محور منازعه و کشمکش در جنبش سبز خواست و مطالبه برای تغییر است. این موضوع در منشور جنبش به صراحت مورد تاکید قرار گرفته است و بر اساس آن: «بازخوانی و تجربه معاصر در جهت تحقق اهداف والای اجتماعی مردم ایران نشان میدهد که تنها از طریق تعمیق و تقویت جامعه مدنی، گسترش فضای گفتوگوی اجتماعی، ارتقای سطح آگاهی و جریان آزاد اطلاعات زمینهسازی برای فعالیت آزاد مصلحان و فعالان اجتماعی در چارچوب تحولخواهی و ایجاد تغییر و … ممکن است.»
اتاق ۱۱ بند ۳۵۰ زندان اوین محل برگزاری کلاسهایی در زمینه مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فکری و همچنین آموزش زبانهای خارجی و مباحثی درباره علوم پایه بوده است. دکتر سعید مدنی نیز تا پیش از تبعید به زندان رجاییشهر کرج، طی یک سالی که در آن بند اوین حضور داشت، کلاسهایی در زمینه مسائل اجتماعی به خصوص جنبشهای اجتماعی برای زندانیان سیاسی برگزار کرد. تقریر سلسله مباحث ایشان در این کلاسها که توسط سیامک قادری، روزنامهنگار و از فعالان جنبش سبز، تهیه شده و برای انتشار در اختیار کلمه قرار گرفته، بهطور هفتگی در کلمه منتشر میشود.
پیشتر قسمتهای اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم و هفتم از درسگفتارهای ایشان با موضوع «جنبشهای اجتماعی» و تاکید بر وضعیت خاص جنبش سبز در ایران و شرایط دیروز، امروز و فردای آن در کلمه منتشر شده بود. آنچه میخوانید، قسمت هشتم از این سلسله مباحث است:
با عرض سلام خدمت دوستان گرامی. در ادامه بحث درباره جنبش اجتماعی و مفهوم آن و پس از بررسی دو مولفه مهم شبکه تعامل غیررسمی و اعتقادات مشترک یا هویت در جنبشها، مولفه سوم یعنی «عمل جمعی در منازعه و کشمکش» را مورد بحث قرار میدهیم.
جنبشها علاوه بر آنکه محصول تغییرات اجتماعی هستند خود نیز طالب تغییرند و به خاطر وادار کردن مدافعان حفظ وضع موجود به تغییر وارد کنش یا عمل جمعی شده و در یک سوی منازعه برای تغییر قرار میگیرند. طرف دیگر این منازعه حافظان وضع موجود هستند. در جنبشهای قدیم منازعه منحصر به حوزه سیاسی بود اما جنبشهای جدید حوزه کنش جمعی و منازعه را به سایر حوزههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی گسترش دادند. بنابراین در حالی که جنبشهای قدیم (کلاسیک) به صورت مستقیم و منحصرا به سوی کانونهای قدرت نشانهگیری میکردند، جنبشهای جدید با ماهیتی سیال و چند لایه، زیرپوست جامعه حرکت میکنند و با بازتولید نمادها، هنجارها، ارزشها وارد منازعه و کشمکش برای تغییر میشوند. در جنبشهای جدید کنش جمعی برای کشمکش، کمتر خشونت آمیز بوده و حتی ضد خشونت است.
در جنبش سبز وقایع و حوادث زیادی را میتوان نشان داد که نشان از عدم تمایل جنبش به کاربرد خشونت در منازعه و کشمکش است. برای مثال همه ما میدانیم در حالی که دست کم حدود یک صد نفر از عزیزترین فرزندان مردم ایران در جریان جنبش، خونشان به ناحق بر زمین ریخته شد، هنوز «ضد جنبش» نتوانسته حتی یک مورد قطعی را که در آن انبوه حوادث، توسط مردم آزار دیده باشد، معرفی کند. ادعا زیاد شده اما آیا مثل جنبش که فهرست حدود صد نفر را با مشخصات کامل و محل دفنشان در بهشت زهرا معرفی کرد، آنها نیز شاهدی بر مدعاهایشان مطرح کردند؟ آیا تجمع چند میلیونی راهپیمایی سکوت با همه تحریکاتی که از سوی عوامل احمدینژاد صورت گرفت، کمترین تعرضی به نیروهای سرکوب کرد؟
اجازه دهید بار دیگر برگردیم به مطالعهای که چند جلسه قبل به آن استناد کردم. در آن مطالعه از ۷۲ نفر فرماندهان نیروی انتظامی در سال ۱۳۸۹ خواسته شده تا نظرشان را درباره گرایش جنبش به خشونت اعلام کنند. محقق مذکور در جمعبندی مطالعه نتیجه گرفته به اعتقاد فرماندهان مذکور و به احتمال ۹۵ درصد جنبشهای اجتماعی خشونت گریز بوده و از ابزارهایی مثل تعامل، گفتوگو و ارتباط استفاده کردهاند و رویکرد تساهل مدارانه و آرام داشتهاند و جنبشها برپایه بعد سوم قدرت (قدرت نرم) معطوف به فرهنگی شدن، ارزشی و هنجاری شدن، اقناع سازانه و خشونت گریز بودهاند.
«بعد سوم قدرت» اصطلاحی است که جامعهشناسی به نام «استیون لوکس» برای تبیین قدرتی به کار برده که در آن خشونت و زور عریان نمود کمتری دارد و برای اعمال خواست خود به دنبال تغییر ذهنیتها و اقناعسازی است.
محور منازعه و کشمکش در جنبش سبز خواست و مطالبه برای تغییر است. این موضوع در منشور جنبش به صراحت مورد تاکید قرار گرفته است و بر اساس آن: «بازخوانی و تجربه معاصر در جهت تحقق اهداف والای اجتماعی مردم ایران نشان میدهد که تنها از طریق تعمیق و تقویت جامعه مدنی، گسترش فضای گفتوگوی اجتماعی، ارتقای سطح آگاهی و جریان آزاد اطلاعات زمینهسازی برای فعالیت آزاد مصلحان و فعالان اجتماعی در چارچوب تحولخواهی و ایجاد تغییر و … ممکن است.»
همچنین منطق حاکم بر منشور تصریح میکند: « قوانین کشوری و از جمله قانون اساسی متونی همیشگی و تغییرناپذیر نیستند و هر ملتی این حق را دارد که با بازخوانی و تجربه خود و تصحیح مسیر حرکت خویش به اصلاح قوانین جاری اقدام کند.»
در تعریف جنبشهای اجتماعی این مطالبه برای تغییر بارها تکرار شده است. مثلا گفته شده جنبش اجتماعی کوشش سازمانیافته گروه یا جمعی است که میخواهند برخی از شئون جامعه را تغییر دهند (کوهن). گیدنز نیز گفته جنبش اجتماعی منش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک یا تامین هدفی مشترک از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی است. اغلب نظریهپردازان علوم اجتماعی، این خواست برای تغییر و تحقق آن را امری محتوم و اجتناب ناپذیر میدانند و به قول تافلر «چون روابط انسانی در حال تغییرند، روابط قدرت نیز در فرآیند دائمی تغییر قرار دارد.» دولتها و نظامهای سیاسی ناچارند در برابر خواست نسبت به تغییر انعطاف نشان دهند. گفته شده در بین منابع قدرت یعنی خشونت (اعمال زور)، ثروت و دانایی، سومی یعنی دانایی انعطافپذیرترین و بنیادیترین منبع قدرت به شمار میرود.
لذا بسیاری از اصحاب قدرت راه حفظ و تداوم قدرت را در برابر خواست جنبشها برای تغییر، انعطاف و تسلیم شدن به تغییر میدانند، از این رو هیچگاه نگران وقوع یک جنبش اجتماعی به مثابه یک کنش جمعی نیستند، بلکه به عکس از آن استقبال میکنند و از جنبش اجتماعی به عنوان یک فرصت و به تهدید استقبال میکنند، زیرا جنبشها نشاندهنده خواست و تمایل زیرپوستی و درونی جامعه و نمود مطالبه آن برای تغییر هستند.
آیا کنش جمعی برای منازعه و کشمکش درباره تغییر میتواند خاتمه یابد؟ پاسخ به طور قطع منفی است، اما به نظرم سوال بهتر آن است که آیا منازعه و کشمکش همواره پرهزینه، خشونتآمیز و در بستری از خشم و نفرت، شکنجه و زندان و سرکوب باید پیش برود؟ قطعا پاسخ باز هم منفی است. کمی درایت، عقلانیت و تعدیل در منافع میتواند راه جامعه را به سوی تغییر هموار کند.
این راه طی خواهد شد، این را هم فرادستان و هم فرودستان میدانند. این زایمان انجام خواهد شد، اما یک نظام عامل و مدرن میتواند در برابر آن انعطاف نشان دهد و نظام اقتدارگرا میتواند تا مدتی آن را به تاخیر اندازد. بارها گفته شده که جامعه ایران تمامی عوامل و اسباب تغییر را در درون خود تجمیع کرده و بنابراین مثل بسیاری دیگر از کشورها که روزی صحبت از تغییر در آنها خواب و خیال بود، طعم تغییر را خواهد چشید.
در پایان جلسه قبل یکی از دوستان حاضر در جلسه سوال خوبی پرسید و گفت آیا آنچه در این جلسات مطرح میکنی حاصل نظرات سیاسی شخصی است یا نظر علمی و کارشناسی؟ به او توضیح دادم که اگرچه انتساب من به جنبش سبز انکارناپذیر است و تعلق خاطرم به این جنبش مشهود و روشن، اما بسیاری از مباحث مطرح شده حاصل مطالعات نظری این حقیر در زمینه جنبشهای اجتماعی است و از نظر من حاصل یافتههای محققان درباره ایران و اتفاقا دغدغه اکثریت همنسلان من که انقلاب ۵۷ را از نزدیک درک کردهاند آن است که به اتکای همین یافتههای جامعهشناختی به مسئولان امر هشدار دهیم تا پیش از آنکه ظرفیتهای بالقوه اجتماعی آنچنان فشرده و انباشت شود که هیچ نیروی اجتماعی در چارچوب منافع ملی نتواند آن را مهار کند، گشایشی در فضای سیاسی- اجتماعی ایجاد کنند و اجازه دهند مطالبات برای تغییر و کنش جمعی حاصل از آن مطرح شود و گذار جامعه ایران به سوی دموکراسی به صورت تدریجی و مرحلهای صورت گیرد.
برگردیم به ادامه بحث و اینکه در جامعه ایران علل و عوامل متعددی فشار برای تغییر و مطالبه آن را سامان داده است. «آلن تورن» وقتی در سال ۱۳۸۱ به ایران آمد گفت: «اولین چیزی که در این کشور به چشم میخورد آن است که شما در حاشیه مدرنیزاسیون قرار ندارید، بلکه دقیقا در متن آن قرار گرفتهاید.» ترکیب جمعیتی جوان، رشد طبقه متوسط، افزایش شهرنشینی، افزایش جمعیت باسواد به خصوص در سطوح تحصیلاتی عالی، گسترش و دسترسی به وسایل ارتباط جمعی به خصوص ماهواره و اینترنت جایی برای شک و شبهه درباره خواست جامعه ایران برای تغییر و الزام آن نگذاشته است. جنبش سبز این خواست و تمایل را نمایندگی میکند. مساله اصلی در اینجا فهم آن است که جنبش سبز محصول عوامل درونی مورد اشاره است و نه آنچنان که فرادستان و حافظان وضع موجود ادعا میکنند، یعنی دشمن خارجی. چه کسی میتواند بر این همه شواهد موجود مؤید خواست جامعه ایران برای تغییر چشم ببندد و فقط برای سرکوب و منکوب کردن یک جنبش ضد خشونت و دموکراسیخواه آن را متهم کند که حاصل توطئه دشمن است.
با توجه به اینکه طرح همه این شواهد در حوصله این جلسات نیست فقط برخی عوامل که خواست برای تغییر را در رگ و خون جامعه ایران جاری کرده و هیچ کس هم گریزی از آن ندارد، مورد اشاره قرار میدهم. مقدمتا باید اشاره کنم که مطابق نظر «گی روشه» جنبش اجتماعی اصلا محصول تغییر اجتماعی است. یعنی بدون وقوع مجموعهای از تغییرات جمعیتی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و تکنولوژیک نمیتوان انتظار وقوع جنبش اجتماعی را داشت. در واقع تغییرات اجتماعی موجب پدید آمدن مطالباتی میشوند که محور همه آنها تغییرات است. برای مثال جنبشهای دگرگونساز برای تغییر ساختار طبقاتی و در پی بروز تعارض بورژوازی-پرولتاریا شکل میگیرند. هدفشان دگرگونی فراگیر جامعه یا انقلاب است، این جنبشها در پی تغییرات سریع، همه جانبه و غالبا توام با خشونت هستند، جنبشهای اصلاحطلب در مقایسه با جنبشهای دگرگونساز اهداف محدودتری را دنبال میکنند و در پی تغییرات برخی از جوانب نظم اجتماعی هستند.
جنبشهای رستگاریبخش درصدد نجات جامعه از طریق سبک زندگی هستند. بسیاری از جنبشهای مذهبی به این دسته تعلق دارند و بالاخره جنبشهای تغییر دهنده با جنبشهای سبک زندگی هستند که به جای آنکه هدف خود را تغییرات در سطوح ساختاری قرار دهند، به تغییرات در عادات افراد تمرکز میکنند. بنابراین همان طور که میبینید همه انواع جنبشهای اجتماعی در پی تغییر هستند و مطالبه تغییر فصل مشترک آنان است. اما در عین حال منبع ایجاد این مطالبه برای تغییر نیز تغییرات و دگرگونیهایی است که در سطح جامعه رخ میدهد.
به قول مسعود بهنود اگر قرار بود تغییری صورت نگیرد که الان باید هخامنشیان در ایران حکومت میکردند. جلسه آینده بحث را با مرور بر تغییرات اجتماعی در ایران ادامه میدهیم تا روشن کنیم چرا جامعه ایران را نمیتوان از کنش جمعی برای منازعه و کشمکش در برابر حافظان وضع موجود منصرف کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر