پنج روز پیش، بعد از ۵ سال از زندان آزاد شده است؛ می گوید هیچ کاری نکرده که ۵ سال زندان او را پشیمان کرده باشد و دلجویی و کمک به خانواده های زندانیان سیاسی، بخصوص آنها که اعدام شده اند و همچنین دیدار با اعضای خانواده اش درکمپ اشرف، حق انسانی و قانونی او بوده.
محمد بنازاده امیرخیزی، ۹ آذر ۸۸ بازداشت شد، از او به عنوان یکی از بازاریان سرشناس در تهران یاد می شود که به دلیل کمک مالی به خانواده های زندانیان سیاسی بازداشت شده است. کبری بنازاده امیرخیزی، خواهر او اما از ۹ ماه قبل یعنی دی ماه ۸۷ بازداشت و زندانی شده بود. ۳ روز پس ازآزادی آقای محمد بنازاده امیرخیزی سراغ او رفته و پرسیده ام به چه دلیل او و خواهرش زندانی شدند و هر کدام ۵ سال حبس کشیدند؟
محمد بنازاده امیرخیزی ۶۳ سال دارد. او ابتدا می گوید: من بعد از چند سال بچه هایم، همسرم، خانواده ام، مادر ۹۲ ساله و خواهرم کبری را می بینم و در میان آنها هستم، پس خوشحالم اما از زندان کوچک به زندان بزرگ آمده ام. فکر که می کنم نمی دانم وقتی با هم بندی هایی که در این ۵ سال اعدام شدند روبرو شوم باید چه به آنها بگویم.ما در زندان از طریق بیانیه ها موضع خودمان را اعلام می کردیم و ساکت نماندیم. مثلا بعد از آن پنج شنبه خونین که ریختند و بچه های بند ۳۵۰ را آنطور وحشیانه زدند؛ یا بعد از اعدام ها، مثلا بعد از اعدام غلامرضا خسروی که چند روز گیج بودیم و انتظار این را نداشتیم؛ مخصوصا بعد از اینکه ماده ۱۸۶ نسخ شده بود اما با همان ماده منسوخ شده بچه ها را اعدام می کنند؛بعد از این همه جنایت، کاری از دست ما بر نمی آمد جز اینکه بیانیه بنویسیم یا نامه امضا کنیم. این برای ما شکنجه روحی بود و فرقی نمی کرد چه گرایشی و چه گروهی، همه زجر می کشیدیم. حالا هم که آمده ام بیرون، اینجا هم زندان بزرگ است و نمی دانم چگونه می توانیم به روی دختران اصفهانی مان که قربانی اسیدپاشی شده اند نگاه کنیم.
او سپس برمیگردد به آذرماه ۸۸ و می گوید: اولین اتهامی که از لحظه دستگیری به من زدند ومدام سئوال می کردند این بود که از چه کسی پول می گیری، چطور می گیری و به چه کسی می دهی و.. آمدند همه حساب های بانکی و دسته چک ها و اسناد و مدارک مالی را از مغازه برداشتند و بردند؛ هیچ چیزی درنیامد، اصلا چیزی نبود. ما به خانواده هایی که پدرشان اعدام شده بود و سرپرست نداشتند، سر می زدیم، کار دیگری از دست ما بر نمی آمد با این وضعیت اقتصادی، خود ما هم در زندگی مان مانده بودیم اما می رفتیم به خانواده ها سر می زدیم. این وظیفه انسانی و حق ما بود. دیدند هیچ چیزی نیست. بعد گفتند رفته بودی اشرف. گفتم من دخترم، خواهرم و برادرم اشرف هستند. ارتباط من فقط عاطفی است و برای دیدن آنها رفته بودم. نه در سن و سالی هستم که بخواهم تشکیلاتی کار کنم نه اصلا می توانم. من همین که باقیمانده زندگی را جمع و جور کنم مادر ۹۲ ساله ام را سرو سامان دهم کافی است. بعد اتهام هواداری زدند و آقای صلواتی به من ۵ سال حکم داد. من نه فعالیتی کرده بودم نه مدرکی علیه من وجود داشت نه کسی اعترافی علیه من کرده بود و نه من اعترافی به کاری که نکرده ام کرده بودم اما ۵ سال حکم دادند.
او می افزاید: مرا ۲۳ ماه در ۲۰۹ نگاه داشتند. یعنی ۲ سال و هیچ کسی هم جوابگو نبود. تنها به این دلیل که رفته ام دخترم و اعضای خانواده ام را دیده ام ۲۳ ماه در ۲۰۹ ماندم و بعد ۵ سال حکم دادند. یک جوانی بود در ۲۰۹ که جزو بازجویان بود اینقدر فحش و بدوبیراه به ما می گفت که در تمام عمرم نشنیده بودم. من دبیر بودم بعد هم که توی بازار بودم همه رقم آدم دیده بودیم اما اینقدر آدم بی تربیت، نه! اسم خودشان را هم گذاشته اند سرباز امام زمان. امام زمان شرم می کند از این رفتارها. سربازجوی من، سعید شیخان بود. روز دوم بازجویی گفته بود که به تو کمتر از ۵ سال حکم نمی دهم. گفت که حکم اعدام علی صارمی و جعفر کاظمی را او گرفته و برای من هم ۵ سال حکم می گیرد. همین کار را هم کرد. بعد هم که آقای رشیدپور، قاضی اجرای احکام یک روز آمد به من گفت شما نامه نوشته ای. گفتم بله ۱۰ ماده قانون آورده ام که براساس آن من را باید تبرئه کنید. گفت شما یک نامه بنویس درخواست عفو کن. گفتم از چی درخواست عفو کنم؟ بنویسم که ببخشید به ما حکم اعدام دادید؟ ببخشید به ما حکم حبس دادید؟ ببخشید به خاطر رابطه عاطفی و دیدار اعضای خانواده ما، ما را زندانی کردید؟ این مسخره است شما باید از ما عذرخواهی کنید که ما را به این روز انداختید.
