۱۳۹۴ تیر ۲۵, پنجشنبه

زنده باد گفتگو.

دلواپسان همه خاموش بودند، زنگ زدم به مادر سهراب اعرابی، مادری که فرزندش ۲۵ خرداد گم شد و بیست و شش روز بعد جسد گلوله خورده سهرابش را از پزشکی قانونی کهریزک تحویل گرفت. 
دوباره ایمان آوردم به قدرت مادرانی که در قدرت نیستند اما مقتدر تر از اهالی قدرت سخن می گویند. با اینکه به او گفتم برای مصاحبه زنگ نزدم ولی گفت: «سلام برسان، به همه». از توافق خوشحال بود. مادری که به خاطر زخم انتخابات ۸۸ خودش رای نداد اما هیچ گاه ندیدم به آنان که با امید رای داده اند زخم زبان بزند. حتی پیروزی شان را در انتخابات تبریک گفت و حالا هم توافق هسته ای را تبریک گفت و یاد آور شد که این مردم سزاوار جشن های بزرگتر و شکستن دیوار حصر حبس هستند. مثل مادر سهراب بودن سخت است. از او می نویسم تا یادم باشد مشی این مادران است که باید تکثیر شود، نه از مبارزه دست می کشند و نه امید از دست می دهند.
کاش امروز روز توافق میان مردم ما هم بود. ملتِ هزار شقه ای که هر شقه اش گمان می کند حق فقط نزد اوست و بس. چه آنان که رای داده اند و چه آنان که رای نداده اند. به هم زخم نزنیم وقتی هر کسی شیوه و مشی خود را دارد برای رسیدن به خانه ای آباد تر. وقتی می شود گفتگو کرد چرا باید انگشت در چشم هم فرو کنیم. وقتی دو دشمن سی و شش ساله ایران و آمریکا پای میز مذاکره می نشینند، چرا ما مردم نتوانیم بدون توهین و زخم زبان با هم حرف بزنیم؟ زنده باد گفتگو.

هیچ نظری موجود نیست: