چنین مواردی شکنجه ممنوع است؟”
نایب رئیس مجلس، آیت الله بهشتی پاسخ داد: “کسب اطلاع راه‌هایی دارد که بدون آن هم می‌توانند آن اطلاعات را بدست آورند.” آیت الله مشکینی استدلال کرد که: “اگر چند شکنجه‌ی این‌ طوری به او بدهند، مطلب را می‌گوید؛ مثلاً در واقعه‌ی استاد مطهری یک فردی می‌شناسد که احتمالاً ضارب چه کسی هست اگر به او بگویند تو گفتی، می‌گوید نه.” آیت الله منتظری، در جایگاه ریاست مجلس، قاطعانه جلوی بازگذاشته شدن راه قانونی شکنجه را گرفته و اظهار داشت: “ضرر این کار بیش از نفعش هست.”
آیت الله مشکینی چالش را ادامه داد: “مسئله‌ی دفع افسد به فاسد آیا در این مورد صدِق ندارد با توجه به این‌که در گذشته هم وجود داشته است؟” و آیت الله بهشتی مجدداً پاسخ داد: “آقای مشکینی توجه بفرمائید که مسئله راه چیزی باز شدن است. به محض این‌که این راه باز شد و خواستند کسی را که متهم به بزرگ‌ترین جرم‌ها باشد یک سیلی به او بزند، مطمئن باشید به داغ کردن همه‌ی افراد منتهی می‌شود. پس این راه را باید بست؛ یعنی اگر حتی ده نفر از افراد سرشناس ربوده شوند و این راه باز نشود، جامعه سالم‌تر است.”
آیت الله منتظری، با جمله‌ای کلیدی پاسخ نهایی را بیان داشت: “اگر گناهکاری آزاد شود بهتر از این است که بیگناهی گرفتار شود.”(۱)
فقه با بی اعتبار کردن اقرارهای ناشی از شکنجه، گام بلندی برای جلوگیری از این نوع شکنجه‌ها برداشت. در فقه اولین شرط اقرار غیر از شرط‌های عمومی، “اختیار داشتن” است یعنی با “اکراه و زور” نمی ‌شود اقرار گرفت… هرگونه اجبار بر اقرار‌، بیّنه بودن و حجت بودن آن را از بین می‌برد.(۲)
البته موافقان “شکنجه با انگیزه‌ی اقرارگیری” بیکار ننشستند و راه حلی جایگزین پیدا کردند، نام شکنجه را “تعزیر” نهادند و شکنجه‌ی متهمان را رنگ و لعابی مشروع بخشیدند. آیت الله منتظری تاکید داشت که “تعزیر در اسلام برای جرم ثابت و قطعی است، یعنی جرمی که در محکمه‌ی صالحه ثابت شده باشد، نه برای اثبات جرم یا گرفتن اعتراف و اقرار.”(۳)
از امام اول شیعیان نقل شده، کسی که پس از شکنجه و کتک خوردن به دزدی اقرار کرده باشد، حد سرقت بر وی جاری نمی شود.(۴) از امام صادق نیز حدیثی به همین مضمون نقل شده است.(۵) در حدیث دیگری ابوالبختری از امام صادق، نقل می‌کند که ایشان نیز از حضرت علی نقل می‌کند: “کسی که هنگام تجرید (عریان کردن و کتک خوردن) یا ترساندن یا حبس یا تهدید به جرمی اقرار کند، بر او حدی نیست.”(۶)
آیت الله منتظری با نقل احادیثی از منابع شیعه و سنت، در ممنوعیت شکنجه و برهنه کردن و کتک زدن و به غُل و زنجیر کشیدن متهمان در اسلام، نتیجه گیری می‌کند “تعزیر متهم و شکنجه‌ی وی به مجرد احتمال، مشکل است و ترتیب اثر دادن به اعتراف وی که بر اثر شکنجه باشد مشکل تر است… و به همین دلیل، جایز نیست که امام جامعه و قاضیان به اعترافات و اقاریر متهمینی که به خاطر حبس و شکنجه و یا از ترس آن، و یا با نیرنگ و فریب اتخاذ شده، اعتماد کنند، چنین اقرارهایی در محاکم شرعی بی ارزش است.”(۷)”بدون تردید اعتراف با شکنجه و فشار، شرعاً در محاکم شرعی اعتبار ندارد.”(۸) ایشان یکی از تفاوت‌های فکری خویش با آیت الله خمینی را در همین نکته یادآوری می‌کند: “اما تفاوت دیدگاه من با ایشان در این است که اعترافات پخش شده را که در شرایط زندان و شرایط فشار روحی و جسمی گرفته شده است شرعاً قابل استفاده نمی دانم…”(۹)
آیت الله منتظری جمع بندی می‌کند که اولاً، شکنجه و آزار متهم به نام تعزیر جایز نیست و ستم محسوب می شود، و ثانیاً شرعا اعترافات ناشی از شکنجه اعتبار و ارزشی ندارد.(۱۰)
در همین زمینه، برخی فقها بر این باور هستند که حتی اگر بقای اسلام نیاز به شکنجه دادن دیگران باشد، این سبب جایز دانستن شکنجه نیست: “چنان‌چه‌ گفته‌ شود: اگر بقای اسلام‌ متوقف‌ بر این‌ امر باشد موجب‌ جواز است‌؛ جواب‌ داده‌ می‌شود: کدام‌ اسلام‌؟! اسلامی‌ که‌ با این‌ ضوابط‌ که‌ از جمله‌ی مقدمات‌ آن‌ تعذیب‌ افراد مبرا و پاکی‌ که‌ حاکم‌ نسبت‌ به‌ آنها سوء ظن پیدا کرده‌ و آن‌ها را شکنجه‌ می‌دهد بخواهد قوام‌ یابد، مورد نظر رسول‌ خدا نخواهد بود.”(۱۱)
۲- شکنجه برای تنبیه و مجازات
یکی دیگر از انگیزه‌های شکنجه، تنبیه و مجازات است. روایات زیادی مبنی بر حرام بودن کتک زدن مردم و شکنجه‌ی آنان، وارد شده است.
در روایات، فردی که کسی را که وی را نزده است بزند، یا فردی که مرتکب قتل نشده است را به قتل برساند، “سرکش ترین بنده”ی خدا نامیده شده است.(۱۲) جابر از امام ششم روایت می‌کند : “اگر شخصی دیگری را تازیانه‌ای بزند، خداوند نیز او را با تازیانه‌ای از آتش خواهد زد.”(۱۳)
در احادیث زیادی، شکنجه و عذاب دادن به مردم امری ناپسند شمرده شده است و برای آن، عذاب الهی وعید داده شده است. از پیامبر اسلام نقل شده است: “کسی که مردم را عذاب دهد، خدا وی را عذاب می‌دهد”، “کسانی که مردم را در دنیا عذاب می‌دهند، در آخرت عذاب خواهند شد.”(۱۴) امام رضا از پیامبر نقل می‌کند که “خدا لعنت کند کسی که فردی غیر از قاتل خویش را به قتل برساند یا فردی غیر ضارب خویش را مضروب سازد.”(۱۵)
پیامبر اسلام تاکید داشت که “مبغوض‌ترین مردم نزد خداوند کسی است که مسلمانی را به ناحق برهنه می‌کند (برهنه می‌کند تا شکنجه کند).”(۱۶) هر چند در این روایت اخیر، سخن از قباحت شکنجه‌ی “مسلمان” است ولی بدون تردید منظور قباحت مطلق شکنجه است، زیرا اولاً سایر روایات، ایذاء و شکنجه‌ی هر انسانی را منع می‌کند و ثانیاً، چون مخاطبین گفتار پیامبر اسلام، مسلمانان بوده است گاهی پیامبر آنان را با همین توصیف (مسلمان بودن) خطاب می‌کند تا یادشان بیاورد که مسلمان شده‌اند و بایستی هماهنگ و تسلیم فرامین حقیقت جهان هستی باشند.
چنانچه ملاحظه شد در آموزش‌های دینی، اذیت و آزار دیگران قبیح و ناپسند شمرده است. نه تنها آزار انسان‌ها، بلکه آزار حیوانات نیز کاری غیر اخلاقی محسوب شده و دینداران از آن نهی شده‌اند. دستوراتی از قبیل ممنوعیت کشیدن پای گوسفندان به هنگام ذبح، یا کراهت ذبح با چاقوی کُند که سبب رنج بردن حیوان و سخت جان دادن وی می‌شود، ممنوعیت پوست کندن حیوان در حالی که جسمش همچنان گرم است و صبر کردن تا خروج کامل روح(۱۷) و غیره نشان می‌دهد که اسلام آزار و شکنجه را حتی نسبت به حیوانات زشت می‌شمارد.
۳- شکنجه برای ارعاب و اجبار به انجام عمل
اجبار دیگران به انجام کاری، یکی دیگر از انگیزه‌های رایج شکنجه دادن است. خلیفه‌ی دوم در سفرش به شام، از مکانی می‌گذشت دید بر سر برخی از افراد روغن ریخته و زیر آفتاب داغ نگاه داشته‌اند تا شکنجه شوند، پرسید این‌ها کیستند؟ پاسخ شنید که اینان جزیه (مالیات) خویش را نپرداخته‌اند و شکنجه می‌شوند تا مالیاتشان را بپردازند. خلیفه دستور داد که آنان را آزاد نمایند و گفت از پیامبر شنیدم: “مردم را شکنجه نکنید، همانا کسانی که مردم را در دنیا عذاب می‌دهند، خداوند در روز قیامت آنان را عذاب خواهند کرد.”(۱۸)
یکی از کارگزاران خلیفه عمر بن عبدالعزیز به وی نوشت که برخی مردم خراج (مالیات) نمی‌پردازند مگر این‌که فشار و عذابی بر آن‌ها باشد، خلیفه پاسخ می‌دهد که “من از تو در شگفتم که از من اجازه‌ی شکنجه‌ی مردم را می‌خواهی، گویا من سپری برای تو در برابر عذاب خدا خواهم بود و رضایت من تو را از عذاب خدا نجات می دهد!” ابو فراس می‌گوید که خلیفه برای مردم خطبه خواند که “ای مردم! من برای شما کارگزارانی نفرستادم که شما را کتک زده و اموالتان را بگیرند! بلکه من آنان را فرستادم تا دینتان را به شما بیاموزند.”(۱۹)
یکی از موارد وسوسه کننده برای شکنجه، موردی است که شاهد از ادای شهادت خودداری می‌کند و مانع می‌شود که امر حقی در دادگاه به اثبات برسد. در این مورد، برخی گرایش دارند که بتوانند با شکنجه، چنین فردی را مامور به ادای شهادت کنند.
به هنگام بررسی و تصویب اصل منع شکنجه در قانونی اساسی (اصل ۳۸)، در مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، آیت الله سبحانی، در مورد منع شکنجه در رابطه با “اجبار شخص به شهادت”، می‌گوید: “اگر مقصود از جمله‌ی «اجبار شخص به شهادت»، مقصود تحمل شهادت است [شاهد وقوع قضیه‌ای شدن] به طور مسلم تحمل شهادت واجب نیست و اگر مقصود، اداء شهادت در محکمه است به طور مسلم اداء شهادت در محکمه واجب است؛ همان‌طور که قرآن می‌فرماید «ولا تکتمواالشهاده…» و نیز می‌فرماید «ولایأب الشهداء اذا ما دعوا…» و این آیات می‌رساند که ادای شهادت در محکمه واجب است و حاکم اسلام می‌تواند شاهد را برای ادای شهادت الزام کند زیرا شاهدی است که می‌ترسد و ادای شهادت نمی‌کند در این صورت بر حاکم لازم است با تامین جان، او را بر ادای شهادت الزام کند.”
آیت الله بهشتی به شکل منطقی با اجبار شاهد به حضور در دادگاه موافق بود ولی معتقد بود فقط وی را می‌توان اجبار به حضور نمود نه اجبار به شهادت دادن: “اجبار به حضور در یک جا یک مسئله است و اجبار به ادای شهادت مسئله‌ی دیگری است؛ بنابراین هیچ کس را اجبار نمی‌شود کرد بلکه فقط می‌شود به آن شخص گفت که در دادگاه حاضر شود و اگر شهادتی دارد بگوید.” در برابر این پرسش سبحانی که “اگر شاهد بوده، تحمل الشهاده، یعنی شهادت را متحمل بوده است حاکم نمی‌تواند او را مجبور کند؟”، بهشتی قاطعانه پاسخ می‌دهد: “خیر، در فقه هم چنین چیزی نیست.”(۲۰)
۴- شکنجه‌ی تبعیض گرایانه
گاهی شکنجه فقط به دلیل تحقیر دیگرانی که از نژاد یا مذهب و یا طایفه‌ی خاصی هستند، انجام می‌گیرد. در این مورد، شکنجه‌گر خود را از نژاد یا طایفه‌ی برتری می‌پندارد؛ لذا آنانی را که پایین تر می‌پندارد، سزاوار اذیت و آزار می‌داند. اسلام از همان ابتدا، با هرگونه تبعیضی مخالفت کرد. داعیه‌ی جهانی بودن اسلام کمک شایانی می‌کرد تا مسلمانان از شیوه‌های تبعیض گرایانه اجتناب کنند. قرآن برای جلوگیری از روحیه‌ی تبعیض، در آیات متعددی و با شیوه‌های گوناگونی، به برابری انسان‌ها تصریح کرده است. در برخی آیات یادآوری کرده است که “خداوند شما را از نفس واحدی آفرید.”(۲۱) گاهی اشاره شده است که “خدا شما را از منشاء واحدی آفرید”،(۲۲) و گاه توضیح داده است که “اى مردم! ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله قرار دادیم تا بدینوسیله با یکدیگر شناسایى متقابل کنید.”(۲۳) قرآن تصریح می‌کند که “تفاوت‌های زبان و رنگ انسان‌ها، نشانه‌ها و آیات خداوند است”(۲۴) نه این‌که موجب و سببی برای ایجاد “تبعیض” باشند.
پیامبر اسلام اصرار داشت تا به پیروان خویش بفهماند و بقبولاند که “عرب بر عجم، و عجم بر عرب، سفید بر سیاه، سیاه بر سفید، هیچ برتری ندارند مگر به پرهیزگاری، انسان از آدم زاییده شد و آدم از خاک آفریده شده است.”(۲۵) پیامبر مردم را بسان “دندانه‌های شانه” برابر می‌دانست.(۲۶) او، رابطه‌ی انسان‌ها را با هم دوستانه و عطوفت‌آمیز می‌طلبید و توضیح می‌داد که “انسان‌ها، بسان جسمی واحد هستند، از درد یک عضو، اعضای دیگر به تب و بی‌خوابی مبتلا می‌شوند و در درد وی رنج وی همدلی و مشارکت می‌کنند.”(۲۷)
مضمون همین حدیث را، سعدی در گلستان و با شعر معروف “بنی آدم اعضای یکدیگرند” بازگو می‌کند.
امام اول شیعیان در نامه‌ به فرماندار منصوبش، مالک اشتر، ضمن سفارش وی به مهربانی و محبت به رعیت، می‌نویسد: “رعیت، دو گروه هستند یا برادران دینی تو هستند یا آفریده‌های بسان تو.”(۲۸) همه‌ی این توصیه ها در راستای پرهیز از خشونت‌های ناشی از نگرش تبعیض آمیز است.
۵- شکنجه جهت انتقام‌گیری
اسلام با قانونمند کردن رسوم اعراب در زمینه‌ی مجازات‌هایی مثل قصاص و دیات، تلاش کرد تا انتقام گیری افراد از یکدیگر را از امری شخصی به امری قانونی تبدیل کند و با قانونمند کردن دیه به جای قصاص، هدف را از انتقام، به کاهش رنج‌های مادی گرایش دهد. البته در همین زمینه نیز با تشویق به بخشش، و با وعده به پاداش الهی، در پاکسازی روحیه‌ی انتقام‌گیری، گام‌هایی مثبت برداشت.
از سویی دیگر با ممنوع کردن برخی شیوه‌های انتقام‌گیری رایج و مرسوم در دوران ظهور اسلام، مثل “مثله کردن”، تلاش کرد تا راه شکنجه‌های غیر انسانی را در حد مقدور ببندد. امام علی پس از ضربت خوردن و در آستانه‌ی وداع، به خاندانش توصیه کرد مبادا به جای مجازات قانونی به خشونت و انتقام گیری بپردازند، ضربه‌ای در برابر ضربه‌ای. سپس افزود که از پیامبر خدا شنیدم که می‌گفت: “بپرهیزید از مُثله کردن و قطع عضو دیگران، حتی از مثله کردن سگ هار.”(۲۹)
منع شکنجه در قوانین مدون ایران
در مقررات و معاهده‌های بین المللی گوناگونی، شکنجه به صراحت ممنوع شده است. در مرتبه‌ی بالای این معاهدات، می‌توان به اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر استناد کرد که به عنوان یک پیمان بین‌المللی، به نظر بسیاری از حقوقدانان، الزام‌آور بوده و مفاد آن، از اعتبار حقوق بین‌الملل برخوردار است. پیمان دیگری نیز در عرصه‌ی بین المللی برای منع شکنجه منعقد شده است که “معاهده‌ی منع شکنجه و سایر مجازات ها و رفتارهای خشن، غیر انسانی و تحقیرآمیز” (نیویورک ۱۹۸۴) نامیده می‌شود.
علاوه بر ممنوعیت شکنجه در مقررات و معاهده‌های بین المللی، در حقوق داخلی ایران نیز شکنجه ممنوع شده است. برخی از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دلالت ضمنی بر این ممنوعیت دارد. اما اصل سی و هشتم قانون اساسی، به صراحت هرگونه شکنجه را ممنوع می‌کند: “هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است متخلف از این اصل، طبق قانون مجازات می‌شود.”
اصل ممنوعیت شکنجه را در سایر قوانین و مقررات داخلی نیز می‌توان یافت. البته این مقررات کامل و ایده‌آل نهایی نیستند و به ویژه در زمینه‌ی تعاریف و مصادیق نیاز به بازخوانی و به روز شدن و تکمیل گشتن دارند. اما بر اصل ممنوعیت شکنجه، دلالتی روشن و واضح دارند. به برخی از این مقررات در ذیل اشاره می‌شود:
“قانون احترام به آزادی‌های مشروع و حفظ حقوق شهروندی” (مصوب ۱۳۸۳ مجلس شورای اسلامی)، ضمن برشمردن بخشی از حقوق شهروندی و ضمن منع برخی از مصادیق شکنجه و اذیت و آزار متهمان، در بند نهم به صراحت هرگونه شکنجه را ممنوع می‌کند: “هرگونه شکنجه‌ی متهم به‌ منظور اخذ اقرار و یا اجبار او به امور دیگر ممنوع بوده و‌ اقرارهای اخذ شده بدینوسیله حجیت شرعی و قانونی نخواهد داشت.”
مطابق ماده‌ی ۱۶۹ قانون مجازات اسلامی (مصوب ۱۳۹۲)، اقراری که با شکنجه گرفته شود اعتبار و ارزشی ندارد: “اقراری که تحت اکراه، اجبار، شکنجه و یا اذیت و آزار روحی یا جسمی اخذ شود، فاقد ارزش و اعتبار است و دادگاه مکلف است از متهم تحقیق مجدد نماید.”
فصل دهم از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی (۱۳۷۵)، در مورد تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده، به “تقصیرات مقامات و مامورین دولتی” اختصاص دارد. در این فصل قانون‌گذار تلاش کرده تا جلوی فشار و اجحاف مامورین دولتی نسبت به مردم را بگیرد.
“هر یک از مستخدمین و مامورین قضایی یا غیرقضایی دولتی برای این که متهمی را مجبور به اقرار کند او را اذیت و آزار بدنی نماید، علاوه بر قصاص یا پرداخت دیه حسب مورد به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم می‌گردد و چنان چه کسی در این خصوص دستور داده باشد فقط دستوردهنده به مجازات حبس مذکور محکوم خواهد شد و اگر متهم به واسطه‌ی اذیت و آزار فوت کند، مباشر مجازات قاتل و آمر مجازات آمر قتل را خواهد داشت. (قانون مجازات اسلامی ایران، کتاب پنجم: تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده، فصل دهم: تقصیرات مقامات و مأمورین دولتی، ماده‌ی ۵۷۸)”
“چنان‌چه هر یک از مامورین دولتی محکومی را سخت‌تر از مجازاتی که مورد حکم است مجازات کند یا مجازاتی کند که مورد حکم نبوده است، به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم خواهد شد و چنان چه این عمل به دستور فرد دیگری انجام شود فقط آمر به مجازات مذکور محکوم می‌شود و چنان چه این عمل موجب قصاص یا دیه باشد مباشر به مجازات آن نیز محکوم می‌گردد و اگر اقدام مزبور متضمن جرم دیگری نیز باشد مجازات همان جرم حسب مورد نسبت به مباشر یا آمر اجرا خواهد شد. (قانون مجازات اسلامی، تعزیرات، ماده‌ی ۵۷۹)”
آیین نامه‌ی اجرایی سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور (مصوب رئیس قوه‌ی قضاییه ۱۳۸۹ با اصلاحات ۱۳۸۹) ضمن تصریح بر لزوم تشکیل دفتر حمایت از حقوق شهروندی زندانیان، یکی از وظایف آن را بررسی و پیگیری نقض حقوق شهروندی زندانیان بیان می‌کند. هم‌چنین در این نامه‌، به صراحت اذیت و آزار متهمان ممنوع شده است: “تندخویی، دشنام، ادای الفاظ رکیک یا تنبیه بدنی متهمان ‌و محکومان و اعمال تنبیه‌های خشن، مشقت بار و موهن در موسسه‌ها و زندان‌ها به کلی ممنوع است. (ماده‌ی ۱۶۹)”
چکیده و نتیجه گیری
در این نوشتار، از دیدگاه تئوری فقهی و حقوقی، “منع و جواز شکنجه” مختصراً بررسی شد. هم‌چنان‌که مشاهده شد، شکنجه با هر شکل (جسمی یا روحی) و با هر انگیزه‌ای که انجام شود در اسلام به صراحت ممنوع شده است. قانون اساسی ایران نیز به درستی راه هرگونه شکنجه را بسته است. سایر قوانین عادی ایران و آئین نامه‌ها نیز در این مسیر، به صراحت بر منع شکنجه دلالت می‌کنند؛ هرچند نیاز به بازخوانی و تکمیل دارند اما در صورت اجرای کامل همین قوانین کنونی، گام بزرگی برای جلوگیری از شکنجه برداشته شده است. بدون تردید، فاصله میان تئوری و عمل و میان متن قوانین و اجرای آن، بحث دیگری است.
منابع و پانوشت‌ها:
۱- جلسه‌ی سی‌ام، سوم مهرماه ۱۳۵۸ هجری شمسی به ریاست آیت الله حسینعلی منتظری. ر. ک. صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، جلد اول، ناشر اداره‌ی کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۴، تهران، ص ۷۷۷ و ۷۷۸. نظر فوق با نظر فقهی بسیاری از فقیهان هماهنگ است، ر. ک. حسینی طهرانی سید محمد حسین (آیت الله)، ولایت فقیه در حکومت اسلام، انتشارات موسسه‌ی ترجمه و نشر دوره‌ی علوم و معارف اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۵، تهران، جلد چهارم، درس‌ چهل‌ و هشتم‌، ص ۲۲۵: “اگر اشکال‌ شود: چنانچه‌ شکنجه‌ و تعذیب‌ افراد برای‌ کشف‌ جرم‌ و تحقیق‌ پیرامون‌ مسئله‌ای‌ که‌ ارتباط‌ با امنیت‌ و بقاء حکومت‌ اسلام‌ دارد جائز نباشد، موجب‌ خواهد شد که‌ خللی‌ در این‌ قضیه‌ پیدا گردد و امنیت‌ خاصه‌ یا عامه‌ را به‌ خطر اندازد. بنابراین‌، بقاء حکومت‌ متوقف‌ بر شکنجه‌ و تعذیب‌ افرادی‌ است‌ که‌ ابتداءً انسان‌ از مقاصد آن‌ها خبر ندارد، و به‌ خودی‌ خود هم‌ اقرار و اعتراف‌ نمی‌کنند و تا شکنجه‌ و تازیانه‌ای‌ نباشد مطلب‌ کشف‌ نمی‌شود. جواب‌ این‌ است‌ که‌: بگذار کشف‌ نشود! وقتی‌ خداوند می‌گوید انسان‌ بدون‌ جرم‌ نمی‌تواند کسی‌ را تعذیب‌ کند، جائز نیست‌ شخص‌ بی گناهی‌ را تازیانه‌ بزند، و یا به‌ انواع‌ شکنجه‌ها او را مبتلی‌ کند تا مطلب‌ منکشف‌ شود. اسلام‌ راه‌ انکشاف‌ بدین‌ طریق‌ را بسته‌ است‌ و راه‌های‌ دیگر را تجویز نموده‌ است‌؛ از هر راهی‌ که‌ میسر خواهد شد. از راه‌ شکنجه‌ و تعذیب‌ نمی‌توان‌ کشف‌ حقیقت‌ نمود. اگر هم‌ حقیقت‌ ثابت‌ شود حجیت‌ ندارد؛ چون‌ اقرار و اعتراف‌ بر اساس‌ شکنجه‌ ملغی‌ است‌. شخص‌ بی‌گناهی‌ را نمی‌توان‌ شکنجه‌ و تعذیب‌ نمود، تا این‌که‌ منکشف‌ شود: آیا این‌ متهم‌ مجرم‌ است‌ یا مجرم‌ نیست‌؟!”

کشتن مرتد؛ حکمی مغایر قرآن

کشتن مرتد؛ حکمی مغایر قرآن

هیچ حکمی در قرآن برای قتل، آزار و اذیت، و یا محبوس کردن مرتد وجود ندارد؛ و بدین سان آنچه در فقه درباره قتل مرتد آمده است، مغایر قرآن و سنت قطعی است.
چکیده: قرآن کریم در شش دسته آیات برای ما آشکار می سازد که انسان هرگاه بخواهد می‌تواند ایمان بیاورد و هر لحظه‌یی هم که بخواهد، می‌تواند ایمانش را رها کند و هیچ کس در پذیرفتن دین – از اسلام و مسیحیت و یهودیت گرفته تا هر آیین دیگری- مجبور نیست. این مقاله با بررسی این آیات نشان می‌دهد که هیچ حکمی در قرآن برای قتل، آزار و اذیت، و یا محبوس کردن مرتد وجود ندارد؛ و بدین سان آنچه در فقه درباره قتل مرتد آمده است، مغایر قرآن و سنت قطعی است.
«ارتداد» به معنای برگشتن از عقیده‌یی و گرویدن به عقیدة دیگر است؛ و «مرتد» در اصطلاح به کسی اطلاق می شود که دین و آیینی را بپذیرد و سپس رهایش کند و اظهار کند که دیگر آن عقائد را قبول ندارد و منصرف شده است. موضوع ارتداد از آن جهت به یکی از مسائل بغرنج فراروی اسلام در روزگار کنونی تبدیل شده است که از یک سو بناء به فتوای بسیاری فقهاء مسلمان، پیروان دین اسلام حق ندارند از دین خارج شوند، و اگر چنین شد، مرتد و محکوم به مرگ هستند؛ و از سوی دیگر در مبانی حقوق بشر، هر انسانی حق دارد هر دین و اعتقادی را که می‌خواهد انتخاب نماید و از آیینی خارج شده و به آیین دیگری بگرود.
مسأله «ارتداد» گرچه در کتابهای کهن فقهی مندرج است اما در سالهای بعد از انقلاب اسلامی، موضوعیت تازه یافت. به عنوان نمونه در ابعاد جهانی در جریان فرمان آیت الله خمینی در قتل سلمان رشدی، افکار عمومی دنیا نسبت به وجود چنین حکمی در اسلام حساس شد. در داخل کشور نیز در ماجرای سخنرانی دکتر هاشم آقاجری و محکومیت ایشان به ارتداد و در نتیجه اعدام، این مسأله در داخل ایران نیز به یک موضوع حاد و بحرانی تبدیل شد. در آن زمان، تلاش متفکران، روشنفکران و فقهاء دگراندیش معطوف به اثبات این نکته بود که حرفهای آقاجری مصداق «ارتداد» نیست. اما بنده با اتخاذ موضعی متفاوت، ضمن سخنرانی تقریباً کوتاهی که در دانشگاه اصفهان ایراد کردم، نشان دادم که از منظر قرآن، انسان آزاد است که مرتد شود و حرفهای آقاجری «حتی» اگر به معنای خروج از دین باشد – که نیست – از نظر قرآن می‌تواند آزادانه نظرش را اظهار کند. در آن زمان از من خواسته شد که در خصوص ارتداد و حکم آن مقاله‌یی مستند به آیات و روایات تألیف نمایم. نگارش مقاله تقریباً شش ماه به طول انجامید ولی متأسفانه در یکی از تهاجماتی که به منزل ما صورت گرفت، از بین رفت! اکنون در این مقال و پس از حدود ده سال، مجدداً و به طور مختصر به این مهم می‌پردازم. در ضمن برای مطالعه «ارتداد» از منظر فقه و نقدهای اصولی و روایی وارد بر این حکم، کتاب «فقه استدلالی» اثر حکیم سید محمد جواد غروی بسیار راهگشاست.
در مقاله حاضر این پرسش به میان کشیده می‌شود که از نظر قرآن، به عنوان نص و منبع اصلی تشریع دین، اگر کسی از اعتقاد به اسلام کناره بگیرد، آیا باید یا می‌توان او را کشت؟! مدعای مقاله حاضر این است که خداوند، انسانها را آزاد آفریده و هیچ کس را در پذیرفتن دین مجبور نمی‌کند. نیز می‌خواهد اثبات نماید که قرآن نسبت به ارتداد، شخص را آزاد گذاشته است و حکمی در قرآن برای قتل مرتد یا حتی حبس و آزار و اذیت او وجود ندارد. در دین اسلام، هر کسی که بخواهد می‌تواند ایمان بیاورد و هر لحظه‌یی هم که بخواهد، می‌تواند ایمانش را رها کند.
بدین منظور به آیاتی از قرآن و ترجمه ساده آنها می‌پردازیم و اثبات می‌کنیم که پذیرفتن یک دین (شامل انتخاب اندیشه، باور به یک عقیده، تجربه ایمان و البته اظهار همه اینها) در جامعة اسلامی آزاد است؛ و بر این اساس هرچند حکم کشتن مرتد در فقه آمده، اما این حکم مغایر کتاب الهی است!
برای دریافت نظر قرآن کریم در باب ارتداد، شش دسته آیات را از نظر می‌گذرانیم: نخست؛ آیاتی که به کافران آزادی می‌دهند در وادی احتجاج و جدال و گفتگو با خدا و پیامبران وارد شوند. دوم؛ آیاتی که به هر انسانی آزادی می‌دهند که دین الهی را بپذیرد و یا اینکه دعوت پیامبران را رد کند. سوم؛ آیاتی که به پیامبران توصیه می‌کنند کسی را مجبور نکنند که دین آنها را بپذیرد و فقط به تبلیغ (تبشیر و انذار) اکتفاء کنند. چهارم؛ آیاتی که بی‌تأثیر بودن انذار پیامبران را در کافران گوشزد می‌کنند، بی‌آنکه حکمی برای کافران صادر کنند. پنجم؛ آیاتی که گروهی از مرتدان را زیر پوشش نفاق نشان می‌دهند. یعنی کسانی که مرتد هستند و دین اسلام را قبول ندارند ولی به جهت منافع و مصالحی که در جامعة ایمانی دارند، نفاق می‌کند و خود را متدین به اسلام نشان می‌دهند. و ششم؛ آیاتی که به تصریح درباره «ارتداد» سخن گفته‌اند. و اما شرح هر یک:
دسته اول : آزادی احتجاج و جدال با خدا و پیامبران
در قرآن آیات بسیاری هست که نشان می‌دهد کافران با انبیاء، با آزادی و بدون ترس، مجادله و محاجه می‌کردند و می‌گفتند ما اعتقاد شما را نمی‌پذیریم. در هیچ یک از این آیات، رد پایی از برخورد پیامبران با صاحبان عقائد دیگر به چشم نمی‌خورد.
به طور خاص در مورد پیامبر خاتم (ص) قرآن نشان می‌دهد که چگونه مخاطبان پیامبر آزاد بودند که با پیامبر جدال کنند و پیامبر هم موظف بود به «جدال احسن» و نه حکم قتل و تبعید. حتی آنها به پیامبر توهین می‌کردند که: تو دیوانه‌ای! تو اصلاً نمی‌فهمی! تو اینها را از کجا ‌آورده‌ای؟! تو اصلاً رسول نیستی! تو بشری هستی مثل ما! در تاریخ صحیح پیدا نمی‌شود که یک نفر آمده باشد و چنین حرفهایی را به پیامبر زده باشد و پیامبر دستور داده باشد که او را بگیرند و بکشند. آنها در اوج قدرت پیامبر (ص) در مدینه هم آزاد بودند.
به عنوان یک نمونه تاریخی، آخرین گروهی که با پیامبر مباحثه و مجادله کردند، نصارای نجران بودند که در سال دهم هجری در نزدیکی مدینه، در یک روز خاص، با پیامبر قرار «مباهله» گذاشتند. وقتی که روز موعود رسید، پیامبر به همراه امیرالمؤمنین، فاطمة زهرا، حسن و حسین (ع) به محل موعود رفتند. وقتی اُسقف نَجران این ۵ نفر را دید که می‌آیند، دستها را بالا برد و رو کرد به انبوه همراهانش و گفت: اِنّی لَاَری‌ا وُجوهاً لو سَأَلوا اللهَ اَن یُزیلَ الجبلَ عن مکانِهِ لفَعَل، من چهره‌هایی را می‌بینم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جا بکَنَد، می‌کَند![۱]
اما آیاتی از دسته اول:
«وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفَى بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ» (رعد ۴۳)
و کسانی که کافر شده‌اند به تو می‌گویند که تو مرسل نیستی. (ای پیامبر!) پاسخ بده که شهادت خدا میان من و شما کفایت می‌کند.
«وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِل لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُوا» (کهف ۵۶)
و کسانی که کافر شده‌اند با باطل به جدال حق می‌آیند که آن را لگدکوب کنند و آیات ما و هر آنچه که بدان بیم داده ‌شده را به استهزاء و ریشخند و مسخره گرفتند.
«وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُون» (قلم ۵۱)
و همانا کسانی که کفر ورزیدند هنگامی که شنیدند ذکر را نزدیک بود با چشمانشان تو را بلغزانند، (یعنی هدفشان این است که تو را با چشمان خودشان مورد تمسخر قرار دهند) و می‌گویند او قطعاً دیوانه است.
«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیه لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُون» (فصلت ۲۶)
و کسانی که کفر ورزیدند گفتند به این قرآن گوش فرا ندهید و در میان تلاوت آن حرف لغو بزنید، باشد که غالب شوید.
«إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُون» (مطففین ۲۹)
کسانی که مرتکب جرم می‌شوند به کسانی که ایمان آورده‌اند می‌خندند.
خداوند در آیه ۳۴ همین سوره می‌فرماید: «فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُون»، در روز قیامت کسانی که ایمان آورده‌اند به کافرها می‌خندند! پس خداوند جواب دادن و جزاء دادن به کافران را به قیامت احاله می‌دهد و در دنیا آنها را آزاد می‌گذارد. چرا که ارزش ایمان به این است که انسان با نهایت آزادی و اختیار انتخابش کند، نه با زور! ایمان با زور ثمری جز نفاق ندارد)
«حَتَّى إِذَا جَآؤُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِین» (انعام ۲۵)
ای پیامبر! این کافران نزد تو می‌آیند و با تو جدل می‌کنند و می‌گویند: اینهایی را که تو آورده‌ای همان افسانه‌های پیشینیان است!
«وَقَالُواْ إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِه وَإِنَّا لَفِی شَکٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیْهِ مُرِیب» (ابراهیم ۹)
و گفتند که ما به آنچه که شما مبعوث به آن شده‌اید کافریم و ما نسبت به آنچه که شما ما را به آن فرا می‌خوانید در شک هستیم، نسبت به پذیرش آن تردید داریم.
«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْه» (سبأ ۳۱)
و کافران می‌گویند: هرگز به این قرآن ایمان نخواهیم آورد و حتی به آن کتابهایی که پیش روی این پیامبر است نیز هرگز ایمان نمی‌آوریم.
«الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىَ یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّار قُلْ قَدْ جَاءکُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِی بِالْبَیِّنَات وَبِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِین فَإِن کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِک جَآؤُوا بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْکِتَابِ الْمُنِیرِ» (آل عمران ۱۸۳ و ۱۸۴)
کسانی هستند که می‌گویند: خداوند با ما پیمان بسته است که مبادا به رسولی ایمان بیاوریم، مگراینکه یک قربانی برای ما (از آسمان) بیاورد که آن را آتش بخورد. ای پیامبر! بگو پیش از من هم رسولانی با بینات آمده‌اند، و با همان چیزهایی که شما می‌‌گفتید ـ تورات و انجیل ـ پس اگر شما راست می‌گویید چرا انبیاء پیشین را کشتید؟! ای پیامبر! اگر اینها تو را تکذیب کنند و بگویند: دروغ می‌گویی! بدان که پیامبران پیش از تو هم نیز تکذیب شدند. آنها با بینات و زبر و کتاب نورانی آمدند.
با وجود این آیات صریح، اما متأسفانه امروزه در اکثر کشورهای اسلامی، کسی نباید در مخالفت با قرآن و اسلام اظهار نظر کند! تازه در برابر پیامبر هم نیست! و این در حالی است که خدا و انبیاء به کافران و شکاکان حق می‌دادند حرفشان را بزنند و مخالفتشان را اعلام کنند و کسی هم به آنها آسیبی نمی‌رساند.
دسته دوم : آزادی پذیرش دین
قرآن در آیات زیادی انسان را در رد یا قبول دین آزاد گذاشته و او را مجاز شمرده که ایمان بیاورد یا نیاورد. یکی از وجوه اختلاف و افتراق بین شیعه و اهل سنت این است که در دستگاه فکری شیعه، انسان مختار است که عقائد خود را برگزیند، ایمان بیاورد یا نیاورد و حق ندارد در اصول عقائد از دیگری تبعیت یا تقلید کند. اما اهل سنت (خصوصاً در مکتب کلامی اشعری) از آدمی سلب مسؤولیت می کنند و در مجموع هدایت و ایمان را خواستِ خداوند می‌دانند تا انتخاب بنده. به هر صورت، قرآن به آزادی انتخاب دین، تصریح دارد:
«وَإِن تَکْفُرُواْ فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْض وَکَانَ اللّهُ غَنِیّاً حَمِیدا» (نساء ۱۳۱)
و اگر کافر شوید، پس هر آنچه در آسمانها و در زمین است برای خدا است (به مالکیت خدا آسیبی نمی‌رسد) و خدا بی‌نیازی پسندیده است.
«وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ» (کهف ۲۹)
و بگو (ای پیامبر!) این حق (درست و راست) است از جانب پروردگار شما، پس هر که بخواهد ایمان بیاورد و هر که بخواهد کافر شود.
«یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْض وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَکَفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُون» (عنکبوت ۵۲)
خدا آنچه در آسمانها و زمین هست را می‌داند و کسانی که ایمان آوردند به باطل و به خدا کافر شدند، هم اینان زیانکارانند.
«مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ» (روم ۴۴)
هر کس کافر شد، کفرش ضد خودش است (به خویش آسیب می‌رساند) و هر کس که عمل صالح انجام دهد، راه را به نفع خود هموار می‌کند.
«اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (فصلت ۴۰)
هر کاری که می‌خواهید انجام دهید همانا خدا به هرچه می‌کنید بیناست.
(این آیه نشان می دهد که نه تنها در ساحت اندیشه که در وادی عمل نیز، انسان مجبور است)
«قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّ‌ونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا» (اسراء ۱۰۷)
(ای پیامبر!) بگو به قرآن ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید، همانا کسانی که به آنها علم داده شده از قبل آن هنگامی که قرآن برای آنها تلاوت می‌شود سجده‌کنان به روی درمی‌افتند.
«وَإِنْ لَّمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُون» (دخان ۲۱)
(موسی به قومش می‌گوید:) اگر به رسالت من ایمان نمی‌آورید، از من جدا شوید و فاصله بگیرید.
«لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِین إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن السَّمَاء آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِین» (شعراء ۳ و ۴)
(ای پیامبر!) گویا چنین است که خویش را می‌رنجانی از اینکه آنها ایمان نمی‌آورند؟! ما اگر بخواهیم از آسمان آیتی را بر ایشان فرو می‌فرستیم، آن ‌وقت برای آن فروتنانه گردن فرود می‌آوردند (اما نمی‌خواهیم و آزادشان می‌گذاریم!)
«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَمِنکُم مُّؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیر» (تغابن ۲)
او کسی است که شما را آفریده، پس گروهی از شما کافرند و گروهی مؤمن و خدا به آنچه می‌کنید بیناست.
«وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَات وَلَـکِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن کَفَر وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَـکِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِید» (بقره ۲۵۳)
و اگر خدا می‌خواست کسانی که بعد از این انبیاء بودند، بعد از آمدن بینات، به جان هم نمی‌افتادند، اما اختلاف کردند، پس گروهی از ایشان ایمان آوردند و گروهی کافر شدند، اگر خدا می‌خواست اینها به جان هم نمی‌افتادند، و لکن خدا آنچه را که اراده می‌کند، انجام می‌دهد.
در این دو دسته آیاتی که ذکر شد، خداوند برای کفاری که با پیامبر (ص) و اهل ایمان جدل می‌کنند و در برابر آنها می‌ایستند و می‌گویند ما به شما ایمان نمی‌آوریم و همچنین در آیاتی که به انسانها آزادی می‌دهد که کافر باشند یا مؤمن، هیچ حکمی صادر نمی‌کند که؛‌ای پیامبر! هر که جدل کرد این بلاء را به سرش بیاور!
دسته سوم : وظیفه پیامبران تنها تبلیغ دین است
این دسته، آیاتی هستند که به پیامبران توصیه می‌کند کسی را مجبور به قبول دین نکنند و فقط به امر تبلیغ اکتفاء نمایند.
«وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِین» (کهف ۵۶)
ما فرستادگان را نفرستادیم مگر اینکه مژده دهنده و بیم دهنده باشند (توجه کنید وقتی جمله با نفی شروع می‌شود، معنای نفی مطلق را دارد، پس هدف از ارسال رسل فقط به دو هدف بشارت و انذار بوده است.)
«فَذَکِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّکْرَى سَیَذَّکَّرُ مَن یَخْشَى وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى» (اعلی ۹ تا ۱۳)
ای پیامبر! یادآوری کن اگر یادآوری سودمند است، کسی که در دل بیم داشته باشد متذکر می‌شود، اما آنکه سنگدل است از آن دوری می‌کند، همان کسی که به آتش بزرگ فرو می‌افتد، سپس در آن آتش نه می‌میرد و نه زنده است. (به زندگی خویش نگاه کنیم، آیا در چنین آتشی نیستیم؟! نه مرده‌ایم و نه زنده!)
آیات دیگری هم در این دسته هست، مانند: «لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِر»(غاشیه۲۲)، ای پیامبر! تو بر مردم مراقب و مسلط نیستی! آقا بالا سرِ مردم نیستی! «اِن عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغ»(شوری۴۸)،‌ای پیامبر! وظیفه‌یی نداری جز تبلیغ! «فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ الْمُبِین»(نحل۸۲)،‌ای پیامبر! تو وظیفه‌یی نداری جز تبلیغ آشکار و روشن! آیات دسته سوم، بیانگر این معنا هستند که پیامبران نباید کسی را مجبور نمایند دین را بپذیرد.
دسته چهارم : عدم صدور حکم برای کافران
دسته چهارم آیات در این مورد است که پیامبران باید کسانی را که پشت به دین می‌کنند و از تبلیغ آنها می‌گریزند، به حال خود رهاشان سازند. در این دسته آیات نیز هیچ حکمی برای کافران صادر نمی‌شود.
«وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِین» (یونس ۹۹)
اگر پروردگارت می‌خواست هر که روی زمین است، همه‌شان ایمان می‌آوردند. ای پیامبر! آیا تو مردم را مجبور می‌کنی تا از مؤمنان باشند؟!
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُون» (بقره ۶)
(ای پیامبر!) کسانی که کافر ‌شدند چه تو انذارشان دهی چه ندهی، برایشان مساوی است، ایمان نمی‌آورند!
«وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِین» (یوسف ۱۰۳)
(ای پیامبر!) هر چقدر هم که حریص باشی، بیشترِ مردم ایمان نمی‌‌آورند!
«وَمَن کَفَرَ فَلَا یَحْزُنکَ کُفْرُه إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا» (لقمان ۲۳)
(ای پیامبر!) کسی که کافر شد کفر او تو را غمگین نسازد، بازگشتشان به سوی ما است، پس ایشان را خبر می‌دهیم به آنچه انجام داده‌اند.
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْر» (مائده ۴۱)
ای پیامبر! آن کسانی که به سمت کفر می‌شتابند تو را غمگین نسازد.
دسته پنجم : ارتداد زیر پوشش نفاق
دسته پنجم آیات مربوط است به آنهایی که دین را قبول ندارند ولی چون در جامعه‌یی دیندار قرار گرفته‌اند و می‌خواهند از مزایای جامعة دیندار بهره‌مند شوند، نفاق می‌کنند.
«وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُون» (بقره ۱۴)
و هنگامی که اهل ایمان را ملاقات می‌کنند می‌گویند ما هم ایمان آوردیم و وقتی با رؤساء خود خلوت می‌کنند،[۲] می‌گویند که ما با شما هستیم، ما آنها را استهزاء می‌کنیم.
«وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِیَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَار وَاکْفُرُواْ آخِرَه لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون» (آل‌عمران ۷۲)
و گروهی از اهل کتاب گفتند در طول روز ایمان بیاورید به آنچه که نازل شده (قرآن) بر کسانی که ایمان آورده‌اند، و در آخر روز کفر بورزید باشد که از ایما‌نشان برگردند. (این روش موجب ایجاد شک و تردید در دل اهل ایمان می‌شود و آنها در میان خود می‌گویند: «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»)
«وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَکُفْراً وَتَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَاداً لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْل… لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیه» (توبه ۱۰۷ و ۱۰۸)
و کسانی که اتخاذ کردند مسجدی را به نیت ضرر زدن و توسعه کفر و ایجاد تفرقه بین مؤمنان، و محل کمین کسانی که با خدا و رسولش از پیش در جنگ بودند… (ای پیامبر!) در آن هیچگاه اقامه نماز نکن، زیرا مسجدی که از روز اول سنگ بنایش بر پرهیزگاری است، شایسته‌ترین است که در آن اقامه نماز کنی (توجه کنید! خدا به پیغمبرش تنها می‌گوید که تو به آن مسجد نرو و به این مسجد برو، ولی نمی‌گوید آنها را بگیر و بکش!)
«اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّه فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّه إِنَّهُمْ سَاء مَا کَانُوا یَعْمَلُون ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُون» (منافقون ۲ و ۳)
سوگند‌های خودشان را سپر قرار دادند، به این ترتیب راه خدا را بستند، بدترین کاری که می‌توانستند انجام دهند همین بود که پشت سوگندشان مخفی شوند (ارتداد زیر پوشش نفاق) این بدان جهت است که ایمان آوردند و بعد کافر شدند، پس بر دلهایشان مهر زده شد، پس ایشان نمی‌فهمند.
همانطور که دیدیم در قرآن برای این منافقین نیز حکمی صادر نمی‌شود زیرا اگر بگویند حکم مرتد، قتل است، یعنی مجبورش کرده‌اند در این دین بماند! وقتی انسان بداند که اگر از دین خارج شود، حکمش کشتن است، دین را در باطن رها می‌کند، ولی در ظاهر، خود را متدین نشان می‌دهد، مثلاً ریش می‌گذارد، تسبیح دستش می‌گیرد، در صف اول نماز می‌نشیند، ولی در حقیقت به دین اعتقاد ندارد و شاید حتی بکوشد به آن ضربه بزند و از ریشه سست کند. اما اگر تبلیغ با تهدید نباشد، بلکه فقط انذار و تبشیر باشد، و آنهایی هم که نمی‌خواهند بپذیرند، آزاد باشند بیایند جدل کنند و حرفشان را بزنند، در این صورت جامعه شفاف می‌شود، آحاد جامعه به هم اعتماد پیدا می‌کنند، یعنی آن کسی که می‌گوید من دیندار هستم، همه می‌دانند که این دینداری او حقیقی است و نفاق نمی‌کند! زیرا از کسی نمی‌ترسد و با اختیار و آزادی متدین شده است.
دسته ششم : آیات ارتداد
این دسته شامل آیاتی است که مستقیماً پیرامون ارتداد سخن می‌گویند. یعنی موضوع برگشت و خروج از دین یا ایمان آوردن و بعد پشیمان شدن و رها کردن، در آنها آمده است.
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْرا لَّمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلا» (نساء ۱۳۷)
همانا کسانی که ایمان آوردند و بعد کافر شدند و دوباره ایمان آوردند و باز هم کافر شدند، سپس به کفر خود ‌افزودند، قطعاً خدا آنها را نمی‌آمرزد و آنها را به راهی هدایت نمی‌کند!
(بناءبراین قرآن مجازاتی برای بالاترین مرحله ارتداد که مدام اظهار ایمان کردن و کافر شدن و در کفر ماندن است، قائل نیست و فقط می‌گوید: خداوند آنها را نمی‌آمرزد.)
«مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَان وَلَـکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّه » (نحل ۱۰۶)
کسی که بعد از ایمانش به خدا کافر شود، مگر کسی را که مجبورش کنند، اما ایمان در دلش محکم است، ولی کسی که سینه خود را برای پذیرا شدن کفر بگشاید، پس بر آنها غضبی است از خدا. (خشم خدا درون نظام عالم است، یعنی عدم تبعیت از سنن الهی، خشم الهی را در پی دارد.)
«لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَآئِفَةٍ مِّنکُمْ نُعَذِّبْ طَآئِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُواْ مُجْرِمِین» (توبه ۶۶)
امروز که قیامت است شما عذرخواهی نکنید! کافر شدید بعد از اینکه ایمان آوردید، ما اگر از سَرِ تقصیرات گروهی از شما بگذریم، حتماً گروه دیگر را به دلیل اینکه مجرم بودند، عذاب می‌کنیم.
«وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَـئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَه» (بقره ۲۱۷)
و کسی که از دینش بازگردد، پس در حالی که کافر است بمیرد، اینان اعمالشان در دنیا و آخرت تباه می‌شود.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ …» (مائده ۵۴)
ای کسانی که ایمان آورده‌اند هر کسی از شما که از دین خودش بازگردد، پس بدانید که خدا قومی را خواهد آورد که خدا آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند…
همانطور که ملاحظه می‌شود در این دسته آیات نیز حکمی مبنی بر کشتن و مجازات مرتدان نیامده است.
سخن پایانی
گرچه این مقاله با تأکید بر متن قرآن نوشته شده و درباره ریشه‌های تاریخی و فقهی «ارتداد» بحث نمی کند اما به طور مختصر اشاره می‌کنم که در زمان پیامبر سه طایفة بزرگ مرتد شدند و پیامبر با آنها نجنگید و هیچ یک از آنها را هم نکشت. در ماههای آخر عمر شریف پیامبر (ص) مردی نیز در یمن اعلام نبوت (نه ارتداد) کرد، به نام مُسَیلِمَة کذّاب، پس از آن هم زنی به نام سجاح پیدا شد و او هم ادعاء نبوت کرد، و بعدها این دو با هم ازدواج نمودند و نیرو جمع کردند که به مدینه حمله کنند. چون فاصلة عدن تا مدینه را می‌توانستند در ظرف چند روز طی کنند و به مدینه حمله نمایند، پیامبر (ص) به علی (ع) و جمعی از مسلمانان دستور داد که به سمت آنجا حرکت کند. موقع حرکت، پیامبر اکرم (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: در این سفر ( نمی‌گوید در این جنگ یا در این نبرد، بلکه می‌گوید در این سفر)، اگر یک نفر به دست تو هدایت شود، بهتر است از تمام آنچه که در دنیا خورشید بر آن می‌تابد!
در زمان ابی‌بکر هفت طایفه مرتد شدند و از دین برگشتند و یکی از آنها اعلام جنگ کرد، ابی‌بکر هم دستور داد با آنها وارد جنگ شدند و آنها را هم شکست دادند. بناءبراین ابوبکر با مرتدان نبرد تدافعی داشت و هرچند عده‌یی از آنها در جنگ کشته شدند ولی حکمی در واجب القتل بودن مرتدان صادر نکرد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سایر اصحاب حضور داشتند و اگر چنین حکمی از رسول خدا رسیده بود متذکر می‌شدند و آن را لازم الاجراء می‌دانستند، در حالی که چنین چیزی در تاریخ صحیح مشاهده نمی‌شود.
به هر صورت علی‌رغم اینکه در هیچ یک از آیات قرآن، حکمی مبنی بر کشتن مرتد وجود ندارد، و در سنت پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم هم شاهدی بر وجود چنین حکمی یافت نمی‌شود، حکم کشتن مرتد در کتب فقهی آمده است و بسیار بدان پرداخته شده است. اینکه این حکم از چه زمانی وارد فقه اسلام (هم فقه شیعه و هم فقه اهل سنت) شده، و نیز تقسیم مرتدان به فطری و ملی و سایر احکامی که بر آنها حمل شده، از مسائلی است که دانستنش مستلزم پژوهش در کتب تاریخ و فقه می‌باشد.

در جمع بندی آنچه گذشت می‌توان گفت؛ یکی از حقوق انسان، آزادی در انتخاب دین و ماندن در آن است. زیرا اگر انسان، از روی اجبار اعتقادی را بپذیرد، یا بالاجبار خود را مقید به آن بداند، حتی اگر آن اعتقاد حق باشد، نه تنها برای او مثمر ثمر نمی‌باشد، بلکه برای اجتماع مضر خواهد بود، زیرا که آن شخص مجبور به نفاق گشته است. هر انسانی حق دارد حتی به زیان خویش تصمیم بگیرد و اقدام کند و کسی نباید جلو او را بالاجبار بگیرد. از این جهت، هرچند خداوند برای اعمال خلاف انسان، عذاب تعیین کرده، اما پیامبران را تنها به تبلیغ (تبشیر و انذار) فرمان داده و از اجبار مردمان به گرویدن به دین الهی یا ماندن در آن برحذر داشته است.