برادر آقای بنازاده امیرخیزی در دهه ۶۰ اعدام شده است و علاوه بر دخترش، برادر، خواهر و دو خواهرزاده او در کمپ اشرف بوده اند. او می گوید که طی سالهای گذشته بارها اعضای خانواده اش در ایران به دلیل سفر به عراق و دیدار با آنها زندانی شده اند: فعالیت سیاسی در خانواده ما عجین است ما از زمان شاه زندانی سیاسی داشتیم برادرم علی امیرخیزی دوره شاه زندان بود و انقلاب که شد آزاد شد اما اینها هم گرفتند و دهه ۶۰ او را اعدام کردند. خانواده ما ۴۵ سال در این رژیم حبس کشیده ایم. به خاطر سابقه خانواده ما، اسم مجاهد را روی ما گذاشتند و نوشتند هواداری موثر. من نمی دانم هواداری موثر یعنی چی؟ رابطه عاطفی پدر و دختر یا با برادر یا خواهر می شود هواداری موثر؟ من نه سابقه فعالیت سیاسی و نه سابقه زندان نداشتم. سال ۸۴ می خواستیم برویم دیدار دخترم که ما را گرفتند. ۴۵ روز زندان بودم که قاضی تبرئه کرد و گفت دیدار با فرزند و پدر و مادر هرکجای دنیا باشد جرم نیست و قانون هم شما را مجرم نمی داند و عدم پیگرد زد. اما ۸۸ که آمدند و ما را گرفتند حکم زندان دادند. به خاطر وضعیت جسمی و سن و سال ام دو دکتر برای من عدم تحمل کیفر نوشتند، پزشک زندان و پزشکی قانونی تایید کردند اما نگذاشتند و همین طور در زندان ماندم تا محکومیت ام تمام شد. بعد هم که ماده ۱۸۶ نسخ شد اصلا از قانون. و قانون جدید می گوید عملی که در گذشته جرم بوده با این قانون جرم نیست در هر مرحله از اجرا، باید زندانی آزاد شود. ما هم نوشتیم با کمک دکتر سیف زاده و دوستان حقوقدانی که در زندان با ما بودند اما فایده ای نداشت. در نهایت آقای خدابخشی، معاون دادستان برگشت به ما گفت این قانون ها به درد ما نمی خورد و ما خودمان قانون داریم و به آن عمل می کنیم. خدا شاهد است گفت که این قانون ها برای دانشکده های حقوق و دانشجویان و استادان حقوق است که درس بدهند و بحث کنند. به درد ما نمی خورد و ما قانون خودمان را داریم.
او می افزاید: خانم من اصلا سیاسی نیست. یک خانم خانه دار است. برادرش زمان شاه زندان بوده و بعد دیگرهیچ فعالیت سیاسی نداشتند. اما چون رفت دیدن دخترم و برگشت او را گرفتند. دو برادرم همین طور رفتند و وقتی برگشتند آنها را گرفتند. مادرم ۹۰ سال داشت او را در فرودگاه بازداشت کردند. داشتند می رفتند عراق دیدن بچه ها. کبری، خواهر من اصلا یک زن بی سواد است سواد ندارد و فعالیتی ندارد. او یکبار رفته و بچه هایش را دیده بود دفعه بعد که دی ماه ۸۷ داشت می رفت دیدن بچه اش، او را هم در فرودگاه گرفتند ۵ سال هم حبس دادند. عین آب خوردن همین طور حکم می دهند انگار عدد نمی شناسند ۵ سال، ۵ سال همین طور حکم می دهند. یک زنی که ۶۳ سال سن داشت را ۵ سال دادند چون می خواست برود بچه اش را ببیند. زمان شاه به رهبران گروهها ۵ سال حبس می دادند اما اینها برای یک روزنامه، دهه ۶۰ اعدام می کردند الان همین طور ۵ سال، ۱۰ سال، ۱۵ سال حکم می دهند.
کبری بنازاده امیرخیزی ۱۰ ماه پیش با پایان یافتن محکومیت اش آزاد شده است. محمد بنازاده امیرخیزی می گوید: بازجو به خانم ام گفته بود رفتی و برگشتی و بازداشت شدی می ارزد؟ خانم ام گفته بود بله می ارزد. باز هم می روم بچه ام است پاره تنم است. هیچ کجای دنیا هم جرم نیست. من هم اگر توان داشته باشم برای دیدار دخترم که حالا دیگر لیبرتی است باز هم می روم. ما زندان رفتیم ۵ سال اما پشیمان نیستیم کاری نکرده ایم که پشیمان باشیم دیدار با بچه های ما حق ما است دیدار با اعضای خانواده ما حق ما است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر