کشتن مرتد؛ حکمی مغایر قرآن
هیچ حکمی در قرآن برای قتل، آزار و اذیت، و یا محبوس کردن مرتد وجود ندارد؛ و بدین سان آنچه در فقه درباره قتل مرتد آمده است، مغایر قرآن و سنت قطعی است.
چکیده: قرآن کریم در شش دسته آیات برای ما آشکار می سازد که انسان هرگاه بخواهد میتواند ایمان بیاورد و هر لحظهیی هم که بخواهد، میتواند ایمانش را رها کند و هیچ کس در پذیرفتن دین – از اسلام و مسیحیت و یهودیت گرفته تا هر آیین دیگری- مجبور نیست. این مقاله با بررسی این آیات نشان میدهد که هیچ حکمی در قرآن برای قتل، آزار و اذیت، و یا محبوس کردن مرتد وجود ندارد؛ و بدین سان آنچه در فقه درباره قتل مرتد آمده است، مغایر قرآن و سنت قطعی است.
«ارتداد» به معنای برگشتن از عقیدهیی و گرویدن به عقیدة دیگر است؛ و «مرتد» در اصطلاح به کسی اطلاق می شود که دین و آیینی را بپذیرد و سپس رهایش کند و اظهار کند که دیگر آن عقائد را قبول ندارد و منصرف شده است. موضوع ارتداد از آن جهت به یکی از مسائل بغرنج فراروی اسلام در روزگار کنونی تبدیل شده است که از یک سو بناء به فتوای بسیاری فقهاء مسلمان، پیروان دین اسلام حق ندارند از دین خارج شوند، و اگر چنین شد، مرتد و محکوم به مرگ هستند؛ و از سوی دیگر در مبانی حقوق بشر، هر انسانی حق دارد هر دین و اعتقادی را که میخواهد انتخاب نماید و از آیینی خارج شده و به آیین دیگری بگرود.
مسأله «ارتداد» گرچه در کتابهای کهن فقهی مندرج است اما در سالهای بعد از انقلاب اسلامی، موضوعیت تازه یافت. به عنوان نمونه در ابعاد جهانی در جریان فرمان آیت الله خمینی در قتل سلمان رشدی، افکار عمومی دنیا نسبت به وجود چنین حکمی در اسلام حساس شد. در داخل کشور نیز در ماجرای سخنرانی دکتر هاشم آقاجری و محکومیت ایشان به ارتداد و در نتیجه اعدام، این مسأله در داخل ایران نیز به یک موضوع حاد و بحرانی تبدیل شد. در آن زمان، تلاش متفکران، روشنفکران و فقهاء دگراندیش معطوف به اثبات این نکته بود که حرفهای آقاجری مصداق «ارتداد» نیست. اما بنده با اتخاذ موضعی متفاوت، ضمن سخنرانی تقریباً کوتاهی که در دانشگاه اصفهان ایراد کردم، نشان دادم که از منظر قرآن، انسان آزاد است که مرتد شود و حرفهای آقاجری «حتی» اگر به معنای خروج از دین باشد – که نیست – از نظر قرآن میتواند آزادانه نظرش را اظهار کند. در آن زمان از من خواسته شد که در خصوص ارتداد و حکم آن مقالهیی مستند به آیات و روایات تألیف نمایم. نگارش مقاله تقریباً شش ماه به طول انجامید ولی متأسفانه در یکی از تهاجماتی که به منزل ما صورت گرفت، از بین رفت! اکنون در این مقال و پس از حدود ده سال، مجدداً و به طور مختصر به این مهم میپردازم. در ضمن برای مطالعه «ارتداد» از منظر فقه و نقدهای اصولی و روایی وارد بر این حکم، کتاب «فقه استدلالی» اثر حکیم سید محمد جواد غروی بسیار راهگشاست.
در مقاله حاضر این پرسش به میان کشیده میشود که از نظر قرآن، به عنوان نص و منبع اصلی تشریع دین، اگر کسی از اعتقاد به اسلام کناره بگیرد، آیا باید یا میتوان او را کشت؟! مدعای مقاله حاضر این است که خداوند، انسانها را آزاد آفریده و هیچ کس را در پذیرفتن دین مجبور نمیکند. نیز میخواهد اثبات نماید که قرآن نسبت به ارتداد، شخص را آزاد گذاشته است و حکمی در قرآن برای قتل مرتد یا حتی حبس و آزار و اذیت او وجود ندارد. در دین اسلام، هر کسی که بخواهد میتواند ایمان بیاورد و هر لحظهیی هم که بخواهد، میتواند ایمانش را رها کند.
بدین منظور به آیاتی از قرآن و ترجمه ساده آنها میپردازیم و اثبات میکنیم که پذیرفتن یک دین (شامل انتخاب اندیشه، باور به یک عقیده، تجربه ایمان و البته اظهار همه اینها) در جامعة اسلامی آزاد است؛ و بر این اساس هرچند حکم کشتن مرتد در فقه آمده، اما این حکم مغایر کتاب الهی است!
برای دریافت نظر قرآن کریم در باب ارتداد، شش دسته آیات را از نظر میگذرانیم: نخست؛ آیاتی که به کافران آزادی میدهند در وادی احتجاج و جدال و گفتگو با خدا و پیامبران وارد شوند. دوم؛ آیاتی که به هر انسانی آزادی میدهند که دین الهی را بپذیرد و یا اینکه دعوت پیامبران را رد کند. سوم؛ آیاتی که به پیامبران توصیه میکنند کسی را مجبور نکنند که دین آنها را بپذیرد و فقط به تبلیغ (تبشیر و انذار) اکتفاء کنند. چهارم؛ آیاتی که بیتأثیر بودن انذار پیامبران را در کافران گوشزد میکنند، بیآنکه حکمی برای کافران صادر کنند. پنجم؛ آیاتی که گروهی از مرتدان را زیر پوشش نفاق نشان میدهند. یعنی کسانی که مرتد هستند و دین اسلام را قبول ندارند ولی به جهت منافع و مصالحی که در جامعة ایمانی دارند، نفاق میکند و خود را متدین به اسلام نشان میدهند. و ششم؛ آیاتی که به تصریح درباره «ارتداد» سخن گفتهاند. و اما شرح هر یک:
دسته اول : آزادی احتجاج و جدال با خدا و پیامبران
در قرآن آیات بسیاری هست که نشان میدهد کافران با انبیاء، با آزادی و بدون ترس، مجادله و محاجه میکردند و میگفتند ما اعتقاد شما را نمیپذیریم. در هیچ یک از این آیات، رد پایی از برخورد پیامبران با صاحبان عقائد دیگر به چشم نمیخورد.
به طور خاص در مورد پیامبر خاتم (ص) قرآن نشان میدهد که چگونه مخاطبان پیامبر آزاد بودند که با پیامبر جدال کنند و پیامبر هم موظف بود به «جدال احسن» و نه حکم قتل و تبعید. حتی آنها به پیامبر توهین میکردند که: تو دیوانهای! تو اصلاً نمیفهمی! تو اینها را از کجا آوردهای؟! تو اصلاً رسول نیستی! تو بشری هستی مثل ما! در تاریخ صحیح پیدا نمیشود که یک نفر آمده باشد و چنین حرفهایی را به پیامبر زده باشد و پیامبر دستور داده باشد که او را بگیرند و بکشند. آنها در اوج قدرت پیامبر (ص) در مدینه هم آزاد بودند.
به عنوان یک نمونه تاریخی، آخرین گروهی که با پیامبر مباحثه و مجادله کردند، نصارای نجران بودند که در سال دهم هجری در نزدیکی مدینه، در یک روز خاص، با پیامبر قرار «مباهله» گذاشتند. وقتی که روز موعود رسید، پیامبر به همراه امیرالمؤمنین، فاطمة زهرا، حسن و حسین (ع) به محل موعود رفتند. وقتی اُسقف نَجران این ۵ نفر را دید که میآیند، دستها را بالا برد و رو کرد به انبوه همراهانش و گفت: اِنّی لَاَریا وُجوهاً لو سَأَلوا اللهَ اَن یُزیلَ الجبلَ عن مکانِهِ لفَعَل، من چهرههایی را میبینم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جا بکَنَد، میکَند![۱]
اما آیاتی از دسته اول:
«وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفَى بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ» (رعد ۴۳)
و کسانی که کافر شدهاند به تو میگویند که تو مرسل نیستی. (ای پیامبر!) پاسخ بده که شهادت خدا میان من و شما کفایت میکند.
«وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِل لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُوا» (کهف ۵۶)
و کسانی که کافر شدهاند با باطل به جدال حق میآیند که آن را لگدکوب کنند و آیات ما و هر آنچه که بدان بیم داده شده را به استهزاء و ریشخند و مسخره گرفتند.
«وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُون» (قلم ۵۱)
و همانا کسانی که کفر ورزیدند هنگامی که شنیدند ذکر را نزدیک بود با چشمانشان تو را بلغزانند، (یعنی هدفشان این است که تو را با چشمان خودشان مورد تمسخر قرار دهند) و میگویند او قطعاً دیوانه است.
«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیه لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُون» (فصلت ۲۶)
و کسانی که کفر ورزیدند گفتند به این قرآن گوش فرا ندهید و در میان تلاوت آن حرف لغو بزنید، باشد که غالب شوید.
«إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُون» (مطففین ۲۹)
کسانی که مرتکب جرم میشوند به کسانی که ایمان آوردهاند میخندند.
خداوند در آیه ۳۴ همین سوره میفرماید: «فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُون»، در روز قیامت کسانی که ایمان آوردهاند به کافرها میخندند! پس خداوند جواب دادن و جزاء دادن به کافران را به قیامت احاله میدهد و در دنیا آنها را آزاد میگذارد. چرا که ارزش ایمان به این است که انسان با نهایت آزادی و اختیار انتخابش کند، نه با زور! ایمان با زور ثمری جز نفاق ندارد)
«حَتَّى إِذَا جَآؤُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِین» (انعام ۲۵)
ای پیامبر! این کافران نزد تو میآیند و با تو جدل میکنند و میگویند: اینهایی را که تو آوردهای همان افسانههای پیشینیان است!
«وَقَالُواْ إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِه وَإِنَّا لَفِی شَکٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیْهِ مُرِیب» (ابراهیم ۹)
و گفتند که ما به آنچه که شما مبعوث به آن شدهاید کافریم و ما نسبت به آنچه که شما ما را به آن فرا میخوانید در شک هستیم، نسبت به پذیرش آن تردید داریم.
«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْه» (سبأ ۳۱)
و کافران میگویند: هرگز به این قرآن ایمان نخواهیم آورد و حتی به آن کتابهایی که پیش روی این پیامبر است نیز هرگز ایمان نمیآوریم.
«الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىَ یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّار قُلْ قَدْ جَاءکُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِی بِالْبَیِّنَات وَبِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِین فَإِن کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِک جَآؤُوا بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْکِتَابِ الْمُنِیرِ» (آل عمران ۱۸۳ و ۱۸۴)
کسانی هستند که میگویند: خداوند با ما پیمان بسته است که مبادا به رسولی ایمان بیاوریم، مگراینکه یک قربانی برای ما (از آسمان) بیاورد که آن را آتش بخورد. ای پیامبر! بگو پیش از من هم رسولانی با بینات آمدهاند، و با همان چیزهایی که شما میگفتید ـ تورات و انجیل ـ پس اگر شما راست میگویید چرا انبیاء پیشین را کشتید؟! ای پیامبر! اگر اینها تو را تکذیب کنند و بگویند: دروغ میگویی! بدان که پیامبران پیش از تو هم نیز تکذیب شدند. آنها با بینات و زبر و کتاب نورانی آمدند.
با وجود این آیات صریح، اما متأسفانه امروزه در اکثر کشورهای اسلامی، کسی نباید در مخالفت با قرآن و اسلام اظهار نظر کند! تازه در برابر پیامبر هم نیست! و این در حالی است که خدا و انبیاء به کافران و شکاکان حق میدادند حرفشان را بزنند و مخالفتشان را اعلام کنند و کسی هم به آنها آسیبی نمیرساند.
دسته دوم : آزادی پذیرش دین
قرآن در آیات زیادی انسان را در رد یا قبول دین آزاد گذاشته و او را مجاز شمرده که ایمان بیاورد یا نیاورد. یکی از وجوه اختلاف و افتراق بین شیعه و اهل سنت این است که در دستگاه فکری شیعه، انسان مختار است که عقائد خود را برگزیند، ایمان بیاورد یا نیاورد و حق ندارد در اصول عقائد از دیگری تبعیت یا تقلید کند. اما اهل سنت (خصوصاً در مکتب کلامی اشعری) از آدمی سلب مسؤولیت می کنند و در مجموع هدایت و ایمان را خواستِ خداوند میدانند تا انتخاب بنده. به هر صورت، قرآن به آزادی انتخاب دین، تصریح دارد:
«وَإِن تَکْفُرُواْ فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْض وَکَانَ اللّهُ غَنِیّاً حَمِیدا» (نساء ۱۳۱)
و اگر کافر شوید، پس هر آنچه در آسمانها و در زمین است برای خدا است (به مالکیت خدا آسیبی نمیرسد) و خدا بینیازی پسندیده است.
«وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ» (کهف ۲۹)
و بگو (ای پیامبر!) این حق (درست و راست) است از جانب پروردگار شما، پس هر که بخواهد ایمان بیاورد و هر که بخواهد کافر شود.
«یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْض وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَکَفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُون» (عنکبوت ۵۲)
خدا آنچه در آسمانها و زمین هست را میداند و کسانی که ایمان آوردند به باطل و به خدا کافر شدند، هم اینان زیانکارانند.
«مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ» (روم ۴۴)
هر کس کافر شد، کفرش ضد خودش است (به خویش آسیب میرساند) و هر کس که عمل صالح انجام دهد، راه را به نفع خود هموار میکند.
«اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (فصلت ۴۰)
هر کاری که میخواهید انجام دهید همانا خدا به هرچه میکنید بیناست.
(این آیه نشان می دهد که نه تنها در ساحت اندیشه که در وادی عمل نیز، انسان مجبور است)
«قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا» (اسراء ۱۰۷)
(ای پیامبر!) بگو به قرآن ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید، همانا کسانی که به آنها علم داده شده از قبل آن هنگامی که قرآن برای آنها تلاوت میشود سجدهکنان به روی درمیافتند.
«وَإِنْ لَّمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُون» (دخان ۲۱)
(موسی به قومش میگوید:) اگر به رسالت من ایمان نمیآورید، از من جدا شوید و فاصله بگیرید.
«لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِین إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن السَّمَاء آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِین» (شعراء ۳ و ۴)
(ای پیامبر!) گویا چنین است که خویش را میرنجانی از اینکه آنها ایمان نمیآورند؟! ما اگر بخواهیم از آسمان آیتی را بر ایشان فرو میفرستیم، آن وقت برای آن فروتنانه گردن فرود میآوردند (اما نمیخواهیم و آزادشان میگذاریم!)
«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَمِنکُم مُّؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیر» (تغابن ۲)
او کسی است که شما را آفریده، پس گروهی از شما کافرند و گروهی مؤمن و خدا به آنچه میکنید بیناست.
«وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَات وَلَـکِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن کَفَر وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَـکِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِید» (بقره ۲۵۳)
و اگر خدا میخواست کسانی که بعد از این انبیاء بودند، بعد از آمدن بینات، به جان هم نمیافتادند، اما اختلاف کردند، پس گروهی از ایشان ایمان آوردند و گروهی کافر شدند، اگر خدا میخواست اینها به جان هم نمیافتادند، و لکن خدا آنچه را که اراده میکند، انجام میدهد.
در این دو دسته آیاتی که ذکر شد، خداوند برای کفاری که با پیامبر (ص) و اهل ایمان جدل میکنند و در برابر آنها میایستند و میگویند ما به شما ایمان نمیآوریم و همچنین در آیاتی که به انسانها آزادی میدهد که کافر باشند یا مؤمن، هیچ حکمی صادر نمیکند که؛ای پیامبر! هر که جدل کرد این بلاء را به سرش بیاور!
دسته سوم : وظیفه پیامبران تنها تبلیغ دین است
این دسته، آیاتی هستند که به پیامبران توصیه میکند کسی را مجبور به قبول دین نکنند و فقط به امر تبلیغ اکتفاء نمایند.
«وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِین» (کهف ۵۶)
ما فرستادگان را نفرستادیم مگر اینکه مژده دهنده و بیم دهنده باشند (توجه کنید وقتی جمله با نفی شروع میشود، معنای نفی مطلق را دارد، پس هدف از ارسال رسل فقط به دو هدف بشارت و انذار بوده است.)
«فَذَکِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّکْرَى سَیَذَّکَّرُ مَن یَخْشَى وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى» (اعلی ۹ تا ۱۳)
ای پیامبر! یادآوری کن اگر یادآوری سودمند است، کسی که در دل بیم داشته باشد متذکر میشود، اما آنکه سنگدل است از آن دوری میکند، همان کسی که به آتش بزرگ فرو میافتد، سپس در آن آتش نه میمیرد و نه زنده است. (به زندگی خویش نگاه کنیم، آیا در چنین آتشی نیستیم؟! نه مردهایم و نه زنده!)
آیات دیگری هم در این دسته هست، مانند: «لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِر»(غاشیه۲۲)، ای پیامبر! تو بر مردم مراقب و مسلط نیستی! آقا بالا سرِ مردم نیستی! «اِن عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغ»(شوری۴۸)،ای پیامبر! وظیفهیی نداری جز تبلیغ! «فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ الْمُبِین»(نحل۸۲)،ای پیامبر! تو وظیفهیی نداری جز تبلیغ آشکار و روشن! آیات دسته سوم، بیانگر این معنا هستند که پیامبران نباید کسی را مجبور نمایند دین را بپذیرد.
دسته چهارم : عدم صدور حکم برای کافران
دسته چهارم آیات در این مورد است که پیامبران باید کسانی را که پشت به دین میکنند و از تبلیغ آنها میگریزند، به حال خود رهاشان سازند. در این دسته آیات نیز هیچ حکمی برای کافران صادر نمیشود.
«وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِین» (یونس ۹۹)
اگر پروردگارت میخواست هر که روی زمین است، همهشان ایمان میآوردند. ای پیامبر! آیا تو مردم را مجبور میکنی تا از مؤمنان باشند؟!
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُون» (بقره ۶)
(ای پیامبر!) کسانی که کافر شدند چه تو انذارشان دهی چه ندهی، برایشان مساوی است، ایمان نمیآورند!
«وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِین» (یوسف ۱۰۳)
(ای پیامبر!) هر چقدر هم که حریص باشی، بیشترِ مردم ایمان نمیآورند!
«وَمَن کَفَرَ فَلَا یَحْزُنکَ کُفْرُه إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا» (لقمان ۲۳)
(ای پیامبر!) کسی که کافر شد کفر او تو را غمگین نسازد، بازگشتشان به سوی ما است، پس ایشان را خبر میدهیم به آنچه انجام دادهاند.
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْر» (مائده ۴۱)
ای پیامبر! آن کسانی که به سمت کفر میشتابند تو را غمگین نسازد.
دسته پنجم : ارتداد زیر پوشش نفاق
دسته پنجم آیات مربوط است به آنهایی که دین را قبول ندارند ولی چون در جامعهیی دیندار قرار گرفتهاند و میخواهند از مزایای جامعة دیندار بهرهمند شوند، نفاق میکنند.
«وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُون» (بقره ۱۴)
و هنگامی که اهل ایمان را ملاقات میکنند میگویند ما هم ایمان آوردیم و وقتی با رؤساء خود خلوت میکنند،[۲] میگویند که ما با شما هستیم، ما آنها را استهزاء میکنیم.
«وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِیَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَار وَاکْفُرُواْ آخِرَه لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون» (آلعمران ۷۲)
و گروهی از اهل کتاب گفتند در طول روز ایمان بیاورید به آنچه که نازل شده (قرآن) بر کسانی که ایمان آوردهاند، و در آخر روز کفر بورزید باشد که از ایمانشان برگردند. (این روش موجب ایجاد شک و تردید در دل اهل ایمان میشود و آنها در میان خود میگویند: «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»)
«وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَکُفْراً وَتَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَاداً لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْل… لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیه» (توبه ۱۰۷ و ۱۰۸)
و کسانی که اتخاذ کردند مسجدی را به نیت ضرر زدن و توسعه کفر و ایجاد تفرقه بین مؤمنان، و محل کمین کسانی که با خدا و رسولش از پیش در جنگ بودند… (ای پیامبر!) در آن هیچگاه اقامه نماز نکن، زیرا مسجدی که از روز اول سنگ بنایش بر پرهیزگاری است، شایستهترین است که در آن اقامه نماز کنی (توجه کنید! خدا به پیغمبرش تنها میگوید که تو به آن مسجد نرو و به این مسجد برو، ولی نمیگوید آنها را بگیر و بکش!)
«اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّه فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّه إِنَّهُمْ سَاء مَا کَانُوا یَعْمَلُون ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُون» (منافقون ۲ و ۳)
سوگندهای خودشان را سپر قرار دادند، به این ترتیب راه خدا را بستند، بدترین کاری که میتوانستند انجام دهند همین بود که پشت سوگندشان مخفی شوند (ارتداد زیر پوشش نفاق) این بدان جهت است که ایمان آوردند و بعد کافر شدند، پس بر دلهایشان مهر زده شد، پس ایشان نمیفهمند.
همانطور که دیدیم در قرآن برای این منافقین نیز حکمی صادر نمیشود زیرا اگر بگویند حکم مرتد، قتل است، یعنی مجبورش کردهاند در این دین بماند! وقتی انسان بداند که اگر از دین خارج شود، حکمش کشتن است، دین را در باطن رها میکند، ولی در ظاهر، خود را متدین نشان میدهد، مثلاً ریش میگذارد، تسبیح دستش میگیرد، در صف اول نماز مینشیند، ولی در حقیقت به دین اعتقاد ندارد و شاید حتی بکوشد به آن ضربه بزند و از ریشه سست کند. اما اگر تبلیغ با تهدید نباشد، بلکه فقط انذار و تبشیر باشد، و آنهایی هم که نمیخواهند بپذیرند، آزاد باشند بیایند جدل کنند و حرفشان را بزنند، در این صورت جامعه شفاف میشود، آحاد جامعه به هم اعتماد پیدا میکنند، یعنی آن کسی که میگوید من دیندار هستم، همه میدانند که این دینداری او حقیقی است و نفاق نمیکند! زیرا از کسی نمیترسد و با اختیار و آزادی متدین شده است.
دسته ششم : آیات ارتداد
این دسته شامل آیاتی است که مستقیماً پیرامون ارتداد سخن میگویند. یعنی موضوع برگشت و خروج از دین یا ایمان آوردن و بعد پشیمان شدن و رها کردن، در آنها آمده است.
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْرا لَّمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلا» (نساء ۱۳۷)
همانا کسانی که ایمان آوردند و بعد کافر شدند و دوباره ایمان آوردند و باز هم کافر شدند، سپس به کفر خود افزودند، قطعاً خدا آنها را نمیآمرزد و آنها را به راهی هدایت نمیکند!
(بناءبراین قرآن مجازاتی برای بالاترین مرحله ارتداد که مدام اظهار ایمان کردن و کافر شدن و در کفر ماندن است، قائل نیست و فقط میگوید: خداوند آنها را نمیآمرزد.)
«مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَان وَلَـکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّه » (نحل ۱۰۶)
کسی که بعد از ایمانش به خدا کافر شود، مگر کسی را که مجبورش کنند، اما ایمان در دلش محکم است، ولی کسی که سینه خود را برای پذیرا شدن کفر بگشاید، پس بر آنها غضبی است از خدا. (خشم خدا درون نظام عالم است، یعنی عدم تبعیت از سنن الهی، خشم الهی را در پی دارد.)
«لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَآئِفَةٍ مِّنکُمْ نُعَذِّبْ طَآئِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُواْ مُجْرِمِین» (توبه ۶۶)
امروز که قیامت است شما عذرخواهی نکنید! کافر شدید بعد از اینکه ایمان آوردید، ما اگر از سَرِ تقصیرات گروهی از شما بگذریم، حتماً گروه دیگر را به دلیل اینکه مجرم بودند، عذاب میکنیم.
«وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَـئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَه» (بقره ۲۱۷)
و کسی که از دینش بازگردد، پس در حالی که کافر است بمیرد، اینان اعمالشان در دنیا و آخرت تباه میشود.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ …» (مائده ۵۴)
ای کسانی که ایمان آوردهاند هر کسی از شما که از دین خودش بازگردد، پس بدانید که خدا قومی را خواهد آورد که خدا آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند…
همانطور که ملاحظه میشود در این دسته آیات نیز حکمی مبنی بر کشتن و مجازات مرتدان نیامده است.
سخن پایانی
گرچه این مقاله با تأکید بر متن قرآن نوشته شده و درباره ریشههای تاریخی و فقهی «ارتداد» بحث نمی کند اما به طور مختصر اشاره میکنم که در زمان پیامبر سه طایفة بزرگ مرتد شدند و پیامبر با آنها نجنگید و هیچ یک از آنها را هم نکشت. در ماههای آخر عمر شریف پیامبر (ص) مردی نیز در یمن اعلام نبوت (نه ارتداد) کرد، به نام مُسَیلِمَة کذّاب، پس از آن هم زنی به نام سجاح پیدا شد و او هم ادعاء نبوت کرد، و بعدها این دو با هم ازدواج نمودند و نیرو جمع کردند که به مدینه حمله کنند. چون فاصلة عدن تا مدینه را میتوانستند در ظرف چند روز طی کنند و به مدینه حمله نمایند، پیامبر (ص) به علی (ع) و جمعی از مسلمانان دستور داد که به سمت آنجا حرکت کند. موقع حرکت، پیامبر اکرم (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: در این سفر ( نمیگوید در این جنگ یا در این نبرد، بلکه میگوید در این سفر)، اگر یک نفر به دست تو هدایت شود، بهتر است از تمام آنچه که در دنیا خورشید بر آن میتابد!
در زمان ابیبکر هفت طایفه مرتد شدند و از دین برگشتند و یکی از آنها اعلام جنگ کرد، ابیبکر هم دستور داد با آنها وارد جنگ شدند و آنها را هم شکست دادند. بناءبراین ابوبکر با مرتدان نبرد تدافعی داشت و هرچند عدهیی از آنها در جنگ کشته شدند ولی حکمی در واجب القتل بودن مرتدان صادر نکرد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سایر اصحاب حضور داشتند و اگر چنین حکمی از رسول خدا رسیده بود متذکر میشدند و آن را لازم الاجراء میدانستند، در حالی که چنین چیزی در تاریخ صحیح مشاهده نمیشود.
به هر صورت علیرغم اینکه در هیچ یک از آیات قرآن، حکمی مبنی بر کشتن مرتد وجود ندارد، و در سنت پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم هم شاهدی بر وجود چنین حکمی یافت نمیشود، حکم کشتن مرتد در کتب فقهی آمده است و بسیار بدان پرداخته شده است. اینکه این حکم از چه زمانی وارد فقه اسلام (هم فقه شیعه و هم فقه اهل سنت) شده، و نیز تقسیم مرتدان به فطری و ملی و سایر احکامی که بر آنها حمل شده، از مسائلی است که دانستنش مستلزم پژوهش در کتب تاریخ و فقه میباشد.
در جمع بندی آنچه گذشت میتوان گفت؛ یکی از حقوق انسان، آزادی در انتخاب دین و ماندن در آن است. زیرا اگر انسان، از روی اجبار اعتقادی را بپذیرد، یا بالاجبار خود را مقید به آن بداند، حتی اگر آن اعتقاد حق باشد، نه تنها برای او مثمر ثمر نمیباشد، بلکه برای اجتماع مضر خواهد بود، زیرا که آن شخص مجبور به نفاق گشته است. هر انسانی حق دارد حتی به زیان خویش تصمیم بگیرد و اقدام کند و کسی نباید جلو او را بالاجبار بگیرد. از این جهت، هرچند خداوند برای اعمال خلاف انسان، عذاب تعیین کرده، اما پیامبران را تنها به تبلیغ (تبشیر و انذار) فرمان داده و از اجبار مردمان به گرویدن به دین الهی یا ماندن در آن برحذر داشته است.